این کتاب را تقدیم میکنم به دوست اندیشمندم
میرهادی نائینی
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن
محمدعلی میربا...
106 downloads
675 Views
4MB Size
Report
This content was uploaded by our users and we assume good faith they have the permission to share this book. If you own the copyright to this book and it is wrongfully on our website, we offer a simple DMCA procedure to remove your content from our site. Start by pressing the button below!
Report copyright / DMCA form
این کتاب را تقدیم میکنم به دوست اندیشمندم
میرهادی نائینی
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن
محمدعلی میرباقری
1398
کتاب حاضر بدلیل «مغایرت با ضوابط نشر» موفق به کسب مجوز چاپ نشد .از این رو ،آن را در فضای مجازی منتشر میکنم .هرگونه نشر و استفاده از مطالب کتاب با ذکر نام نویسنده بالاشکال است.
محمدعلی میرباقری بهمن 1398
فهرست مطالب
پیشگفتار 1 ............................................................................... مقدمه 19 ................................................................................. فصل اول :اعجاز بیانی 29 ........................................................ فصل دوم :اعجاز غیبی 147 ...................................................... فصل سوم :اعجاز علمی 185 .................................................... فصل چهارم :اعجاز تشریعی 279 ............................................. فصل پنجم :اعجاز عددی 353 .................................................. مؤخره 373 .............................................................................. منابع 381 ................................................................................
پیشگفتار اگر از یک عامل مسلمان پرسیده شود که خنستنی دلیل حقانیت اسالم چیست ،احتماالً اپسخ او متضمن اشارهای به وجود قرآن و اعجازگونه بودن این کتاب خواهد بود .حقیقتاً چه دلیلی هبرت از معجزهای جاویدان برای پذیرش حقانیت یک دین میتوان ارائه کرد؟ شاید از مهنی روست که حممدهادی معرفت ،قرآنشناس برجستهی معاصر ،مینویسد: «اعجاز قرآن مهواره مهمترین مسئله از مسائل اصول عقاید اسالمی بوده است؛ مسئلهای که اپیههای دین اسالم بر آن استوار میابشد و از مهنی رو سنگ زیرین آموزههای 1 اسالمی به مشار میرود». اما مسئله به این سادگی نیست .در پریامون این مدعا که قرآن معجزهی جاویدان پیامرب اسالم (ص) است ،پرسشهای خمتلفی میتوان مطرح کرد .اولنی پرسشی که به ذهن میرسد این است که قرآن چگونه معجزهای است؟ 2بهعبارتیدیگر ،کدام ویژگی این کتاب آن را به مقام معجزه رسانده است؟ این پرسش در طول اتریخ حیات فکری مسلماانن اپسخهای خمتلفی درایفت کرده است .اپسخهایی که بررسی انتقادی آنها هدف اصلی نگارش کتاب پیش روست. من ،بهعنوان فردی ابورمند به حقانیت دین اسالم ،در این کتاب اهم نظرایت انرر بر اعجاز قرآن را زیر سؤال خواهم برد .به عبارت سادهتر ،من به اعجاز قرآن ابور ندارم
1حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .4ص .23 2در سطحی بنیادیتر میتوان پرسید «آای اساساً معجزه امکان وقوع دارد؟» من در جایی دیگر، ضمن مباحثی ،تالش کرده ام امکان وقوع معجزه را نشان دهم :ن .ک :یزدانی ،عباس و مریابقری، حممدعلی« .)1394( .نقد و بررسی برهان معجزه بر اثبات وجود خدا از دیدگاه فیلسوفان
دین مغرب زمنی» .در أتمالت فلسفی .مشارهی .14ص 9ات .42
/ 2پیشگفتار
و فکر میکنم علیرغم متام اذهان بزرگی که در طول اتریخ به دفاع از اعجاز قرآن پرداختهاند ،این ابور در زیر ضربههای خوانش انتقادی دوام منیآورد. اما یک پرسش :اگر فرض کنیم که قرآن معجزه نیست ،پس چه چیزی ابعث شده که اکثر عاملان مسلمان در طول اتریخ اینگونه اب غریت و حساسیت از اعجاز قرآن دفاع کنند؟ اپسخ قاطع به این پرسش نیازمند دسرتسی به ذهن و نیت کسانی است که این تالشها را اجنام دادهاند (که مسلماً ممکن نیست)؛ اما در این رابطه چند حدس به ذهن میرسد: خنست اینکه ،هیچ دلیلی به قوت وجود یک معجزه منیتواند حقانیت دینی را برای عوام و خواص اثبات کند .ازآجناییکه وقوع هیچ معجزهای (غری از قرآن که حمل حبث ماست) به دست پیامرب اسالم (ص) اب سند قاطع اثبت نیست ،مسلماانن انگزیر برای پشتیبانی از آنچه به آن ابور دارند قرآن را معجزه معرفی کردهاند. دوم اینکه ،وقتی انبیاء اداین برادر اسالم ،یعنی یهودیت و مسیحیت ،که هم در قرآن حقانیت انبیاء آنها به رمسیت شناخته شده و هم به حلاظ جغرافیایی اب مسلماانن جماورت و مهزیستی داشتهاند ،از معجزات آشکاری برخوردار بودهاند ،در نظر علمای اسالم فقدان معجزه برای پیامرب اسالم (ص) نوعی ضعف جلوه کرده؛ ازاینجهت به دنبال تدارک معجزهای برای دین خود برآمدهاند. سوم اینکه ،در آموزههای کالمی مسلماانن راه تشخیص حقانیت یک پیامرب ارائهی معجزه است .ابوجود چننی آموزهای ،روشن است که ابید برای پیامرب اسالم (ص) نیز معجزهای کنار گذاشت و به این واسطه حقانیت او را اثبات کرد. اما معجزه چیست؟ معجزه را چننی تعریف کردهاند:
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 3 /
«معجزه امری است خارقالعاده ،مطابق دعوی و مهراه اب حتدی 1که 2 خلق از آوردن مانند آن انتوان ابشند». «بدان که معجزه امری خارق عادت ،مقرون به حتدی ،و حمفوظ از 3 معارضه است».
1شخصاً این نظر که حتدی شرط الزم معجزه است را منیپذیرم .زیرا ممکن است پیامربی بدون اینکه چیزی بر زابن آورد ،یعنی بیآنکه اعالم حتدی کند ،قواننی طبیعت را -به اذن خدا -نقض کند. مانند معجزهی طوفان نوح (ع) که اگرچه حقانیت دعوی وی را نشان داد ،اما اب حتدی مهراه نبود؛ زیرا اصالً زمان حتدی و بلکه زمان دعوت گذشته بود .مهچننی شکافته شدن درای توس موسی (ع) اعجازی برای نشان دادن حقانیت نبوت او نبود (چراکه مهراهانش پیشتر به او مؤمن بودند) و به این جهت اب حتدی مهراه نبود .ابوالقاسم خویی نیز معجزه را بدون شرط حتدی تعریف میکند« :کسی که مقامی را از انحیهی خداوند برای خود ادعا میکند ،ابید بهعنوان گواه بر صدق گفتارش عملی را اجنام دهد که بهراهر برخالف قواننی خلقت و خارج از مسری عادی و طبیعی است و دیگران از اجنام دادن آن عمل عاجز و انتوان هستند( ».ابوالقاسم خویی .بیان در علوم و مسائل کلی قرآن.
ص ).52
2شیخ مفید .النکت اإلعتقادیة .ص .35 3سیوطی .االتقان .ج .2ص .367
/ 4پیشگفتار
«معجزه در اصطالح قرآنپژوهان ،هر کار خارقالعادهای است که مهراه اب مهاوردطلبی [=حتدی] و سامل از خمالفت و روایرویی ابشد .خداوند معجزه را به پیامربانش ارزانی داشت ات دلیلی برای راستگویی و رسالت 1 آانن ابشد».
1
حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .4ص .29این مدعا را که معجزه
نشانهی صدق نبوت است (به این معنا که معجزه اجنام میشود ات صادق بودن مدعی نبوت را نشان دهد) نیز میتوان به چالش کشید .وقتی طوفان نوح (ع) اجنام شد ،حاصل حادثه جمازات کافران بود نه اثبات صدق نبوت نوح (ع) .زمانی که موسی (ع) درای را شکافت ،قصدش گریز از دست سپاه فرعون بود ،نه نشان دادن صدق نبوتش .مهچننی وقتی عیسی (ع) در گهواره به سخن آمد ،هنوز پیامرب نشده بود ات صدق نبوت خود را اثبات کند (مگر اینکه گفته شود و َج َعلَنِی نَبِیًّا« ،و مرا
پیامرب گردانیده است» (مرمی )30 :انرر بر نبوت عیسی (ع) از بدو تولد است ).البته ممکن است کسی بگوید که این چند مثال ،هرچند خرق عادت هستند ،اما معجزه به معنای کالمی آن نیستند، درست به این خاطر که نشانهی صدق نبوت نبودهاند .بر چننی شخصی اشکالی وارد نیست؛ زیرا چگونگی تعریف معجزه و اینکه چه اموری را مصداق معجزه بدانیم ،ات حدی قائم به سلیقهی فردی است .طبق تعریف معجزه در فلسفهی دینِ ،صرف نقض قواننی طبیعت توس خدا معجزه تلقی میشود ،حتی اگر توس پیامربی اجنام نشود .چنانکه دیوید هیوم ،فیلسوف خداانابور قرن هجدهم
مینویسد« :معجزه بهدرستی میتواند چننی تعریف شود :نقض قانون طبیعت توس خواست مشخص خدا ،ای مداخلهی عاملی اندیدنیDavid Hume. An Enquiry Concerning Human ( »، )Understanding. p 101و ریچارد سوئینربن ،فیلسوف خداابور معاصر نیز مینویسد« :فهم من از معجزه نقض قواننی طبیعت توس خدا است ،یعنی موجود عاقل بسیار قدرمتندی که شیئی مادی نیست )Richard Swinburne. "Miracles". 1968. p 320( ».بههرحال ،این حبثی است بریون از دایرهی پژوهش حاضر.
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 5 /
حال این پرسش مطرح است که آای اعجاز الزمهی نبوت است؟ یعنی آای ضروری است که هر پیامربی که مبعوث میشود ،معجزهای برای نشان دادن حقانیت دعوت خود ارائه دهد؟ این فرضی است که درجمموع عاملان مسلمان پذیرفتهاند .چنانکه خویی در نقلقولی -که در ادامه به شکل کاملتر میآید -مینویسد« :پیامربی که گواه و دلیلی بر ادعای خویش ندارد ،عقالً قابل تصدیق منیابشد 1».و منظورش از گواه و دلیل ،معجزه است. اما این حکم در نظر من قطعی نیست؛ به این دلیل که -بهعنوان کسی که اسالم را از طریق دیگری غری از ابور به وقوع اعجاز به دست پیامرب این دین پذیرفته - 2منی توامن وقوع معجزه توس پیامرب اسالم (ص) را أتیید کنم .اما دلیل دیگری که دارم ،و البته بیشرت جدلی است ،آن است که اگر فرض بگریمی مدعی ِ نبوت بدون معجزه عقالً قابل تصدیق نیست ،آنگاه امیان برخی از واالمقامترین اصحاب پیامرب (ص) زیر سؤال میرود .زیرا اگر بپذیرمی که معجزهی اصلی پیامرب (ص) ،خصوصاً در چند سال ابتدایی دعوت که تعدادی از مهمترین ایران او به اسالم گرویدند تنها قرآن بوده است ،آنگاه ازآجناییکه تنها وجهی از اعجاز قرآن که در ابتدای کار قابلحبث است ،اعجاز بیانی
1ابوالقاسم خویی .بیان در علوم و مسائل کلی قرآن .ص .157
2من دالیل شخصی خود را برای ابور به اسالم در کتاب چرا مسلمان هستم :یک گزارش نیمه فلسفی آوردهام.
/ 6پیشگفتار
است (نه اعجاز غیبی ،علمی ،تشریعی ای عددی) 1و برخی از ایران پیامرب (ص) هنگام امیان آوردن در سطحی از سخنشناسی نبودهاند ات بتوانند فرابشری بودن قرآن را تصدیق کنند ،میابیست امیان ایشان به اسالم را امیانی سست و (متناسب اب کالم خویی) انمعقول قلمداد کنیم .بهطور مشخص ،علی بن ابیطالب که در هنگام اسالم آوردن کودک بود و زبری 2و طلحه 3که اب توجه به اتریخ تولدشان هنگام اسالم آوردن کم سن بودهاند ،منیتوانستهاند دانش سخنشناسی کافی برای تشخیص اعجاز قرآن را داشته ابشند .مهچننی صهیب رومی ،که از سابقان در اسالم است ،بزرگشدهی روم بود و به این جهت منیتوانسته زابن عربی را در حد سخنشناسی بداند 4و طبیعتاً قادر نبوده
1اعجاز غیبی درمورد آایت متأخرتر مطرح است و اعجاز علمی و عددی قرنها بعد (میتوان گفت در دوران معاصر) مطرح شدهاند .اعجاز تشریعی نیز عمداتً معطوف به آایت مدنی است. 2دانشنامه جهان اسالم مینویسد« :زمان تولد او را ابید حدود سال 30ای 31پیش از هجرت بدانیم .برخی سال تولد او را همزمان اب تولد حضرت علی (ع) دانستهاند( ».حممدرضا انجی و حممود مطهری نیا« .زبری بن عوام» .در دانشنامهی جهان اسالم ).از اینجا میتوان نتیجه گرفت زبری در هنگام اسالم آوردن نوجوان ای حداکثر بسیار جوان بوده است.
3گفته شده طلحه هنگام درگذشت حدوداً شصت ساله بوده است( .ابن عبدالبر .االستیعاب ىف معرفة األصحاب .مشارهی .1280ذیل «طلحة بن عبید هللا بن عثمان»؛ ابن اثری .أسدالغابة .مشارهی
.2625ذیل« :طلحة بن عبید هللا القرشي التیمي») ازآجناییکه او در جنگ مجل که در سال 36 هجری به وقوع پیوست کشته شد ،در هنگام رهور اسالم کودک ای حداکثر نوجوان بوده است.
4در وصف او گفته شده« :فنشأ صهیب ابلروم ،فصار ألكن( ».ابن حجر عسقالنی .األصابه فی متییز الصحابه .مشارهی .4124ذیل «صهیب بن سنان»؛ ابن عبدالبر .االستیعاب ىف معرفة الرومى») األصحاب .مشارهی .1226ذیل «صهیب بن سنان ّ
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 7 /
از روی تشخیص اعجاز بیانی قرآن مسلمان شده ابشد .ضمن اینکه او نیز در آغاز 1 اسالم بسیار جوان بوده است. صحابی برجستهی دیگری که در اینجا قابلحبث است ،عمر بن خطاب است. ابن سعد شرح اسالم آوردن عمر بن خطاب را چننی ابزگو میکند: «عمر درحالیکه مششری به دست گرفته بود بریون آمد ،مردى از بىن زهره او را دید و پرسید كجا مىروى؟ گفت :مىخواهم حممد (ص) را بكشم .آن مرد گفت :برفرض كه چننی كارى بكىن آای از بنیهاشم و بىن زهره در امانخواهی بود؟ عمر گفت :خیال مىكنم تو هم از دین و آییىن كه بر آن بودهاى برگشتهاى .آن مرد گفت :آای تو را از موضوع عجیبترى خرب بدهم كه خواهرت و شوهرش از آینی برگشتهاند و دین تو را رها كردهاند ،عمر خشمگنی به راه افتاد و خود را به خانه آن دو رساند ،مردى از مهاجران به انم خبّاب پیش آن دو بود كه چون هیاهوى عمر را شنید خود را گوشهاى پنهان كرد .عمر وارد خانه شد و گفت: این آواىي كه در خانه مشا شنیدم چیست؟ گوید :آانن سورهی طه را مىخواندند .به عمر گفتند :چیزى نبود اب خود سخن مىگفتیم ،گفت: 1درگذشت او به سال ،38در سن هفتاد سالگی بوده است( .ابن حجر عسقالنی .األصابه فی متییز الصحابه .مشارهی .4124ذیل «صهیب بن سنان»)
/ 8پیشگفتار
شاید مشا هم از دین برگشتهاید؟ شوهر خواهرش گفت :اى عمر آای تصور منىكىن كه حق در غری دین تو ابشد؟ عمر به او پرید و او را سخت بر زمنی كوبید .خواهرش براى دفاع از شوهر جلو آمد و عمر چنان سیلى بر چهره خواهر زد كه خوننی شد .خواهرش كه سخت خشمگنی شده بود گفت :آرى حق در غری دین و آینی توست گواهى مىدهم كه خداىي جز خداى یگانه نیست و گواهى مىدهم كه حممد (ص) رسول اوست ،چون عمر انامید شد گفت :مهان صفحهاى را كه پیش مشاست بدهید ات خبوامن ،و گوید عمر خواندن مىدانست. خواهرش گفت :تو اناپکی و هیچکس جز اپكان نباید بر آن دست بزنند ،برخیز غسل كن ای حداقل وضو بگری ،عمر برخاست وضو گرفت و آن صفحه را بستد و در آن سورهی طه را خواند ات به این گفتار اهلى رسید كه مىفرماید "مهاان من خدامی و خداىي جز من نیست مرا عبادت كن و مناز را براى من به اپ دار" ،گوید ،عمر گفت :مرا پیش حممد (ص) بربید ...گوید :در آن هنگام رسول خدا (ص) در خانهاى كه كنار كوه صفاست بود و عمر راه افتاد ات بر در آن خانه رسید ...در آن هنگام پیامرب (ص) داخل خانه بود كه بر او وحى مىشد ،رسول خدا بریون آمد یقهی عمر و محائل مششریش را گرفت و فرمود :اى عمر بس مىكىن ای منتظرى خداوند مهان بدخبىت و درماندگى را كه بر ولید بن مغریه انزل فرموده است بر تو انزل فرماید؟ خداای این عمر بن خطاب
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 9 /
است پروردگارا دین را به عمر نریومند گردان ،و عمر گفت :گواهى 1 مىدهم تو رسول خداىي و مسلمان شد». مهانطور که در این ماجرا مالحظه میشود ،عمر «صفحهای» از قرآن را از خواهرش میگرید و اب مطالعهی آن به اسالم مایل میشود .این در حالی است که در قرآن به خ عثمان طاها سورهی طه نزدیک به ده صفحه است و اب توجه به ابزارآالت حتریر آن زمان ،مسلماً آنچه به دست عمر رسیده خبش کوچکی از این سوره بوده. ازآجناییکه اعجاز قرآن -آنچنانکه توضیح داده خواهد شد -در مقیاس سوره است، آنچه عمر اب آن مواجه شده فاقد اعجاز بوده است .لذا امیان او مبتنی بر درک اعجاز نبوده ،و ازاینجهت (متناسب اب کالم خویی) ابید انمعقول بوده ابشد. عالوه بر این چند شاهد مشخص ،در مورد سایر سابقان در اسالم نیز بسیار بعید است که متام آنها در زمرهی سخنشناسان زمان خود بوده و بهواسطهی تشخیص اعجاز بیانی قرآن ،امیانشان معقول بوده ابشد. پس ،بهطور خالصه ،اگر معجزه را به این علت که عقال برای پذیرش دعوی مدعی نبوت نیاز به مشاهدهی خرق عادت دارند ،شرط ضروری نبوت بدانیم ،امیان بسیاری از بزرگان صحابه انمعقول و انموجه خواهد بود.
1حممد بن سعد .طبقات الکبری .ج .4ص .229-230
/ 10پیشگفتار
مطلب دیگر این است که به نظر میرسد متام انبیاء صاحب معجزه نبودهاند .اگر قرآن را مالک فهممان از زندگی انبیاء قرار دهیم ،برای برخی از ایشان معجزهای در قرآن ذکر نشده است .البته در قرآن به بعضی انبیاء تنها در حد اشاره پرداخته شده؛ اما برخی از انبیاء مانند نوح (ع) و ابراهیم (ع) هستند که قرآن گزارش نسبتاً مفصلی از زندگی آنها میدهد .اباینحال در مورد هیچکدام از این دو نفر ،معجزهای که حجتی برای رسالت ایشان ابشد ذکر نشده .البته وقایعی مانند طوفان نوح (ع) ،سرد شدن آتش و زنده شدن پرندگان برای ابراهیم (ع) به دست این دو پیامرب به وقوع پیوستهاند ،اما این وقایع طبق تعریف سنتی از معجزه ،برای هدایت اجنام نگرفتند؛ بلکه یکی برای عذاب کافران ،دیگری برای جنات جان شخص نبی و آخری برای اطمینان خبشیدن به قلب نبی بوده است. شاید کسی اشکال کند از اینکه در قرآن معجزهای برای این انبیاء ذکر نشده ،منی توان نتیجه گرفت که ایشان فاقد معجزه بودهاند .این حرف به حلاظ منطقی درست است .اما مسئله اینجاست که وقتی خداوند در شرح زندگی انبیاء به توضیح چگونگی دعوت ایشان و حماجهی ایشان اب مردم پرداخته و در چند مورد مثل موسی (ع) و عیسی (ع) بهتفصیل اعجاز ایشان را بیان کرده ،چه دلیلی دارد که در مورد برخی دیگر از انبیاء که بهتفصیل حکایتشان را ابزگو کرده ،از شرح معجزهی آنها ،که خبش مهمی از رسالت ایشان بوده ،امتناع کند؟ اگر احتماالت را در نظر بگریمی ،معقولتر آن است بپذیرمی که برخی از انبیاء مانند نوح (ع) و ابراهیم (ع) فاقد معجزه بودهاند. نکتهی مهم بعدی این است که آای پیامرب اسالم (ص) از هنگامی که رسالت و تبلیغ خود را آغاز کرد ،سورهی کاملی از قرآن را مهراه داشت ات بهعنوان معجزه به خماطبانش عرضه کند؟ امهیت این مطلب از این جهت است که بنا بر مشهور قرآن تنها
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 11 /
در مقیاس سوره دارای اعجاز است ،نه در مقیاس کمرت از آن .ازاینرو ،اگر از طرفی معجزه الزمهی نبوت ابشد و از طرف دیگر اعجاز قرآن مبتنی بر سورهی کامل ابشد، آنگاه اگر پیامرب (ص) خبشی از رسالت و تبلیغ خود را بدون در دست داشنت یک سورهی کامل بهعنوان مناد حقانیت خود اجنام داده ابشد ،به نظر میرسد این خبش از رسالت وی بیهوده بوده است .در اینکه وحی و رسالت اب چند آیه (کمرت از یک سوره) آغاز شده ،راهراً اختالف نظر جدی وجود ندارد .اما سؤال این است که چه مدت بعد از آغاز رسالت خنستنی سورهی کامل انزل شد؟ اگر این فاصله قابلتوجه ابشد ،نشان میدهد که برای تبلیغ و اجنام وریفهی رسالت ،وجود معجزه ضروری نبوده، چراکه پیامرب (ص) برای مدتی این وریفه را بدون در دست داشنت معجزه اجنام داده است. من در اینجا قصد ندارم درابرهی اینکه خنستنی سورهی کامل چه زمانی انزل شده و اینکه نزول آن چه مدت بعد از نزول خنستنی آایت پراکنده بوده ،حبث کنم .ات آجنا که دیدهام این حبث در میان استوانههای قرآنشناسی نیز چندان روشن نیست .اما نظرم را در قالب یک گزارهی شرطیه خالصه میکنم« :اگر میان آغاز رسالت پیامرب (ص) که بنا بر مشهور اب آایت پراکنده آغاز شده و نزول اولنی سورهی کامل که میتواند معجزهی پیامرب (ص) در نظر گرفته شود ،زمان قابلتوجهی فاصله بوده ابشد ،این بدان معنا است که پیامرب (ص) به مدت قابلتوجهی بدون در دست داشنت معجزه اقدام به
/ 12پیشگفتار
تبلیغ رسالت خود میکرده .پس میتوان نتیجه گرفت که معجزه شرط الزم نبوت نیست». * پیش از وارد شدن به حبث اصلی ،الزم است چند نکته را درابرهی کتاب حاضر بیان کنم:
مدتی پیش مشغول نگارش رسالهی کوچکی برای خماطبان عام شدم اب عنوان چرا مسلمان هستم :یک گزارش نیمهفلسفی .برای نگارش آن کتاب تصمیم گرفتم ابتدا
مشهورترین دلیل حقانیت اسالم ،یعنی اعجاز قرآن ،را رد کرده ،سپس دالیل خود را برای ابور به دین اسالم ارائه کنم .وقتی نگارش فصل مربوط به رد اعجاز قرآن را آغاز کردم ،الزم دیدم که مطالعهی بیشرتی در این حوزه داشته ابشم .پس از مقداری مطالعه تصمیم گرفتم برای تکمیل حبث آن رسالهی کوچک ،رسالهی جداگانهای در رد اعجاز قرآن بنویسم ات آنچه در چرا مسلمان هستم جمال نوشتنش نبود ،در آجنا بیان شود .آن
زمان فکر میکردم حجم هنایی رساله هنایتاً هشتاد ای نود صفحه میشود .اما وقتی کار پیش رفت ،متوجه شدم که حتی اگر خبواهم بهاختصار اما نسبتاً جامع حبث کنم ،حجم هنایی چند برابر آنچه فکر میکردم خواهد شد و حاصل کار ،مهانطور که مالحظه می شود ،چند صد صفحه شده است .اباینحال معتقدم که مباحث این کتاب بسیار خالصه و فشرده بیان شده و اگر کسی خبواهد بررسی کاملی نسبت به اعجاز قرآن داشته ابشد ،نیازمند نگارش چندین جلد کتاب است. اما شاید پرسیده شود چرا کسی در مقام دفاع از حقانیت اسالم ابید اعجاز قرآن را انکار کند و درابرهی آن کتاب هم بنویسد؟ هدف من از اجنام این کار چند مورد است :اوالً ،گسرتش حقیقت را طلب میکنم ،حتی اگر منافع اعتقادیام را أتمنی نکند.
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 13 /
برای من و احتماالً هر مسلمانی هبرت است که قرآن معجزه ابشد ات نباشد؛ زیرا معجزه بودن قرآن ابورهایی را که امنیت روانی فرد مسلمان وابسته به آن است استحکام میخبشد .اباینحال ،میل به حقیقت و گسرتش آن ابعث میشود که خبواهم ابور خود را به عدم اعجاز قرآن به دیگران نیز منتقل کنم .اثنیاً ،دفاع بد از یک ابور ،دستکمی از هتاجم به آن ندارد .اگر در دفاع از ابوری ادلهی ضعیفی ارائه شود ،ممکن است انسانهایی که توان ذهنی و جمال کمرتی برای تفحص انتقادی در آن ابور دارند قانع شوند ،اما کسانی که توان ذهنی و جمال کافی دارند شروع به پرسشگری پریامون آن ابور کرده ،پس از مدتی بنای آن اعتقاد در ذهنشان فرومیریزد .ازاینرو ،ارائهی دلیل ضعیف برای یک ابور ،کم از هتاجم به آن ابور ندارد .به مهنی خاطر ،در مقام کسی که دغدغهی دفاع از اسالم را دارم ،فکر میکنم معرفی اعجاز قرآن بهعنوان اصلیترین دلیل ابور به حقانیت اسالم ،میتواند به پذیرش اسالم از جانب افراد غریمتعصب و دارای توان ذهنی کافی آسیب برساند .پس ،سعی میکنم این دلیل اندرست حقانیت اسالم را کنار بگذارم. * در کتاب حاضر پنج نوع اعجاز که به قرآن نسبت داده شده ،بررسی میشود: خنست اعجاز بیانی است که میتوان آن را مهمترین وجهی از اعجاز دانست که به قرآن نسبت داده شده .بعد از آن نیز به ترتیب اعجاز در زمینهی اخبار غیبی ،اعجاز علمی ،اعجاز تشریعی و اعجاز عددی را موردتوجه قرار دادهام .تذکر این نکته الزم
/ 14پیشگفتار
است که در کتاب حاضر توجه من صرفاً معطوف به اصلیترین مدعیات درابرهی اعجاز قرآن است و از پرداخنت به مدعیات کمامهیتتر ،ولو اینکه در منابع خمتلفی تکرار شده ابشند ،پرهیز کردهام .برای مثال ،گفته شده که قرآن اب وجود حجم زاید و تدوین تدرجیی آن در طول چندین سال ،فاقد تناقض است .قائلنی به این نظر گویی فرض گرفتهاند که کتب عموماً (بلکه مهیشه) دارای تناقض درونی هستند ،پس حاال که قرآن تناقض ندارد ،معجزه است 1.ضعف این دیدگاه روشن است؛ زیرا هر کس اهل خواندن کتاب 1برای مثال ن .ک« :األزهر و بیانیة الرمسي» .در التمهید فی علوم القرآن .ج .4ص .278در اینجا از واژهی «تناقض» استفاده شده« :فلو کان من عند غری هللا لوقعت فیه انواع من الکلمات املتناقضة( ».مهان) معرفت این عبارت را بهعنوان خبشی از بیانیهی رمسی االزهر در واکنش به چند سورهی ساختگی ارائه میکند .البته من موفق نشدم مستقالً منت این بیانیه را پیدا کنم .اما درهرحال،
آنچه در اینجا مهم است استفاده از لفظ «تناقض» است که اب توجه به اینکه توس عاملان اسالمی به کار رفته ،میتوان انتظار داشت که در معنای منطقی آن استفاده شده ابشد؛ یعنی نسبت میان دو امر ،که نه مجع آنها و نه رفع آنها ممکن نیست .اما ازآجناییکه راهراً این کالم به آیهی 82سورهی نساء اشاره دارد که میگوید :أَ فَال ی ت َدبَّرو َن الْقرآ َن و لَو كا َن ِمن ِعْن ِد َغ ِری َِّ ِ اختِالفاً ََ اَّلل لََو َجدوا فیه ْ ْ ْ ْ َ ْ َكثریا؛ یعنی« :و آای در قرآن تدبّر منىكنند؟ و اگر (برفرض) از طرف غری خدا بود ،حتماً در آن اختالف فراواىن مىایفتند» ،ابید دید که آای منظور این آیه از «اختالف» نیز تناقض به معنای منطقی اختالف لفظی است مشرتک بنی چند کلمه است ای خری .سیوطی به نقل از غزالی مینویسد« : ْ معنی ،و در اینجا منظور نفی اختالف مردم درابره آن نیست ،بلکه نفی اختالف از ذات قرآن است، چنانکه گویند :این سخن خمتلف است یعنی اول و آخر آن در فصاحت به هم شباهت ندارد ،ای گفته میشود :دعوی آن خمتلف است ،یعنی خبشی از آن به دین دعوت میکند و بعضی دیگرش به دنیا؛ ای اینکه :نظم آن خمتلف است ،که قسمتی از آن بر وزن شعر میابشد و قسمتی از آن نه ،و ای مقداری از آن بر شیوهی خاص از جهت پرحمتوی بودن ابشد ،و مقداری دیگر برخالف آن ،و کالم خداوند از این اختالفات منزه است ،که آن بر یک شیوه میابشد اول و آخرش اب هم تناسب
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 15 /
ابشد میداند که بیشرت ،بلکه اکثر کتب ،ولو آنها که مانند شاهنامه در طول چند دهه نگاشته شدهاند ،فاقد تناقض هستند و عدم وجود تناقض در یک کتاب اپینیترین استانداردی است که هر کتاب ابید رعایت کند .نبود تناقض در یک کتاب حتی فضیلت هم نیست ،چه رسد به اینکه نشانهی اعجاز ابشد.
دارند و در یک درجه است در هنایت فصاحت ،چننی نیست که بر بد و خوب مشتمل ابشد ،و برای یک معنی آورده شده ،یعنی دعوت خلق به خدای تعالی و منصرف منودنشان از دنیا به سوی دین ،درصورتیکه کالم آدمیان این اختالفات را دارند ،چه اینکه هرگاه گفتههای شاعران و نویسندگان بر آن قیاس گردد؛ اختالفی در روش نظم و در مراتب فصاحت بلکه در اصل فصاحت در آنها ایفت میشود ،ات جایی که مشتمل بر بد و خوب خواهند بود ،پس دو انمه ای دو قصیده اب هم مساوی خنواهند شد ،بلکه یک قصیده نیز مشتمل بر ابیات فصیح و ابیات پست و بد است ،و
مهنیطور قصاید و اشعار بر اغراض و مقاصد خمتلفی مشتملاند( ».سیوطی .االتقان .ج .2ص .)387این کالم غزالی نشان میدهد که منظور از «اختالف» در قرآن الزاماً تناقض به معنای منطقی کلمه نیست .لذا ضرورتی ندارد که متکلمنی اسالمی برای صادقسازی حمتوای این آیه حبث عدم وجود تناقض در قرآن و از اینجا معجزه بودن آن را به میان آورند .عالوه بر این ،بسیاری از اندیشمندان اسالمی ،نظری شیخ طوسی ،طربسی ،فخر رازی و مالصدرا عدم اختالف در قرآن را معجزه منیدانند (عبداجملید فلسفیان « .اعجاز قرآن/عدم اختالف در قرآن :اثبات وحیانی بودن قرآن بر اثر نبود اختالف و تناقض در آن»).
/ 16پیشگفتار
مهچننی گفته میشود خواندن قرآن ماللآفرین نیست ،و اب تکرار حالوتش کم منیشود ،پس قرآن معجزه است 1.این ادعا از دو جهت برامی قابلپذیرش نیست :خنست اینکه آن را اب جتربهی شخصی خود در تعارض میبینم .خواندن قرآن مثل اجنام هر کار دیگری ،الاقل برای شخص من ،ماللآفرین است .البته این وهن قرآن نیست ،بلکه امری است کامالً طبیعی .دوم آنکه ،حتی اگر قرائت قرآن برای برخی مالل آفرین نباشد ،چهبسا خواندن برخی کتب دیگر هم برای دیگران چننی ابشد .ممکن است کسی آنقدر شیفتهی حافظ ای سعدی ابشد که از خواندن اشعار ایشان خسته نشود. این دلیلی بر فرابشری بودن یک منت نیست. عالوه بر این دو وجه ،سبک نوی قرآن که به حلاظ اسلوب و قالب در میان عرب شناخته شده نبوده ،جلوهای از اعجاز قرآن دانسته شده 2.این ادعا نیز قانعکننده نیست .در طول اتریخ افراد خمتلفی رهور کردهاند که هرکدام سبکی جدید را در ادبیات بنیان هنادهاند که نتیجهاش عبور از ادبیات کهن جهان به ادبیات امروزی است .برای مثال در ادبیات فارسی ،نیما یوشیج سبکی را معرفی کرد که نه مانند نظمهای گذشته بود ،نه شبیه نثرهای پیش از آن .به فاصلهی کمی ،امحد شاملو سبک دیگری را معرفی کرد که اب سبک نیمایی نیز فرق داشت .اما آاثر هیچکدام از این دو شاعر معجزه تلقی منیشود .درواقع پیرخینت سبکی جدید در ادبیات ،بهسادگی قابلمحل بر نبوغ فردی است و نیازی به مطرح کردن حبث اعجاز نیست .مراکشی دراینابره میگوید: 1سیوطی .االتقان .ج .2ص 381و 384؛ مرتضی مطهری .نبوت .ص 236؛ «األزهر و بیانیة الرمسي» .در التمهید فی علوم القرآن .ج .4ص .278
2زرکشی .برهان .ج .2ص 930؛ سیوطی .االتقان .ج .2ص 373؛ مصطفی صادق رافعی. اعجاز قرآن و بالغت حممد .ص .111
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 17 / 1
«[قرآن] فق شیوهاش معجزه نیست ،وگرنه آغاز شیوهی شعر معجزه میشد». مراکشی میخواهد بگوید شعر یک آغازی دارد ،و اگر قرار ابشد اجیاد سبک نو در سخن معجزه ابشد ،خنستنی شعری که ساخته شده نیز معجزه بوده است. مطلب دیگری که درابرهی کتاب پیش رو ابید بیان کرد این است که این کتاب قصد پژوهش اترخیی و ریشهایبی نظرایت خمتلف در ابب اعجاز قرآن را ندارد .به عبارتی ،هدف اصلی این نوشته ،معرفی نظرایت خمتلف درابرهی اعجاز قرآن و اتریخنگاری اندیشه در این زمینه نیست؛ بلکه هدف آن بررسی صحت مدعای اعجاز قرآن است .به مهنی خاطر ،برای برسی این مدعا عمداتً سراغ کتب معاصر رفتهام که، به اقتضای پیشرفت تدرجیی معارف بشری و مهچننی دسرتسی نویسندگان جدید به کتب متقدمنی ،این مدعا را شسته و رفتهتر از اسالف اترخیی خود بیان کردهاند و احیاانً چیزهایی نیز بر مباحث گذشتگان افزودهاند .مهمترین منبع من در نگارش این رساله کتاب التمهید فی علوم القرآن نوشتهی حممدهادی معرفت است .آاثر حممدهادی
معرفت در حوزهی قرآنشناسی مراجع معتربی هستند و ازاینجهت التمهید شأن مبنا
قرار گرفنت برای حبث را دارد .خصوصاً اینکه سه جملد از این کتاب به تفصیل به حبث اعجاز قرآن پرداخته است .اما در دو فصل مربوط به اعجاز علمی و اعجاز عددی، منابع دیگری مبنای حبث قرار گرفتهاند.
1سیوطی .االتقان .ج .2ص .375
/ 18پیشگفتار
ترمجهی آایت در کتاب حاضر بر اساس ترمجهای است که زیر نظر حممدعلی رضایی اصفهانی اجنامگرفته ،مگر در مواردی که خالف آن را ذکر کرده ابشم ای ترمجه ضمن نقلقولی از یک منبع فارسی آمده ابشد .دلیل انتخاب این ترمجه -که راهراً خنستنی ترمجهی گروهی قرآن در اتریخ اسالم است - 1دقت قابلتوجه آن است.
1در خامتهی این ترمجهی قرآن آمده« :این ترمجه( ،ات آجنا که ما اطالع دارمی) اولنی ترمجهای است که
در طول اتریخ اسالم بهصورت گروهی اجنام شده است( ».حممدعلی رضایی اصفهانی .ترمجهی گروهی قرآن کرمی .ج .2ص ).8
مقدمه قرآن در چند موضع اقدام به حتدی کرده است .این مواضع به ترتیب نزول عبارتند از: ِ تاب ِمن عِْن ِد َِّ ِ -1قل فَأْتوا بِ ِك ٍ قنی اَّلل ه َو أ َْهدى مْنهما أَتَّبِ ْعه إِ ْن كْنت ْم صاد َ ْ ْ
1
«بگو" :اگر راستگویید ،پس كتاىب از نزد خدا بیاورید كه آن هدایتکنندهتر از دو (كتاب قرآن و تورات) ابشد ،ات از آن پریوى كنم!"»
-2قل لَئِ ِن اجتَمع ِ ت ِْ اْلِ ُّن َعلى أَ ْن ََيْتوا ِبِِثْ ِل ه َذا الْقرآن ال ََيْتو َن ِبِِثْلِ ِه َو لَ ْو اْلنْس َو ْ ْ ََ ْ 2 كا َن بَ ْعضه ْم لِبَ ْع ٍ ض رَهریاً
«بگو" :اگر انسان[ها] و جن[ها] مجع شوند ،بر اینكه مهانند این قرآن را بیاورند، مانند آن را خنواهند آورد؛ و اگرچه برخى آانن ،پشتیبان برخى [دیگر] ابشند»".
-3أَم ی قولو َن افْرتاه قل فَأْتوا بِسورةٍ ِمثْلِ ِه و ْادعوا م ِن استَطَعتم ِمن د ِ اَّللِ إِ ْن كْنت ْم ون َّ َ ْ ْْ ْ َْ َ َ َ ْ 3 ِ قنی صاد َ
«آای مىگویند(" :او) بهدروغ آن (قرآن) را (به خدا) نسبت داده است؟!" بگو" :اگر راستگویید پس سورهاى مهانند آن بیاورید؛ و غری از خدا ،هر كس را مىتوانید (به ایرى) فراخوانید!"»
1قصص.49 : 2اسراء.88 : 3یونس.38 :
/ 20مقدمه
ٍ ٍ ِ ِِ ایت و ْادعوا م ِن استَطَعتم ِمن د ِ ِ ون َ ْ ْْ ْ -4أ َْم یَقولو َن افْ َرتاه ق ْل فَأْتوا ب َع ْش ِر س َور مثْله م ْف ََرت َ 1 اَّللِ إِ ْن كْنتم ِ صادقنی َّ ْ «آای مىگویند" :بهدروغ آن (قرآن را به خدا) نسبت داده است؟!" بگو" :اگر راستگویید ،پس مشا هم ده سوره ساختگى ،مهانند این (قرآن) بیاورید؛ و جز خدا، هر کسی را مىتوانید فراخوانید!"» دیث ِمثْلِ ِه إِ ْن كانوا ِ -5فَ ْلیأْتوا ِحب ٍ صادقنی َ َ
2
«پس اگر راستگویند ،سخىن مهانند آن (قرآن) بیاورند!»
-6و إِ ْن كنْتم يف ریْ ٍ ب ِممَّا نََّزلْنا َعلى َعْب ِدان فَأْتوا بِس َورةٍ ِم ْن ِمثْلِ ِه َو ْادعوا ش َهداءَك ْم ِم ْن ْ َ َ 3 ِ ِ د ِ اَّلل إِ ْن كْنت ْم صادقنی ون َّ «و اگر از آنچه كه بر بنده خود (پیامرب) فرو فرستادمی در تردید هستید ،پس اگر راستگویید سورهاى از مهانندش بیاورید ،و گواهانتان را كه جز خدایند ،فراخوانید». این آایت را از جهات خمتلفی میتوان بررسی کرد .اولنی نکتهی جالبتوجه در اینجا آن است که در این ترتیب ،آیهی 38یونس و آیهی 13هود ترتیب حتدی را بر هم زدهاند؛ بهطوریکه اگر -برخالف نظم فعلی -آیهی 13هود زودتر انزل شده بود، شاهد نظمی در میان آایت حتدی میبودمی که طبق آن قرآن از مهاوردی بهمانند کل قرآن شروع کرده و به مهاوردی مانند یک سوره از قرآن ختم میکرد (البته اگر «حدیث» 1هود.13 : 2طور.34 : 3بقره.23 :
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 21 /
در آیهی 34سورهی طور را به کمرت از یک سوره معنا نکنیم )1این میتوانست به آن معنا ابشد که خداوند مرحله به مرحله حتدی را به حجم کمرتی از قرآن کاهش داده و 2 معارضنی ابز هم از مهاوردی اب آن عاجز بودهاند. اما نکتهی اصلی موردتوجه من آن است که اب توجه به این آایت ،در وهلهی اول به نظر میرسد که فرد مسلمان منیتواند معجزه بودن قرآن را انکار کند؛ چراکه قرآن اقدام به حتدی کرده و حتدی از جانب خدا ،مستلزم وقوع معجزه است .ما انسانها در زندگی روزمره گاهی از حتدی استفاده میکنیم ،مثالً میگوییم اگر میتوانی مثل من فالن کار را اجنام بده و حتی گاهی بر سر اینکه کسی منیتواند فعل ما را تکرار کند ،شرط
1حممدحسنی طباطبایی معتقد است که «حدیث» میتواند کمرت از یک سوره ابشد« :جاىي دیگر فرموده :فَلْیأْتوا ِحب ِد ٍ یث ِمثْلِ ِه كه رهور در حتدى به كالمى مثل كالم قرآن دارد ،هرچند كه آن كالم َ َ از یك سوره كمرت ابشد( ».حممدحسنی طباطبایی .ترمجهی تفسری املیزان .ذیل آیهی 13سورهی هود). 2حممدعلی حممدی اپسخهای داده شده به اِشکال مبتنی بر عدم رعایت ترتیب طبیعی میان آایت حتدی را اینگونه بیان میکند « :الف) تردید در رواایت ترتیب نزول؛ اصل شبهه مبتنی بر این است که روایت ابن عباس و برخی دیگر از راواین درابرهی ترتیب نزول ،قطعی ابشد؛ درحالیکه این رواایت قطعی نبوده ،سند معتربی ندارند؛ چنانکه رواایت دیگر وجود دارد که ترتیب نزول را غری از آنچه گذشت ،نقل کرده اند ...ج) تقدمی و أتخری در نزول برخی آایت؛ برخی برآنند که نزول سورهی هود پس از سورهی یونس بوده است؛ ولی آیهی 13سورهی هود پیش از آیهی 38سورهی یونس که در
آن حتدی به یک سوره شده ،فرود آمده است( ».حممدعلی حممدی .اعجاز قرآن اب گرایش شبههپژوهی .ج .2ص 117و )121
/ 22مقدمه
میبندمی .اما اینگونه حتدیها خماطب حمدودی دارند و هرگز منظور از آنها این نیست که هیچ بنیبشری ،هرچقدر هم که تالش کند ،منیتواند فعل ما را تکرار کند .اما در آیهی 88سورهی اسراء ،قرآن متامی جن و انس را انتوان از مهاوردی اب قرآن میداند. معنای ضمنی این سخن آن است که -در نظر فرد مسلمان که حقانیت اسالم را پذیرفته -آوردن مثل قرآن از توان خملوقات خارج است؛ به عبارتی قرآن معجزه است. اگر بپذیرمی که فرد مسلمان منیتواند معجزه بودن قرآن را انکار کند ،این مسئله مشکلی برای من اجیاد میکند .من از طرفی میخواهم نشان دهم که قرآن آنچنانکه مدعیانش میگویند معجزه نیست و از طرف دیگر اب توجه به آایت حتدی -علی الظاهر -منیتوامن معجزه بودن قرآن را انکار کنم .پس راه چاره چیست؟ از زمانهای گذشته دیدگاه رقیبی برای آنچه امروز در ابب اعجاز قرآن دیدگاه غالب است -یعنی دیدگاهی که میگوید قرآن به حلاظ بیانی ،علمی ،عددی ای ...معجزه است و من آن را در این مقدمه «دیدگاه رایج» میخوامن -وجود داشته به انم «صرفه». از دیدگاه صرفه ،دو قرائت اصلی میتوان ارائه داد: -1خمالفان قرآن تواانیی معارضه اب قرآن را دارند ،اما خداوند انگیزهی مهاوردی را از آانن میگرید؛ -2خمالفان اگرچه بهصورت ابلقوه تواانیی مهاوردی اب قرآن را دارند ،اما در مقام عمل و بهصورت ابلفعل ،خداوند تواانیی مهاوردی را از آانن سلب میکند .به این معنا که دست آنها را از علوم الزم برای مهاوردی کواته میکند. بر اساس هردوی این قراائت ،اعجاز قرآن نه به نفس قرآن ،بلکه به عاملی بریونی که انصراف معارضان از مهاوردی اب قرآن است ،ابزمیگردد. به دیدگاه صرفه نقدهای خمتلفی وارد است .شاید سادهترین نقد در رد قرائت اول این ابشد که در طول اتریخ تالشهای خمتلفی برای مهاوردی اب قرآن اجنام شده؛ از تالش
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 23 /
های مسیلمه و ابن ابی العوجاء در قرون گذشته گرفته ات نگارش کتاب فرقان احلق در
دهههای اخری .پس معارضان قرآن انگیزهی الزم برای مهاوردی را داشته و دارند. قرائت دوم از دیدگاه صرفه ،به معنای گرفنت تواانیی مهاوردی از معارضنی ،قابلتوجهتر است .اباینحال ،این دیدگاه نیز در معرض نقدهایی جدی قرار دارد .برای مثال، معرفت دیدگاه فخر رازی را در نقد صرفه چننی بیان میکند: «اگر دلیل انتوانی اتزاین از مهاوردی اب قرآن گرام ،صرفه ابشد ،آنها از تراز بالغی آن به بزرگی اید منیکردند ،بلکه بهجای آن میابیست از انتوانی خود ابراز شگفتی میکردند ...این بسان پیامربی است که فرضاً میگوید :معجزهی من این است که هماکنون دستم را بر سرم میهنم و این کار برای مشا انممکن میابشد و مهنیگونه هم ابشد .در این صورت ،مردم از انتوانی خود در اجنام دادن این کار ساده ارهار شگفتی میکنند ،نه از کار آن پیامرب .از طرفی ،ما بهطور قطع می 1 دانیم که شگفتزدگی اتزاین از خود فصاحت قرآن بوده است». عالوه بر این نقد ،اگر خداوند قدرت مهاوردی اب قرآن را از «معارضنی» سلب کرده ابشد ،چطور است که -طبق نظر علمای اسالم اعجازابور -هیچیک از متون پیش از اسالم و کتبی که خود مسلماانن بدون قصد مهاوردی اب قرآن نگاشتهاند ،مثل قرآن
1حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .4ص .238
/ 24مقدمه
نشده؟ آای ابید گفت خداوند «مهواره» قدرت را از «مههی مردم» برای آوردن متنی همتراز اب قرآن سلب کرده است؟ در این صورت دیگر صحبت از صرفه ،به معنای منصرف کردن مردم از مهاوردی از جهتی خاص ،مردود است .درست مثلاینکه بگوییم «(الاقل برخی) انسانها ابلقوه قدرت دارند که سنگی 10تنی را بلند کنند ،اما خدا آنها را مهواره منصرف کرده و منصرف خواهد کرد ».در اینجا مدعی ابید دلیلی برای اینکه میگوید «(الاقل برخی) انسانها ابلقوه قدرت دارند که سنگی 10تنی را بلند کنند» ارائه کند .به مهنی شکل ،صرفهابور نیز ابید دلیلی برای وجود ابلقوهی قدرت مهاوردی اب قرآن اقامه کند ات نظریهاش قابلقبول ابشد. اب توجه به نقصهای دو دیدگاه فوق ،یعنی دیدگاه رایج که به اعجاز متنی قرآن ابور دارد (و در این کتاب بهتفصیل نقد میشود) و دیدگاه صرفه که علت اعجاز را بریون از منت قرآن میداند ،دیدگاه سومی به نظر من میرسد که آن را میتوان «اهبام ابوری» انمید .این دیدگاه میگوید اگرچه طبق آایت حتدی ابید معجزه بودن قرآن را بپذیرمی ،اما وجه این اعجاز برای ما مبهم است و منیتوان گفت ماهیت اعجاز قرآن چیست. این دیدگاه در ابتدا به نظرم جالب رسید؛ اما اب أتمل متوجه نقصی در آن شدم. آن نقص این است :کارکرد اولیهی اعجاز ،اقناع خماطبان یک پیامرب نسبت به حقانیت رسالت اوست .حال اگر امری معجزه ابشد و درعنیحال وجه اعجاز آن معلوم نباشد، معجزه بودن آن برای خماطب قابلتشخیص خنواهد بود .فرض کنید کسی برای اثبات نبوت خود گوی آهنی توپری را روی آب شناور کند .در این مثال خماطب میداند که طبق قواننی طبیعت گوی آهنی توپر نوعاً بر سطح آب شناور منیماند پس فعل مدعی نبوت میتواند به اعجاز تفسری شود .اما فرض کنید مدعی نبوت شی انشناختهای را روی مایعی انشناخته شناور کند و بیآنکه توضیحی راجع به ماهیت شی ای مایع بدهد،
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 25 /
ای حتی بگوید که اعجاز او به شناور کردن آن شی روی آن مایع برمیگردد ،ادعای نبوت کند و صرفاً بگوید اگر میتوانید فعل من را تکرار کنید .در این مثال خماطب نهتنها منیداند که آن شی نوعاً بر آن مایع شناور میماند ای خری ،بلکه اصالً منیداند معجزه به شناور بودن آن شی برمیگردد ای به چیز دیگری .شاید مدعی نبوت معتقد است که آن شی و آن مایع نوعاً در کنار هم واکنش شیمیایی انفجاری اجیاد میکنند و عدم وقوع چننی واکنشی یک معجزه است .شاید اصالً آن شی ،شی خاصی است و مدعی نبوت از مایع صرفاً برای منایش دادن آن استفاده میکند و خود مایع امهیتی در اعجاز ندارد و ...در چننی شرایطی ،خماطبان مدعی نبوت منیتوانند معجزه بودن آنچه میبینند را اتئید کنند .چون اصالً منیدانند وجه اعجاز چیست ات خارقالعاده بوده آن را بررسی کنند. در مورد قرآن نیز وضع به مهنی صورت است .اگر نتوانیم وجه اعجاز قرآن را مشخص کنیم ،دیگر توان تشخیص اینکه آای قرآن بهواقع معجزه است ای خری برای ما ممکن خنواهد بود و به این جهت قرآن کارکرد اعجازی خود را از دست میدهد .شاید آنچه در الربهان بدرالدین زرکشی آمده نیز به مهنی نکته اشاره دارد:
«بدان که مهاوردطلبی بر سر یک چیز در شرایطی که خماطب از جنبهای که این مهاوردطلبی بر آن صورت میپذیرد آگاهی نداشته ابشد درست 1 نیست». 1زرکشی .برهان .ج .2ص .924
/ 26مقدمه
اب این حساب ،فکر میکنم اهبامابوری در مورد اعجاز قرآن نظریهای انرسا است و ابید آن را نیز کنار گذاشت. بهاینترتیب در این نقطه اب گرهای مواجه هستیم :از طرفی اگر ما از طریقی غری از پذیرش اعجاز قرآن (مثالً از طریق یک شهود شخصی ای )...مسلمان ابشیم ،ابید بپذیرمی که قرآن معجزه است (چون قرآن حتدی میکند ).از طرف دیگر ،هیچ نظریهی مناسبی ندارمی که اعجاز قرآن را توضیح دهد .نه (آنچنانکه در این کتاب توضیح خواهم داد) «دیدگاه رایج» قانعکننده است ،نه نظریههای «صرفه» و «اهبامابوری» قابلقبول هستند. اب این وصف ،تنها راه ابقیمانده أتویل و تفسری آایت حتدی به شکلی است که متضمن حتدی به معنای رایج کلمه نباشد .یعنی قرآن را بهگونهای تفسری کنیم که از حتدی عاری شود 1.اینکه این تفسری چه میتواند ابشد ،مطلبی است که عجالتاً منیتوامن نظر حمکمی درابرهی آن ارائه کنم .ضمن اینکه ارائهی چننی تفسریی هدف این پژوهش هم نیست2؛ اما به نظر میرسد طرح چننی تفسریی تنها راه ممکن برای پریاسنت قرآن از
1به نظر ارائه چننی تفسریی دشوار است .برای مثال طباطبایی جمالی برای تفسری خالف حتدی نسبت به آایت حتدی در قرآن منیبیند« :در اینكه قرآن كرمی براى اثبات معجزه بودنش بشر را حتدى كرده
هیچ حرىف و خمالفى نیست( ».حممدحسنی طباطبایی .ترمجهی تفسری املیزان .ذیل آیهی 23سورهی بقره). 2نظریهای که برای توضیح آایت حتدی به ذهن من میرسد این است که اگر قرآن را در بسرت ادبیات رایج زمانهی آن بررسی کنیم ،شاید وجود آایت حتدی چندان هم غریب و غریمنتظره نباشد؛ چراکه به نظر میرسد ادبیات قرآن الاقل در بعضی مواضع از ادبیات عرب عصر نزول متأثر است .مثالً استفاده مکرر قرآن از سوگند ،از ویژگیهای ادبیات جاهلی است .جلوهی دیگری از ادبیات جاهلی،
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 27 /
استفادهی زاید از صنعت اغراق است .شاید بتوان آایت حتدی را جلوهای از استفاده از مهنی صنعت قلمداد کرد .اما مهمتر از مهه این است که حتدی در اشعار جاهلی نیز وجود داشته و رمسی جاری میان سخنوران پیش از اسالم بوده .شیخ طوسی مینویسد« :اگر کسی بگوید که امر بر آنها روشن نبود و منیدانستند منظور از حتدی و معارضه به مثل چیست ،خواهیم گفت که اگر چننی بود راجع به آن سؤال کرده ،میگفتند منظور از آن چیست؟ اما چطور چننی چیزی ممکن است ،درحالیکه
آنها اب حتدی آشنا بوده ،اب یکدیگر در شعر و خطابه معارضه میکردند( ».شیخ طوسی .االقتصاد فیما یتعلق ابالعتقاد .ص ).274قطب راوندی میگوید« :اما قائالن به اینکه اعجاز قرآن در فصاحت و نظم هر دو برقرار است ،گفتهاند آنچه داللت بر این امر میکند آن است که حتدی به فصاحت و نظم هر دو اجنام شده .زیرا میبینیم که پیامرب (ص) آشکارا و به حنو مطلق حتدی میکند، بی آنکه به آن ختصیص زند ...و قوم از او نپرسیدند که منظورش از حتدی چیست؛ آای "مثل" قرآن در فصاحت را ،صرفنظر از نظم ،میطلبد ای هر دو را اب هم ای غری از این دو را طلب میکند؟ و این عمل کسانی ا ست که از پیش این معنا را فهم کرده ،از شک به دورند .زیرا اگر شک داشتند می پرسیدند و این تنها در صورتی ممکن است که حتدی در زمان آنها رایج بوده ابشد( ».قطب راوندی .به نقل از :حممدابقر جملسی .حبار األنوار .ج .89ص ).135مهچننی رافعی مینویسد: «در دورهی جاهلی ت نیز حتدی (یعنی طلب معارضه) در قصائد و خطب معمول بوده و آن را
وسیلهی سربلندی انم و شهرت خود در جمامع عرب میدانستند( ».مصطفی صادق رافعی .اعجاز قرآن و بالغت حممد .ص ).132جواد علی نیز میگوید« :عادت اعراب این بود که اب قصیدهها
و سخنرانیها اب یکدیگر حتدی میکردند .آانن اب اطمینانی که به طبع و سرشت قوی خود داشتند، اب یکدیگر نربدی ادبی میکردند و بدینوسیله بر یکدیگر فخر میفروختند .وقتی پریوز میشدند و میتوانستند رقیب را از میدان بریون کنند ،مشهور و بلندآوازه میشدند و این مهاوردطلبی ادبی ویژگی
فطری آانن بود( ».جواد علی .به نقل از :حممدعلی حممدی .اعجاز قرآن اب گرایش شبههپژوهی .ج
/ 28مقدمه
تضاد است (منظور از «تضاد» ،وجود حتدی در قرآن از یک سو و معجزه نبودن آن از سوی دیگر است).
.2ص .33علیرغم مراجعه به نسخههای خمتلف املفصل فی اتریخ العرب قبل االسالم جواد علی، موفق به ایفنت نقلقول فوق نشدم .حتی رجوع به نسخهی چاپ شده توس انتشارات مورد مراجعهی حممدی ،یعنی «دار العلم للمالینی» ،که اب مرجع حممدی تنها در سال چاپ اختالف داشت ،نتیجهای در بر نداشت .به مهنی خاطر به نقلقول ابواسطه اکتفا کردم ).اینها شواهدی است که نشان میدهد حتدی یک رسم ادبی در عصر نزول بوده .در این رسم ،حتدیکنندگان ادعای اعجاز نداشتهاند بلکه قصدشان تنها ادعای بزرگی کردن بوده .چهبسا کارکرد آایت حتدی در قرآن نیز چیزی فراتر از این سنت ادبی جاری زمانه نبوده ابشد ،مهچنانکه در مواردی دیگر قرآن چننی کرده است.
اعجاز بیانی در توضیح ماهیت اعجاز قرآن ،نظرایت خمتلفی بیان شده است .از این میان، برجستهترین این نظرایت ،معجزه بودن قرآن از نظر بیانی و برتری آن بر سایر متون به حلاظ ادبی است .این نظریه که در اینجا از آن اب عنوان «اعجاز بیانی» اید میکنم، کهنترین توضیح برای چیستی اعجاز قرآن است 1.در این فصل اوالً ادعای قائالن به اعجاز بیانی را طرح و نقد خواهم کرد؛ اثنیاً اب ارائهی شواهدی ،سعی میکنم نشان دهم که منیتوان قرآن را به حلاظ بیانی معجزه دانست. * اعجاز بیانی عبارت است از اعجاز در فصاحت ،بالغت و نظم قرآن .گفته میشود معجزهی هر پیامربی اب زمانهی آن پیامرب متناسب است 2.مثالً در عصر موسی (ع)
1در عنوان برخی از قدمییترین کتبی که در ابب اعجاز قرآن به نگارش درآمده ،از واژهی «نظم»
استفاده شده ،ازمجله :نظم القرآن جاحظ (م )255؛ نظم القرآن ابوحنیفه دینوری (م )282؛ اعجاز القرآن فی نظمه و أتلیفه حممد بن یزد واسطی (م )307؛ نظم القرآن ابوعلی حسن بن علی بن نصر (م )312؛ نظم القرآن ابن اخشید (م ( )326ابراهیم اقبال .فرهنگنامهی علوم قرآن .ص ).310 این نشان از برجسته بودن نقش اعجاز بیانی در خنستنی مباحث پریامون اعجاز قرآن دارد.
2ابوالقاسم خویی .بیان در علوم و مسائل کلی قرآن .ص .62این نگاه راهراً مبتنی بر حدیثی
السالم عرض كردم :چرا است از امام هادی اب مهنی مضمون« :ابن سكیت گوید به امام دهم علیه ّ خدا حضرت موسى را اب وسیلهی عصا و ید و بیضا و ابزار ابطال جادو فرستاد و حضرت عیسى را اب وسیلهی طبابت و حضرت حممد (ص) را -كه بر او و خاندانش و پیمربان درود ابد -بهوسیلهی السالم را مبعوث كرد جادوگرى بر مردم آن كالم و سخنراىن؟ حضرت فرمود :چون خدا موسى علیه ّ
/ 30اعجاز بیانی
سحر و جادو رواج داشت ،لذا معجزهی او راهرش شبیه به سحر و جادو بود .در عصر عیسی (ع) طب یواننی به اوج خود رسیده بود ،به این جهت معجزهی او درمان بیماریها و در حد هنایتش زنده کردن مرده بود .در عصر پیامرب (ص) نیز ،اعراب در سخن و شناخت انواع آن به مهارت کامل رسیده بودند 1و معجزهی پیامرب (ص) قرآن است که اوالً مانند شعر و خطابه از جنس سخن است؛ اثنیاً اعراب صدر اسالم میتوانستند معجزه بودن آن را درک کنند. آنچه در مسئلهی اعجاز بیانی قرآن قابلتوجه است ،این است که قائالن به این نظر کمرت به ذکر شواهد میپردازند و عمداتً (نه مهیشه) از اینکه به حنو مصداقی بگویند چرا قرآن برتر از سایر سخنان عرب است ،اجتناب میورزند .من گمان میکنم علت این مسئله ،ذوقی بودن ماهیت امر بیانی است و اینکه امر ذوقی چندان قابل اشاره نیست .چنانکه درابرهی آن گفته شده «یدرک و ال یوصف ».2مثالً شاید هیچکس زمان غلبه داشت پس او از طرف خدا چیزى آورد كه مانندش از تواانئى آنها خارج بود و بهوسیلهی السالم را در زماىن آن جادوى آنها را ابطل ساخت و حجت را برایشان اثبت كرد و عیسى علیه ّ فرستاد كه فلج و زمنیگریی زاید شده بود و مردم نیاز به طب داشتند پس او از جانب خدا چیزى آورد كه مانندش را نداشتند پس به اجازهی خدا مردگان را زنده كرد و كور مادرزاد و پیس را درمان منود و حجت را برایشان اثبت كرد .و حضرت حممد (ص) را در زماىن فرستاد كه خطبهخواىن و سخنورى -به گمامن شعر را هم فرمود -زاید شده بود ،پس آن حضرت از طرف خدا پندها و
دستوراتى شیوا آورد كه گفتار آنها را ابطل كرد و حجت را برایشان متام منود( ».کلینی .أصول الکافی .کتاب «عقل و جهل» .حدیث مشارهی )20 1یدهللا نصریاین .علوم بالغت و اعجاز قرآن .ص .10 2مرتضی مطهری .نبوت .ص .224سکاکی بر این عقیده بوده است( .حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .4ص )69
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 31 /
هرگز نتواند مدلل کند که چرا شعر حافظ هبرت از خواجوی کرمانی است ،و اساساً چه بسا ابشند اهالی شعری که خواجو را برتر از حافظ بدانند .این اختالف ،وقتی کار به ترجیح میان حافظ و سعدی برسد شکل پیچیدهتری به خود میگرید .میتوان گفت فارسیزابانن اهل شعر به دو دسته تقسیم میشوند و گروهی حافظ را و گروهی سعدی را برتر میدانند و هیچ گروه هم به شکل دقیق منیتواند نشان دهد که چرا این ای آن برتر است .به مهنی شکل ،در معدود مواردی هم که مثالهایی از برتری بیانی قرآن بر دیگر سخنان عرب آورده میشود ،توضیحات ارائه شده ذهن را نسبت به اعجاز بیانی قرآن قانع منیکند ،و هنایتاً میتواند برجستگی قرآن را نشان دهد .لذا در این فصل ،برخالف فصلهای آتی ،بیش از آنکه به نقد مصداقی مدعیات قائلنی به اعجاز بیانی بپردازم، نقدهای کلی خود را به این دیدگاه مطرح خواهم کرد ،و تنها در چند مورد به نقد مصداقی مدعاهای اعجاز بیانی قرآن خواهم پرداخت. *
دالیل قائلنی به اعجاز بیانی قرآن به دو دستهی کلی قابلتقسیم است:
دالیل درونی :این دالیل شاهدهایی از منت قرآن هستند که نشان میدهند قرآن دارای زیبایی فرابشری است. دالیل بریونی :این دالیل شامل موارد زیر است:
-1قیاس قرآن اب سایر متون برای نشان دادن برتری بیانی قرآن؛
-2بیان اقوال برخی افراد ،عموماً مشرکنی همعصر پیامرب (ص) ،که بهنوعی داللت بر فرابشری بودن قرآن دارد.
/ 32اعجاز بیانی
دالیل درونی: شاید مهمترین کاری که شخص معجزهابور ابید اجنام دهد ات خماطب خود را نسبت به وجود اعجاز بیانی در قرآن قانع کند ،این است که بهصورت مصداقی ،منونههایی از چننی اعجازی را معرفی کند .اگرچه عمدهی کسانی که درابب اعجاز قرآن مینویسند ای چننی کاری اجنام منیدهند ،ای هنایتاً این مهم را در حد اشاره برگزار میکنند ،اما
حممدهادی معرفت در التمهید خبش مفصلی را -که در ترمجهی فارسی حدود 600 صفحه میشود -به معرفی مصادیقی از اعجاز بیانی قرآن اختصاص داده است .مسلماً طرح و نقد متام آنچه او معرفی میکند در جمال کتاب حاضر منیگنجد .لذا بهصورت گزینشی ،برخی از منونههای موردنظر وی را معرفی و نقد میکنم( .البته مهانطور که گفته شد ،منونههای انتخاب شده تنها خبشی از مدعیات معرفت هستند و چهبسا در میان منونههای او شواهد قابلتوجهتری هم به نفع اعجاز قرآن موجود ابشد .اما من این موارد را انتخاب کردم ،ات نشان دهم که آنچه بهعنوان اعجاز بیانی به قرآن نسبت داده میشود ،بیش از آنکه حقیقتاً معجزه ابشد ،نوعی معجزه تراشی است). پیش از آنکه وارد معرفی و نقد شوم ،ذکر این نکتهی مهم الزم است که حتی اگر متام فضائل بیانی قرآن که معرفت و دیگر ابورمندان به اعجاز بیانی برمیمشارند درست ابشد ،آنگاه در هبرتین حالت توانستهاند نشان دهند که قرآن به حلاظ بیانی متنی عالی است ،نه اینکه معجزه ابشد .مهچنان که احتماالً میتوان در حجم مشاهبی به بیان برجستگیهای بیانی (مثالً) گلستان سعدی ای مثنوی معنوی پرداخت ،بیآنکه بتوان درمورد آنها ادعای اعجاز کرد. اکنون به این منونهها توجه کنید: -1معرفت در توضیح آیهی:
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 33 /
صار َو ْاألَفْئِ َد َة لَ َعلَّك ْم تَ ْشكرون َ و َج َع َل لَكم َّ الس ْم َع َو ْاألَبْ َ «و براى مشا ،گوش و چشمها و دلها [ى سوزان] قرار داد ،ات شاید مشا سپاسگزارى كنید». 1
مطالبی را در ابب فضل تقدم مسع بر بصر ذکر میکند ات نشان دهد که این آیه بر اساس حکمت خاصی مسع را بر بصر مقدم داشته است .وی مینویسد: «راز این نکته -که دانشمندان امروزی علم تشریح (فیزیولوژی) درایفتهاند -آن است که دستگاه شنوایی انسان در مقایسه اب عضو بینایی ،بهمراتب پیشرفتهتر و پیچیدهتر و دقیقتر است و از چند جهت بر آن برتری دارد؛ ازمجله اینکه گوش قادر به ادراک امور جمرد مهچون ِ گوانگون موسیقی است؛ چنانکه میتواند از البهالی آواهای درهمتنیده ،آوای موردنظر را بهطور مشخص ،بشناسد؛ مهانگونه که یک مادر میتواند صدای گریهی فرزند خود را از میان انبوهی از صداها و آواها تشخیص دهد و گوش ،مههی اینها را در یک حلظه اجنام میدهد .این در حالی است که چشم در جایی که منارر گوانگون در
1حنل.76 :
/ 34اعجاز بیانی
نقد:
برابر آن گشوده شود ،سردرگم میگردد و تواانیی تشخیص گمشدهی 1 خود را ندارد».
خنست آنکه ،معرفت برای ادعای خود مبنی بر اینکه دانشمندان علم تشریح به آنچه او میگوید ابور دارند ،سندی ذکر منیکند .دوم آنکه ،اگرچه موسیقی امری جمرد است، اما رنگها نیز ویژگی مشاهبی دارند .لذا ازاینجهت مسع نسبت به بصر برتری ندارد. ضمن اینکه بصر عالوه بر درک جمردات ،میتواند شکل و اندازه را که اموری انضمامی هستند نیز ادراک کند؛ حالآنکه مسع از درک امور انضمامی عاجز است .مهچننی ،اگر شخصی وارد سالن بزرگی شود که در آن مردم مشغول مههمه و شخص دنبال یکی از آشنااین خود ابشد ،چشم را منیبندد ات اب گوش سپردن آشنای خود را پیدا کند .بلکه برای این کار چشم میگرداند .مطلب دیگر اینکه اگر به مردم از میان مسع و بصر حق انتخاب تنها یکی را بدهند که ات اپاین عمر اب آن سر کنند ،فکر میکنم عموم مردم بصر را انتخاب خواهند کرد. اینها نکاتی است که میتوان در فضیلت بصر بر مسع ذکر کرد .البته منظور من از بیان این نکات نشان دادن ضعف قرآن در آیهی فوق نیست؛ چراکه اساساً قرار نیست در مقام بیان ،هرچه مهمتر است ابتدا ذکر شود .چنانکه خداوند در آیهی زیر میگوید: الْم ْؤِمنو َن كلٌّ َآم َن ِاب ََّّللِ َو َمالئِ َكتِ ِه َو كتبِ ِه َو رسلِه «مؤمنان مهگى ،به خدا و فرشتگانش و كتابهاى او و فرستادگانش ،امیان آوردهاند». 2
1حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .5ص .74 2بقره.285 :
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 35 /
در این آیه مالئکه بر رسل مقدم شدهاند ،حالآنکه در بسیاری از دستگاههای کالمی اسالم مقام رسل (به معنای انبیاء) ابالتر از مالئکه است 1.مهچننی در دو آیه ی زیر ،یک ابر مؤمننی بر پیامرب (ص) مقدم شدهاند و ابر دیگر پیامرب (ص) بر مؤمننی: ِ ك َج َعلْناك ْم أ َّمةً َو َسطاً لِتَكونوا ش َهداءَ َعلَى الن ِ الرسول َعلَْیك ْم َّاس َو یَكو َن َّ َ و َكذل َ 2 َشهیداً «و بدین گونه مشا را گروهى میانه قراردادمی ،ات بر مردم گواه ابشید؛ و فرستاده [خدا] بر مشا گواه ابشد». ِ منی ِم ْن قَ ْبل َو يف هذا لِیَكو َن َّ ه َو َمسَّاكم الْم ْسل َ الرسول َشهیداً َعلَْیك ْم َو تَكونوا ش َهداءَ 3 َعلَى النَّاس «آن (خدا) در این (قرآن) و پیش از این (در كتابهاى اهلى) مشا را "مسلمان" انمید، ات فرستاده (خدا) گواه بر مشا ابشد ،و [مشا] گواهان بر مردم ابشید». -2معرفت در جایی دیگر در مورد آیهی: 1امامیه و خبش عمدهی اهل سنت به برتری انبیاء بر مالئکه معتقدند .ن .ک :حممدجواد مشکور. سری کالم در فرق اسالم .ص 361؛ جعفر سبحانی تربیزی .دانشنامهی کالم اسالمی .ج .1 مدخل «انسان» .ص .527 2بقره.142 : 3حج.78 :
/ 36اعجاز بیانی
الزاين فَاجلِدوا ك َّل و ِ اح ٍد ِمْنهما ِمائَةَ َج ْل َدة الزانِیَة َو َّ َّ ْ «زن زانكار و مرد زانكار ،هر یك از آن دو را صد ضربه اتزاینه بزنید». 1
مینویسد:
نقد:
«قرآن هنگام اشاره به دزدی مرد دزد را بر زن دزد ،مقدم میداردَ :و السا ِرقَة فَاقْطَعوا أَیْ ِدیَهما ،2اما هنگام اشاره به پدیدهی زان ال َّسا ِرق َو َّ برعکس عمل کرده ،خنست زن زانکار و سپس مرد زانکار را انم میبرد: الزاين فَاجلِدوا ك َّل و ِ اح ٍد ِمْنهما ِمائَةَ َج ْل َدة .حکمت این امر الزانِیَة َو َّ َّ ْ روشن است؛ زیرا در زان ،زن نقش آغازگری را دارد و اوست که اب زینت و زیور خود ،مرد را به زان فرامیخواند؛ درحالیکه در دزدی ،جرئت زن 3 از مرد کمرت و نقش او نسبت به مرد کمرت است».
-1-2زان مهواره میان یک مرد و یک ِ زن آشکارکنندهی زینت رخ منیدهد .فراوان است مواردی که زنی مطابق اب حدود شرع حجاب را رعایت کرده ،اما مرد نسبت به او میل زان پیدا میکند و هنایتاً کار به زان ختم میشود .از طرف دیگر ،میتوان گفت نقش مرد در زان ازاینجهت بیشرت است که عموماً این مرد است که برای اجنام آن پیشقدم میشود .درواقع میتوان حدس زد که اگر قرآن ابتدا مرد زانکار ،سپس زن
1نور.2 : 2مائده.38 :
3حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .5ص .75
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 37 /
زانکار را ذکر کرده بود ،معرفت چننی استدالل میکرد که این تقدم به این خاطر است که عموماً مردان در زان پیشقدم میشوند .به مهنی مناسبت ،آنچه معرفت نشانهی اعجاز قرآن میداند ،حتی پذیرش آن در حد بالغت عالی نیز حمل تردید است ،چه رسد به اعجاز.
-2-2درست در آیهی بعدی ،ترتیب مرد و زن زانکار جاجبا میشود ،که این مطلب نشان از بیوجه بودن کالم معرفت دارد: الزانِیَة ال یَْن ِكحها إِالَّ ز ٍان أ َْو م ْش ِرك الزاين ال یَْن ِكح إِالَّ زانِیَةً أ َْو م ْش ِرَكةً َو َّ َّ «مرد زانكار جز اب زن زانكار ای زن مشرك ازدواج منىكند؛ و زن زانكار ،جز مرد زانكار ای مرد مشرك ،اب او ازدواج منىكند». 1
-3یکی از مواردی که گفته شده قرآن در برابر کالم عرب جاهلی قدفرازی کرده ،آیه ی قصاص است که میگوید :لَك ْم ِيف الْ ِق ِ صاص َحیاة2؛ یعنی «براى مشا در قصاص، زندگاىن است ».اعراب جاهلی اب مهنی مضمون َمثَلی ساخته بودند که میگفت« :القتل أنفی للقتل؛» یعنی «کشنت ،ابزداراندهترین است برای کشنت ».معرفت مینویسد: «عرب از واژهی "قصاص" غفلت کرد و واژهی "قتل" را بهجای آن به کار برد؛ درحالیکه توجه نداشت این واژه منیتواند مههی مقصود را 1نور.3 : 2بقره.179 :
/ 38اعجاز بیانی
برساند .آنچه مانع جنایت علیه دیگران شده ،خون بیگناهان را حفظ میکند ،کیفر قصاص است که نوع خاصی از قتل به مشار میآید و دیگرگونههای قتل ،نهتنها از این بزه جلوگریی منیکند ،بلکه ممکن است 1 زمینهساز قتلهای بعدی ابشد». وی در ادامه دوازده جهت برتری برای آیهی قصاص نسبت به َمثَل جاهلی برمیمشارد ،ازمجله میگوید:
نقد:
« -1عبارت "القصاص حیاة" در آیهی شریفه دارای دو کلمه است؛ درحالیکه عبارت "القتل أنفی للقتل" سه کلمه دارد؛ -2در مجلهی "القتل أنفی للقتل" واژهی قتل دو ابر تکرار شده؛ درحالیکه در آیه، تکراری رخ نداده است؛ -3هر قتلی مانع قتل نیست؛ مگر آنکه بر اساس قانون قصاص ابشد؛ -4از دیگر سوَ ،مثَل عربی دارای تناقض آشکار است؛ زیرا یک چیز منیتواند نفیکنندهی خود ابشد ،پس چگونه قتل میتواند قتل را نفی کند! -5از سوی دیگر در َمثَل عربی، اَفعل تفضیل از فعل عدمی -که تفاضل در آن بیمعناست -ساخته 2 شده؛ درحالیکه آیه از این نقص به دور است».
1حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .5ص .80 2مهان .ص .84-81
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 39 /
-1-3آیهی موردحبث در کمرتین حالتی که معنا دارد ،اب حذف «لَك ْم» میشود ِيف الْ ِق ِ صاص َحیاة و دارای سه کلمه است .یعنی منیتوان «ِيف» را از آن حذف کرد ،زیرا معنا آسیب میبیند .ازاینجهت هر سه مجله ،سه کلمه دارند.
-2-3صرف تکرار یک کلمه ،موجب نقصان کالم نیست .چهبسا تکرارهایی که بر
زیبایی کالم میافزایند 1.منونهاش «ردیف» در شعر و آرایهی «تصدیر» ای «رد العجز علی الصدر» است .این آرایه یعنی آنچه در ابتدای بیت میآید ،جمدداً در آخر بیت ذکر شود ،مانند این شعر حافظ: آدمی در عامل خاکی منیآید به دست
عاملی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی
2
«القتل أنفی للقتل» را نیز میتوان مصداقی از رد العجز علی الصدر دانست که تکرار آن آسیبزننده نیست.
-3-3درست است که هر قتلی مانع قتل نیست ،اما در زابن طبیعی مهیشه گوینده حمدودهی مصادیق را صراحتاً مشخص منیکند؛ بلکه در بسیاری موارد فهم این خبش از کالم را به شنونده وامیگذارد .برای مثال ،شخصی ممکن است بگوید« :من از خوردن بسیار لذت میبرم ».در اینجا مشخصاً منظور او این است که از خوردن غذاهای خومشزه بسیار لذت میبرد ،نه اینکه از فعل خوردن به حنو مطلق (که شامل غذای بدمزه 1حسن خرقانی فصل چهارم کتاب خود زیباشناسی قرآن از نگاه بدیع را حتت عنوان «تکرارهای هنری در قرآن کرمی» به بررسی زیباییهای مبتنی بر تکرار در قرآن اختصاص داده است. 2حافظ .دیوان حافظ .غزل مشارهی .470
/ 40اعجاز بیانی
ای حتی چیزهای مسموم میشود) لذت بربد .اما گوینده دامنهی مصادیق خوردن را مشخص منیکند و آن را به فراست شنونده وامیگذارد .این مهان کاری است که در «القتل أنفی للقتل» رخداده است .خماطب این مثل میفهمد که منظور از قتل خنست، هر قتلی نیست؛ بلکه قتلی است که جنبهی قصاص دارد .لذا اشکال سوم معرفت وارد نیست. عالوه بر این ،در مورد لَك ْم ِيف الْ ِق ِ صاص َحیاة نیز ابید گفت که در متامی انواع قصاص حیات وجود ندارد .مثالً اگر کسی گوش دیگری را قطع کند و به حکم قصاص گوش او را قطع کنند ،آای چننی قصاصی حافظ حیات است؟ اپسخ منفی است .البته ابید توجه داشت که در اینجا هم خدشهای به کالم قرآن وارد نیست؛ زیرا آنچه در مورد «من از خوردن بسیار لذت میبرم» گفته شد ،در مورد این آیه نیز صادق است و خماطب قرآن میفهمد که منظور قرآن از قصاص ،قصاص در قتل است ،نه قصاص در جرح. -4-3یک چیز تنها زمانی منیتواند خود را نفی کند ،که نهتنها از جهت مفهوم،
بلکه از جهت مصداق هم مهان چیز ابشد .مثالً یک سخن میتواند سخن دیگر را نفی کند؛ زیرا اگرچه هر دو به حلاظ مفهومی «سخن» هستند ،اما دو مصداق متفاوت از سخن میابشند .در مورد َمثَل عربی نیز ،قتل اول اب قتل دوم به حلاظ مفهوم یکی بوده ،اما به حلاظ مصداق متفاوت است .قتل خنست قتلی است که از روی جمازات اجنام میشود ،و قتل اول قتلی است که ابتداائً صورت میپذیرد. -5-3معلوم نیست که معرفت چرا نفی کردن را فعل عدمی میداند .اصطالح «فعل
عدمی» جایی است که فرد اب عدم اجنام فعل ،سبب اجنام کاری شود؛ مثل جایی که سکوت عالمت رضا است ،ای روزه گرفنت که اگرچه پرهیز از فعل خوردن و آشامیدن است ،اما فینفسه عمل به فرمان خدا حمسوب میشود .اما نفیی که در َمثَل عربی مطرح
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 41 /
است ،توس قتل صورت میگرید که فعل عدمی نیست .عالوه بر این« ،أنفی» بهعنوان یک لغت در منت یک َمثَل مورد استفادهی عام بوده و منیتوان به آن اشکال لغوی گرفت .زیرا در زابن هرچه تداول عام بیابد ،صحیح است و اگر دستور زابن عربی که در قرون بعدی تدوین شده تواانیی اشتمال چننی مواردی را ندارد ،این ضعف آن دستور است ،نه اشکال چننی لغتی .به عبارتی -الاقل از منظر دستور زابن توصیفی -این دستور زابن است که از پی استعمال زابن میرود ،نه برعکس آن. -4معرفت در مورد آیهی: 1
قیل ای أ َْرض ابْلَعي ماءَك َ و َ «و گفته شد" :اى زمنی ،آبت را فروبر»". مینویسد: «آنگاه آب را از ابب استعارهی کنایی ،برای اشاره به غذا استعاره گرفته؛ زیرا آب از جهتی ،شبیه به غذا است؛ چراکه آب در روایندن کشت و کار و درختان ،مهان نقشی را ابزی میکند که غذا درابرهی
1هود.44 :
/ 42اعجاز بیانی
نقد:
انسان بر عهده دارد .همچننی واژهی "ابلعی" را قرینهی استعاره قرار داده 1 است؛ زیرا این واژه برای غذا -و نه آب -به کار میرود».
چنانکه معرفت بیان میکند ،بلع اب غذا مناسبت دارد ،نه اب آب و توضیح معرفت بیش از آنکه شاهدی بر اعجاز بنماید ،تالشی برای خدشه وارد نشدن به بالغت قرآن به نظر میرسد .البته من فکر میکنم اساساً نیازی به این توجیهات نیست .کالم - خصوصاً در متون خالق و ادبی مانند قرآن ای شعر -امر صلبی نیست که در آن یک واژه تنها و تنها در مهان معنایی که عموماً به کار میرود قابلاستفاده ابشد .میتوان بلع را برای آب هم به کار برد و حتی میتوان آن را برای هوا در مجلهای مانند «هوای اتزه را بلعید» استفاده کرد. این منونه از کالم معرفت را ذکر کردم ات نشان داده ابشم که او و کسانی که مانند او فکر میکنند ،برای اثبات یک آموزهی کالمی ،یعنی اعجاز قرآن ،دست به چه تکلفاتی میزنند و چگونه دامنهی کاربرد واژگان را بس میدهند .ضمن اینکه اگر مهنی مجله را یک شاعر جاهلی بیان کرده بود ،احتماالً بهسادگی از آن برای نشان دادن ضعف کالم او استفاده میکردند و میگفتند کاربرد بلع برای آب انمناسب است. -5در آیهی ابال ،که معرفت عنوان «خریهکنندهترین آیه در قرآن» 2را به آن داده، میخوانیم:
1حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .5ص .101 2مهان .ص .99
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 43 /
قیل ای أ َْرض ابْلَعي ماءَ ِك َو ای َمساء أَقْلِعي َ و َ «و گفته شد" :اى زمنی ،آبت را فروبر! و اى آمسان ،خوددارى كن!"» معرفت در خبشی از مشارش فضائل این آیه مینویسد: «به دلیل رعایت پنج نکته ،زمنی را بر آمسان مقدم داشته است-1 : مردم هبرهی بسیاری از زمنی میبرند؛ زیرا بر روی آن استقرار میایبند و عرصهی زندگی آانن است؛ -2کشتیای که وسیلهی جنات نوح (ع) و مهراهان او بود ،بر روی زمنی استقرار ایفت؛ -3زمنی عالوه بر فروبردن آبی که خود جوشانده بود ،آب آمسان را نیز فروبرد؛ -4هدف، آن بود که خمالفان نوح (ع) به سبب معصیتها و سرکشیهایی که بر روی زمنی اجنام داده بودند ،در خود زمنی هالک شوند؛ -5غرق کردن آانن از زمنی آغاز شد و بدین سبب ،خداوند فرمود" :و چون فرمان ما در رسید و تنور به فوران درآمد"...؛ بنابراین خنستنی جوشش آب 1 از زمنی بوده است».
نقد: اجازه بدهید در مقابل کالم معرفت ،و به سبک او ،پنج فضیلت برای آمسان نسبت به زمنی بربشمارمی ات نشان داده شود که کالم معرفت ات چه اپیه منعندی است و میتوان اب این قسم دلیلآوریها علیه قرآن نیز استدالل منود: 1مهان .ص .109
/ 44اعجاز بیانی
-1آمسان بهمراتب از زمنی بزرگتر است؛ -2آمسان در ابال و زمنی در زیر قرار دارد، و امر عالی بر امر دانی مقدم است؛ -3آمسان ررف و زمنی مظروف است .اگر آمسان نباشد ،زمنی هم نیست؛ اما اگر زمنی نباشد آمسان مهچنان اپبرجاست؛ -4اگر آبی از آمسان نبارد ،زمنی خشک و بیحاصل خواهد شد .پس زمنی بهخودیخود به حال انسان سودمند نیست و خری آن وابسته به خری آمسان است؛ -5خداوند در قرآن 2 پنج ابر به آمسان سوگند خورده ،1اما تنها دو ابر به زمنی سوگند اید میکند. -6معرفت در مورد آیهی ابال میگوید علت اینکه «ماء» در این آیه بهجای مجع، بهصورت مفرد به کار رفته چننی است:
نقد:
«خنست ،آنکه مجع ،نوعی تکثری و فزونی را میرساند که اب مقام کرباییی و ارهار عظمت پروردگان سازگار نیست .دوم ،آنکه مفرد بودن اب نوعی حتقری و نکوهش مهراه است و اب مقام قهر و غلبهی مالکیت خداوند بر زمنی سازگارتر است .راز آوردن آمسان و زمنی 3 بهصورت مفرد نیز مهنی نکته است».
جمدداً در اینجا اب دالیلی تصنعی از جانب معرفت مواجه هستیم .میتوان حدس زد که اگر در این آیه «ماء» بهصورت مجع آمده بود ،معرفت دالیلی شبیه به دالیل زیر را برای نشان دادن بالغت خاص قرآن ذکر میکرد: 1ذارایت7 :؛ بروج1 :؛ طارق1 :؛ طارق11 :؛ مشس.5 : 2طارق12 :؛ مشس.6 :
3حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .5ص .114
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 45 /
خنست ،آنکه مجع ،نوعی تکثری و فزونی را میرساند که در اینجا به عظمت واقعه و قدرت اهلی اشاره دارد .دوم ،ازآجناییکه متام حیات متکثر بر روی زمنی از آب پدیدار شده ،ذکر «ماء» بهصورت مجع داللت بر کثرت موجودات روی زمنی دارد و... -7معرفت ذیل عنوان «جتسم معانی قرآن در ضربآهنگ حروف آن» این ادعا را مطرح میکند که: «ازمجله شگفتیهای قرآن ،نظم عجیب و سبک بیبدیل آن است که میان آهنگ حروف و نفوذ معانی ،تناسب و مهاهنگی خاصی وجود دارد؛ بهگونهای که گویی لفظ و معنا در أتثریگذاری و نفوذ بیشرت اب یکدیگر رقابت دارند و در حرکتی مهاهنگ ،یکی گوش را تسخری 1 میکند و دیگری قلب را». سپس منونههایی برای گفتهی خود ذکر میکند: «در آیهی َ و ما ه َو ِِبَز ْح ِزِح ِه ِم َن الْ َعذاب 2واژهی "زحزحه" پیش از معنا ،اب زنگ آهنگ خود حرکت تدرجیی و آهسته را به تصویر
1مهان .ص .223 2بقره.96 :
/ 46اعجاز بیانی
نقد:
میکشد ...در آهنگ واژهی "غساقاً" 1بنگر که چگونه حالت هتوعی را که نوشندگان نگونخبت دچار آن میشوند به تصویر میکشد... واژهی "ضریع" 2اب ضربآهنگ شدید و سنگنی خود ،پیش از داللت 3 وضعی ،حالت زار خورندهی آن را نشان میدهد».
قضاوت درابرهی آنچه معرفت در این مثالها بیان میکند نیازمند دانش خاصی نیست و صرفاً به شهود کاربران زابن ابزمیگردد .حتی دامنهی این قضاوت به کاربران زابن خاصی هم حمدود نیست؛ زیرا معرفت راجع به آهنگ کلمات ادعا میکند ،نه معانی آنها .در اینجا قضاوت شخصی من این است که هیچکدام از سه مورد ابال آنچه معرفت میگوید را به ذهن متبادر منیکنند .در نظر من نه «زحزحه» حرکت تدرجیی را تصویر میکند ،نه «غساقاً» اب حالت هتوع نسبتی دارد و نه «ضریع» بر حالت زار داللت میکند .البته هر کس که کالم معرفت را خبواند ابید شخصاً درابرهی صدق آن قضاوت کند .اگر واقعاًکلمات فوق آنچه معرفت مدعی است را به ذهن کسی میآورند، آن شخص ابید بپذیرد که قرآن در این چند مورد حد واالیی از سخنپردازی را به منایش گذاشته ،که البته هنوز به معنای اعجاز قرآن نیست.
1در ال یَذوقو َن فیها بَْرداً َو ال َشراابً ( )24إِالَّ َمحیماً َو َغ َّساقاً ()25؛ «در آجنا هیچ سردى و نوشابهاى منىچشند )24( ،جز آىب سوزان و چركاب( »)25( ،نبأ 24 :و )25 2 ِ ضری ٍع؛ «هیچ غذاىي براى آانن جز از خار تلخ ،بدبو و زهردار نیست». عام إِالَّ م ْن َ س َهل ْم طَ ٌ در لَْی َ (غاشیه)6 : 3حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .5ص 228و .229
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 47 /
-8معرفت در فصلی دیگر ذیل عنوان «تشبیه نیکو و تصویرسازی چشمنواز قرآن» چند منونه را بهعنوان مصادیق این عنوان معرفی میکند:
نقد:
ِل الَّذین آمنوا خیْ ِرجهم ِمن الظُّل ِ مات إِ ََل «خداوند در آیهی َّ اَّلل َوِ ُّ َ َ ْ َ النُّور 1هدایت را به نور ،ضاللت را به اتریکی ،و هدایتایبی را به 2 برآمدن از اتریکی بهسوی نور تشبیه کرده است».
تشبیه هدایت به نور احتماالً یکی از ابتداییترین تشبیهاتی است که در اتریخ ،خصوصاً در ادبیات دینی ،به ذهن بشر رسیده است .برای مثال تنها کافی است بدانیم که آینی مانوی پیش از اسالم نهتنها به این تشبیه توجه کرده ،بلکه آن را کانون تعالیم خود قرار داده و اب برقراری دوگانهی نور و رلمت -بهعنوان منادهای نیکی و بدی -سنگ بنای خود را بر این تشبیه گذاشته است .حتی پیش از آینی مانوی ،آینی مزدیسنا ای دین زرتشتی نیز تقابل نور و رلمت را مطرح کرده است. -9معرفت مینویسد: «خداوند در جای دیگر ،این معنا را بیان میکند که تنها خداوند میتواند درخواستها را اجابت و آرزوها را برآورده سازد ،اما خدااینی 1بقره.257 :
2حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .5ص .345
/ 48اعجاز بیانی
که مردم در کنار خداوند [یکتا] میپرستند ،تواانیی اجنام دادن کاری را ندارند و هیچ خری و هبرهای را ،هرچند انچیز ،به آانن منیرسانند ،پس این معنا را اینگونه ،شگفتآور ترسیم میکند :لَه َد ْعوة ْ ِ َّ ذین احلَ ّق َو ال َ َ ِ ِ ی ْدعو َن ِمن دونِِه ال یستجیبو َن َهلم بِ َشي ٍء إِالَّ َك ِ ِ باس ِ َكفَّْی ِه إ ََل الْماء لیَْبل َغ َ َْ ْ َ ْ ْ 2 1 ِ ِ ِ ِ ِ ِ ضالل» ین إالَّ يف َ فاه َو ما ه َو ببالغه َو ما دعاء الْكافر َ نقد: به نظرم این مدعای معرفت نیازمند نقد نیست؛ زیرا بهوضوح هیچ برجستگی خاصی در تعبری این آیه وجود ندارد .برای مقایسه ،در زیر چند شعر فارسی را که بهصورت سرسری انتخاب کردهام میآورم ات نشان داده ابشم چه نوع تشبیهی میتواند یک تشبیه خوب ابشد و قضاوت را به خوانندگان وامیگذارم: سعدی از سرزنش خلق نرتس هیهات 3 غرقه در نیل چه اندیشه کند ابران را؟ (سعدی)
1رعد14 :؛ «فراخوان حق تنها از ِ آن اوست؛ و غری از او ،كساىن را كه (مشركان) مىخوانند، هیچچیزی از (دعاى) آانن را منىپذیرند؛ مگر مهانند كسى (هستند) كه دو كف (دست) ش را بهسوی آب مىگشاید ات [آب] به دهانش برسد ،درحالیکه آن (آب) به (دهان) او خنواهد رسید؛ و خواندن (غری خدا توس ) كافران جز در گمراهى نیست». 2حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .5ص .355 3سعدی .کلیات سعدی .غزل مشارهی .17
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 49 /
ح ب ابوار ب ران دازم از ن ش اط ک اله 1 اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد (حافظ) ز خ ندهروی ی گ ردون ،ف ریب رحم م خور 2 که رخنههای قفس ،رخنهی رهایی نیست (صائب) در دل هیچکس ندارم جای 3 آرزوی ه الک را م ان م (طالب آملی) از جهان بیهبره را نبود متنا عمر خضر 4 روز کواته از برای روزهداران هبرت است (کلیم مهدانی)
1حافظ .دیوان حافظ .غزل مشارهی .114
2حممد قهرمان .برگزیدهی اشعار صائب و دیگر شعرای معروف سبک هندی .ص .52 3مهان .ص .75 4مهان .ص .96
/ 50اعجاز بیانی
به هیچ آهنگ ،عرض مدعا صورت منیبندد 1 چ و م ضمون ب لن د اف تادهام در خ اطر اللی (بیدل دهلوی) -10معرفت مینویسد:
نقد:
«خداوند در جای دیگری میخواهد ضعف و انتوانی این خدااین ای اولیا[ی دروغنی] را ترسیم کند و نشان دهد که پناهگاهی که مشرکان در سایهی پرستش این خدااین میجویند و میخواهند در سایهی محایت آن آرامش گریند ،سست و بیبنیاد است ،پس این معنا را اینچننی در کنار یکدیگر ترسیم میکند :مثَل الَّذین َّاختَذوا ِمن د ِ ون ْ َ َ وت لَبیت الْعْن َكبوتِ وت َّاخت َذت ب یتاً و إِ َّن أَوهن الْبی ِ اَّللِ أَولِیاء َكمث ِل الْعْن َكب ِ َْ َ َّ ْ َ َ َ َ َ ْ َْ َ ْ َ َ 3 2 لَ ْو كانوا یَ ْعلَمو َن».
در اینجا نیز چند بیت از اشعار تنها یک شاعر فارسی ،یعنی صائب تربیزی ،را معرفی میکنم که در آنها استعارههایی اب حموریت عنکبوت به کار رفته و مقایسه و قضاوت را به خوانندگان وامیگذارم .در نظر من این اشعار زیباتر و حتی بعضاً به حلاظ مفهومی عمیقتر از آیهی فوق هستند: 1مهان .ص .125 2عنکبوت41 :؛ «مثال كساىن كه غری از خدا سرپرستاىن گزیدهاند ،مهچون مثال عنكبوت است كه خانهاى برگزیده ،درحالیکه قطعاً سستترین خانهها خانه عنكبوت است اگر (برفرض) مىدانستند». 3حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .5ص .356
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 51 /
وای بر من کز کهنسالی درین حمنتسرا ع ن کبوت رش ت ه ط ول ام ل ش د دل م را *
مگس را بی تردد عنکبوت آرد به دام خود ید طوالست در حتصیل روزی گوشهگریان را *
جز من که ایر را به نگه صید کردهام اب دام عنکبوت که عنقا گرفته است؟ *
نظر چون عنکبوت از گوشهگریی بر مگس دارد اگ ر ک ن ج ی زم ردم زاه د ش ی اد م یگ ی رد *
ب ه این ابری کبینی عنکبوت از ح رص کوتهبنی که خود پیش از مگس در دام میافتد منیبیند *
اگر ز کنج قناعت قدم برون ننهی چ و عنکب وت ت را رزق پر برون آرد *
گذشت خواجه و چون عنکبوت مرده هنوز م گ س ش ک ار ک ن د رش ت هه ای آم ال ش *
/ 52اعجاز بیانی
میتند در خانههای کهنه اکثر عنکبوت 1 بیشرت در طینت پریان بود مأوای حرص -11معرفت مینویسد: «قرآن در جایی دیگر ،به مهنی روش ،تصویری از مسلماانن را پیش از اسالم آوردن و زمانی که در آستانهی غلتیدن در جهنم بودند اینچننی ترسیم کرده است :و ْاعتَ ِ اَّللِ َمجیعاً َو ال تَ َفَّرقوا َو اذْكروا صموا ِحبَْب ِل َّ َ اَّللِ علَیكم إِ ْذ كْنتم أَعداء فَأَلَّف بنی ق لوبِكم فَأَصبحتم بِنِعمتِهِ ِ ْ ْ ً َ َْ َ ن ْع َم َ ت َّ َ ْ ْ ْ َْ ْ ْ ْ َ إِ ْخواانً َو كْنت ْم َعلى َشفا ح ْفَرةٍ ِم َن النَّا ِر فَأَنْ َق َذك ْم ِمْنه 2عبارت كْنت ْم َعلى َشفا ح ْفَرةٍ ِم َن النَّا ِر؛ "مشا بر لبهی پرتگاهی از آتش بودید "،نشان میدهد که آانن در آستانهی غلتیدن در آتش بودهاند و گامها آانن چنان میلغزید که اب افتادن در ورطهی عذاب ،فاصلهای نداشتند .ما در اینجا ،درصدد بیان دقت این تشبیه و انطباق آن اب واقع نیستیم، بلکه میخواهیم تصویری را تبینی کنیم که قرآن از پریشانی آانن ترسیم کرده و ذهن از "در آستانهی انبودنی قرار گرفنت آانن" ساخته است.
1صائب تربیزی .دیوان صائب تربیزی.
2آلعمران103 :؛ «و مهگى به ریسمان خدا ،متسك جویید ،و پراكنده نشوید؛ و ِ نعمت خدا را بر ّ خوداتن ،به اید آرید ،آنگاه كه دمشنان (یكدیگر) بودید ،و [او] میان دلهاى مشا ،الفت انداخت، پس به (بر ِ كت) نعمت او ،برادران (مهدیگر) شدید .و مشا بر كنار حفرهاى از آتش بودید ،و مشا را از آن جنات داد».
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 53 /
نقد:
اگر قلم نقاش میتوانست اب کمک رنگها ،از این حر ِ کت نقشبسته در خیال ،تصویری صامت را ترسیم کند ،کاری بس شگرفت در عامل هنر اجنام داده بود .جالب ،این است که نقاش هم قلم دارد و هم بوم و هم رنگ ،اما قرآن تنها اب استفاده از الفاظ این مهم را به اجنام رسانده 1 است».
در اینجا جمدداً اب یک منونهی ادبی متوس مواجه هستیم که معرفت سعی دارد آن را بهعنوان یک شاهکار ،بلکه معجزه ،معرفی کند .پس ابر دیگر اب ذکر چند منونه از شعر فارسی ،این ابر در زمینهی تصویرسازی ،مقایسهای را برقرار کرده ،قضاوت را به خوانندگان وامیگذارم: حافظ معشوق را در هنگام مالقات چننی تصویر میکند: زلف آشفته و خوی کرده و خندانلب و مست پ ریهن چ اک و غ زلخ وان و ص راحی در دست ن رگس ش ع رب دهج وی و ل ب ش اف س وسک ن ان 2 ن ی م ش ب دوش ب ه ب ال ی ن م ن آم د ب ن ش س ت
1حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .5ص .360 2حافظ .دیوان حافظ .غزل مشارهی .26
/ 54اعجاز بیانی
مهدی محیدی شریازی ،شاعر معاصر ،که در میان خیل انمآوران شعر فارسی چندان هم شناختهشده نیست ،در چهاراپرهای به شرح یکی از جنگها میان خوارزمشاهیان و مغوالن پرداخته .شعر او اب این تصویرسازی خریهکننده آغاز میشود: به مغرب سینه ماالن قرص خورشید فرومیرخیت گردی زعفرانرنگ
ن هان م یگش ت پ ش ت ك وهس اران ب ه روی ن ی زهه ا و ن ی زهداران
ز هر سو بر سواری غلت میخورد به زیر ابره میانلید از درد
ت ن س ن گ ی ن اس ب ی ت ی رخ ورده س وار زخ مدار ن ی مم رده
ز سم اسب میچرخید بر خاک ز برق تیغ میافتاد در دشت میان گردهای تریه چون میغ ل ب ش مشریه ای زندگ یسوز هنان میگشت روی روشن روز در آن اتریکشب میگشت پنهان
ب هس ان گ وی خ ونآل ود ،س ره ا پیاپی دسته ا دور از سپرها زابنهای سنانها برق میزد سران را بوسهها بر فرق میزد ب ه زی ر دام ن ش ب در سی اه ی 1 ف روغ خ رگ ه خ وارزم ش اه ی
از این منونهها میتوان چندین جلد کتاب بهمراتب قطورتر از کتاب معرفت در وصف اشعار فارسی ،و احتماالً اشعار هر زابن دیگری ،نگاشت .ضمن اینکه حبث فق بر
1مهدی محیدی شریازی .پس از یک سال .ص .172
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 55 /
سر کمیت نیست .در نظر من دو منونهی فوق از شعر فارسی -که برای ایفتنشان تنها به حافظهی خود رجوع کردم و به جستجوی جدی در میان گنجینهی شعر فارسی دست نزدم -در مقام تصویرسازی بهوضوح برتر از مثالی هستند که معرفت از قرآن انتخاب کرده است. * در این جمال خمتصر فرصت آن نیست ات متام گفتههای معرفت ارزایبی شده ،در مقابل هرکدام منونهای غریقرآنی ذکر شود .لذا به مهنی مقدار بسنده میکنم .اما پیش از اینکه ادامهی حبث را دنبال کنم ،مطلبی را از مرتضی مطهری نقل میکنم که در نظرم قابلتوجه است .وی میگوید: «بعضی اشخاص میگویند ما قبول میکنیم که پیغمربان معجزه آوردهاند و از آن مجله خود قرآن .مشا میگویید قرآن معجزه است به دلیل اینکه کسی مثل آن را نیاورده است .میگوید در هر رشتهی علمی ای ذوقی و صنعت ِی بشر ابألخره یک نفر هست که حد اعلی است که دیگران مثل [اثر] او را منیتوانند بیاورند .آای این دلیل معجزه بودن است؟ مشا در متام شاهکارهای بشری مثالً ادبی ای صنعتی ،پیدا خواهید کرد شاهکاری را که دیگران هر چه تالش کردهاند نتوانستهاند مثل آن را بیاورند .مثالً میگویند در محاسه ،هزار سال است که شاهنامه فردوسی به وجود آمده است و بعدازآن خیلی افراد دیگر خواستهاند شعر محاسی بگویند ولی نتوانستهاند مثل او بیاورند .واقعاً مههی شعرای فارسیزابن
/ 56اعجاز بیانی
دیگر از هزار سال پیش ات امروز انتوان بودهاند که مثل فردوسی محاسه بگویند ...معجزه به آن معنایی که اصطالح متکلمنی است (به آن معنا که قرآن آورده ،ما به لفظ معجزه کار ندارمی ،آیت) این است که آن کار نشان بدهد که کار غری بشری است نه اینکه حد اعالیی است 1 که بشر اجنام میدهد و دیگران فق منیتوانند». اگر کالم مطهری را بپذیرم ،که به نظر من معقول و پذیرفتنی است ،متام حتسینی که از جانب اعجازابوران ،مانند معرفت ،درابرهی قرآن بیان شده و متام ممیزات ادبی که به قرآن نسبت داده میشود ،حتی اگر صادق ابشند ،هنایتاً میتوانند نشان دهند که قرآن متنی است که از سایر متون ابالتر است؛ یعنی چیزی شبیه به شاهنامهی فردوسی در محاسه ،که مطهری مثال میزند .اما این تالشها منیتوانند نشان دهند که قرآن معجزه است .و این شاید بزرگترین نقص قلمفرساییهایی است که قرنها در وصف اعجاز بیانی قرآن اجنام گرفته است. دالیل بریونی:
دالیل بریونی -1-یکی از دالیلی که مدافعنی اعجاز بیانی قرآن در دفاع از این دیدگاه بیان میکنند آن است که ابوجود حتدی قرآن ،از هزار و چهارصد سال پیش ات به امروز ،کسی نتوانسته متنی مانند قرآن بیاورد .این ادعای بزرگی است .مدافعنی اعجاز قرآن اب ذکر برخی مهاوردیها اب قرآن و قیاس آنها اب منت قرآن ،تالش کردهاند نشان
1مرتضی مطهری .نبوت .ص .101
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 57 /
دهند که هیچکدام از این مهاوردیها به اپی قرآن منیرسد و ازاینجهت ،حتدی قرآن ات به امروز بیاپسخ مانده. اما در اینجا پرسش مهمی وجود دارد ،و آن اینکه چه متنی مهاورد قرآن حمسوب میشود؟ بعضی تالش کردهاند اب جاجبایی برخی از کلمات یک آیه ای یک سوره ،اقدام به مهاوردی اب قرآن کنند .این مهاوردی البته به یک معنا درست است؛ چراکه از طرفی قرآن صورت مهاوردی را تعینی نکرده ،و از طرف دیگر اب تغیری حتی یک کلمه از هر کالم ،کالم جدیدی خلق میشود ،ولو اینکه بسیار شبیه به کالم خنستنی ابشد .مثالً اگر من بهجای شعر زیر از سعدی: ب گ ذار ت ا م قابل روی ت و ب گذرمی
دزدیده در مشایل خوب تو بنگرمی
1
بنویسم: ب گ ذار ک ز ب راب ر روی ت و ب گ ذرمی
دزدیده در مشایل خوب تو بنگرمی
به حلاظ منطقی شعر جدیدی خلق کردهام .اباینحال ،واقع امر این است که در عرف عقال من اب سعدی مهاوردی نکردهام ،بلکه انزلترین سطح از تقلید را نسبت به او اجنام دادهام .پس به نظر میرسد منظور از مهاوردی ،به معنای عرفپسند کلمه ،آوردن متنی است ابلکل (ای ات حد زایدی) متفاوت ،اما به حلاظ کیفی در حد منت اصلی.
1سعدی .کلیات سعدی .غزل مشارهی .437
/ 58اعجاز بیانی
اگر این حرف درست ابشد ،سورهی زیر که به قصد مهاوردی اب قرآن ساخته شده
و در کتاب حسن االجیاز آمده ،منیتواند مهاورد قرآن حمسوب شود:
«احلمد للرمحن .رب االکوان .املک الداین .لک العباده و بک املستعان. 1 اهدان صراط األمیان». خویی بهدرستی میگوید: « معنای معارضه این نیست که شخصی در مقام معارضه اب یک کالم فصیح از اسلوب و ترکیب آن ،تقلید کند و تنها بعضی از الفاظ و کلمات آن را تغیری دهد و کالم دیگری از آن بسازد و انم این عمل را معارضه بگذارد .اگر معنای معارضه این ابشد ،میتوان اب هر کالمی معارضه منود و این آسانترین راهی بود برای اعرابی که اب پیامرب (ص) معاصر بودند ،ولی چون آنها اب اسلوب معارضه آشنا بودند و رموز بالغت قرآن را درک میکردند ،این بود که زیر ابر معارضه اب قرآن 2 نرفتند و بر عجز و انتوانی خویش اعرتاف منودند». قریب به مهنی معنا را معرفت اینگونه بیان میکند: «قرآن انسانها را به آوردن نثری کامالً مهسان ساختار سخن خود ،به مبارزه نطلبیده است؛ هرگز ،بلکه از آنها خواسته است که سخنی اب 1ابوالقاسم خویی .نفحات االعجاز فی رد الکتاب املسمی حسن االجیاز .ص .23 2ابوالقاسم خویی .بیان در علوم و مسائل کلی قرآن .ص .145
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 59 /
هر قالب و ساختار بیاورند که در صورت مقایسه اب قرآن در زیبایی بیان ای اب آن برابری کند ای نزدیک به آن ابشد؛ مهانگونه که سخن ادیبان اب هم سنجیده میشود .این مهان مالک رقابت ادیبان میابشد که بر اساس آن ،سخنانشان ای مهانند هم ای نزدیک به هم است .قرآن 1 نیز بیش از آن را خنواسته است». این دیدگاه که به نظر من درست است ،اگرچه در سطحی ،اب کنار گذاشنت برخی مهاوردیهای تقلیدی ،به دفاع از قرآن منجر میشود ،اما در سطحی دیگر اببی را برای ورود معارضان کثری به میدان ابز میکند .اگر مراد از آوردن «مثل» قرآن ،صرفاً آوردن کالمی است که از نظر زیبایی و معنا در حد قرآن ابشد ،دیگر کار به زابنی خاص و فرمی مشخص حمدود منیماند و میتوان بسیاری شاعران فارسیزابن مانند خیام ،مولوی و حافظ را مثال زد که اشعارشان هم از نظر زیبایی و هم از جهت معنا تنه به تنهی قرآن میزند .برای منونه رابعی زیر از خیام را در نظر بگریید: آن قصر که اب چرخ مهیزد هپلو دیدی م که بر ک نگرهاش ف اختهای
بر درگ ه آن شهان ن هادندی رو 2 بنشسته مهی گفت که کوکوکوکو
1حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .4ص .45 2خیام .رابعیات عمر خیام .ص .39
/ 60اعجاز بیانی
این شعر عالوه بر اینکه در قید نظم عروضی است -که از نظم آزاد قرآن آهنگنیتر بوده و سرودنش دشوارتر است -معنای عمیقی را مطرح کرده ،حمل گذر بودن جهان را به هبرتین شکل به تصویر میکشد .در بیت دوم ایهامی که در «کوکوکوکو» اجیاد شده (کوکو میتواند صدای فاخته ای پرسش از مکان ابشد) ،خالقیت واالی شاعر را نشان میدهد .آای اگر بگوییم این رابعی از برخی آایت قرآن ،ای حتی سورهای مثل سورهی قریش ،زیباتر است و معنای عمیقتری از آنها را بیان میکند ،حرف انروایی زدهامی؟ سورهی توحید که (مهانطور که از انمش پیداست) در موضوع توحید انزل شده ،به حلاظ بیانی واالتر است ای ترجیعبند مشهور هاتف اصفهانی در مهنی مضمون؟ ِ َح ٌد َح ٌد (َّ )1 ق ْل ه َو َّ اَّلل َّ الص َمد (َ )2ملْ یَل ْد َو َملْ یولَ ْد (َ )3و َملْ یَك ْن لَه كفواً أ َ اَّلل أ َ ()4 «بگو" :خدا یكتاست )1( ،خدا ِى مهواره مقصود )2( ،نه زاییده و نه زاده شده است؛ ( )3و هیچکس براى او مهتا نبوده است»)4( ". خبشی از ترجیعبند هاتف اصفهانی: ای فدای تو هم دل و هم جان دل ف دای ت و ،چون ت ویی دل ب ر دل رهاندن ز دست تو مشکل راه وص ل ت و ،راه پ رآس ی ب ب ن دگ ان ی م ج ان و دل ب ر ک ف گ ر س ر صلح داری ،ای ن ک دل
وی نثار ره ت هم این و هم آن جان نثار تو ،چون تویی جاانن ج ان فشان دن به پ ای تو آسان درد عشق تو ،درد بیدرمان چشم بر حکم و گوش بر فرمان ور سر جنگ داری ،اینک جان
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 61 /
دوش از شور عشق و جذبهی شوق آخ ر ک ار ،ش وق دی دارم چش م ب د دور ،خ لوت ی دی دم هر طرف دیدم آتشی کان شب پ ی ری آن جا به آتشافروزی مهه سیمنی عذار و گلرخسار عود و چنگ و نی و دف و برب س اق ی م اهروی مش ک ی نم وی مغ و مغزاده ،موبد و دستور م ن ش رم ن ده از مس ل م ان ی پری پرسید کیست این؟ گفتند: گفت :جامی دهیدش از می انب س اقی آتشپرست آتشدست چون کشیدم نه عقل ماند و نه هوش مست افتادم و در آن مستی این سخن میشنیدم از اعضا که یکی هست و هیچ نیست جز او
ه ر ط رف م یش ت اف ت م ح ی ران سوی دیر مغان کشید عنان روشن از نور حق ،نه از نریان دی د در ط ور م وس ی ع م ران به ادب گرد پری مغبچگان مهه شی ری نزابن و ت ن گ ده ان مش ع و ن ق ل و گ ل و م ل و ری حان مطرب بذلهگوی و خوشاحلان خ دم ت ش را مت ام بس ت ه می ان شدم آجنا به گوشهای پنهان ع اش ق ی ب یق رار و س رگ ردان گ رچه ن اخوانده ب اشد ای ن م همان ری خت در ساغر آتش سوزان س وخ ت ه م کف ر از آن و ه م ای مان ب ه زب ان ی ک ه ش رح آن ن توان ه م ه حتی ال وری د و الش ری ان 1 ه االه و وح ده ل اال
1هاتف اصفهانی .دیوان هاتف اصفهانی .ص 24و .25
/ 62اعجاز بیانی
به حنو مشابه میتوان پرسید آای داستان موسی (ع) و شبان در مثنوی ،به حلاظ زیبایی و معنا از داستانهای موسی (ع) در قرآن چیزی کم دارد؟ شخصاً فکر میکنم که چیزی کم ندارد و زیباتر هم هست. معرفت در جای دیگر مینویسد: «گزیدهی سخن ،آنکه مهسانی ای تفاوت دو سخن بر اپیهی این اعتبارهاست؛ اعتبارهایی که سنجهی ارزایبی تراز برتری سخناند .این اعتبارها بیشرت معنویاند ات لفظی؛ بنابراین منظور از مهاوردخواهی تنها 1 در تراز مهسانی لفظی نیست». اگر این حرف را پذیرفته و در مقام مهاوردی جایگاه معنا را از لفظ برتر بدانیم ،به نظر میرسد دستمان ابزتر هم میشود؛ زیرا میتوان متون منثور را نیز وارد میدان کرد. آای منیتوان نثری را پیدا کرد که از جهت بلندای معنا الاقل از برخی آایت ای سورههای قرآن برتر ابشد؟ اگر علقهی دینی را کنار بگذارمی سورهی َم َسد که میگوید: ذات َهلَ ٍ ت یَدا أَيب َهلَ ٍ ب ب َو تَ َّ تَبَّ ْ صلى انراً َ ب (َ )2سیَ ْ ب ( )1ما أَ ْغىن َعنْه ماله َو ما َك َس َ ب ( )4يف ِ احلَطَ ِ جیدها َحْب ٌل ِم ْن َم َس ٍد ()5 (َ )3و ْامَرأَته َمحَّالَةَ ْ « زاینكار و هالكت ابر ابد ،دو دست ابوهلب ،و زاین دید و هالك شد! ( )1ثروتش و آنچه كسب كرده بود( ،عذاب را) از او دفع نكرد )2( .بهزودی در آتشى شعلهور
1حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .4ص .47
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 63 /
وارد مىشود (و مىسوزد)؛ ( )3و (نیز) مهسرش ،درحالیکه هیزمكش (دوزخ) است، ( )4در گردنش ریسماىن از لیف خرماى اتفته است»)5( . به حلاظ معنایی واالتر است ،ای دیباچهی گلستان سعدی: «منّت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت .هر نفسی که فرومیرود مم ّد حیات است و چون مفرح ذات .پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر برمیآید ّ 1 هر نعمتی شکری واجب». میبینیم که زیبایی شگفت و معنای ژرف منحصر به قرآن نیست .چهبسا اشعاری که در نزد سخنشناسان یک زابن ات حد اعجاز واال میمنایند .چنانکه فخرالدین شادمان در مقدمهی اتریکی و روشنائی شعر زیر از حافظ را میآورد: شب تنهائیام در قصد جان بود و در وصف آن مینویسد:
1سعدی .کلیات سعدی .ص .25
2حافظ .دیوان حافظ .غزل مشارهی .137
خ یال ش ل ط فه ای ب یکران ک رد
2
/ 64اعجاز بیانی
«سبحانهللا! این چه مضمونست و چه فکر و این چه بالغتست! این 1 را بالغت نباید گفت که معجزست و کرامت». ای شارل هانری دو فوشه کور ،مرتجم فرانسوی دیوان حافظ میگوید: «دیوان حافظ به زابن فارسی برای فارسیزابن گنجی ویژه است که هیچ خارجیای منیتواند مههی زیباییها و گوهرهای آن را درایبد و به دست آورد و به مهنی دلیل است که بر این ابورم که حافظ عجیب ،زیبا، 2 دستنیافتنی و معجزه است». اب این حساب ،واقعاً دشوار است که بگوییم در متام ادبیات جهان اب مههی وسعتش، هیچ متنی پیدا منیشود که در نظر سخنشناسان کیفیتی مانند قرآن داشته ابشد. عالوه بر این ،منونههایی از تالش برای آوردن مشابه قرآن در اتریخ ضب شده است که الاقل در نگاه اول منیتوان گفت چرا ابید این تالشها را هممرتبهی قرآن ندانست. مسیلمه ،یکی از کسانی است که بعد از پیامرب اسالم (ص) ادعای نبوت کرد .او آایتی را ساخته که بعضاً تفاوت چشمگریی اب آایت قرآن ندارند .برای مثال او گفته: «لقد انعم هللا علی احلبلی ،اخرج منها نسمة تسعی ،من بنی صفاق وحشی.
1فخرالدین شادمان .اتریکی و روشنائی .ص و. https://www.isna.ir/news/8908-00786/
2
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 65 /
خداوند به زن ابردار نعمت داد و موجودی زنده و روان از او درآورد، 1 از میان برده و احشاء». معرفت نیز پس از ذکر چند آیهی فوق از مسیلمه ،ازنقطهنظر ادبی نقدی بر آن وارد منیکند .البته آایت سستی هم که همتراز قرآن نیستند از مسیلمه نقل شده است. برای مثال: «و املبذرات بذرا ،و احلاصدات حصدا ،و الذارایت قمحا ،و الطاحنات طحنا ،و العاجنات عجنا ،و اخلابزات خبزا ،و الثاردات ثردا ،و الالقمات لقما ،اهالة و مسنا. قسم به دهقاانن و کشاورزان ،قسم به دروکنندگان ،قسم به جداکنندگان گندم از کاه ،قسم به مخری کنندگان ،قسم به انن پزندگان، 2 قسم به ترید کنندگان ،قسم به لقمه برداران اب چربی و روغن». «ای ضفدع بنت ضفدعنی ،نقي ما تنقنی ،نصفك يف املاء ونصفك يف الطنی ،ال املاء تكدرین وال الشارب متنعنی.
1طربی .اتریخ طربی .ج .4ص .1266
2انصر مکارم شریازی .قرآن و آخرین پیامرب .ص .45
/ 66اعجاز بیانی
ای قورابغه خامن دخرت قورابغه ،آنچه میخواهی صدا کن ،نیمی از تن تو در آب و نیمی دیگر در گل است ،نه آب را گلآلود میکنی ،و 1 نه کسی را از آب خوردن جلوگریی میمنایی». آایت «و املبذرات بذرا »...از جهت تقلید آشکار آن از قرآن و ضعف فرم ،و آایت «ای ضفدع بنت ضفدعنی» به جهت ضعف حمتوا ،منیتوانند رقیبی برای قرآن ابشند .اما معلوم نیست چرا خنستنی دسته از آایت ابال «لقد انعم هللا علی احلبلی»... منیتواند رقیب قرآن حمسوب شود. منونهی دیگر از سخنانی که به نظر میرسد میتوانند تنه به تنهی قرآن بزنند ،خطبهای س بن ساعده االایدی ،از خطبای جاهلی .وی میگوید: است از ق ّ «أیها الناس ،اجتمعوا فامسعوا و عوا .من عاش مات ،و من مات فات، و کل ما هو آت آت .جنوم َمتور ،و حبور التغور ،وسقف مرفوعِ ، ومهاد ٌ موضوع ،ولیل داج ،ومساء ذات أبراج .ما لی أری الناس میوتون و الیرجعون؟ أرضوا فأقاموا ،أم حبسوا هناک فناموا .ای معشر إاید ،أین مثود و عاد ،و أین اآلابء و األجداد ،أین املعروف الذی مل یشکر ،والضلم س قسماً ابهلل ،أ ّن هلل دیناً هو أرضی من دینکم الذی مل ینکر ،اقسم ق ٌّ هذا... ای مردم ،گرد آیید و بشنوید و آگاه ابشید .هر کس زیست ،مرد و هر کس مرد ،از دست رفت و هر کس آمد ،آمد .در این ،نشانههایی
1مهان .ص .47
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 67 /
حمکم است؛ ابران و گیاه؛ مادران و پدران؛ رونده و آمده؛ ستارگان در تب و اتب و درایهای بی فروکش؛ سقفی برافراشته و زمنیهایی برهناده؛ شبی اتریک و آمسانهای پر برج .چه میشود مرا که میبینم مردم میمریند و ابزمنیگردند؟ آای راضی شدند و اقامت گزیدند ای آجنا حبس شدند و خوابیدند .ای گروه انبوه ،کجایند مثود و عاد و کجایند پدران و اجداد؟ کجاست کار نیکی که سپاس گزارده نشود و رلمی که انکار س به خدا که خدا دینی دارد که او بدان ،نسبت نشود؟ قسم اید کرد ق ّ 1 به این دین مشا خشنودتر است»... آای منیتوان این کلمات را مهاورد قرآن دانست؟ و آای این کلمات ،که از آن بوی هدایت به مشام میرسد ،به حلاظ حمتوا از برخی آایت قرآن ابالتر نیستند؟ مثل آایت زیر: ش ( )1إیالفِ ِهم ِرحلَة ِ ِ ِْل ِ ب ه َذا الْبی ِ الصی ِ یالف ق َریْ ٍ ت ()3 ف ( )2فَ ْلیَ ْعبدوا َر َّ ْ َْ ّ َْ الشتاء َو َّ ْ وع و آمنهم ِمن خو ٍ ِ ف ()4 الَّذي أَطْ َع َمه ْم م ْن ج ٍ َ َ َ ْ ْ َ ْ
1حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .4ص .414
/ 68اعجاز بیانی
«براى الفت گرفنت قریش )1( ،الفت آانن در سفر زمستانه و اتبستانه )2( ،پس ابید پروردگار این خانه (كعبه) را بپرستند؛ (( )3مهان) كسى كه آانن را در گرسنگى غذا داد و آانن را از ترس امین ساخت (»)4 اگر علقهی دینی را کنار بگذارمی ،حمتوای کدام عبارات واالتر و صورت کدامیک س ای سورهی قریش؟ زیباتر است؟ خطبهی ق ّ بررسی متام منونههای مهاوردی اب قرآن حتقیق مستقلی میطلبد .به مهنی خاطر ،اب ذکر دو منونهی جالبتوجه از مهاوردیهای معاصر ،این حبث را متام میکنم. در سالهای اخری ،سورههایی به انمهای سورهی امیان ،سورهی مسلمون ،سورهی جتسد و سورهی وصاای ،اب حمتوای مسیحی در اینرتنت منتشر شدند که راهری شبیه به سورههای قرآن دارند .برای منونه ،سورهی مسلمون را در اینجا میآورم: «الصم ( )1قل ای ایها املسلمون انکم لفی ضالل بعید ( )2ان الذین کفروا ابهلل و مسیحه هلم فی اآلخرة انر جهنم و عذاب شدید ( )3وجوه یومئذ صاغرة مکفهرة تلتمس عفو هللا وهللا یفعل ما یرید ( )4یوم یقول ای عبادی قد انعمت علی الذین من قبلکم ابهلدی منزال فی التوراة واالجنیل ( )5فما کان لکم ان تکفروا ِبا انزلت و تضلوا سواء السبیل ( )6قالوا ربنا ما ضللنا انفسنا بل اضلنا من ادعی انه من املرسلنی ()7 و اذ قال هللا ای حممد اغویت عبادی و جعلتهم من الکافرین ( )8قال ربی امنا اغوانی الشیطان انه کان لبنی آدم اعظم املفسدین ( )9و یغفر هللا للذین اتبوا ممن اغواهم االنسان و یبعث ابلذی کان للشیطان نصریا
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 69 /
الی جهنم وبئس املصری ( )10و ان قضی هللا امرا فانه اعلم ِبا قضی و هو علی کل شیء قدیر ()11 الصم ( )1بگو :ای مسلماانن ،مهاان مشا در گمراهی دوری هستید)2( . مهاان آانن که به خداوند و مسیح او کفر ورزیدند ،بر ایشان در آخرت آتش جهنم و عذابی سخت خواهد بود )3( .در آن روز چهرههایی خوار و درهمکشیده میابشد که عفو خداوند را میجویند و خداوند آن میکند که میخواهد )4( .روزی که رمحان میگوید :ای بندگان من ،مهاان بر کسانی پیش از مشا اب هدایتی انزل ایفته در تورات و اجنیل، نعمت خبشیدم )5( .مشا را چه [حق] بود که بدان چه انزل کردم ،کفر ورزید و از راه راست گمراه گردید )6( .گفتند :پروردگارمان! ما ،خود گمراه نشدمی ،بلکه او که ادعا میکرد که از رسوالن است ما را گمراه ساخت )7( .انگاه خداوند گفت :ای حممد ،بندگامن را به بریاهه افکندی و آانن را از کافران ساختی )8( .گفت :پروردگارم ،مهاان شیطان مرا به بریاه کشاند .راستی که او برای فرزندان آدم بزرگترین مفسدان است )9( .خداوند آانن را که توبه کردند ،میخبشد؛ آانن که انسان به بریاهه کشاندشان .نیز کسانی را که برای شیطان ایور بودند، به جهنم میفرستد و چه بد سراجنامی است )10( .اگر خدا به چیزی
/ 70اعجاز بیانی
فرمان دهد ،مهاان او آگاهتر است بدان چه فرمان داده و او بر مههچیز 1 تواانست»)11( . ممکن است به این سوره نقدهایی وارد ابشد .مثالً شاید گفته شود به حلاظ شیوهی سخنپردازی شبیه قرآن است .اپسخش این است که چهبسا قرآن هم بعضاً حمتوایی شبیه س دارد .مثالً قرآن در آیهای خطبهها و اشعار پیش از خود ،مثل خطبهی ابال از ق ّ 2 میگوید و َّ ِ س در خطبهی ابال است .ای در َ الس ْقف الْ َم ْرفوع ، که این عنی کالم ق ّ 3 ِ ِ السماء ذات الْربوج که کالمی بسیار شبیه به آن در خطبهی جایی دیگر میگوید َ و َّ ابال آمده («ومساء ذات أبراج )».این بهخودیخود مشکل نیست .اثنیاً ممکن است بگویند به حلاظ فرم هم آایت فوق به تقلید از قرآن رفته است .این هم اشکالی اساسی حمسوب منیشود .اگر کسی خبواهد اب حافظ مهاوردی کند ،هیچ اشکالی ندارد که فرم غزل را برگزیند .اتفاقاً چهبسا اولویت اب غزل ابشد .اما ممکن است به آایتی مانند آایت سورهی مسلمون ایراد حنوی نیز گرفته شود (چنانچه گرفته شده ).برای مثال ،سید حسنی حیدری میگوید در فقرهی 7از سورهی مسلمون گفته شده «ما رللنا أنفسنا؛» 4 حالآنکه واژهی درست «ما أرللنا» است؛ زیرا «رل» الزم و «أرل» متعددی است. این هم اشکال بزرگی نیست .قرآن در مقام حتدی به انسانها اجازه داده که اب مشارکت
1مهان .ص .373 2طور.5 : 3بروج .1 :
4حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .4ص .410
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 71 /
یکدیگر اقدام به مهاوردی کنند 1.لذا میتوان اب رفع این اشکاالت و کمک به مؤلف آنها ،بهصورت حنو ِی درست رسید. دالیل بریونی-2-
دالیل بریونی -1-2-یکی دیگر از دالیلی که اعجازابوران بهواسطهی آن قرآن را معجزه میخوانند ،استشهاد به این مطلب است که برخی از مشرکنی در عصر نزول، پس از شنیدن قرآن دچار اعجاب و شگفتی شده و در مدح زیبایی قرآن عباراتی را بیان کردهاند .این عبارات بعضاً آنقدر غلیظ و شدید هستند که میتوان از آنها چننی برداشت کرد که در نظر خماطبنی اولیهی پیامرب (ص) ،قرآن معجزه بوده است .برای مثال معرفت مینویسد:
نقد:
«ولید بن مغریه خمزومی میگوید" :شگفتا از آنچه ابن ابی کبشه [=پیامرب (ص)] میگوید .به خدا سوگند که آن نه شعر و نه سحر و 2 ِ هذاین جنون است .راستی که سخن او کالم خداست»... نه
این کالم معرفت که مستند به قول طربی در جامع البیان است ،میتواند اینطور فهمیده شود که قرآن در نظر ولید بن مغریه مهچون معجزه جلوه کرده است .اما اجازه بدهید
1اسراء88 :؛ یونس38 :؛ هود.13 : 2مهان .ص .246
/ 72اعجاز بیانی
نگاهی بیندازمی به مهنی ماجرا در سریهی ابن هشام ،که قدمییترین منبع موجود اتریخ اسالم درابرهی دوران حیات پیامرب (ص) در مکه است .ابن هشام گفتگوی قریش اب ولید بن مغریه را چننی میآورد: «آانن گفتند :ای عبدالشمس ،تو برای ما سخنی بگو و نظری بده که مهگی مهان را بگوییم .ولید گفت :مشا رأی و نظر خود را بگویید و من میشنوم .گفتند :میگوییم او کاهن و پیشگو است .ولید گفت :سوگند به خداوند که او کاهن نیست ...گفتند :میگوییم او دیوانه است .ولید گفت :او دیوانه نیست ...گفتند :پس میگوییم که او شاعر است. ولید گفت :او شاعر نیست ...گفتند :پس میگوییم جادوگر است. ولید گفت او ساحر و جادوگر نیست ...گفتند :ای عبدالشمس پس ابید چه بگوییم؟ ولید گفت :سوگند به خداوند که سخن او شریینی و 1 حالوتی دارد و اصل او استوار و فرعش خوشمناست». در اینجا مالحظه میشود که آنچه ابن هشام نقل میکند اب آنچه معرفت به نقل از طربی میآورد -که هر دو سبب نزولی برای چند آیه از سورهی مدثر هستند -تفاوت کوچکی دارد؛ تفاوت کوچکی که البته اختالف بزرگی در داللت دو روایت اجیاد میکند .اگر ولید گفته ابشد قرآن سخن خداست ،آنگاه میتوانیم از آن معجزه بودن قرآن در نظر او را استنباط کنیم .اما از روایت ابن هشام تنها این مقدار برمیآید که ولید قرآن را کالمی عالی میدانسته .مهچننی جالب است که مشابه روایت ابن هشام
1ابن هشام .سریت حممد رسولهللا .ج .1ص .355
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 73 /
توس طربی نیز ،درست در مهان جایی که معرفت به آن ارجاع داده ،1آمده است اما
معرفت اشارهای به آن منیکند .مهچننی طربی در جامع البیان صورت سومی از روایت را میآورد که در آن ولید بن مغریه در توصیف قرآن میگوید« :کالمی را شنیدم شریین 2 و آبدار و پرابر ،که در دلها مینشیند». من جمبورم در جایجای این کتاب تذکر دهم که حبث از اعجاز قرآن ،مهانطور که معرفت میگوید حبث از «مهمترین مسئله از مسائل اصول عقاید اسالمی است 3».لذا انچار ابید در دفاع از ابور به اعجاز قرآن تنها به رواایت حمکم استناد کنیم ،که راهراً روایت مورد استناد معرفت که طبق آن ولید بن مغریه قرآن را سخن خداوند میخواند در زمرهی این رواایت حمکم قرار منیگرید. عالوه بر قول ولید بن مغریه ،اقوال دیگری نیز مبنی بر اعجاب خماطبنی اولیهی پیامرب (ص) از شنیدن قرآن نقل شده است .طفیل بن عمرو دوسی ،از شاعران عرب ،پس از استماع قرآن گفته است« :به خدا سوگند که سخنی برتر از آن و مطالبی بهجاتر از آن نشنیده بودم 4».عتبة بن ربیعه پس از شنیدن قرآن گفته است« :به خدا سوگند ،سخنی شنیدم که هرگز مانند آن را نشنیده بودم .به خدا ،سخن وی نه شعر و نه سحر و نه
1طربی .جامع البیان .ذیل آیهی 18سورهی مدثر. 2مهان.
3حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .4ص .23 4مهان .ص .252
/ 74اعجاز بیانی
کهانت است 1».انیس بن جناده ،از شاعران عرب پس از مواجهه اب پیامرب (ص) به برادر خود گفت« :مهاان من سخن کاهنان را شنیدهام و گفتار وی از سنخ آن نیست. نیز سخن وی را اب اوزان شعری سنجیدم و همآوا اب هیچیک از اشعار نبود .به خدا 2 سوگند که او راست میگوید و آانن دروغگویند». نقد:
اقوالی ازایندست -اب فرض صحت سند -گرچه در مقام متجید از قرآن بیان شده و حتی برخی از گویندگان آنها به اسالم گرویدند ،اما داللت بر معجزه بودن قرآن ندارد. حتی اگر بتوان از دل اقوال فوق این مطلب را استخراج کرد که قرآن برترین کالم عرب بوده ،ابز هم از آن اعجاز نتیجه منیشود .مهچنان که از مدحیهی زیر که ملکالشعرای هبار درابرهی سعدی سروده ،اعجاز شعر سعدی برمنیآید: راستی دفرت سعدی به گلستان ماند اوس ت پ یغمب ر و آن ن امه به ف رق ان م ان د
طیباتش به گل و الله و رحیان ماند 3 وان که او را کند انکار ،به شیطان ماند
دالیل بریونی -2-2-یکی دیگر از دالیلی که برای اعجاز بیانی قرآن ذکر میشود، این است که مشرکان مکه قرآن را سحر میخواندهاند .معرفت از قول مصطفی حممود میآورد:
1مهان .ص .256 2مهان .ص .257
3حممدتقی هبار .دیوان اشعار ملکالشعرای هبار .شعر مشارهی .285ص .516
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 75 /
«آنگاهکه قرآنستیزان قریش از ولید خواستند ات به پیامرب (ص) انسزا بگوید ،گفت" :بگویید :حممد جادوگر است و سخنی آورده است که اب آن ،میان پدر و فرزند ،برادر و برادر ،زن و شوهر و افراد قبیله جدایی میاندازد ".آری ،قرآن به اعرتاف دمشنانش ،آنچنان دلنشنی است که آن را جادو میپندارند و از مهنی رو در پی واژهای میگردند که اب آن 1 به قرآن انسزا بگویند». مهچننی مطهری میگوید: «مهنیکه قرآن را سحر و جادو میخواندند و میگفتند این سحر و جادوست ،یعنی به این شکل تکذیب میکردند ،به قول رافعی مهنی تکذیب اینها نوعی تصدیق ضمنی است؛ یعنی منیگفتند ای اباب! این حرفها چیست ،اینها که چیزی نیست ،ولی وقتی میخواستند بگویند این درعنیحال یک چیزی است و یک جنبهی فوقالعادگی دارد ،ضمناً آن جنبهی فوقالعادگی و أتثری فوقالعادهاش را ،آن رابیندگی و قوهی جاذبهاش را تصدیق میکردند ،منتها میگفتند این یک نوع
1حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .4ص .151
/ 76اعجاز بیانی
جادوست ،هرچه هست طلسمی ،جادویی ،چیزی در آن هست که 1 اینجور جلب و جذب میکند». ادعای فوق روشن است :سحر خواندن قرآن نشان از فوقالعادگی آن دارد ،و فوقالعادگی دال بر اعجاز است. نقد:
-1واژه «سحر» ای «جادو» امروزه توس ما دستکم به دو معنا به کار میرود :یکی
به معنای امر فوقالعاده ،دیگر به معنای امر خارقالعاده .تفاوت این دو در این است که امر فوقالعاده ،امری است فراتر از حد عادی اما امر خارقالعاده چیزی است از جنس معجزه (هرچند که خود «خارقالعاده» و «معجزه» هم در کاربرد روزمره عموماً به معنای «فوقالعاده» به کار میروند). برای مثال ،وقتی یک ابزیکن فوتبال کارهای عجیبی اب توپ اجنام میدهد ،میتوانیم بگوییم او اب توپ جادو میکند .به مهنی خاطر هم بود که لقب علی کرمیی «جادوگر» ای ترمجه عربی آن ،آنچنانکه در گزارشهای عربی شنیده میشد« ،ساحر» بود .مهچننی میتوان یک پزشک ،یک نوازنده و ...را نهتنها به جادو منتسب کرد ،بلکه میتوان عمل آنها را معجزه خواند .چهبسا انتساب سحر به پیامرب (ص) نیز به مهنی معنای آمیخته به اغراق بوده ابشد .در این صورت ،دیگر منیتوان از نسبت دادن سحر به پیامرب (ص) معجزه بودن قرآن را ،به معنایی که در علم کالم مطرح است ،نتیجه گرفت. -2عموماً وقتی ماجرای ساحر خواندن پیامرب (ص) توس مشرکنی مطرح میشود ،به داستان ولید بن مغریه -که در ادامه جمدداً ذکر خواهد شد -اشاره میشود .گوای مورد 1مرتضی مطهری .نبوت .ص .219
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 77 /
دیگری برای ذکر وجود ندارد .مهچننی در اکثر آایت قرآن که راجع به انتساب پیامرب (ص) به سحر از جانب مشرکنی آمده ،منیتوان دید که آای منظور مشرکنی از سحر، کالم و پیام پیامرب (ص) بهطور عمومی است ،ای قرآن بهطور خاص .البته آایتی نیز وجود دارد که از آنها استفاده میشود که منظور مشرکنی از سحر ،قرآن است ،مانند آیهی زیر: و إِذا ت ْتلى علَی ِهم آایتنا ب یِ ٍ نات َ َّ ذین َك َفروا لِْل َح ِّق لَ َّما جاءَه ْم هذا ِس ْحٌر مبنی َّ َْ ْ قال ال َ َ «و هنگامى كه آایت ما درحالیکه روشن است بر آانن خوانده مىشود ،كساىن كه كفر ورزیدند ،درابره حق ،هنگامى كه به سراغشان آمد ،مىگویند" :این (قرآن) سحرى آشكار است»". 1
اباینحال ،وقتی داستان ولید بن مغریه بهطور مشخص بهعنوان شاهدی مبنی بر سحر خواندن قرآن از سوی مشرکنی مطرح میشود ،ابید توجه داشت که ولید چرا چننی کاری اجنام میدهد .او این کار را ازآنجهت اجنام منیدهد که واقعاً به معجزه بودن کالم پیامرب (ص) ای حتی سحرگونه بودن آن ابور داشته؛ بلکه چننی میکند ات انگی به پیامرب (ص) زده و اقبال مردم را نسبت به او کم کند .ابن هشام شرح ماجرا را چننی مینویسد: «مشاری از قریشیان در موسم حج به نزد ولید بن مغریه رفتند که در آن زمان از پریانشان بود و او به آانن گفت :ای گروه قریش ،اکنون میبینید 1احقاف.7 :
/ 78اعجاز بیانی
که موسم حج فرارسیده است و هیئتهای خمتلف عرب در این موسم به شهر مشا میآیند و آانن حکایت حممد را شنیدهاند ،پس مشا درابرهی او یک نظر داشته ابشید و سخنان پراکنده نگویید و مباد سخن مهدیگر را تکذیب کنید و سخنانتان متناقض درآید .آانن گفتند :ای عبدالشمس ،تو برای ما سخنی بگو و نظری بده که مهگی مهان را بگوییم .ولید گفت :مشا رأی و نظر خود را بگویید و من میشنوم. گفتند :میگوییم او کاهن و پیشگو است .ولید گفت :سوگند به خدا که او کاهن نیست ،ما کاهنان بسیاری را دیدهامی ،قرآن او زمزمهی کاهنان نیست و از سجع آن هم برخوردار نیست .گفتند :میگوییم او دیوانه است .ولید گفت :او دیوانه نیست .ما دیوانه را دیدهامی و او را بهخوبی میشناسیم ،هیچگونه گرفتگی و شگرد و حرکت و وسواس دیوانگان در او نیست .گفتند :پس میگوییم که او شاعر است .ولید گفت :او شاعر نیست ،ما مهه گونه شعر ...را شناختهامی ،اما قرآن شعر نیست .گفتند :پس میگوییم جادوگر است .ولید گفت :او ساحر و جادوگر نیست .ما جادوگران و جادوی آانن را دیدهامی و آن اب دمیدن و گره بسنت آانن مهانندی ندارد .گفتند :ای عبدالشمس پس ابید چه بگوییم؟ ولید گفت :سوگند به خداوند که سخن او شریینی و حالوتی دارد و اصل او استوار و فرعش خوشمناست .مشا اگر خبواهید هر یک از این سخنان را که بگویید ،مردم خواهند دانست که بیهوده و ابطل است ،اما نزدیکترین سخن به حاالت او آن است که بگویید "جادوگر" است و سخنی جادویی در میان آورده که میان شخص و
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 79 /
پدرش ،برادرش ،مهسرش و قبیلهاش جدایی میاندازد .پس برای آنکه 1 به چننی دردی گرفتار نیایید ،از پریامون او پراکنده شوید». مهچننی در ماجرای مربوط به طفیل بن عمرو دوسی که شاعری بود از خارج مکه، مشرکان در وصف پیامرب (ص) به او گفتند: «سخنش به جادو میماند و بنی فرزند و پدرش و ای کسی و برادرش 2 و بنی فرد و مهسرش جدایی میاندازد». مهانطور که دیده میشود ،انتساب پیامرب (ص) به سحر نه از سر حریت مشرکان سحر خنستنی نسبت به کالم قرآن ،بلکه تنها روشی برای دفع نفوذ او بوده است .حتی ْ انتخاب آنها هم نبوده و کهانت ،دیوانگی و شاعری بر آن اولویت داشته است .عالوه بر این ،نسبت دادن سحر به پیامرب (ص) ،تبیینی بوده است برای اینکه پیامرب (ص) اب تعالیم خود میان خانوادهها جدایی میانداخته؛ کاری که مشابه اثر جادوست؛ زیرا پیش میآمده که عضوی از یک خانواده اب گرویدن به اسالم ،در مقابل خانوادهی خود قرار بگرید .خداوند در قرآن ،در داستان هاروت و ماروت میگوید:
1ابن هشام .سریت حممد رسولهللا .ج .1ص .355 2مهان .ص .499
/ 80اعجاز بیانی
ِ ِ َّیاطنی َك َفروا َ و اتَّبَعوا ما تَْتلوا الشَّیاطنی َعلى م ْلك سلَْیما َن َو ما َك َفَر سلَْیمان َو لك َّن الش َ ِ ِ نی بِبابِل هاروت و ماروت و ما ی علِّ ِ الس ْحر و ما أنْ ِزَل َعلَى الْملَ َك ْ ِ مان ِم ْن َ َ َ َ َ َ َّاس ّ َ ی َعلّمو َن الن َ َ ِِ 1 ِ أ ٍ ِ ِ نی الْ َم ْرِء َو َزْوجه َحد َح َّىت یَقوال إَِّمنا َْحنن فْتنَةٌ فَال تَكْف ْر فَیَتَ َعلَّمو َن مْنهما ما ی َفِّرقو َن بِه بَْ َ َ «و (یهود) پریوى كردند از آنچه افراد شرور (جادوگر) در دوران فرمانرواىي سلیمان بر مردم مىخواندند (و پریوى مىكردند)؛ و سلیمان كفر نورزید ولیکن افراد شرور كفر ورزیدند؛ [كه] به مردم سحر مىآموختند .و (نیز یهود پریوى كردند) از آنچه بر دو فرشته "هاروت و ماروت" در اببِل فرو فرستاده شده بود .و به هیچکس [چیزى] منىآموختند ،مگر اینكه [از پیش به او] مىگفتند" :ما فق [وسیله] آزمایشیم ،پس [موارب ابش ]،كافر نشو!" و[َل آنها] از آن دو (فرشته) ،چیزهاىي را مىآموختند كه بهوسیلهی آن ،میان مرد و مهسرش جداىي بیفكنند». پس بهطور خالصه میتوان گفت :اوالً بهحنو خاص درمورد ساحر خوانده شدن پیامرب (ص) توس ولید بن مغریه منیتوان گفت که او در اثر ابور به اعجاز بیانی قرآن چننی نسبتی به پیامرب (ص) داده است .اثنیاً ،چهبسا در سایر موارد نیز انتساب سحر به پیامرب (ص) به دلیل مشاهبی اجنام میگرفته ،نه در اثر شگفتزده شدن از استماع قرآن .پس منیتوان انتساب سحر به پیامرب (ص) را دال بر معجزه بودن قرآن دانست. اثلثاً ،اسالم و منت مقدس آن ،قرآن ،از آن حیث که میان خانوادههایی که برخی از آن ها امیان میآوردند جدایی میافکند ،به جادو شباهت داشت .لذا سحر خواندن قرآن میتواند از این وجه نیز بوده ابشد.
1بقره.102 :
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 81 /
-3اگرچه در برخی موارد مشرکنی پیامرب (ص) را ساحر میخواندند ،اما در مواردی نیز او را شاعر خطاب کردهاند .قرآن میگوید: الم ب ِل افْرتاه بل هو ِ َضغاث أ ٍ شاعٌر فَ ْلیَأْتِنا ِِبیٍَة َكما أ ْرِس َل ْاأل ََّولون بَ ْل قالوا أ ْ ْ َح َ َ َ ْ َ «بلكه (مشركان) گفتند(" :این قرآن) یك دسته خوابهاى پریشان است؛ بلكه آن را [بهدروغ به خدا] نسبت داده است ،بلكه او شاعر است؛ پس ابید نشانهاى (معجزهآسا) براى ما بیاورد؛ مهانگونه كه پیشینیان (از پیامربان اب معجزه) فرستاده شدند»". 1
و ی قولو َن أَ إِ َّان لَتا ِركوا ِآهلتِنا لِشاعِ ٍر َْجمن ٍ ون َ ََ «و مىگفتند" :آای واقعاً ما معبودامنان را به خاطر شاعرى دیوانه رها کنیم؟!"» 2
ِِ ِ ب الْ َمنون أ َْم یَقولو َن شاعٌر نَََرتبَّص به َریْ َ «و مىگفتند" :آای واقعاً ما معبودامنان را به خاطر شاعرى دیوانه رها کنیم؟!"» 3
روشن است که شاعر در دید عرب جاهلی نسبتی اب صاحب اعجاز -به معنای کالمی کلمه -نداشته و آنها شعر را معجزه منیدانستهاند .پس راهراً قرآن در دید
1انبیاء.5 : 2صافات.36 : 3طور30 :
/ 82اعجاز بیانی
برخی از مشرکنی امری عادی مانند شعر میمنوده است .حال اگر بپذیرمی که برخی قرآن را سحر میپنداشتهاند ،و این سحر پنداشنت به معنای معجزه دانسنت قرآن در نظر گرفته شود ،برخی نیز قرآن را شعر میدانستهاند ،که این به آن معناست که اعجاز قرآن راهراً برای متام اعراب جاهلی آشکار نبوده .اما معجزه امری است آشکار و تفسریانپذیر که اذهان در مقابل آن به عجز میافتند و از پذیرش صدق مدعی نبوت انگزیر میشوند (چنانکه ساحران در ماجرای رقابت اب موسی (ع) ،اب پذیرش اعجاز او امیان میآورند). اما کالمی که بتوان آن را امری زمینی و انسانی مانند شعر دانست ،منیتواند کارکرد معجزه داشته ابشد. عالوه بر این مطلب ،در جایی از قرآن از قول یکی از مشرکنی گفته میشود: قال إِ ْن هذا إِالَّ ِس ْحٌر ی ْؤثَر ( )24إِ ْن هذا إِالَّ قَ ْول الْبَ َش ِر (1)25 فَ َ «و گفت" :این (قرآن) جز سحرى حكایتشده نیست )24( .این جز گفتار بشر نیست»)25( ". در اینجا بهوضوح دیده میشود که میان سحر دانسنت و معجزه پنداشنت حتی مالزمه نیز وجود ندارد؛ چراکه شخصی در عنی اینکه قرآن را سحر میخواند ،آن را کالمی بشری نیز میداند .جالب است که این آیه درابرهی ولید بن مغریه انزل شده 2که در ابال به آن اشاره شد و اعجازابوران قول او مبنی بر سحر دانسنت قرآن را شاهدی برای معجزه دانسنت قرآن توس مشرکان معرفی میکنند.
1مدثر 24 :و .25
2انصر مکارم شریازی .تفسری منونه .ذیل آیهی 11سورهی مدثر.
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 83 /
دالیل نفی اعجاز بیانی قرآن ات اینجا سعی کردم نشان دهم دالیلی که اب استناد به آنها قرآن دارای اعجاز بیانی دانسته میشود قانعکننده نیستند .اما رد دلیل ،رد مدعا منیکند .مطالب ابال صرفاً ردیه ای بود بر برخی دالیل قائلنی به اعجاز بیانی ،نه ابطال اصل مدعای آنها .در ادامه دالیلی را بیان خواهم کرد که نشان میدهند اساساً منیتوان قرآن را به حلاظ بیانی معجزه دانست. -1ابور نداشنت برخی عاملان مسلمان به اعجاز بیانی قرآن :در اتریخنگاری عقاید،
چننی ثبت شده است که برخی از عاملان مسلمان به اعجاز بیانی قرآن ابور نداشتهاند. اینان کسانی هستند که اگر قرآن واقعاً دارای اعجاز بیانی میبود ،آن را تشخیص داده، به آن ابورمند میشدند؛ زیرا هم قدرت علمی تشخیص چننی اعجازی را داشتند ،هم انگیزهی الزم برای پذیرش چننی اعجازی را .اباینحال ،وقتی ایشان قرآن را نگاه کردند آن را فاقد اعجاز بیانی ایفتند .از میان این افراد ،مهمترین گروه فکری -که متفکرین برجستهای را در میان خود دارند - 1قائالن به نظریهی صرفه هستند؛ نظریهای که در مقدمه از آن صحبت شد .بسیاری از قائلنی به این نظریه اکابر علوم اسالمی هستند، 1حممدی مینویسد« :ابراهیم نظّام ،جاحظ ،حبر اصفهانی ،علی بن عیسای واسطی -مشهور به رمانی -راغب اصفهانی ،ابن سنان خفاجی ،ابن حزم ،فخر رازی ،امام احلرمنی جوینی ،امحد بن حممد خطابی ،آلوسی و از مهه مهمتر سید مرتضی و خواجه نصریالدین طوسی از مهمترین طرفداران نظریهی صرفهاند( ».حممدعلی حممدی .اعجاز قرآن اب گرایش شبههپژوهی .ج .1ص )315
/ 84اعجاز بیانی
چنانکه معرفت مینویسد« :طرفداران این دیدگاه ،مغزهای متفکر اصیل و پیشوااین نقد 1 و بررسی موشکافانهاند ،نه خودرأی و سست ابور و انسختهگزین!» بهعنوان منونهای از اقوال این گروه میتوان به این گفتهی ابن سنان خفاجی اشاره کرد: «میان قرآن و کالم فصیح برگزیده ازاینجهت تفاوتی نیست .هرگاه انسان به نفس خود رجوع کند و کمرتین شناختی از أتلیفات برگزیده أتلیف مانند قرآن است پیدا داشته ابشد ،در کالم عرب آنچه را در ْ 2 میکند». فراتر از این ،حتی گفته شده که جعد بن درهم به این قائل بوده که انسان میتوانی هبرت از قرآن را نیز بسازد 3.قول مشاهبی نیز به عیسی بن صبیح مردار (ای مزدار) ،که از 4 فرط زهد به راهب معتزله معروف بود ،نسبت داده شده است. دیدگاه صرفه مورد نقدهای جدی قرارگرفته است؛ اما فارغ از اینکه این دیدگاه درست ابشد ای غل ،قاعداتً کسانی که این دیدگاه را پذیرفتهاند اعتقادی به فرابشری بودن قرآن از حیث بیانی نداشته ،بشر را ابلقوه قادر به تولید متونی مهسنگ قرآن میدانستهاند .چنانکه ابوزهره مینویسد:
1حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .4ص .218 2خفاجی .سر الفصاحة .ص .94
3حسنی نصار .الصرفة و االنباء ابلغیب .ص .5 4عبدالقاهر بغدادی .الفرق بین الفرق .ص .151
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 85 /
«رواج این نظریه 1دو نتیجه به دنبال دارد :نتیجهی اول این که قرآن کرمی در آن حد از بالغت و فصاحت نیست که بتواند دیگران را از آوردن مثل آن عاجز کند ،پس عاجز کرد ْن از صفات ذاتی قرآن نیست. نتیجهی دوم این که کتاب خدا مهانند کالم بشر است ،و هیچ مزیتی 2 از جهت بالغت ای معنی بر آن ندارد». ازآجناییکه اعجاز ،خصوصاً برای متخصصان ،میابیست امری آشکار و تردیدانپذیر ابشد ،از این مطلب که برخی عاملان مسلمان قرآن را فاقد بیان فرابشری میدانستهاند ،میتوان نتیجه گرفت که قرآن فاقد اعجاز بیانی است. حممدعلی حممدی در اعجاز قرآن اب گرایش شبههپژوهی ،این نقد را -که وی در
اپسخ به نصریالدین حسن الظافر ،نویسندهی مسیحی کتاب حسن االجیاز ،مطرح
میکند -به تعبری خودش «ابتدا به روش نقض ،سپس به روش حل» 3چننی اپسخ میدهد: «اگر استدالل فوق صحیح ابشد ،دیگران نیز میتوانند بگویند کتاب اجنیل ،ابطل و مسیحیت آیینی غری اهلی است؛ زیرا اگر نصرانیت بر
1یعنی نظریهی صرفه.
2حممد ابوزهره .معجزهی بزرگ :پژوهشی در علوم قرآنی .ص 100
3حممدعلی حممدی .اعجاز قرآن اب گرایش شبههپژوهی .ج .3ص .103
/ 86اعجاز بیانی
نقد:
حق بود ،علمایشان در آن اختالفی نداشتند؛ درحالیکه مسیحیان به 1 دستههای کاتولیک ،پروتستان و ...تقسیم شدهاند».
این قیاس معالفارق است .معجزه امری روشن و فصلاخلطابی است که قاعداتً می ابیست اذهان را نسبت به پذیرش خود خلع سالح کند .از این جهت معجزه بیش از آنکه شبیه امور نظری ابشد ،شبیه امور حسی است و قیاس آن اب منت مقدس انجبا است .منت ،بهویژه متون مقدس ،تفسریپذیری ابالیی دارند حال آنکه معجزه برخالف آن ،ای قابلتفسری نیست ای تفسریپذیری اندکی دارد .اگر خماطبان یک سخنرانی بر سر منظور سخنران اختالف کنند ،ما در اصل وقوع سخنرانی تردید منیکنیم؛ اما اگر کسانی که در زمانی خاص در مکانی خاص بودهاند ،نسبت به وقوع یک حادثهی قابلتوجه (مثالً وقوع یک انفجار مهیب) اختالف کنند ،ما در وقوع آن حادثه تردید میکنیم؛ خصوصاً وقتی خمالفان وقوع آن حادثه کسانی ابشند که انگیزهای برای انکار وقوع آن نداشته ،بلکه انگیزه بر أتیید وقوع آن داشته ابشند ،اما موافقان وقوع آن حادثه کسانی ابشند که انگیزه بر أتیید وقوع آن حادثه دارند .در اینجا ما عقالً میابیست به انکار وقوع آن حادثه متمایل شومی. حممدی در ادامه مینویسد: «مههی مسلماانن معجزه بودن قرآن کرمی را قبول دارند و در اصل اعجاز هیچ اختالفی وجود ندارد؛ ولی وجوه کشف شده از اعجاز قرآن متفاوت است و در آینده نیز وجوه دیگری کشف میشود .وجوه اعجاز 1مهان .ص .103
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 87 /
نقد:
قرآن خمتلف است و دانشمندان خمتلف اب توجه به اختالف ختصصشان برخی از وجوه را مناسبتر میدانند و درابرهی برخی از وجوه گفتگو 1 دارند و این گفتگوهای علمی به معنای رد اصل اعجاز قرآن نیست».
آنچه من در قالب خنستنی نقد به اعجاز بیانی مطرح کردم ،و راهراً الظافر نیز به آن اشاره دارد ،2بهطور خاص نقد اعجاز بیانی قرآن است نه نقد اعجاز قرآن به حنو عام و مطلق .درست است که کسانی مانند صرفهابوران به اعجاز قرآن معتقدند ،اما ایشان منکر اعجاز بیانی قرآن هستند و پدیدهای که نتواند عموم مردم (خصوصاً کسانی که برای پذیرش آن پدیده بهعنوان معجزه انگیزه دارند) را نسبت به اعجاز خود قانع کند (الاقل در آن وجهی که نسبت به آن قدرت اقناع ندارد) منیتواند معجزه ابشد. -2تردید در وجه اعجاز بیانی قرآن :یکی از نکاتی که میتواند بهعنوان دلیلی بر عدم اعجاز بیانی قرآن در نظر گرفت ،اختالفی است که از گذشته میان علمای اسالمی بر سر ماهیت اعجاز بیانی قرآن وجود داشته است .افراد خمتلف وجوه خمتلفی را برای
چیستی اعجاز بیانی قرآن ذکر کردهاند ات جایی که سیوطی در معرتک االقران ات 35
1مهان .ص .105 2حممدی مینویسد« :یکی دیگر از شبهاتی که رافر القا میکند ،این است که برخی از دانشمندان مسلمان ،اعجاز بیانی قرآن را قبول ندارند ،پس قرآن چننی اعجازی ندارد( ».مهان .ص )103
/ 88اعجاز بیانی
وجه از وجوه مورد حبث گذشتگان خود را احصاء کرده است 1.در ادامه ،برخی از این وجوه خمتلف را معرفی کرده ،توضیح خواهم داد که چرا این تکثر به معنای عدم اعجاز بیانی قرآن است .سیوطی در این ابره مینویسد: «قاضی ابوبکر گفته :وجه اعجاز قرآن نظم و أتلیف و ترتیبی است که در آن هست ،و اینکه از متام وجوه نظمی که در سخن عرب متداول بود جداست ،و اب شیوههای خطابها و گفتارهایشان متباین میابشد. وی گوید :و لذا نتوانستند اب آن معارضه کنند. وی افزوده :و راهی به شناخت اعجاز قرآن از اصناف بدیع که در شعر قرار دادهاند منیتوان جست ،چونکه از اموری نیست که اب آن خرق عادتی واقع شود ،بلکه میتوان آن را اب علم و مترین و صنعتگری درایفت ،مانند گفنت شعر ،و ترتیب دادن سخنرانی و صناعت انمه ،و ورزیدگی در بالغت متام اینها راهی دارد که پیموده میشود ،ولی حنوهی نظم قرآن الگو و منونهای ندارد که طبق آن عمل گردد ،و پیشوایی ندارد که به آن اقتدا شود ،و بهاتفاق آرا مثل آن وقوع منیایبد. و امام فخرالدین گفته :وجه اعجاز فصاحت و شگفتی اسلوب و سامل بودن از مههی عیبهاست. و زملکانی گفته :وجه اعجاز به أتلیف خمصوص قرآن مربوط میشود نه مطلق أتلیف ،به اینکه مفردات آن از حلاظ ترکیب و توازن در حد
1سید حممود دشىت و غالمعلى عزیزى« .اعجاز قرآن».
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 89 /
اعتدال است ،و مرکبات آن از نظر معنی ابال رفته که هر فنی را در مرتبهی اعالی آن از حیث لفظ و معنی واقع ساخته است. و ابن عطیه :قول صحیحی که مجهور نیز برانند و ورزیدگان در وجه اعجاز گفتهاند اینکه :اعجاز قرآن اب نظم و صحت معانی و فصاحت پیاپی الفاظ آن میابشد ،زیرا که علم خداوند مههچیز را فراگرفته ،و نیز به متام سخن علم او احاطه دارد ،پس چون یک لفظ از قرآن ترتیب ایفت خدا میداند -اب احاطهای که دارد -کدام لفظ صالحیت دارد که در پی آن درآید معنی دوم را پس از معنی اول بیان سازد و از اول ات آخر قرآن مهنیطور است ،و عموم افراد بشر را از جهل و فراموشی و غفلت عارض میشود و بدیهی است که هیچکس از انسانها به آن 1 احاطه ندارند ،و نظم قرآن چننی آمده در منتهی درجهی فصاحت». رافعی مینویسد: «بعضی از فرق را عقیده بر این است که اعجاز قرآن از جهت نظم و اسلوب غریب آن که در فواصل و آغاز و اجنام آایت قرار دارد میابشد و عقیدهی آانن این است که سبب اعجاز قرآن مهان اتزگی اسلوب و ترتیب آن است و جز این چیز دیگری نیست و بعضی سبب اعجاز
1سیوطی .االتقان .ج .2ص .373
/ 90اعجاز بیانی
را خالی بودن از تعقید و کراهت ذوق و جز اینها از چیزهایی که ابعث استکراه لفظ است دانستهاند .دستهی دیگر جهت اعجاز را خالی بودن قرآن از تناقض و مشتمل بودن بر معانی دقیق تصور منودهاند 1 و دیگران جمموع چند وجه از این وجوه را مناط قرار دادهاند». زخمشری میگوید: «در این مدعا تردیدی نیست که قرآن بزرگترین معجزهی پیامرب ما (ص) است و علم به اعجاز قرآن ،علم ضروری و تردیدانپذیر است ،اما وجه اعجاز آن ات کنون مشخص نشده است .برخی مهچون نظام و پریوانش میگویند :وجه اعجاز قرآن ،اخبار از غیب ...است .به اعتقاد نظام، چینش و نظم قرآن در حدی است که بندگان نیز میتوانند مانند آن را بیاورند ،اما خداوند آانن را ابزمیدارد. برخی میگویند :وجه اعجاز قرآن در اسلوب ویژه و متمایز آن از دیگر اسلوبهای رایج در گفتار است و در آن ،شیوهای به کار رفته است که برای عرب انشناخته بود و در به کارگریی از آن انتوان بودند .برخی معتقدند وجه اعجاز قرآن ،آن است که عرب ابدیهنشنی و اصیل از بیان گفتاری مانند آن ،انتوان بودند و بهزعم تکرار مهاوردی و در اختیار داشنت فرصت کافی ،آانن سراجنام از معارضه اب قرآن ابزایستادند .برخی دیگر میگویند :وجه اعجاز قرآن ،فصاحت و بالغت ویژهی قرآن است
1مصطفی صادق رافعی .اعجاز قرآن و بالغت حممد .ص .111
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 91 /
که اب شنیدن آن دچار حریت شده ،سر تعظیم فرومیآوردند .بیشرت علما 1 بر این رأی هستند». این اهبام در وجه اعجاز ات جایی است که سکاکی در گفتهاش صرفاً به وجود اعجاز صحه گذاشته و چیستی آن را حواله به درک فطرت سلیم داده: «بدان که اعجاز قرآن درک میشود ولی وصف آن ممکن نیست، چنانکه راستی وزن را میتوان درک کرد و منیتوان وصف منود ،و مانند کشتریانی ،و مهانگونه که خوشی نغمهای که بر صدایی عارض شده درک میگردد ،و حتصیل آن جز برای صاحبان فطرت سامل درک منیشود 2 مگر اب ورزیدگی در دو علم معانی و بیان و مترین در آنها». اینها برخی از وجوهی است که برای اعجاز قرآن برمشردهاند .اما از این تنوع وجوهِ تشخیص داده شده برای اعجاز بیانی قرآن چه نتیجهای میتوان گرفت؟ نظر من - مهانطور که پیشتر گفتهام و به رسم أتکید در ادامه نیز خواهم گفت -این است که اعجاز امر عظیمی است که اب چیز دیگری اشتباه گرفته منیشود و برای مهگان (ای الاقل برای اهل فن) بهروشنی قابلتشخیص است .لذا جایی برای شبهه در ماهیت آن نیست. مثالً انرران تبدیل شدن عصای موسی (ع) به اژدها بر سر ماهیت آن دچار تشتت 1زخمشری« .رسالهی زخمشری در اعجاز سورهی کوثر» .ص .617 2سیوطی .االتقان .ج .2ص .377
/ 92اعجاز بیانی
نشدند ،به شکلی که برخی بگویند اعجاز به این برمیگردد که عصا به اژدها تبدیل شده نه به حیوانی دیگر؛ ای اینکه فعل موسی (ع) معجزه است چون رنگ اژدهایی که عصا به آن تبدیل شده (مثالً) سبز است نه قرمز؛ ای اینکه فعل موسی (ع) معجزه است چون چوبدستی او (مثالً) از جنس چوب درخت اجنری بوده نه چوب درخت زیتون؛ ای اینکه چون عصا را (مثالً) اب دست راست انداخت فعل او معجزه است و اگر اب دست چپ میانداخت معجزه نبود .خری ،هیچکدام از این پرسشها برای شاهدان اعجاز موسی (ع) پیش نیامد .مهه میدانستند که صرف تبدیل شدن دفع ِی شیئی بی جان به شیئی جاندار معجزه است و تردیدی در آن نداشتند .مهچننی خماطبنی معجزهی صاحل (ع) دچار سردرگمی در وجه معجزهی او نبودند و کسی گمان منیکرد که وجه شرت از دل کوه درآمده و اگر (مثالً) از دل درخت درمیآمد ،دیگر اعجاز این است که ْ معجزه نبود؛ ای اگر بهجای شرت حیوانی دیگر از دل کوه خارج میشد ،دیگر معجزه نبود؛ ای اعجاز به این بوده که شرت (مثالً) رنگ سفید داشته ،و اگر شرت قهوهای بود، دیگر معجزه رخ نداده بود .خری ،وجه اعجاز معجزهی صاحل (ع) برای خماطبنی آن کامالً روشن بوده .کوه زایندهی شرت نیست و شرت به حلاظ طبیعی منیتواند در دل سنگ زنده ابشد .پس فعل او معجزه بود ،چون برخالف نظم طبیعت شرتی را از دل کوه بریون کشیده بود. به طور خالصه ،اگر رخدادی معجزه ابشد ،در وجه اعجاز آن شک و تردید پیش منیآید و تشتت علمای اسالم بر سر وجه اعجاز بیانی قرآن نشانهای است بر اینکه ماهیت اعجاز بیانی قرآن روشن نیست ،و اعجازی که ماهیتش روشن نباشد ،اساساً کارکرد فصلاخلطابی نداشته ،منیتواند معجزه خوانده شود. عالوه بر این ،اگر کسی حتدی را شرط الزم معجزه بداند -مهانطور که پیشتر از برهان زرکشی نقل شد و در اینجا تکرار میشود -وقتی وجه اعجاز مشخص نباشد،
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 93 /
خماطب نیز منیداند چه چیزی را ابید در مهاوردی ارائه کند و بهاینترتیب اپسخ به حتدی به حلاظ روشی انممکن میشود .ازآجناییکه عموماً حتدی شرط الزم اعجاز دانسته شده، اب اهبام وجه اعجاز بیانی قرآن ،معجزه بودن آن از جهت بیانی بالموضوع میشود. زرکشی در این ابره میآورد: «بدان که مهاوردطلبی بر سر یک چیز در شرایطی که خماطب از جنبهای که این مهاوردطلبی بر آن صورت میپذیرد آگاهی نداشته ابشد درست 1 نیست». -3طبق گفتهی قرآن پیامرب (ص) معجزه نداشته است :در قرآن آایتی هست که طبق آنها مشرکان از پیامرب (ص) طلب معجزه میکنند ،اما پیامرب (ص) در اپسخ به آنها هیچ اشارهای به اینکه مهنی قرآنی که برای مشا میخوامن معجزه است ،منیکند. این در حالی است که اگر قرآن معجزه بود ،هبرتین اپسخ پیامرب (ص) حواله دادن مشرکان به قرآن میبود .این آایت عبارتند از: الف) و قالوا لَو ال ن ِزَل علَی ِه آیةٌ ِمن ربِِه قل إِ َّن َّ ِ قادر على أَ ْن ی نَ ِزَل آیةً و ِ لك َّن أَ ْكثََره ْم اَّللَ ٌ َ ّ َ َ َ ْ ّ َ ْ َ ْ َّ ْ 2 ال یَ ْعلَمون
1زرکشی .برهان .ج .2ص .931 2انعام.37 :
/ 94اعجاز بیانی
«و گفتند" :چرا نشانه (معجزهوارى) از طرف پروردگارش بر او فرو فرستاده منىشود؟!" بگو" :در حقیقت خدا تواانست بر اینكه نشانهاى فرود آورد؛ ولیکن بیشرت آانن منىدانند!"» ب) َ و یَقولو َن لَْو ال أنْ ِزَل َعلَْی ِه آیَةٌ ِم ْن َربِِّه فَق ْل إَِّمنَا الْغَْیب ََِّّللِ فَانْتَ ِظروا إِِّين َم َعك ْم ِم َن 1 ِ ین الْمْنتَظر َ «و مىگویند" :چرا نشانه (معجزهوارى) از پروردگارش بر او فرو فرستاده منىشود؟!" پس بگو(" :آنچه از حس) پوشیده ،تنها براى خداست؛ پس منتظر ابشید[ ،چرا] كه من (هم) اب مشا از منتظرامن»". ج) و ی قول الَّذین َك َفروا لَو ال أنْ ِزَل علَی ِه آیةٌ ِمن ربِه إَِّمنا أَنْت مْن ِذر و لِك ِل قَوٍم ٍ هاد َ ْ َ ْ َّ ََ َ ٌَ ّ ْ ْ َ «و كساىن كه كفر ورزیدند ،مىگویند" :چرا نشانه (معجزهآسایی) از طرف پروردگارش بر او فرود نیامده است؟!" (اى پیامرب) تو فق هشداردهندهای؛ و براى هر گروهى رهنماىي است». 2
اَّلل ی ِ ِ ِ ِِ ِ َّ ضلُّ َم ْن یَشاء َو یَ ْهدي ذین َك َفروا لَ ْو ال أنْ ِزَل َعلَْیه آیَةٌ م ْن َربّه ق ْل إ َّن ََّ د) َ و یَقول ال َ 3 ِِ ب إلَْیه َم ْن أَان َ
1یونس.20 : 2رعد.7 : 3رعد.27 :
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 95 /
«و كساىن كه كفر ورزیدند مىگویند" :چرا نشانه (معجزهآسایی) از طرف پروردگارش بر او فرود نیامده است؟!" بگو" :در حقیقت خدا هر كس را (به خاطر اعمالش) خبواهد ،در گمراهى واهند؛ و هر كس را كه ابزگردد ،بهسوی خود راهنماىي مىكند»". ه) و ما منَعنا أَ ْن ن رِسل ِابْآل ِ ایت إِالَّ أَ ْن َك َّذب ِهبا ْاأل ََّولو َن و آتَینا َمثود النَّاقَةَ مب ِ صَرةً َ ْ َ ْ َ َ َ ََ ْ َ 1 ِ ِ ِ ِ فَظَلَموا ِهبا َو ما ن ْرسل ابْآلایت إالَّ َختْویفاً «و (هیچچیزی) ما را ابزنداشت از اینكه نشانهها (ى معجزهآسا) را بفرستیم جز اینكه پیشینیان آن [ها] را دروغ انگاشتند؛ و (ازمجله) به َمثود ،ماده شرت دادمی؛ درحالیکه (معجزهاى) روشنیخبش بود ،و [َل از روى كفر] بدان ستم كردند! و نشانهها (ى معجزهآسا) را جز براى ترساندن منىفرستیم». الصح ِ ف ْاألوَل و) َ و قالوا لَ ْو ال ََيْتینا ِِبیٍَة ِم ْن َربِِّه أَ َو َملْ َأتْهتِِ ْم بَیِّنَة ما ِيف ُّ «و (خمالفان) گفتند" :چرا (پیامرب) نشانهاى (معجزهآسا) از طرف پروردگارش براى ما منىآورد؟!" و (بگو ):آای دلیل روش ِن آنچه در كتابهاى خنستنی بوده ،براى آانن نیامده است؟!» 2
الم ب ِل افْرتاه بل هو ِ َضغاث أ ٍ شاعٌر فَ ْلیَأْتِنا ِِبیٍَة َكما أ ْرِس َل ْاأل ََّولون ز) بَ ْل قالوا أ ْ ْ َح َ َ َ ْ َ
3
1اسراء.59 : 2طه.133 : 3انبیاء.5 :
/ 96اعجاز بیانی
«بلكه (مشركان) گفتند(" :این قرآن) یك دسته خوابهاى پریشان است؛ بلكه آن را [بهدروغ به خدا] نسبت داده است ،بلكه او شاعر است؛ پس ابید نشانهاى (معجزهآسا) براى ما بیاورد؛ مهانگونه كه پیشینیان (از پیامربان اب معجزه) فرستاده شدند»". خویی به اشکالی که در قالب توجه دادن به برخی از آایت ابال شده ،اپسخ داده است .البته خویی اشکال وارده را معطوف به انکار معجزات دیگر پیامرب (ص) میداند، نه انکار اعجاز قرآن .وی در مورد آیهی ب (یونس - )20 :که ضمن آن به آایت الف و ج نیز اشاره میکند -مینویسد: «اپسخ اول :معجزاتی که این آایت ،آن را نفی میکنند مههی معجزات نیست بلکه منظور از آنها تنها معجزات اقرتاحی 1و درخواستی میابشد که در آایت گذشته توضیح داده شد و آن اینکه مشرکنی منیخواستند که پیامرب هر معجزهای را که دلیل بر صدق وی و شاهد بر نبوتش ابشد ،بیاورد بلکه پیشنهاد آانن این بود که پیامرب ابید معجزههای خمصوصی را که از انحیهی آانن در مقام عناد و ْلاجت و 2 ای متسخر پیشنهاد میگردید ،بیاورد».
1منظور معجزاتی است که مشرکنی ماهیت آن را تعینی میکردند .مثل اینکه از پیامرب (ص) خواستند آمسان را قطعهقطعه بر سرشان فرود آورد ،ای خواستند که پیامرب (ص) در آمسان ابال رود و انمهای برایشان بیاورد ات خبوانند( .اسراء 92 :و )93 2ابوالقاسم خویی .بیان در علوم و مسائل کلی قرآن .ص .169
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 97 /
نقد: خویی توضیح منیدهد که به چه قرینهای «آیه» را که در این چند آیه بهصورت مطلق و مقیدنشده آمده از معنای راهری آن منحرف کرده و بهصورت مقیدشدهی «آیهی اقرتاحی» معنا میکند .مهچننی توضیح منیدهد که ،حتی اگر فرض بگریمی که «آیه» در آایت ابال انرر بر «آیهی اقرتاحی» است ،بر چه اساسی هدف این اقرتاح عناد و ْلاجت ای متسخر بوده است .ابراهیم (ع) که خود نبی بود ،برای اطمینان قلبش از خداوند خواست ات نشر مردگان را به او نشان دهد 1.حال چه اشکالی بر مردمی که اب مدعی نبوت مواجه شدهاند وارد است در اینکه از او معجزهی خاصی طلب کنند؟ ضمن اینکه طبق برخی رواایت ،معجزهی شقالقمر که به پیامرب (ص) منتسب است نیز اقرتاحی بوده .از ابن عباس نقل شده: «مشرکان نزد پیامرب (ص) آمدنده ،به او گفتند" :اگر راست میگویی ماه را برای ما دو نیم کن؛ نیمی بر کوه ابو قبیس و نیمی بر کوه قال بلى و ِ ِ لك ْن لِیَطْ َمئِ َّن ف ْحت ِي الْ َم ْوتى َ 1بقرهَ .260 :و إِ ْذ َ ب أَِرين َكْی َ قال إِبْراهیم َر ِّ قال أَ َو َملْ ت ْؤم ْن َ َ َ قَلْيب َ ك َس ْعیاً اج َع ْل َعلى ك ِّل َجبَ ٍل ِمْنه َّن ج ْزءاً ُثَّ ْادعه َّن ََيْتینَ َ قال فَخ ْذ أ َْربَ َعةً ِم َن الطَِّْری فَص ْره َّن إِلَیْ َ ك ُثَّ ْ كیم».؛ «و (اید كن) هنگامى را كه ابراهیم گفت" :پروردگارا! به من بنماى َو ْاعلَ ْم أ ََّن َّ اَّللَ َعز ٌیز َح ٌ چگونه مردگان را زنده مىكىن؟" فرمود" :و آای امیان نیاوردهاى؟!" عرض كرد" :آرى ،و لیكن [مىخواهم] كه دمل آرامش ایبد ".فرمود" :پس ،چهار [نوع] از پرندگان را بر گری؛ و آهنا را پیش خود قطعه قطعه كن (و درهم بیامیز)؛ سپس بر هر كوهى ،قسمىت از آهنا را قرار ده؛ بعد آهنا را فرا خوان، شتاابن به سویت مىآیند .و بدان كه خدا شكستانپذیرى فرزانه است»".
/ 98اعجاز بیانی
قعیقعان ".پس پیامرب (ص) به آنها گفت" :اگر چننی کنم امیان 1 میآورید؟" گفتند" :آری"!» اب این وصف ابید پرسید (برفرض پذیرش وقوع شقالقمر و اقرتاحی بودن این معجزه) چرا پیامرب (ص) در جایی به معجزهی اقرتاحی اپسخ میدهد ،اما در جایی دیگر چننی منیکند؟ خویی در ادامه مینویسد: «اپسخ دوم :بر اینکه آایتی در قرآن معجزه را نفی میکند ،این است که :در خود قرآن آایت دیگری هست که برای پیامرب اسالم عالوه بر قرآن معجزات دیگری نیز اثبت میکند ،مانند: اقْرتب ِ )و إِ ْن یََرْوا آیَةً ی ْع ِرضوا َو یَقولوا ِس ْحٌر ت َّ الس َ َََ اعة َو انْشقالقمر (َ 1 2 م ْستَ ِمٌّر ()2 ساعت (رستاخیز) نزدیك شد و ماه بشكافت! ( )1و اگر نشانه (معجزهآسایی) ببینند روى مىگردانند ،و مىگویند(":این) سحرى مستمر است)2(".
1ابن كثری .البدایة و النهایة .ج .3ص 119؛ مقریزى .إمتاع األمساع .ج .5ص .23رواایت انرر بر وقوع شقالقمر سه دستهاند :رواایتی که اقرتاحی بودن آن را نشان میدهد؛ رواایتی که از آنها چننی برمی آید که این معجزه اقرتاحی نبوده؛ رواایتی که تنها به واقعه اشاره دارند و نسبت به اقرتاحی بودن ای نبودن آن ساکتند( .ن .ک :حممد هبرامی« .شقالقمر در ترازو») 2قمر 1 :و .2
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 99 /
اَّلل َ و إِذا جاءَ ْهت ْم آیَةٌ قالوا لَ ْن ن ْؤِم َن َح َّىت ن ْؤتى ِمثْ َل ما أ ِوِتَ رسل َّ و هنگامیکه آیهاى براى آانن بیاید ،مىگویند" :امیان منىآورمی ،ات اینكه مهانند چیزى كه به فرستادگان خدا داده شده ،به ما (هم) داده شود". منظور از "آیه" که در این آایت به کار رفته ،آایت تکوینی و معجزات میابشد نه آیهی قرآنی زیرا اگر منظور آیهی قرآنی بود ،در مورد آن، کلمهی "شنیدن" به کار میرفت ،درصورتیکه در آیهی اولی به شکافنت ماه تصریح شده است و پشت سر آن در آیهی دومی نیز کلمهی "دیدن" به کار رفته و در آیهی سومی هم کلمهی "آمدن" آمده است و مههی اینها اب معجزه و آیهی تکوینی سازش دارد نه اب آیهی 2 قرآنی». 1
نقد:
درابرهی معجزهی شقالقمر که بعد از قرآن مشهورترین معجزهی منتسب به پیامرب (ص) است ،اوالً آیهی خنست سورهی قمر الزاماً داللت بر واقعهی شقالقمر ندارد3؛ اثنیاً بعید
1انعام.124 :
2ابوالقاسم خویی .بیان در علوم و مسائل کلی قرآن .ص .171
3از میان مفسران ،حسن ،عطاء و بلخی (طربسی .ترمجهی جممعالبیان .ذیل آیهی 1سورهی قمر؛ حممدحسنی طباطبایی .ترمجهی تفسری املیزان .ذیل آیهی 1سورهی قمر ).و مراغی و مغنیه (حممد
هبرامی« .شقالقمر در ترازو» .ص )11آیهی 1سورهی قمر را انرر بر شقالقمر منیدانستهاند. مهچننی حممد هبرامی در مقالهی «شقالقمر در ترازو» به نقد این معجزه میپردازد و در اپاین چننی
/ 100اعجاز بیانی
است که این واقعه اساساً رخ داده ابشد .به این دلیل ساده اما قدرمتند که شکافته شدن ماه در هیچ منبع مستقل غریاسالمی ثبت نشده؛ حال آنکه متدنهای اطراف شبهجزیرهی عربستان در آن زمان به سطح مناسبی از دانش و فرهنگ رسیده بودند که چننی واقعه ی مهمی را ثبت کنند و به احتمال بسیار زاید ،اگر چننی واقعهی خارقالعاده رخ داده بود ،متدنهای اطراف شبهجزیره آن را ضب میکردند 1.اب این حساب ،این آایت منیتوانند از مدعای خویی پشتیبانی کنند. نتیجهگریی میکند« :رخداد شقالقمر در عصر پیامرب نه دلیل روایی دارد و نه قرآنی .مستندات روایی این رخداد از چندین جهت حمل أتمل است :الف .در رواایت اهل سنت تنها ابن مسعود شاهد شقالقمر بوده است که روایت او اوالً اضطراب در منت دارد و اثنیاً انسازگار اب آایت و رواایت است. رواایت شیعه نیز از جهت سند ضعف دارد و در نوع معجزه و تعداد شقالقمر اب یکدیگر اختالف دارند .ب .رواایت شقالقمر اب یکدیگر در حمل قرار گرفنت شقالقمر ،مدت شقالقمر ،شکل جدایی دو نیمه ،درخواستکنندگان ،نوع معجزه ،مکان مشاهده ،زمان مشاهده و تعداد شقالقمر اختالف دارند .ج .مشاری از رواایت شقالقمر اب چند گروه از آایت انسازگارند .گروه خنست آایتی که پیامرب را فاقد معجزه اقرتاحی معرفی میکند .گروه دوم آایتی که بر عذاب منکران معجزات اقرتاحی داللت دارد .گروه سوم آایتی که پیامرب را بیتوجه به معجزات اقرتاحی میخواند .د .رواایت شقالقمر انسازگار اب رواایتی است که پیامرب را فاقد معجزه اقرتاحی معرفی میکند .مستند قرآنی شقالقمر نیز دو نیم شدن ماه در عصر پیامرب را نتیجه منیدهد چه اینکه :اوالً تفاسری دیگری نیز از آیه شریفه وجود دارد
و تفسری مشهور انفی آن ها نیست .در اثنی ،سیاق پیشینی و پسینی آیه ،رخداد شقالقمر در عصر پیامرب را برمنیاتبد .سوم اینکه قرائن موجود در آیه شقالقمر را نشانه براپیی قیامت جلوه میدهد. درهنایت چنانکه در دیگر آایت وحی ،شکافنت آمسان نشانه براپیی قیامت است شقالقمر نیز نشانه براپیی قیامت خواهد بود( ».مهان .ص )36 1مکارم شریازی در اپسخ به این اشکال مینویسد« :الف -ابید توجه داشت كه ماه مهواره در نیمى از كره زمنی قابلرؤیت است ،نه در متام آن ،بنابراین نیمى از مردم روى زمنی از این حساب خارجاند.
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 101 /
ب -در نیمى از مهنی نیمکره نیز اكثریت قریب به اتفاق آنها در خوابند ،زیرا بعد از نیمهشب است، بهاینترتیب تنها یکچهارم مردم جهان مىتوانند از چننی حادثهاى ابخرب شوند .ج -در خبش قابلرؤیت نیز هیچ مانعى ندارد كه قسمتهای قابلتوجهی از آمسان ابرى ،و چهره ماه اب ابر پوشیده شده ابشد .د -حوادث آمساىن در صورتى جلبتوجه افراد مىكند كه ای مانند صاعقهها توأم اب سر و صداى شدید ابشد ،ای مانند خسوف و كسوف كلى نور بهطور كامل قطع شود ،آن هم براى یك مدت نسبتاً طوالىن .به مهنی دلیل در خسوفهای جزئى و ماهگرفتگیهای خمتصر اگر قبالً از طرف منجمنی اعالم نشود كمرت كسى ابخرب مىگردد ،و حىت گاه بسیارى از مردم از خسوف كلى نیز بیخرب مىمانند .تنها دانشمنداىن كه اجرام آمساىن و ماه را رصد مىكنند و ای كساىن كه تصادفاً چشم آن ها به آمسان بیفتد ممكن است از چننی جرایىن ابخرب شوند ،و عدهاى دیگر را نیز ابخرب سازند. بنابراین چننی حادثه کواتهمدتی آنطور كه ابتدا تصور مىشود مایه جلبتوجه عمومى مردم جهان نیست ،خمصوصاً مردم آن زمان كه اصوالً براى اجرام آمساىن امهیت كمرتى قائل بودند .ه -بعالوه وسایل ثبت مطالب در اتریخ و نشر آن در آن زمانها حمدود بود ،و حىت تعداد ابسوادها بسیار كم بودند ،و کتابها خطى بود ،مثل امروز نبود كه حوادث مهم ،برقآسا بهوسیله رادیوها و تلویزیونها و مطبوعات در سراسر جهان نشر شود .اب توجه به این جهات و جهات دیگر هرگز منىتوان از عدم ذكر این حادثه در غری تواریخ اسالمى تعجب كرد ،و آن را دلیل بر نفى آن گرفت( ».انصر مکارم
شریازی .تفسری منونه .ذیل آیهی 3سورهی قمر) این اپسخ مکارم شریازی از چند جهت مورد نقد است .برای صدق مدعای او الزم است که در هپنهی وسیعی از سرزمنیهای متمدن که دارای شب مشرتک اب مکه بودهاند ،ای متامی مردم در آن ساعت شب خواب بوده ،ای آمسان متامی این مناطق ابری بوده ابشد ،ای اینکه در صورت خواب نبودن مردم و ابری نبودن آمسان این مناطق ،هیچکس متوجه آمسان نشده ابشد .این فرضی است که احتمال وقوع آن اپینی است؛ زیرا در هر سرزمینی مهواره عدهای شبها بیدار هستند .بهطور ویژه مأموران
/ 102اعجاز بیانی
درابرهی آیهی دیگر (انعام ،)124 :کامالً ممکن است منظور از «آیه» ،آایت قرآن ابشد .اینکه آیه اب «جاء» به معنی «آمدن» مهراه شده ،دلیلی بر داللت «آیه» بر آایت
نظامی و انتظامی شهرها ،برخی منجمان و کسانی که در شب سفر میکنند (در روایتی از ماجرای شقالقمر آمده است که مشرکان گفتند« :این سحر ابن أبی کبشه [= پیامرب (ص)] است .پس ،از مسافران [که در حلظهی وقوع ماوقع در اطراف پیامرب (ص) نبودهاند ات در معرض سحر او واقع شوند] سؤال کنید .آنگاه سؤال کردند و مسافران گفتند :بله ،آن را دیدمی - ».طربی .جامع البیان.
ذیل آیهی 1سورهی قمر) مهچننی در اخبار آمده که ماه در آن شب بدر کامل بوده (سیوطی .الدر املنثور ىف تفسری املأثور .ذیل آایت 1ات 3سورهی قمر) ،لذا برخالف خسوفهای جزئی ،انشقاق
ماه چیزی نبوده که از چشم افراد بیداری که در فضای ابز بودهاند ،دور ِباند .عالوه بر اینها ،در بعضی از رواایت آمده که شقالقمر «در حوالی غروب خورشید و اوایل طلوع ماه اتفاق افتاده» (سید
هاشم رسولی حمالتی« .درسهایی از اتریخ حتلیلی اسالم "خبش سوم"؛ داستان شقالقمر» .ص 33؛
نیز ن .ک :ابن کثری .البدایه و النهایه .ج .3ص )120که در این صورت حبث خواب بودن مردم
در هنگام وقوع این حادثه چه در خود شبهجزیره عربستان چه در سرزمنیهای اطراف منتفی است. مهچننی ،آنچه مکارم شریازی راجع به امهیت ندادن مردم آن زمان به اجرام آمسانی و نبود وسایل ثبت میگوید ،شاید در مورد شبهجزیرهی عربستان صادق ابشد ،اما در مورد مناطق متمدنتر اطراف، صادق نیست .لذا بسیار بعید است که ماه شکافته شده ابشد ،اما این واقعه در غرب امپراتوری ایران، شامات حتت کنرتل امپراتوری روم شرقی ای اسکندریه ،که بعضاً دارای افق مشرتک اب مکه هستند، ثبت نشده ابشد( .در روایتی که قمی ذکر میکند ،مسافرانی که خرب رؤیت شقالقمر را به مهراهان پیامرب (ص) می رسانند ،مسافران شام و مین هستند که بر مبنای این روایت ،شقالقمر در شام و مین ای حوالی آن نیز قابلرؤیت بوده است « :پس گفتند ای حممد هنگامی که مسافران ما از شام و مین آمدند از آنها میپرسیم که در این شب چه دیدهاند .اگر مانند آنچه ما دیدمی را دیده بودند میفهمیم که این واقعه از جانب خدای تو بوده است و اگر مانند آنچه ما دیدمی را ندیده بودند ،میفهمیم که سحر بوده است - ».قمی .تفسری القمی .ج .2ص )341
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 103 /
تکوینی نیست .حتی بیش از این ،میتوان گفت «جاء» اب آایت قرآن سازگارتر است ات اب آایت تکوینی؛ زیرا آایت قرآن مسریی را از عامل ابال به مست عامل اپینی طی میکنند که اصطالحاً به آن نزول گفته میشود و این نزول میتواند نوعی آمدن تعبری شود .اما آایت تکوینی ای مهان معجزات ،از جنس رخداد هستند و آمدن اب رخ دادن نسبت کمرتی دارد ات اب نزول. از طرف دیگر ،میتوان تفسریی از این آیه ارائه داد که نهتنها داللت به آن داشته ابشد که پیامرب (ص) معجزهی دیگری غری از قرآن نداشته ،بلکه داللت کند که خود قرآن نیز از نظر کفار فاقد اعجاز بوده است .آن تفسری این است که کفار اب دیدن آایت قرآن ،از پیامرب (ص) طلب معجزاتی میکردند مانند آنچه پیامربانی چون موسی (ع) و عیسی (ع) داشتند ،یعنی اعجاز تکوینی .این نشان میدهد که پیامرب (ص) فاقد اعجاز تکوینی بوده است .مهچننی این آیه نشان میدهد که قرآن در نظر کفار قانعکنندگی معجزات تکوینی را نداشته و به این خاطر طلب مثل آنچه پیامربان پیشنی داشتهاند را میکردهاند .طربی مهنی مضمون را چننی بیان میکند: «هنگامی که برای مشرکینی که برای بسنت راه خدا در جمادله اب مؤمننی سخنانی آراسته درابب آنچه خدا بر آانن حرام کرده میآوردند ،آیهای یعنی حجتی از جانب خداوند در اتئید رسالت حممد (ص) -آمد،مشرکنی به پیامرب (ص) و اصحابش گفتند" :لن نومن" ،یعنی ما آنچه را حممد (ص) -از امیان و حالل و حرام -آورده تصدیق منیکنیم، مگر اینکه خداوند برای آنها نیز معجزاتی مثل شکافنت درای توس
/ 104اعجاز بیانی
موسی (ع) و شفا ایفنت کور و مبتال به برص توس عیسی (ع) اعطا 1 شود». تفسری دیگر که برای این آیه ارائه شده این است که منظور از «ن ْؤتى» این است که مثل آنچه بر پیامرب (ص) انزل میشود ،بر ما نیز انزل شود .یعنی کفار میگفتهاند الزم است مثل آنچه خدا به پیامرب (ص) داده ،به ما نیز داده شود ات امیان بیاورمی. سیوطی در توضیح این آیه مینویسد: «هنگامی که حممد (ص) آنها را به حق دعوت کرد به او گفتند اگر این دعوت حق بود ،در بنی ما فرد حمقتری از حممد نیز وجود داشت که رسالت به او برسد و گفتند َ و قالوا لَ ْو ال ن ِّزَل ه َذا الْق ْرآن َعلى رج ٍل ِمن الْ َقریَتَ ْ ِ نی َعظی ٍم[2یعنی« :و گفتند" :چرا این قرآن بر مردى َ ْ َ 3 بزرگ از دو آابدى (مكه و طائف) فرو فرستاده نشده است؟!"»]» قیاس آیهی 124سورهی انعام اب آیهی 31سورهی زخرف که بهروشنی درابب قرآن است ،نشان میدهد که از نظر سیوطی منظور از «آیه» در آیهی 124سورهی انعام نیز آایت قرآن است ،ای الاقل میتوان چننی تفسریی از آیهی فوق ارائه کرد .طبق تفسری سیوطی ،منظور مشرکان از آیهی 124سورهی انعام این است که آنها میخواستند نظری آنچه به پیامرب (ص) انزل شده ،بر خود ایشان نیز انزل شود ات امیان بیاورند .اب
1طربی .جامع البیان .ذیل آیهی 124سورهی انعام. 2زخرف.31 :
3سیوطى .الدر املنثور ىف تفسری املأثور .ذیل آیهی 124سورهی انعام.
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 105 /
این وصف ،دیگر تفسری پیشنهادی خویی قطعیت ندارد ات بتوان از آن بهعنوان شاهدی بر وجود معجزات (غری از قرآن) از جانب پیامرب (ص) استفاده کرد و از این طریق نشان داد که آایت الف ،ب و ج انرر بر معجزات اقرتاحی است. در مورد آیهی ه (اسراء )59 :خویی معتقد است که این آیه منیتواند بهطور مطلق فرستادن «آیه» مهراه اب پیامرب (ص) را نفی کند ،زیرا: «الف و الم در کلمهی "اآلایت" ای "الف و الم جنسی" است ،در این صورت معنای آیه چننی خواهد بود که خداوند هیچ معجزه و هیچ دلیلی که میتواند ،راستگویی پیامرب (ص) را اثبت کند ،به پیامرب نداده است .بنابراین احتمال ،فرستادن پیامرب ،بیهوده و بیفایده خواهد بود، چون پیامربی که گواه و دلیلی بر ادعای خویش ندارد ،عقالً قابل تصدیق منیابشد .و ای "الف و الم مجعی و استغراق" است که در این صورت وقوع متام آایت و معجزاتی که میتواند ،گواه بر نبوت ابشد، انکار گردیده است ،ولی این احتمال هم مانند احتمال قبل و به مهان دلیل ،ابطل و اندرست میابشد .پس بهانچار ابید احتمال سوم را پذیرفت و گفت که" :الف و الم" در کلمهی اآلایت "الف و الم عهدی" بوده و منظور از این آایت که قرآن وقوع آنها را انکار میکند،
/ 106اعجاز بیانی
آایت خمصوص و معینی بوده است که از طرف مشرکنی برای ایذای 1 پیامرب و از روی هوا و هوس درخواست میگردید». این اپسخ خویی بر یک پیشفرض مبتنی است و آن اینکه نبی برای اثبات صدق نبوت خود نیازمند معجزه است .این پیشفرضی کالمی است که نیازمند اثبات است و بههیچوجه صدق آن بدیهی نیست .لذا استدالل خویی ،برخالف آنچه گمان میکند، در نبود اطمینان به صدق یکی از مقدمات آن ،یعنی این گزاره که «معجزه الزمهی نبوت است» ،قابلپذیرش نیست. اما اگر از این پیشفرض کالمی صرفنظر کنیم ،بر اساس اصل حجیت معنای راهر ابید الف و الم در کلمهی «اآلایت» را «الف و الم جنسی» در نظر بگریمی. معنای این حرف آن است که آیه میگوید پیامرب (ص) فاقد هرگونه اعجازی بوده است. اما در مورد آایت فوق ،مهمترین نکته این است که اگر پیامرب (ص) صاحب معجزهای میبود ،میابیست در جواب کافران معجزهی خود را معرفی میکرد ،نه اینکه سکوت کند ای بگوید که من هم اب مشا منتظر هستم. عالوه بر آایت ابال ،دو آیهی زیر که مضمون مشاهبی دارند نیز قابل توجه هستند: ِ ِ آایت ِمن ربِِّه قل إَِّمنَا ْاآلایت ِعْن َد َِّ ِ بنی ()50 ذیر م ٌ اَّلل َو إَّمنا أ ََان نَ ٌ َ و قالوا لَ ْو ال أنْزَل َعلَْیه ٌ ْ َ ْ ِ ِ ْف ِهم أ ََّان أَنْزلْنا علَی َ ِ ك لََر ْمحَةً َو ِذ ْكرى لَِق ْوٍم ی ْؤِمنو َن تاب ی ْتلى َعلَْی ِه ْم إِ َّن يف ذل َ َ َْ ك الْك َ أَ َو َملْ یَك ْ (2)51
1ابوالقاسم خویی .بیان در علوم و مسائل کلی قرآن .ص .157 2عنکبوت 50 :و .51
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 107 /
«و گفتند" :چرا نشانههای (اعجازآمیز) از سوى پروردگارش بر او فروفرستاده نشده؟!" بگو" :نشانههاى (اعجازآمیز) تنها نزد خداست؛ و من فق هشدارگرى روشنگرم". ( )50و آای براى آانن كاىف نبوده كه ما كتاب (قرآن) را بر تو فروفرستادمی درحالیکه بر آانن خوانده مىشود؟! قطعاً در این ،رمحت و ایدماىن است براى گروهى كه امیان میآورند»)51( . این دو آیه چند چیز را نشان میدهند: -1کافران معتقد بودند که معجزهای توس پیامرب (ص) اجنام نگرفته؛ -2از کالم قرآن نیز چننی برمیآید که معجزهای توس پیامرب (ص) صورت نگرفته؛ زیرا اگر چننی معجزهای صورت گرفته بود دیگر قرآن منیگفت« :بگو" :نشانههای (اعجاز آمیز) تنها نزد خداست"» ،بلکه از آن معجزه انم میبرد؛ -3آیهی 51به قرآن اشاره میکند .شاید کسی گمان کند که قرآن دارد در جواب کافران خود را بهعنوان معجزهی طلبشدهی آانن معرفی میکند؛ اما این گمان اندرست است .اگر قرآن میخواست خود را معجزه معرفی کند ،ابتدا در جواب کافران منیگفت: «بگو" :نشانههای (اعجاز آمیز) تنها نزد خداست »".تصور من این است که این آیه میخواهد بگوید که برای هدایت ضرورتی بر وجود معجزه نیست؛ بلکه وجود کتابی مانند قرآن میتواند دلیلی کافی برای هدایت ابشد. عالوه بر جمموعهی این آایت ،آایت دیگری نیز در قرآن وجود دارد که میتوان آن را دارای مدلول مشابه آایت فوق دانست:
/ 108اعجاز بیانی
ك َح َّىت تَ ْفجَر لَنا ِم َن ْاأل َْر ِ ك َجنَّةٌ ِم ْن ض یَْنبوعاً ( )90أ َْو تَكو َن لَ َ َ و قالوا لَ ْن ن ْؤِم َن لَ َ َخن ٍیل و ِعنَ ٍ ت َعلَْینا ب فَت َف ِّجَر ْاأل َْهن َار ِخال َهلا تَ ْفجریاً ( )91أ َْو ت ْس ِق َ َّ السماءَ َكما َز َع ْم َ َ كِسفاً أَو َأتِِْت ِاب ََّّللِ و الْمالئِ َك ِة قَبیالً ( )92أَو یكو َن لَك ب یت ِمن زخر ٍ ف أ َْو تَ ْرقى ِيف َ َْ ٌ ْ ْ ْ َ َ َ َ ْ َ َّ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ َّ ِ ك َح َّىت ت نَّزَل َعلَْینا كتاابً نَ ْقَرؤه ق ْل سْبحا َن َر ّيب َه ْل كْنت إال بَ َشراً السماء َو لَ ْن ن ْؤم َن لرقیّ َ 1 َرسوالً ()93 «و گفتند" :به تو امیان منىآورمی ات اینكه براى ما چشمه جوشاىن از زمنی بریون آرى؛ ( )90ای بوستاىن از درختان خرما و انگور براى تو ابشد؛ و هنرها را در میان آنها کامالً بشكاىف؛ ( )91ای آنچنانکه مىپندارى آمسان را قطعهقطعه بر ما فرود آرى؛ ای خدا و فرشتگان را (گروهگروه ،بهعنوان ضامن) روایروى ما بیاورى؛ ( )92ای براى تو خانهاى از زر (و زیور) ابشد؛ ای در آمسان ابال روى؛ و براى ابال رفنت تو (هم) امیان منىآورمی، ات اینكه انمهاى بر ما فرود آورى كه آن را خبوانیم!" (اى پیامرب) بگو" :پروردگار من اپك منزه است؛ آای [من] جز بشرى فرستاده هستم؟!" (»)93 و ّ مطهری در کتاب نبوت تفسریی برای این آیه ارائه میکند که ممکن است مبنی
معنای حقیقی آن ابشد .وی مینویسد:
«قسمتهایی از درخواستهای اینها معامله بود و راست هم هست: ك َح َّىت تَ ْفجَر لَنا ِم َن ْاأل َْر ِ ض یَْنبوعاً.نگفتند "لَ ْن ن ْؤِم َن لَ ْن ن ْؤِم َن لَ َ ك" ،گفتند ما به نفع تو امیان منیآورمی مگر اینکه به نفع ما چننی بِ َ کاری بکنی .خالصه رشوه میخواستند ...پس " ْیؤِم َن لَه" اب " ْیؤِم َن بِه"
1اسراء.93-90 :
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 109 /
ك" بلکه در قرآن دو مفهوم دارد .آنها هم نگفتند که "لَ ْن ن ْؤِم َن بِ َ ك ".خیال کردند پیغمرب آمده و میخواهد یک گفتند "لَ ْن ن ْؤِم َن لَ َ بساطی راه بیندازد و احتیاج دارد به یک افرادی که بیایند دورش را بگریند و لشگر و حامی و مبلّغش ابشند؛ گفتند این کار را برامیان بکن ات آن کار را هم ما برای تو بکنیم؛ سبحانهللا َ ه ْل كْنت إِالَّ بَ َشراً َرسوالً من یک پیغمربم ،من آمدهام در مشا امیان به خدا و امیان به خود اجیاد کنم ،من که نیامدهام اینجا مجعیت و حزب برای خودم درست بکنم .پس سْبحا َن َرِّيب َه ْل كنْت إِالَّ بَ َشراً َرسوالً معنایش این نیست که پیغمرب که دیگر کار خارقالعاده ندارد[ ،بلکه معنایش این 1 است که] یک پیغمرب که اب کسی معامله ندارد». تفسری مطهری اب راهر این چند آیه مغایرتی ندارد و ازآجناییکه وی یک معنای احتمالی برای این آایت پیشنهاد میکند که اب معنای راهری آایت دیگر در این خبش (آایت الف ات ز) متفاوت است ،منیتوامن این چند آیه را شاهدی بر مدعای خود مبنی بر اینکه خود قرآن هم قرآن را معجزه منیداند ،در نظر بگریم .لذا ذکر این چند آیه در اینجا صرفاً به جهت اشاره به آنها و به این خاطر است که بعضی نویسندگان این آایت را نیز در این زمینهی حبث مطرح کردهاند.
1مرتضی مطهری .نبوت .ص 115و .116
/ 110اعجاز بیانی
-4عدم فصاحت قرآن بهواسطهی وجود واژگان غریب در آن :برای اینکه کالمی فصیح ابشد ،الزم است متام کلمات آن کالم فصیح ابشد .نصریاین مینویسد: «شرط کالم فصیح آن است که مفردات آن فصیح بوده ،هیچیک از 1 عیوب چهارگانهای که در فصاحت کلمه بیان گردید در آنها نباشد». یکی از چهار عیبی که برای فصاحت مفردات ،یعنی واژگان ،برمشرده شده این است که کلمه در استعمال دارای غرابت ابشد: «هرگاه متکلم برای بیان منظور خود از واژههایی استفاده کند که از نظر خماطب ،انمأنوس و در حماورهی او حالت غریبه داشته ابشد ،چننی واژهای به عیب غرابت استعمال ،متصف است .غرابت ،درایفت مقصود متکلم را برای خماطب دشوار میسازد و او را در فهم معنی 2 کالم سرگردان و متحری میکند». اب توجه به این دو نکته -یعنی اینکه اوالً فصاحت کالم به فصاحت مفردات آن وابسته است و اثنیاً فصاحت مفردات منوط به عدم غرابت آنهاست -میتوان به عدم فصاحت قرآن در بعضی مواضع حکم کرد؛ زیرا در قرآن آنقدر واژگان غریب وجود دارد که کتب متعددی اب موضوع غریب القرآن نگاشته شده است 3.احتماالً توجه به مهنی 1یدهللا نصریاین .علوم بالغت و اعجاز قرآن .ص .30 2مهان .ص .26 3صاحل عضیمه میگوید« :بیش از 85کتاب و رساله زیر عنوان "غریب القرآن" نگاشته شده است». (صاحل عضیمه .معناشناسی واژگان قرآن .ص ).13
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 111 /
اشکال است که ابعث شده عمیدی در خمالفت اب اتکای فصاحت کالم بر فصاحت مفردات بگوید: «واژگان غریب ،مههشان بهاتفاق مههی زابنشناسان ،غریفصیحاند و اندازهی فراوانی از آنها ،در قرآن جمید و حدیث شریف آمده است. ازاینرو" ،فصاحت" بر اساس مفردات الفاظ نیست ،بلکه مههی ترکیب لفظی مجله در نظر گرفته میشود و حکم درابرهی آن بر اپیهی حمتواین 1 آن از جماز ای تشبیه ای استعاره ای کنایه ،صادر میگردد». روشن است که ما پیش از ورود به حبث قرآن ابید مناط فصاحت را مشخص کنیم، نه اینکه به قرآن نگاه کنیم و کمال فصاحت را برای قرآن پیشفرض بگریمی ،بعد فصاحت را متناسب اب آن تعریف کنیم 2.اما اگر از این اشکال که به عمیدی وارد است بگذرمی، نقد فصیح نبودن قرآن که در ابال مطرح شد ،الاقل دامنگری کسانی است که فصاحت کالم را منوط به فصاحت مفردات آن میدانند. اپسخ دیگری که ممکن است به نقد فصیح نبودن قرآن داده شود این است که کسی بگوید واژگان غریب قرآن برای خماطبان اولیهی قرآن غریب نبودهاند ،و تنها بعداً غریب انگاشته شدهاند؛ یعنی اب گذشت زمان ،زابن که ماهیتی سیال دارد تغیری کرده و برخی 1اثمر هاشم حبیب عمیدی .دفاع از کافی .ص .708
2مهچننی دیدگاهی که از طرفی قرآن را معیار فصاحت میداند و از طرف دیگر سطح ابالی فصاحت قرآن را مایهی شگفتی میداند ،بهواسطهی ابتالء به دور ،مردود است.
/ 112اعجاز بیانی
از واژگان غریب شدهاند .این ادعایی است که مؤلف درآمدی بر اتریخ علوم قرآنی
اجنام میدهد .وی مینویسد:
«طبیعی است که غرابت الفاظ امری نسبی است و نوعاً برای عصر نزول و خماطبان خنستنی قرآن کرمی ،که اب زابن عربی فصیح سخن میگفتند ،قابلفهم و مأنوس بوده و کمرت واژگانی برای آانن غریب به مشار میرفته است .چه اینکه قرآن کرمی در آایت بسیاری بر روشن بودن 1 و قابلفهم بودن پیام االهی أتکید میورزد». اما خود او در چند سطر اپینیتر از این مدعا (که راهراً جنس مستندش کالمی است نه اترخیی و به آایتی از قرآن که میگویند قرآن کالمی روشن است ،استناد میکند) مینویسد« :خنستنی کسی که در "غریب القرآن" أتلیفی از خود بر جای هناده، عبدهللا بن عباس (م 68ق) بوده 2».این مطلب بهخوبی نشان میدهد که واژگان غریب در قرآن از مهان ابتدا غریب بودهاند؛ چراکه ابن عباس صحابی پیامرب (ص) و جزو خماطبان اولیهی وحی بوده است. مهچننی سیوطی در االتقان از ابن عباس ،که به «حرب االمة» 3ملقب بوده ،روایت
میکند که گفته معنای واژگان «غسلنی»َ « ،حنَاانً»ّ « ،أواه» و «الرقّیم» را منیدانسته.
1حممدتقی دایری .درآمدی بر اتریخ علوم قرآنی .ص .171 2مهان .ص .171 3یعنی «دانشمند امت» 4سیوطی .االتقان .ج .1ص .368
4
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 113 /
عالوه بر این ،نقل است که عمر از معنای « ّأاب» در آیهی َ و فاكِ َهةً َو أ ًَّاب 1آگاهی 2 نداشته است. از جمموع این شواهد میتوان اینطور استنتاج کرد که قرآن بهواسطهی داشنت واژگانی که حتی برای خماطبان اولیهی وحی غریب بودهاند ،در زمینهی فصاحت دارای نقص است ،چه رسد به اینکه معجزه ابشد. -5شیوهی مجعآوری قرآن :روشی که مسلمنی برای مجعآوری قرآن انتخاب کردند، نشان میدهد که قرآن از نظر خماطبان اولیهی وحی معجزه نبوده است .شیوهی مجعآوری قرآن به این صورت بود که هیئتی از جانب خلیفه برای مجع قرآن تعینی شد ،آنگاه اعالم عام کردند که هر کس چیزی از قرآن را فراگرفته بیاورد .در این وضعیت هیچچیز از 3 کسی بهعنوان قرآن پذیرفته منیشد ،مگر اینکه اب دو شاهد مهراه میبود. این شیوهی مجع قرآن نشان میدهد که قرآن در نظر خنستنی خماطبانش فاقد اعجاز بیانی بوده است؛ زیرا اگر قرآن دارای اعجاز بیانی دانسته میشد ،یکی از راههای آسان برای تشخیص اینکه کدام عبارات جزو قرآن است و کدام عبارات جزو قرآن نیست، این بود که آایت پیشنهادی از جانب مسلمنی را به سخنشناسان عرضه کنند و هر
1عبس.31 :
2طربی .جامع البیان .ذیل آیهی 31سورهی عبس. 3سیوطی .االتقان .ج .1ص .204
/ 114اعجاز بیانی
آیهای را که به اتئید آنها میرسید داخل در قرآن قرار داده و هر آیهای را که به این مرتبه منیرسید از قرآن اخراج کنند. این مطلب را معرفت در قالب یک اشکال بیان کرده ،به آن اپسخ میدهد: «[اشکال میشود که] آنگه که ایران پیامرب (ص) پس از او ،آهنگ گردآوری قرآن گرامی کردند ،صال دادند ات هر کس چیزی از قرآن نزد اوست ،در اختیار آانن قرار دهد .شرط پذیرش سخن راوی این بود که اگر به عدالت شهره بود ،از آن پذیرفته میشد؛ وگرنه پذیرفته منیشد و از وی بیّنه میخواستند .اگر اعجاز قرآن -آنگونه که مشا میپندارید فصاحت آن است ،از دیگر سخنان ابزشناخته میشد و نیازی بهبررسی نداشت .مهنی مسئله بر آن داللت میکند که وجه اعجاز قرآن ای صرفه است ای چیزی جز فصاحت. اپسخ :این اشکال از دو سویه دچار کاستی است: یکم :ما منیپذیرمی که قرآن گرامی پس از پیامرب (ص) گردآوری شده ابشد ،بلکه بر این ابورمی که پیش از ارحتال آن حضرت (ص) جربئیل (ع) قرآن را گردآورد .این روایت نیز ساختگی و دروغ است و ما آن را منیپذیرمی .گواه این سخن آنکه هنگام ِ فروش آایت آغازین سورهی توبه ،پیامرب (ص) فرمود" :آن را در اپاین سورهی انفال قرار دهید ".بر این اساس ،ادعای ایدشده من َکر و ضعیف است. دوم :اختالف صحابیان تنها در نگارش و گردآوری قرآن در دفاتر بود، اما گردآوری قرآن بیگمان ،در روزگار حیات پیامرب (ص) بود که در سینهی مردان بزرگ گردآمده بود .آری ،شاید نگارش آن پس از پیامرب
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 115 /
نقد:
(ص) بوده است و به مهنی دلیل ،مشار مصحفها پس از پیامرب (ص) افزون گشت و آنگاه مسلماانن [در چگونگی قرائت آن] دچار اختالف و واگرایی شدند ،عثمان مههی آنها را در یک مصحف 1 گردآورد و بقیهی آنها را از میان برد».
قرآن بهصورت مکتوب مسلماً پس از پیامرب (ص) مجعآوری شده .خود معرفت آجنا که
حبث اترخیی است نه کالمی ،یعنی در جلد اول التمهید ذیل حبث از مجعآوری قرآن، ْ
مطابق اب مشهور ،مجعآوری قرآن را در زمان ابوبکر و عثمان میداند 2.اما اگر منظور معرفت ،مشخص کردن ترتیب آایت قرآن توس خود پیامرب (ص) است ،اپسخ او به اشکال مطرحشده ارتباطی ندارد .چه پیامرب (ص) پیشتر نظم آایت را مشخص کرده ابشد ،چه چننی نکرده ابشد ،راهراً در هنگام مکتوب کردن قرآن مسلماانن اطمینان دقیقی از کم و کیف سورهها نداشتهاند و به مهنی خاطر روش خاصی را برای پذیرش آایت در نظر گرفتند و به این طریق برخی از آایت (مثل آیهی رجم) داخل قرآن جای داده نشد .پرسشی که معرفت به آن اپسخ منیدهد این است که چرا برای پذیرش آایت، مالک شهادت دو شاهد را در نظر گرفتند ،نه فصاحت آنچه نقل میشده را؟ اگر قرآن معجزه میبود ،مسلماً هر کسی ،فارغ از اینکه دو شاهد داشته ابشد ای نه ،ابید
1حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .4ص .136 2مهان .ج .1ص .339
/ 116اعجاز بیانی
میتوانست هر آیهای را بهعنوان قرآن پیشنهاد کند ،آنگاه اب بررسی اینکه آای آن کالم دارای اعجاز است ای خری ،داخل در قرآن میشد ای از آن بریون میماند. معرفت در جایی دیگر اپسخ دیگری به این شبهه میدهد و مینویسد:
نقد:
«اپسخ استدالل به تردید صحابیان درابرهی [قرآن ِ بودن] برخی از آایت و سورهها ،این است که شاید خاستگاه تردید آانن ،مراعات احتیاط و پرهیز از اندک درآمیخنت [غری قرآن اب قرآن] بوده است .افزون بر این، مههی مراتب اعجاز در مههی آایت قرآن برای مهگان بهطور مساوی، 1 روشن و قابل درایفت نیست».
حتی اگر بپذیرمی که «مههی مراتب اعجاز در مههی آایت قرآن برای مهگان بهطور مساوی ،روشن و قابل درایفت نیست »،اما در صورت وجود اعجاز بیانی در قرآن، مطمئناً سخنشناسان بزر ِ گ زمان تواانیی درک اعجاز در متامی آایت را داشتهاند .لذا خلیفه بهجای نصب زید بن اثبت به رایست هیئت مجع آورندگان ،میتوانست یکی از سخنشناسان را به کار بگمارد ،ای دست کم خود زید اب تعینی چننی افرادی ،مالک اعجاز را جایگزین مالک دو شاهد قرار دهد ای الاقل برای حمکمکاری مالک اعجاز را در کنار مالک دو شاهد در نظر بگرید؛ اما چننی اتفاقی نیفتاد.
1مهان .ج .4ص .229
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 117 /
-6منع کتابت حدیث ،به دلیل اختالط حدیث اب قرآن :یکی از مسائلی که مسلماانن صدر اسالم اب آن درگری بودهاند این است که آای میابیست احادیث نبوی را مکتوب کرد ای خری .در آن زمان گروهی معتقد بودند که نباید این احادیث را مکتوب کرد و برای این نظر خود ،دالیل خمتلفی ذکر میکردند؛ ازمجله این که ممکن است احادیث اب قرآن اختالط پیدا کرده ،اپرهای از احادیث داخل در قرآن شود .خطیب بغدادی در تقیید العلم این دلیل را چننی ذکر میکند:
«پس معلوم شد که کراهت از کتابت در صدر اسالم ،از آن جهت بود که مبادا چیزی غری از قرآن اب قرآن مشتبه شود ،ای اینکه بهجای 1 قرآن به چیز دیگری بپردازند». مهچننی ابن عبدالرب در جامع بیان العلم و فضله مینویسد: «ابو عمر گفت" :کسی که از علم اکراه داشت ،کراهتش به دو دلیل 2 بود :یکی آنکه اب قرآن چیزی را نگریید که به آن مشتبه شود». منظور از «علم» در اینجا مهان حدیث است.
1خطیب بغدادی .تقیید العلم .ص .61
2ابن عبدالرب .جامع بیان العلم و فضله .ج .1ص .292ابب «ذکر کراهیة کتابة العلم و ختلیده فی الصحف» .مشارهی .374
/ 118اعجاز بیانی
خطابی در شرح حدیثی که در آن منع عبدهللا بن عمر از کتابت توس قریش روایت شده ،مینویسد: «گفته شده او از کتابت حدیث اب قرآن در صحیفهای واحد هنی شد 1 ات مبادا حدیث اب قرآن خملوط شده و امر بر قاری مشتبه شود». مسعانی مینویسد: «کراهت کتابت احادیث که در ابتدا وجود داشت به این خاطر بود که احادیث اب قرآن درنیامیزد .هنگامیکه امینی از اختالط حاصل شد، 2 کتابت جماز مشرده شد». آنچه مشخص است این است که اگر قرآن معجزه میبود ،ممکن نبود که میان حدیث و قرآن خل شود؛ چراکه اعراب صدر اسالم ای الاقل اهل علم و سخنشناسان آانن میتوانستند میان حدیث و قرآن متایز قائل شوند .این مالزمه میان امکان اختالط حدیث و قرآن از یک سو و عدم اعجاز قرآن از سوی دیگر را میتوان در کالم برخی از اعجازابوران نیز مشاهده کرد .جعفر سبحانی مینویسد: «بدتر از آن ،اینکه بگوییم ،فلسفهی ابزداری از کتابت حدیث ،بیم از اختالط قرآن به حدیث بود .این پوزش از قبیل "عذر بدتر از گناه" 1خطابی .معامل السنن .ج .4ص .184
2مسعانی .أدب اإلمالء و اإلستمالء .ص 165؛ مهچننی ن .ک :حممدعلی مهدوی راد« .تدوین حدیث ( )5منع تدوین؛ توجیهها و نقدها ( ».)2ص .7-1
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 119 /
است و معنی و مفاد آن ،انکار اعجاز قرآن و متایز ذاتی آن از سخنان 1 بشری است». حممدکارم طباطبایی نیز اختالط قرآن اب حدیث را ممتنع میداند ،چراکه: «فصاحت و بالغت قرآن ،به حدی است که آن را از متامی متون عربی متمایز میسازد ...اعجاز قرآن در بالغت آن هم هست ...لذا احتمال 2 عدمتشخیص آن دو بسیار بعید بود». پس ،از یک سو وجود امکان اختالط قرآن و حدیث به معنای عدم اعجاز بیانی قرآن است؛ از سوی دیگر نگرانی از وقوع چننی اختالطی نشان از وجود امکان چننی اختالطی است؛ از اینجا نتیجه میشود که قرآن به حلاظ بیانی فاقد اعجاز است. -7اصحاب و اشتباه در تشخیص آایت و سور :برخی صحابه ،بعضی عبارات را اب آایت قرآن اشتباه میگرفتهاند .برای منونه ،عمر بن خطاب آایت «رجم»« ،رغبت»، «جهاد» و «فراش» را جزو قرآن میدانسته 3.آایتی که چون در قرآن امروزی موجود
1جعفر سبحانی تربیزی .فرهنگ عقاید و مذاهب اسالمی .ج .1ص .87 2حممدکارم طباطبایی .آشنایی اب اتریخ و منابع حدیث .ص .13 3حممدهادی معرفت .حتریف انپذیری قرآن .ص .163-160
/ 120اعجاز بیانی
نیست -اب پیشفرض گرفنت عدم حتریف قرآن -ابید پذیرفت که عمر عباراتی غریقرآنی را اب قرآن خل کرده است. عایشه مهسر پیامرب (ص) میپنداشت که آیهای موسوم به «رضعات» جزو قرآن بوده 1.ابوموسی اشعری ،که به گفتهی ذهبی از معدود کسانی است که قرآن را بر پیامرب (ص) قرائت کرده بود 2و مسلمة بن خملد االنصاری نیز هرکدام آایتی را جزو قرآن میدانستهاند 3که در قرآن امروزی موجود نیست .در مورد ابوموسی اشعری این گمان از حد آیه فراتر رفته و او میپنداشت« :ما قبالً سورهای را قرائت میکردمی که در بزرگی و 4 کوبندگی آن را شبیه سورهی برائت میانگاشتیم ،اما مهگان آن را فراموش کردمی». مالک بن انس ،دیگر صحابی پیامرب (ص) نیز گمانش بر این بود که سورهی برائت 5 معادل سورهی بقره بوده و بسم هللا و برخی آایت آن حذف شده است. اما مهمتر از مهه ،أبی ابن کعب است ،که به گفتهی معرفت «هبرتین قاری از اصحاب پیامرب (ص) بود و خداوند به حضرت فرمان داد ات مههی قرآن را بر او عرضه
1مهان .ص .166
2ذهبی .سری أعالم النبالء .ج .2ص .381
3حممدهادی معرفت .حتریف انپذیری قرآن .ص .169 4مهان .ص .170 5مهان .ص .172
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 121 /
القراء معروف بود 1».او دو سورهی به انمهای «خلع» و «حفد» را مناید و به سید ّ 2 داخل در قرآن میدانست. مهچننی گفته شده: «اتزی ابدیهنشینی به مناز مجاعت آمد ،پس او را پیش فرستادند ات امام مجاعت شود .وی پذیرفت و در رکعت خنست پس از سورهی محد، چننی برخواند" :أال ای مهلک الفیل .و من سار مع الفیل .وکید القوم تب و تضلیل .بط ٍری صبّه هللا علی الفیل أاببیل .ضحی من ط ٍ ٍ نی فی ّ ٍ کعصف ُثّ مأکول ".در رکعت دوم نیز پس قاع سجیل .فصار القوم فی ٍ ّ از محد ،چننی خواند" :قد أفلح من هینم فی صالته و أطعم املسکنی
1حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .1ص .346 2 ِ ك َوال نَكْفرَك *َ َخنْلَع َونَْرتك َم ْن یَ ْفجرَك». ك َونَ ْستَ ْغفرَك * َون ثِِْن َعلَْی َ سورهی خلع« :أََّهل َّم إِ َّان نَ ْستَعِین َ ِ سورهی حفد« :أََّهل َّم إِ َّای َك نَعبد * ولَك ن ِ ك * َوَخنْ َشی ك نَ ْس َعى َوَْحنفد * نَْرجو َر ْمحَتَ َ صلّي َونَ ْسجد * َوإِلَْی َ ْ َ َ َ ح ٌقArthur Jeffery. Materials for The History of ( ». ك * إِ َّن َع َذابَ َ َع َذابَ َ ك ِابلْكفَّار ملْ َ )The Text of The Qur’an. p 180 & 181. البته معرفت در توجیه این مسئله مینویسد« :به نظر میرسد که این دو -در صورت درستی سند - دعاهایی بوده است که پیامرب (ص) آنها را در قنوت منازهای خود میخوانده است و ابّی آنها را برحسب عادت که بعضی از دعاها را در آخر مصحف میآوردند ،در آخر مصحف خود نگاشته است( ».حممدهادی معرفت .حتریف انپذیری قرآن .ص ).172اما این گفتار معرفت برای اثبات نیازمند دلیل است.
/ 122اعجاز بیانی
الرجس و فعالته ،بورک فی بقره و شاته ".آن گروه من خمالته واجتنب ّ نیز در قرآن بودن آنچه ابدیهنشنی برساخت و برخواند ،به خود تردید 1 راه ندادند». اینکه برخی اصحاب مانند أبی ابن کعب و ابوموسی اشعری سورههایی را اب قرآن اشتباه میگرفتهاند بهروشنی نشان از این دارد که قرآن در مقیاس سوره فاقد اعجاز بیانی است .اما در مقیاس آیه نیز ،این مشتبه شدن امر اب پذیرش دو نظریه درابرهی قرآن، میتواند نشان از عدم اعجاز بیانی قرآن داشته ابشد .آن دو نظریه عبارتند از: الف) در مهاوردی اب قرآن کافی است متنی اب کیفیت مشابه قرآن و اب کمیت کوچکترین سوره ،یعنی کوثر ،آورده شود2؛ ب) قرآن در هر خبشی از آن که کمیتش به اندازهی سورهی کوثر ابشد ،معجزه است. فرض اول به این خاطر الزم است که اگر تعداد کلمات آایت مشتبه شده بر صحابه کمرت از تعداد کلمات سورهی کوثر ابشد ،آنگاه این آایت مشتبه شده چون به حلاظ کمی به حد الزم برای اعجاز نرسیدهاند ،آنگاه اشتباه گرفنت آنها اب قرآن منیتواند نشان از عدم اعجاز قرآن داشته ابشد .درست مانند اینکه اگر یک عامل ادبیات عرب گمان
1حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .4ص .111
2قاضی عیاض میگوید « :از نظر برخی پیشوااین حتقیق ،کمرتین مقدار از قرآن که معجزه است،
سورهی کوثر ای آیهای بهاندازهی آن است( ».قاضی عیاض .الشفا بتعریف حقوق املصطفی .ج .1 ص )735؛ مهچننی قاضی ابوبکر ابقالنی میگوید« :کمرتین مقداری از قرآن که "معجزه" بر آن صدق میکند ،یک سوره خواه کواته و خواه بلند ای آیه و آیههایی بهاندازهی یک سوره است». (زرکشی .برهان .ج .2ص )938
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 123 /
کند کلمهای خاص داخل در قرآن است اما نباشد؛ چننی گمانی مانع اعجاز قرآن نیست. فرض دوم به این جهت الزم است که اگر متام آایت قرآن به حلاظ فصاحت در یک سطح نبوده و حتی بعضی از آایت قرآن در حد اعجاز نباشند -بلکه اعجاز قرآن به کل جمموع آایت یک سوره ابزگردد ،مهچنان که عالی بودن یک شعر مستلزم این نیست متام ابیاتش عالی ابشد -آنگاه اگر یکی از صحابه عباراتی را بهعنوان آایت قرآن پیشنهاد کرده ابشد ،میتوان گفت این ِ آایت مشتبه شده ،از نظر کیفیت مشابه آایت غریاعجازی قرآن بودهاند و ازاینجهت مشتبه شدن برخی عبارات اب قرآن خدشهای به اعجاز قرآن وارد منیکند. این دو ،فرضهایی هستند که میتوان بر سر آنها مناقشه کرد .اما اگر کسی درستی آنها را بپذیرد ،اینکه برخی صحابه آایتی را اب قرآن اشتباه میگرفتهاند ،که حجم آن آایت بیش از سورهی کوثر بوده ،دلیل نقضی است بر اعجاز بیانی قرآن. مهچننی اگر شخصی بپذیرد که در قرآن در مقیاس کمرت از سوره حتدی صورت گرفته، چنانکه حممدحسنی طباطبایی مینویسد« :جاىي دیگر فرموده :فَ ْلیأْتوا ِحب ِد ٍ یث ِمثْلِ ِه1 َ َ كه رهور در حتدى به كالمى مثل كالم قرآن دارد ،هرچند كه آن كالم از یك سوره
« 1پس اگر راستگویند ،سخىن مهانند آن (قرآن) بیاورند!» (طور)34 :
/ 124اعجاز بیانی
كمرت ابشد ،1»،چننی شخصی اب توجه به موارد ذکر شده در ابال راجع به مشتبه شدن برخی عبارات بر صحابه ،ابید بپذیرد که قرآن فاقد اعجاز بیانی است. عالوه بر موارد فوق راجع به افرادی که عباراتی غریقرآنی را جزو قرآن میپنداشتند، مورد برجستهای وجود دارد که در آن یکی از صحابه ،دو سوره از قرآن را جزو قرآن منی دانسته .عبدهللا ابن مسعود ،ازمجله صحابهای که مصحفی شخصی داشته ،معتقد بود که معوذتنی ،یعنی دو سورهی فلق و انس ،جزو قرآن نیستند .گفته شده که وی دیده بود که پیامرب (ص) اب این دو سوره حسن بن علی و حسنی بن علی را تعویذ میکرد، از این جهت آنها را دعای تعویذ میپنداشت 2.مهچننی بعدها عجارده ،پریوان عبدالکرمی 3 بن عجرد ،میپنداشتند که سورهی یوسف جزو قرآن نیست. -8نفی اعجاز در مقیاس واژه :برخی از قائلنی به اعجاز بیانی قرآن ،به اعجاز قرآن در مقیاس سوره اکتفا نکرده ،قول به خارقالعادگی قرآن را ات حد واژگان پیش بردهاند. این دیدگاهی است که ذیل این مشاره نقد خواهم کرد و روشن است که آنچه خواهم گفت دلیلی بر نفی اعجاز بیانی قرآن بهطورکلی خنواهد بود ،بلکه ردیهای است بر دیدگاه قائالن به اعجاز قرآن در مقیاس واژه. 1حممدحسنی طباطبایی .ترمجهی تفسری املیزان .ذیل آیهی 13سورهی هود .البته منظور طباطبایی
این نیست که آیهی فوق در مقیاس مفردات حتدی میکند .وی مینویسد« :پس آنچه كه خصم در آایت حتدى مكلف بدان شده این است كه كالمى بیاورد كه شبیه قرآن ابشد ،یعىن عالوه بر بالغت و معجزهآساىي كه در عبارات و الفاظ آن هست ،مشتمل بر بیان اپرهاى از مقاصد اهلى و اغراضى ابشد كه خداى تعاَل آنها را اغراض و اوصاف كالم خود مشرده( ».مهان)
2سیوطی .االتقان .ج .1ص .265
3اشعری .مقاالت اإلسالمینی .ص 96؛ فخر رازی .إعتقادات فرق املسلمنی و املشرکنی .ص .23
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 125 /
خطابی در ابب اعجاز قرآن در مقیاس واژه مینویسد: «بدان که بنیان بالغتی که در آن صفات ایدشده گردآمده ،قرارگریی واژگانی که کالم از آن شکلگرفته در مناسبترین موضع است؛ بهصورتی که اگر جای لفظی تغیری کند ای معنا تغیری میکند و بهواسطهی آن کالم آسیب میبیند ،ای رونق کالم از دست میرود و 1 در اثر آن بالغت ساق میشود». جرجانی میگوید: «[خماطبنی قرآن که از مواجهه اب آن به شگفت آمده بودند] میدیدند در متام قرآن یک کلمه منیایبند که از جای خمصوص خودش دورافتاده ابشد ،و لفظی را منیبینند که بودنش در آن حمل انزیبا ابشد و تصور شود که اگر لفظ دیگری در آجنا میآمد هبرت بود ،ای صاحلتر و مالمیتر 2 بود». ابن عطیه دراینابره مینویسد:
1خطابی« .بیان إعجاز القرآن» .ص .29
2جرجانی .دالئل االعجاز فی القرآن :اثری در حنو و فن بالغت .ص .43
/ 126اعجاز بیانی
«اگر از کتاب خدا واژهای برداشته شود ،سپس در زابن عرب برای 1 واژهای هبرت جستجو شود ،چننی واژهای پیدا خنواهد شد». رافعی میگوید: «در قرآن نیز هر حرف و ای کلمه برای معنایی ترکیب گشته ،بهطوریکه اگر آن کلمه ای حرف برداشته شود ،سستی و انرسایی کالم حمسوس میگردد و ای اگر خبواهند بهجای آن کلمهی دیگری بگذارند ،حمال است چیزی جایگزین آن شود و به قامت آن معنی که در قرآن افاده شده است راست و درست درآید .و این یکی از مهمترین اسرار اعجاز 2 قرآن است که عرب آن را درک و احساس کرد». نظر معرفت نیز در این ابب چننی است: «گوای مههی واژگانش در یک ررف و قالب استوار و حمکم رخیته شده است؛ آنسان که اگر یک واژهی آن از جای خود برگرفته شود ای بهجای دیگر انتقال ایبد ای اب واژهای دیگر جاجبا شود ،به مقصود 3 آسیب وارد میشود و ساختار لفظی و معنوی آن فرومیاپشد».
1ابن عطیه .احملرر الوجیز فی تفسری الکتاب العزیز .ج .1ص .52 2مصطفی صادق رافعی .اعجاز قرآن و بالغت حممد .ص .172
3حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .5ص .25
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 127 /
نقد: مهانطور که دیده میشود ،قول به اعجاز قرآن در مقیاس واژه قول شاذی نیست که بتوان آن را اندیده گرفت .اما به چند دلیل این نگاه غریقابلقبول است:
-1-8مهانطور که میدانیم ،پیش از توحید مصاحف به دست خلیفهی سوم،
مصاحف خمتلفی از قرآن وجود داشت که این مصاحف دستکم در برخی از واژگان اب یکدیگر اختالف داشتند 1.این مسئله پرامهیتترین شاهد نقض برای اعجاز قرآن در مقیاس واژه است؛ زیرا صاحبان مصاحف در زمرهی خماطبان اولیهی قرآن قرار داشتند و اولی بر مردمان زمانها و مکانهای دیگر بودند ازاینجهت در تشخیص اعجاز قرآن ٰ و معقول نیست که بگوییم ای هیچکدام از این کاتبان قادر به درک اعجاز بیانی قرآن نبودهاند ،ای حداکثر یکی از آنها چننی قدرتی داشته (زیرا در شرایطی که هیچ دو مصحفی کامالً یکسان نبودند ،منیتوان پذیرفت که بیش از یک نفر قادر به درک اعجاز قرآن در مقیاس واژه بوده است). -2-8عالوه بر اختالف مصاحف ،بعد از توحید مصاحف مسئله به شکل دیگری سربرآورد و آن اختالف قراائت است که ات امروز نیز وجود دارد 2.هرچند در اختالف قرائت حبث بر سر تفاوت مکتوب واژگان نیست و مسئله چگونه خواندن آنها است، اما وقتی یک واژهی مکتوب واحد به صورتهای گوانگونی قرائت میشود ،درواقع قائلنی به قراائت خمتلف واژگان متفاوتی را در آن موضع پذیرفتهاند .این بدان معنا است 1ن .ک :کتاب املصاحف نوشتهی ابوبکر بن ابی داود السجستانی.
2ن .ک :شریعت ،حممدجواد 1386( .ش) .چهارده روایت در قرائت قرآن جمید .هتران :اساطری.
/ 128اعجاز بیانی
که در نظر صاحبان قراائت خمتلف که از بزرگترین قرآنشناسان قرون اولیهی اسالم بودهاند ،یک واژهی خاص در موضعی خاص برتری خارقالعادهای به سایر واژگان مشابه در آن موضع نداشته ات مجلگی آن واژه را برگزینند و هرکدام واژهی متفاوتی را برای آن موضع انتخاب کردهاند. -3-8برخی صحابه تبدیل در واژگان قرآن را -به شرط آنکه واقعیت مقصود را تغیری
ندهد و موجب تبدیل آیهی رمحت به آیهی عذاب ،و آیهی عذاب به آیهی رمحت نگردد -جایز میدانستند .معرفت مینویسد: «ابن مسعود و نیز أبی ابن کعب ،چننی تغیری و تبدیلی را جایز میمشردند .ابن مسعود گفته است" :من قرائت ّقراء را شنیدم و آانن را در قرائت نزدیک به یکدیگر دیدم .مشا نیز قرآن را مهانگونه که آموختهاید خبوانید و فرقی بنی " َهلُّ َم" و "تَعال" نیست ".وی به مردی ِ 1 الزقُّ ِوم طَعام ْاألَثیم غری عرب که کلمهی "اَألَثیم" از آیهی إِ َّن َش َجَرةَ َّ را منیتوانست درست ادا کند و بهجای آن "الیتیم" ادا میکرد ،گفت که بهجای "طعام األثیم" بگوید "طعام الفاجر ".هم او گفته است: مانعی ندارد که در قرآن بهجای "احلکیم" بگوییم "العلیم" و حتی او هنادن آیهی رمحت را بهجای آیهی عذاب جایز میدانست .او "إلیاس" را به "إدریس" تغیری میداد و به این صورت میخواند" :سالم علی ِ ت ِم ْن ز ْخرف 2میخواند "أو ادراسنی" و بهجای أ َْو یَكو َن لَ َ ك بَْی ٌ 1دخان 43 :و .44 2اسراء.93 :
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 129 /
یکون لک بنی من ذهب" و بهجای الْعِ ْه ِن الْ َمْنفوش 1میخواند ِ ص ْوماً 2را "انّی نذرت "الصوف املنفوش" و نیز إِِّين نَ َذ ْرت ل َّلر ْمح ِن َ للرمحان صمتاً" میخواند. 3 َّ مرروا فیه" أبی ابن کعب كلما أَضاءَ َهل ْم َم َش ْوا فیه را بهصورت "ّ ... ای " ...سعوا فیه" میخواند و نیز معتقد بود که فرقی منیکند "غفوراً رحیماً" ای "مسیعاً علیماً" و ای "علیماً مسیعاً" خوانده شود؛ چون خدا موصوف به متامی این صفات است ،مادام که آیهی عذابی به آیهی رمحت و ای آیهی رمحتی به آیهی عذاب تبدیل نشود. انس بن مالک و ابوهریره نیز از اینان پریوی کردهاند .انس این آیه را چننی خوانده" :إ ّن انشئة اللیل هی أش ّد وطأً و أصوب قلیالً ".به او گفتند :ای ابومحزه آیه چننی است َ و أَقْ َوم قیالً4؟ گفت "أقوم و أصوب و أهدی یکی است ".ابوهریره تبدیل "علیماً حکیماً" را به "غفوراً 5 رحیماً" جتویز میمنود».
1قارعه.5 : 2مرمی.26 : 3بقره.20 : 4مزمل.6 :
5حممدهادی معرفت .علوم قرآنی .ص .40
/ 130اعجاز بیانی
مهچننی گریگور شولر مینویسد: «درست مهانطور که راوای ْن آزادی مطلق در نقل متون شعری را امری طبیعی و مطلوب میدانستند ،برخی قاراین قبل از تدوین مصحف عثمان نقل به معنا را جماز میمشردند .برای منونه جایگزینی واژگان اب 1 مرتادف آنها و تغیری در ترتیب واژگان را جایز میدانستند». فارغ از اینکه این رویهی بعضی از صحابه درست بوده ابشد ای خری ،صرف اینکه اینان دست به چننی اقدامی میزدهاند ،خصوصاً ابن مسعود و أبی ابن کعب که از مراجع قرآن بودند ،نشان میدهد که در نظر ایشان قرآن در مقیاس واژه فاقد اعجاز بوده و ازآجناییکه اگر قرآن واجد چننی اعجازی بود میابیست برای این اکابر قرآن شناس روشن بوده ابشد ،میتوان نتیجه گرفت که قرآن در مقیاس واژه فاقد اعجاز بیانی است. در اینجا نقد من به قول به اعجاز قرآن در مقیاس واژه متام است .اما چون ندیدهام که کسی به شکل جداگانه مدعی اعجاز در مقیاس آیه شده ابشد ات ذیل عنوان مستقلی از آن حبث کنم (هرچند بعید است که کسی به اعجاز در مقیاس واژه معتقد ابشد ،اما اعجاز در مقیاس آیه را انکار کند) ،در مهنی مشاره به نقد اعجاز در مقیاس آیه نیز میپردازم.
1گریگور شولر .شفاهی و مکتوب در خنستنی سدههای اسالمی .ص .167
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 131 /
من فکر میکنم منیتوان به اعجاز قرآن در مقیاس آیه معتقد بود .دلیلم برای این ادعا برخی از آایت قرآن است که بعید میدامن عقل سلیمی آنها را معجزه بپندارد. آایتی مثل: 1
امل 2 هارو َن أَخي ِ 3 إِ ِله النَّاس 4 و التِّ ِ الزیْتون نی َو َّ َ 5 َ و ْادخلي َجنَّيت 6 ِ ِ اهیم َو موسى صحف إبْر َ 7 فِْر َع ْو َن َو َمثود
1بقره.1 : 2طه.30 : 3انس.3 : 4تنی.1 : 5فجر.30 : 6اعلی.19 : 7بروج.18 :
/ 132اعجاز بیانی
وح و النَّبِیِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ اعیل إِ َّان أ َْو َحْینا إِلَْی َ ك َكما أ َْو َحْینا إَِل ن ٍ َ ّ َ نی م ْن بَ ْعده َو أ َْو َحْینا إَل إبْر َ اهیم َو إ ْمس َ ِ س َو هارو َن َو سلَْیما َن َو آتَْینا َو إِ ْس َ وب َو ْاألَ ْسباط َو عیسى َو أَیُّ َ حاق َو یَ ْعق َ وب َو یون َ 1 داوَد َزبورا و بسیاری آایت مشابه که میتوان ذکر کرد. -9امتامحجت تنها اب یک سوره :اگر قرآن حقیقتاً آنطور که گفته میشود در مقیاس سوره معجزه ابشد ،آنگاه تنها یک سوره از کواتهترین سورههای قرآن نیز برای اثبات
1نساء .163 :این آیه مثالی است که ابن حزم مطرح میکند (حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .4ص .)200معرفت سعی میکند نشان دهد که این آیه دارای آرایهی
«اطّراد» و ازاینجهت دارای ارزش بالغی است (مهان .ص .)223اما آنچه در این آیه اتفاق افتاده اطّراد نیست .در تعریف اطّراد آمده« :اطّراد آن است که متکلم اسمهای پدران ممدوح خود را که برخی منسوب به برخی دیگرند ،به ترتیب اتریخ والدت ایشان پشت سر هم انم برد( ».ابن ابیاالصبع.
بدیع القرآن .ص .)227مهانطور که دیده میشود ،در این تعریف ترتیب اسامی ذکرشده بر اساس اتریخ والدت امهیت دارد .چنانکه منونهای که خود معرفت از أعشی ذکر میکند نیز چننی ترتیبی را رعایت کرده: و أن ت ام ٌرؤ ت رج و ش ب اب ک وائ ل أقیس بن مسعود بن قیس بن خالد (مهان .ص )223 اما در آیهی فوق ،این ترتیب رعایت نشده .چنانکه «عیسی» بعد از «اسباط» ذکر شده« ،ایوب» بعد از «عیسی»« ،یونس» بعد از «ایوب»« ،هارون» بعد از «یونس» و «سلیمان» بعد از «هارون» که اینها ارتباط پدر و فرزندی اب یکدیگر ندراند .مهچننی در اپاین آیه ابتدا انم پسر ،یعنی «سلیمان» و بعد انم پدر ،یعنی «داود» ذکر شده؛ حالآنکه در وس آیه ابتدا انم پدر ،یعنی «ابراهیم» سپس انم پسران او ،یعنی «امساعیل» و «اسحاق» آمده .لذا این تشویش ارتباطی اب آرایهی اطّراد ندارد.
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 133 /
صدق نبوت پیامرب (ص) کافی میبود .آنچنانکه زخمشری درابرهی سورهی کوثر میگوید: «منزه است او که اگر تنها مهنی یک سوره را انزل میکرد و پیش و پسازآن را منیآورد ،برای سرمستی اذهان و آشکارسازی اعجاز اقرارآور، 1 بسنده بود». من در اینجا تنها میخواهم خوانندگان را به درایفت شخصی خودشان ارجاع دهم. آای اگر خداوند تنها سورهی کوثر را انزل میکرد این امکان وجود داشت که صدق نبوت پیامرب (ص) را بپذیرمی؟ آای سورهیای مانند سورهی قریش را میتوان در ردیف زنده کردن مرده ای تبدیل عصا به اژدها دانست؟ -10فهمانپذیری اعجاز بیانی قرآن برای عموم :یکی از جدیترین نقدهایی که میتوان به اعجاز بیانی قرآن وارد کرد ،این است که اعجاز بیانی قرآن برای عموم مردم قابلدرک نیست .نهتنها افراد غریعربزابن (الاقل اکثریت غریب به اتفاقی از آنها که اب ادبیات عرب در ابالترین سطح آشنا نیستند) از گذشته اتکنون قوهی تشخیص اعجاز قرآن را نداشتهاند ،بلکه عموم عربزابانن نیز از چننی تشخیصی عاجز بودهاند. اینکه عربزابانن قادر به تشخیص اعجاز قرآن نبودهاند از دو جهت است :خنست آنکه ،ماهیت زابن عربی مثل هر زابن دیگری در طول زمان تغیری کرده و عرب اعصار 1زخمشری« .رسالهی زخمشری در اعجاز سورهی کوثر» .ص .653
/ 134اعجاز بیانی
بعد از عصر نزول ،بهتدریج از زابن قرآن فاصله گرفته است .طبیعتاً یک فرد عربزابن معمولی امروزی توان چندانی در مقایسهی قرآن اب اشعار جاهلی و امثاهلم ندارد ات از این رهگذر بتواند به اعجاز قرآن پی بربد. دوم اینکه ،حتی در خود عصر نزول هم طبیعتاً متامی مردم قادر به درک اعجاز قرآن نبودهاند و تنها سخنشناسان میتوانستند تشخیص دهند که قرآن معجزه است ای خری. مهچنان که امروز تنها سخنشناسان میتوانند تشخیص دهند که این شاعر هبرت است ای آن شاعر. طرفداران اعجاز قرآن برای این نقد اپسخی دارند .ایشان معتقدند که برای کشف اعجاز یک پدیده ،نیازی نیست که متام مردم معجزه بودن آن را ادراک کنند؛ بلکه تنها اتئید متخصصان امر کافی است ،آنچنان که ساحران معجزه بودن فعل موسی (ع) را اتئید کردند ،درحالیکه برای مردم عادی متایز آن از سحر قابلتشخیص نبود .ابن عطیه مضمون مشاهبی را اینطور بیان میکند« :اب عربها حجت بر اهل عامل متام شد که ارابب فصاحت و مورد معارضه بودند 1».خویی نیز میگوید: «شناخنت معجزه برای مههکس میسر و امکانپذیر منیابشد ،بلکه تنها کسانی میتوانند معجزه را از دیگر عملیات دقیق علمی و فنی تشخیص دهند که در علوم و فنون مشابه آن معجزه ،مهارت و ختصص داشته ابشند .زیرا دانشمندان علما و متخصصان هر فن که به خصوصیات و دقایق آن فن از دیگران آشناتر و به رموز و اسرار آن داانترند فق آانن
1سیوطی .االتقان .ج .2ص .374
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 135 /
میتوانند تشخیص دهند که اجنام این عمل برای دیگران امکانپذیر 1 است ای نه». و در جای دیگر مینویسد: «یکی دیگر از شرای معجزه این نیست که متام افراد بشر بتوانند معجزه بودن آن را درک کنند و اگر بنا ابشد ما چننی شرطی را بپذیرمی ،هیچیک از معجزهها منیتوانند معجزه حمسوب شوند زیرا هر یک از معجزات را که در نظر بگریمی از یک جهت ای از جهات متعدد برای مههی افراد 2 قابلدرک نیست». معرفت نیز این مضمون را اینطور بیان میکند: «اگر گفته شود :برفرض که قرآن معجزه ابشد و اتزاین نیز به سبب آگاهی از اوج فصاحت قرآن ،اعجاز آن را میدانستند ،اما پرسش این است که مشا غریاتزاین از چه راهی درایفتید که قرآن معجزه است؟ می گوییم :آگاهی از اعجاز قرآن دو گونه است :تفصیلی و امجالی .اتزاین بهتفصیل ،آن را درایفتند و ما غریاتزاین بهامجال ،درایفتیم که قرآن معجزه
1ابوالقاسم خویی .بیان در علوم و مسائل کلی قرآن .ص .61 2مهان .ص .124
/ 136اعجاز بیانی
است .آگاهی امجالی ما از آن رهگذر است که پیامرب (ص) مههی اتزاین را به مهاوردی اب قرآن فراخواند ،اما آانن نتوانستند مهانندی برای قرآن بیاورند .اگر قرآن معجزه و سند پیامربی حممد (ص) نبود ،اتزاین 1 در مهاوردی اب آن کامیاب میشدند». وی مهچننی مینویسد:
نقد:
«شناخت معجزهی پیامرب اسالم (ص) ،مهانند معجزههای دیگر پیامربان اهلی (ع) ،تنها از عهدهی متخصصان هومشند برمیآید و آانناند که واقعیت اعجاز را درمیایبند؛ مهاانن که در گذر اتریخ ،میان مههی امتها وجود داشتهاند .امتیاز معجزه از پدیدهی مانندپذیر (ممکن) را یگانه مردانی متخصص بهخوبی درمیایبند؛ برای منونه ساحران فرعون اعجاز عصای موسی (ع) و ید بیضای او را نیک درایفتند ،پس به موسی (ع) امیان آوردند و دیگران نیز به پریوی از آانن ،به او امیان آوردند ...به مهنی دلیل ،گواهی یگانگان اصیل اتزی درابرهی اعجاز قرآن و برتری خارقالعادهی آن نسبت به دیگر سخنان ،فصلاخلطاب 2 است».
-1-10آنچه مسلم است این است که اگر خداوند پیامربش را مهراه اب معجزهای میفرستاد که ادراکش نه صرفاً برای متخصصان ،که برای عموم مردم نیز قابلدرک 1حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .4ص .86 2مهان .ص 225و .226
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 137 /
میبود ،این قسم معجزه بر قسمی که تنها متخصصان قادر به درک آن ابشند ارجحیت داشت .ضمن اینکه در طول اتریخ چننی معجزاتی از انحیهی برخی پیامربان واقع شده است .مثالً فهم اینکه خروج شرت از دل کوه ای زنده شدن مرده معجزه است ،نیاز به ختصص ندارد و فرد عامی نیز میفهمد که چننی پدیدهای معجزه است .چهبسا برخی معجزات موسی (ع) هم قابلیت فهم برای عموم را داشتند .چراکه مردم به استقراء، دامنهی قدرت ساحران را میشناختند و میدانستند که مثالً شکافنت درای ای خون شدن رود نیل سحر نیست .مهچننی در مورد عیسی (ع) ،در غری از مورد زنده کردن مرده، احتماالً مردم به استقراء دایرهی شفاخبشی اطبای زمان را میدانستند و میفهمیدند که آنچه عیسی (ع) در شفا دادن انبینای مادرزاد اجنام میدهد شفاخبشی عادی نیست. لذا به نظر میرسد که پیامربان معجزات قابلفهم برای عموم مردم نیز داشتهاند. شاید گفته شود حممد (ص) پیامرب خامت بود و ازاینجهت به معجزهای جاودانه نیاز داشت که مهیشه ابقی ِباند .معجزهی جاودانه منیتواند از جنس حمسوسات ابشد و هبرتین معجزهی غریحمسوس ،کالم است .به این گفته هم نقد جدی وارد است .اگر خداوند قادر مطلق است ،پس میتوانست امر حمسوسی را بهصورت جاودانه نشانهی صدق پیامرب خود قرار دهد .مثالً میتوانست آتشی عظیم را بدون هیزم و مواد سوختنی در طول اعصار در هوا معلق نگاه دارد .این آتش میتوانست پیوسته سخن بگوید و قرآن خبواند .اینگونه دیگر برخی تردیدهای امروزی راجع به حتریف قرآن هم در میان نبود .ای مثالً درختی سردسریی در دل بیاابن حجاز ،در هوا معلق ابشد و در چهار فصل میوه بدهد و بر هر برگی از آن آیهای از قرآن اب ذکر مشارهی سوره و آیه نقش
/ 138اعجاز بیانی
بسته ابشد ای ...خالصه آنکه هزاران روش هبرت از قرآن بهعنوان معجزه میتوان ختیل کرد که هم جاودانه ابشد ،هم اقناعکنندهتر و هم قابل درک برای عموم مردم.
-2-10بسیاری تقلید در اصول را جایز منیدانند .در فرهنگانمه اصول فقه آمده: «نظریه مشهور اصولیون و دیگر علماى اسالم آن است كه در اصول 1 عقاید ،تقلید جایز نیست». هرچند که برخی به این نظر اعتقاد ندارند ،اما اگر ما تقلید در اصول را جایز ندانیم، آنگاه چون پذیرش اعجاز قرآن ،آنچنانکه معرفت میگوید ،2از اصول عقاید است، دیگر در پذیرش اعجاز قرآن منیتوان بر سبیل تقلید گام برداشت. -3-10در طول قرون گذشته ،افراد خمتلفی دست به مهاوردی اب قرآن زدهاند .عاملان
مسلمان معتقدند که هیچیک از این مهاوردیها اپسخ درخوری به حتدی قرآن نبوده و ازاینجهت ابید قرآن را معجزه دانست .اما در اینجا نکتهای وجود دارد .عموم مردم ای اساساً عربی منیدانند ای عربیدانی آانن ،حتی در میان خود اعراب کنونی ،در سطحی ممیز تشخیص دهند که مهاوردیهای اجنامشده به اپی قرآن نیست که بتوانند در مقام ْ میرسد ای خری .لذا در این زمینه ،یعنی در اینکه هیچکدام از مهاوردیها به اپی قرآن منیرسد ،ابید تقلید کنند و سراغ کسانی بروند که ادبیات عرب را در سطح عالی میدانند .اما مشکل اینجاست که در طول قرون گذشته ،از قرن اول هجری ات کنون، 1فرهنگانمه اصول فقه .ص .350 2وی مینویسد« :اعجاز قرآن مهواره مهمترین مسئله از مسائل اصول عقاید اسالمی بوده است؛ مسئلهای که اپیههای دین اسالم بر آن استوار میابشد و از مهنی رو سنگ زیرین آموزههای اسالمی به مشار میرود( ».حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .4ص ).23
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 139 /
تقریباً متام کسانی که عاملان ادبیات عرب بودهاند و حکم به برتری قرآن بر مهاوردهای آن دادهاند ،مسلمان بودهاند 1و ازاینجهت منیتوانند نقش داور بیطرف را ابزی کنند. به نظر میرسد برای تشخیص غریفردی اینکه مهاوردیهای اجنامشده در طول اتریخ حقیقتاً در سطح قرآن هستند ای خری ،نیازمند نظر یک جامعهی علمی معطوف به ادبیات عرب و به حلاظ دینی بیطرف هستیم؛ چیزی که بعید است بهزودی شکل بگریید .چراکه هنوز اصلیترین مرجع معارف عربی مراکز و دانشگاههایی در کشورهای عربی هستند که ماهیتی اسالمی دارند. -4-10بسیاری از سخنشناسان ِ عرب عصر نزول به قرآن امیان نیاوردند .این نکته را میتوان شاهدی بر این مطلب دانست که از نظر آن سخنشناسان ،قرآن دارای بیانی فرابشری نبوده و حجت را بر ایشان متام نکرده است .معرفت فهرستی از برخی شاعران عصر نزول و واکنششان نسبت به اسالم فراهم آورده است .در این فهرست آمده است که برخی از این شاعران به پیامرب (ص) امیان آورده و برخی امیان نیاوردند و برخی میان کفر و اسالم رفت و برگشت داشتهاند .در اینجا از فهرست 21فقرهای او کسانی را ذکر میکنم که ای اسالم نیاوردند ای اسالم آوردنشان از سر اکراه بوده است:2
1هم به این جهت که غالب افراد آشنا به ادبیات عرب ،مسلمان بودهاند و هم به این دلیل که مدارس و علوم عربی ،حول حمور معارف اسالمی شکل گرفتهاند و روشن است کسانی سراغ این علوم میروند که گرایش و علقهای به اسالم دارند. 2برای این بررسی ،در صورت لزوم به خارج از کتاب معرفت نیز رجوع کردهام ،که ارجاعات آن آورده شده.
/ 140اعجاز بیانی
-1-4-10یکی از این شاعران لبید بن ربیعه بود که اسالم آورد و در زمان معاویه در کهنسالی درگذشت .معرفت مینویسد« :لبید پیوسته و اب سرسختی ،نسبت به اسالم دمشنی میورزید و ازمجله کسانی بود که دیر و در شرایطی اسالم آورد که انچار بدان 1 شد». -2-4-10عبدهللا بن زبعری شاعر دیگری است که از خمالفان سرسخت اسالم بود و حتی پس از فتح مکه نیز به جنران گرخیت .راهراً درهنایت نه از روی میل ،که از روی 2 ترس اسالم آورد. 3 -3-4-10هبریة بن ابی وهب ،شاعر دیگری است که در کفر مرد. -4-4-10عمرو بن معدیکرب 4شاعر دیگری است که در زمان حیات پیامرب (ص) نزد او رفته امیان میآورد .اما نکتهای که ابید به آن توجه کرد این است که امیان او نه از طریق استماع قرآن و پی بردن به اعجاز آن ،بلکه بهواسطهی معرفتی است که از پیامرب (ص) کسب میکند .حممدهادی معرفت به نقل از االرشاد شیخ مفید مینویسد:
1مهان .ص .450 2مهان .ص .456 3مهان .ص .458
4در التمهید این انم «معدیکرب» ضب شده .اما در نسخهی مورد مراجعهی من از االستیعاب انم او «معد یکرب» (ابن عبدالبر .االستیعاب ىف معرفة األصحاب .مشارهی .1958ذیل «عمرو بن معد یكرب الزبیدي») و در نسخهی مورد مراجعهی من از األصابه «معدیکرب» آمده( .ابن حجر عسقالنی .األصابه فی متییز الصحابه .مشارهی .5984ذیل «عمرو بن معدیكرب»).
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 141 /
«هنگام ابزگشت رسول خدا (ص) از تبوک ،عمرو بن معدی کرب نزد آن حضرت آمد .پیامرب (ص) به او فرمود :ای عمرو ،اسالم بیاور ات خدا تو را از هراس بزرگ امین گرداند .او گفت :ای حممد :هراس بزرگ چیست؟ من از چیزی منیترسم .حضرت فرمود :ای عمرو ،حقیقت آنگونه نیست که تو میپنداری و گمان میکنی .یکابره ،بر مردم ابنگی زده میشود و تکتک مردگان زنده میشوند و زندهای منیماند جز آنکه میمرید؛ مگر آنکه خدا خبواهد ...ای عمرو ،تو در این رخداد عظیم در چه حالی؟ در این حلظه ،عمرو گفت :هان که من 1 چیزی عظیم را میشنوم ،پس به خدا و رسولش امیان میآورم». 2
مهچننی او بعد از وفات پیامرب (ص) مرتد شد ،هرچند دوابره امیان آورد. -5-4-10عامر بن طفیل عامری« ،او مهان کسی است که اب اربد بن قیس توطئه کرد که رسول خدا را ترور کنند ،اما خداوند حضرت را از شر آن دو نگه داشت و آن 3 دو از نزد حضرت کافر بریون آمدند و بر کفر مردند و از رمحت خدا دور ماندند».
1حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .4ص .463 2مهان .ص .463 3مهان .ص .466
/ 142اعجاز بیانی
-6-4-10شاعر دیگر امیة بن ابی صلت است که بر حال کفر مرد .معرفت مینویسد« :او شاعری ورزیده از شعرای جاهلیت بود و در حال کفر ،اسالم را درک 1 کرد».
-7-4-10ابوحمجن ثقفی که طبق گفتهی أسدالغابة 2در سال هنم و پس از تسلیم ثقیف امیان آورد و به این جهت راهراً امیانش اب اکراه بوده است. -8-4-10حارث بن هشام خمزومی که در روز بدر در صف کفار بود و درهنایت در 3 روز فتح مکه بهانچار اسالم آورد. -9-4-10ضرار بن خطّاب فهری که «شخصی ضرر رسان نسبت به مسلماانن بود و اب مششری و شعرش علیه آانن اقدام میکرد؛ ات اینکه روز فتح مکه و سقوط قریش ،به 4 مهراه قریش تسلیم شد». -10-4-10مالک بن عوف ،که در جنگ حننی رئیس مشرکان بود .پس از شکست مشرکان در این جنگ ،پیامرب (ص) به او پیغام داد که اگر نزدم من بیاید خانواده و 5 اموالش را ابزمیگردامن .پس مالک نزد پیامرب (ص) آمده ،اسالم آورد.
1مهان .ص .467ابن حجر مینویسد« :اصحاب خرب بر سر اینکه او کافر مرد اختالفی ندارند ،و درست است که او زنده ماند ات در راثی اهل بدر سرود ».مشارهی ( .395ابن حجر عسقالنی. األصابه فی متییز الصحابه .مشارهی .552ذیل «امیة بن أبی الصلت»).
2ابن اثری .أسدالغابة .مشارهی .6231ذیل« :ابو حمجن الثقفی».
3حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .4ص 471و .473 4مهان .ص .474 5مهان .ص .485
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 143 / 1
-11-4-10کعب بن زهری مزنی ،که بعد از فتح مکه به انچار اسالم آورد. مالحظه میشود که از 21مورد گزینششده توس معرفت ،بیش از نیمی از آنها ای اسالم نیاوردند ،ای اسالمشان از سر اجبار بوده است .چهبسا اگر حتقیق جامعتری بر رویکرد شاعران عصر نزول اجنام شود ،این آمار بیش از این نیز به مست شاعرانی که کافر از دنیا رفتند تغیری وزن دهد .این میتواند نشانی ابشد از اینکه شاعران ،که سخنشناسان عصر نزول بودهاند ،قرآن را واجد اعجاز بیانی منیدیدهاند. اب توجه به این شواهد ،پرسشی که به ذهن میرسد این است که چرا اعجازابوران اب وجود افراد فراوانی که در عصر نزول به پیامرب (ص) امیان نیاوردند ،و به عبارتی اعجاز قرآن را نپذیرفتند ،اتریخ را بهگونهای تصویر میکنند که گویی اعراب عصر نزول مجلگی در برابر قرآن مقهور و به عظمت اعجازگونهی آن معرتف بودهاند؟ این تصویرسازی اترخیی در حالی است که اکثر مردم مکه در نیمهی اول رسالت پیامرب (ص) به اسالم امیان نیاوردند (این حقیقت را از اینجا میتوان فهمید که اگر ایران پیامرب (ص) در مکه اکثریت را به دست میآوردند ،دیگر نیازی به هجرت پیش منیآمد ).مهچننی مردم طائف (شاید مگر اقلیتی) مسلمان نشدند .در مدینه نیز ات زمان جنگ احد ،که جنگی حیاتی برای اهل مدینه و در جماورت این شهر بود و قاعداتً اکثر قریب بهاتفاق مسلمان که 2 قادر به جنگیدن بودند در آن مشارکت کردند ،شاهد این هستیم که تنها 1000نفر 1مهان .ص .493
2ابن هشام .سریت حممد رسولهللا .ج .2ص .433
/ 144اعجاز بیانی
مسلمان در این جنگ حاضر شدند .اگر فرض بگریمی که مردان جنگی (یعنی کل مجعیت منهای زانن ،کودکان و پریان) یکسوم مجعیت مسلماانن را تشکیل میدادهاند، این بدان معنا است که کل مجعیت مسلماانن در زمان جنگ احد که 3سال پس از هجرت ( 16سال پس از بعثت) رخ داده تنها حدود 3000نفر بوده و این احتماالً 1 بسیار کمرت از عدد کل مجعیت مدینه در آن زمان است. درهنایت اکثر مناطق شبهجزیره عربستان اب مششری به اسالم گردن گذاشت نه در اثر اعجاب در برابر اعجاز قرآن .این نشان میدهد که اکثر اعراب عصر نزول ،قرآن را معجزه منیدانستند ،حالآنکه معرفت مینویسد« :اگر گفته شود که مههی عربها در آن دوران شاعر بودند ،مبالغه نیست 2»،و این گفته -اگر درست ابشد -به آن معناست که اکثر مردم شبه جزیره دستی در سخنشناسی داشتهاند و در عنی حال اسالم را مگر به انچاری نپذیرفتند. حب احتماالً در اینجا اعجازابوران این اپسخ مستعمل را پیش خواهند کشید که ّ دنیا و هواپرستی چشم و دل مردم را کور کرده بود ات امیان نیاورند .اما این ادعایی است 1اینکه مجعیت مدینه بسیار بیشرت از این مقدار بوده را میتوان از اینجا فهمید که در جنگ احزاب که دو سال بعد از جنگ احد واقع شد و در شرایطی مشابه جنگ احد نیاز به مشارکت حداکثری برای دفاع از شهر بود ،عدد سپاه اسالم به 3000هزار نفر رسیده بود (مهان .ج .3ص .)12این یعنی اب حماسبات فوق (که عدد مردان جنگی یکسوم کل مجعیت است) و اب فرض اینکه متام اهالی مدینه هنگام جنگ احزاب مسلمان بودهاند و تعداد افراد مهاجر مسلمان به مدینه میان دو جنگ احد و احزاب قابلتوجه نبوده ،مجعیت مدینه میابیست دستکم حدود 9000نفر مجعیت داشته ابشد. 2حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .4ص .501هرچند روشن است که این قول مبالغه است ،اما نشان از گسرتهی سخنشناسی در میان اعراب عصر نزول دارد.
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 145 /
که اتئید صدق آن نیازمند شاهد است .ضمن اینکه الاقل برای مردم عادی عصر پیامرب (ص) که از قدرت و متاع دنیا هبرهی وافری نربده بودند ات اب قبول اسالم منافعشان به خطر افتد ،دلیلی وجود نداشت ات از پذیرش کالمی که وعدهی هبشت و وعید دوزخ میدهد ،اب اینکه صدق آن کالم را از طریق فهم اعجاز آن درک میکردند ،سر ابز زنند. البته برای ما که مسلمان هستیم روشن است که در برخی موارد که مردم یک قوم اب معجزهای آشکار مواجه بودهاند ،مثل قوم صاحل (ع) ،ابز هم سر به پذیرش دین فرود نیاوردهاند .اما در مورد ماجرای قوم صاحل (ع) ما (بهعنوان افراد مسلمان) میدانیم که معجزهی آشکاری وجود داشته ،حال آنکه در مورد قرآن که اعجاز آن حمل حبث ماست، منیتوانیم عدم امیان اکثریت اعراب شبهجزیره را به بیتوجهی نسبت به اعجاز قرآن رب دهیم؛ زیرا ممکن است قرآن اصالً در نظر ایشان دارای اعجاز نبوده ابشد. خالصهی کالم اینکه اگر برای پذیرش اعجاز بیانی قرآن نظر اعراب عصر نزول را مالک قرار دهیم ،نه تنها دلیل کافی برای پشتیبانی از اعجاز بیانی قرآن پیدا منیکنیم، بلکه برخالف آنچه عموماً تبلیغ میشود ،ابید نتیجه بگریمی که قرآن فاقد اعجازی است که برای اعراب آن عصر قابلدرک بوده ابشد؛ چه منظور ما از اعراب عصر نزول مردم عادی آن زمان و مکان ابشند ،چه خواص سخنشناس آانن را مراد کنیم.
اعجاز غیبی گفته میشود یکی از جنبههای اعجاز قرآن ،اعجاز در اِخبار از اَخبار غیبی است. یعنی قرآن راجع به وقوع وقایعی در آینده خرب داده و این وقایع بعداً به وقوع پیوستهاند. این کار امری خارقالعاده بوده ،پس قرآن معجزه است .البته ابورمندان به اعجاز غیبی، دامنهی این اعجاز را به اِخبار از احوال گذشتگان و مهچننی خرب دادن از برخی وقایع پنهانی در زمان رسالت پیامرب (ص) بس دادهاند .اما ازآجناییکه اوالً ما عمداتً دسرتسی موثقی به اخبار گذشتگان که در قرآن ذکر شده ندارمی ات اب مقایسهی آنها و قرآن به اعجاز قرآن پی بربمی ،و مهچننی چون این مطلب که پیامرب (ص) میتوانسته به طریقی غری از وحی از این وقایع ابخرب شود ممتنع نیست ،منیتوان این وجه از قرآن را معجزه دانست .در مورد اِخبار از وقایع پنهانی (مانند آنچه در یک مجع خصوصی گذشته است) این وضع متزلزلتر هم میشود .زیرا مطلقاً هیچ مرجع مستقلی برای أتیید چننی وقایعی وجود ندارد ات بهواسطهی آن قرآن را معجزه بدانیم. اب این توجه ،در ادامه صرفاً منونههای برجستهی اعجاز غیبی مربوط به آینده که ابورمندان به اعجاز قرآن معرفی کردهاند را طرح و نقد خواهم کرد. -1یکی از آایتی که بهعنوان خرب غیبی معرفی شده ،آیهی زیر است:
/ 148اعجاز غیبی
ِ الرْؤای ِاب ْحل ِق لَت ْدخل َّن الْمسجداحلرام إِ ْن شاء َّ ِ قنی ص َد َق َّ اَّلل َرسولَه ُّ َّ َ ننی حمَلّ َ اَّلل آم َ لَ َق ْد َ َ 1 صرین ال َختافو َن فَعلِم ما َمل تَعلَموا فَجعل ِمن د ِ ِ ِ ك فَ ْتحاً قَریبا. ون ذل َ ََ ْ ْ ََ َ ْ رؤ َسك ْم َو م َق ّ َ «بهیقنی خدا به فرستادهاش در خواب بهحق راست گفت كه اگر خدا خبواهد قطعاً اب امنیت وارد مسجداحلرام مىشوید درحالیکه سرهایتان را تراشیده و (ای) كواته كردهاید (و از كسى) منىترسید؛ و (خدا) مىدانست آنچه كه منىدانستید؛ و جز این ،پریوزى نزدیكى (براى مشا) قرار داده است». مکارم شریازی مینویسد: «در این آیه اب صراحت از دو حادثه پیشگوئی شده است -1 :ورود به مکه و اجنام مراسم "عمره" در حال امنیت و آرامش و بدون خوف 2 و ترس -2 .پریوزی و فتح دیگری بر دمشنان اسالم مقارن مهنی زمان». این آیه پس از صلح حدیبیه انزل شده است 3.صلح حدیبیه در سال ششم هجرت هنگامی میان مسلماانن و مشرکنی منعقد گردید که مسلماانن به قصد زایرت کعبه از مدینه خارج شده ،اما مشرکنی مانع ورود آنها به مکه شدند .طبق صلحانمهی حدیبیه مسلماانن آن سال به مدینه ابزگشتند ،اما سال بعد بدون مشکل و در «امنیت» وارد مکه شدند و اعمال خود را بهجای آوردند.
1فتح.27 :
2انصر مکارم شریازی .قرآن و آخرین پیامرب .ص .285مهچننی ن.ک :حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .6ص .284 3طربسی .ترمجهی جممعالبیان .ذیل آیه 27سوره فتح.
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 149 /
نقد: در مورد این آیه چند نکته وجود دارد که ابعث میشود نتوان آن را در عداد معجزات قرار داد:
-1-1جنس آنچه در این آیه پیشگویی دانسته شده ،یعنی ورود امن به مسجداحلرام، از نوع خاصی است که ابعث میشود ارزش اعجازی در آن وجود نداشته ابشد .این آیه را عالوه بر اینکه میتوان پیشگویی یک پیامرب متصل به عامل غیب تفسری کرد، میتوان وعدهی یک رهرب سیاسی-نظامی به پریوان خود دانست که سعی میکند اب دادن چننی وعدهای روحیهی ایران خود را ابال بربد و از انراحتی اصحاب که خباطر عدم ورود به مکه و انعقاد صلح حدیبیه آشفته بودند ،بکاهد .اینکه فرماندهان سیاسی- نظامی در شرای جنگی -آنچنانکه پیامرب (ص) ات پیش از صلح حدیبیه درگری آن بود -برای ابال بردن روحیهی سرابزان خود وعدهی پریوز بدهند ،امر غریبی نیست؛ حال ای این پریوزی کسب میشود ای منیشود .اگر کسب شد ،که فرمانده راست گفته و اگر هم کسب نشد ،ابز فرمانده متام تالش خود را برای رسیدن به هدفش کرده و ابب توجیه و هبانه نیز مهواره گشوده است. -2-1پیشگویی مندرج در این آیه مبهمتر از آن است که بتوان آن را معجزه دانست.
معجزه امر عظیمی است که تنها در صورتی رخ میدهد که ذهن از تفسری یک رخداد بهعنوان امری عادی و غری خارقالعاده عاجز ابشد .اما عبارات این آیه بهنوعی کلیگویی است و زمان دقیقی نیز برای وعدهی مندرج در آن مشخص نشده است ات ذهن از حتقق وعدههای آن به شگفت آید .عبارات «اب امنیت وارد مسجداحلرام مىشوید» و «پریوزى نزدیك» منیتوانند مصادیق خوبی برای پیشگویی ابشند ،درست مهانطور که
/ 150اعجاز غیبی
شنیدن مجالتی مانند «بهزودی پولی به دستت میرسد» و «یک خرب خوب خواهی شنید» از یک فالگری دلیل خوبی برای ابور به قدرت پیشگویی او نیست. اَّلل» وجود دارد .به این خاطر آیه یک پیشگویی -3-1در این آیه لفظ «إِ ْن شاءَ َّ قطعی نیست ،بلکه حتقق حمتوای آیه به خواست خدا موکول شده؛ چنانکه اگر وعدهی موجود در آیه حمقق منیشد ،پیامرب (ص) بهسادگی میتوانست بگوید خدا حتقق آن را خنواسته و ازاینجهت حقانیت قرآن دلیل نقضی پیدا منیکرد .لذا این آیه منیتواند شاهدی بر اعجاز غیبی قرآن ابشد. -2نوع خاصی از آایت بهعنوان مصادیق اعجاز غیبی قرآن ذکرشدهاند که تعدادی از آنها را ،ازاینجهت که نقد مههی آنها یکی است ،اب هم ذکر میکنم: إِ َّن الَّذي فَرض علَیك الْقرآن لَر ُّاد َك إَِل م ٍ عاد ق ْل َرِّيب أ َْعلَم َم ْن جاءَ ِاب ْهلدى َو َم ْن ه َو يف َ َ َْ َ َ 1 ض ٍ الل مبنی. َ «قطعاً كسى كه قرآن را بر تو واجب كرد ،تو را به سوى ابزگشتگاه (مكه) ابز مىگرداند .بگو" :پروردگار من داانتر است به كسى كه هدایت آورده و به كسى كه وى در گمراهى آشكار است»". اَّللِ و الْ َفْتح ( )1و رأَیت النَّاس ی ْدخلو َن يف دی ِن َِّ اَّلل أَفْواجاً ()2 إِذا جاءَ نَ ْ َ َْ َ َ َ صر َّ َ
2
1قصص .85 :معرفت این آیه را خرب از غیب میداند( .حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .6ص )285 2نصر 1 :و .2معرفت این آایت را خرب از غیب میداند( .حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .6ص )291
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 151 /
«هنگامى كه ایرى خدا و پریوزى فرارسد )1( ،و مردم را مىبیىن درحالیکه گروهگروه در دین خدا وارد مىشوند (»)2 ِ َّ ذین كنی ( )94إِ َّان َك َفْی َ اص َد ْع ِبا ت ْؤَمر َو أ َْع ِر ْ ناك الْم ْستَ ْه ِز َ ض َع ِن الْم ْش ِر َ فَ ْ ئنی ( )95ال َ 1 ف یَ ْعلَمو َن ()96 َْجی َعلو َن َم َع َّ اَّللِ إِهلاً آ َخَر فَ َس ْو َ «و آنچه را كه (بدان) فرمان داده شدهاى آشكار كن؛ و از مشركان روى براتب؛ ()94 شر) مسخره كنندگان ،كفایت مىكنیم( )95( .مهان) كساىن كه [چرا] كه ما تو را (از ّ معبود دیگرى اب خدا قرار مىدهند .و[َل] بهزودی خواهند دانست! (»)96 أَم ی قولو َن َْحنن َمجیع مْنتَ ِ اْلَ ْمع َو ی َولُّو َن الدُّب َر ()45 صٌر (َ )44سی ْهَزم ْ ٌ َْ «ای مىگویند" :ما مجاعىت پریوزمی؟!" ( )44بهزودی مجاعت (آانن) شكست مىخورد و اب عقبگرد روى برمیاتبد! (»)45 2
نقد:
نقدی که نسبت به این آایت وجود دارد مهان نقد اولی است که به مورد پیشنی (آیهی 27سورهی فتح) وارد است؛ یعنی عالوه بر تفسری این آایت به اِخبار از غیب ،میتوان آنها را صرفاً بیاانت یک رهرب سیاسی-نظامی برای تقویت روحیه سپاهیان خود دانست. 1حجر .94-96 :خویی این آایت را خرب از غیب میداند( .ابوالقاسم خویی .بیان در علوم و مسائل کلی قرآن .ص )109 2قمر 44 :و .45خویی این آایت را اِخبار از غیب میداند( .ابوالقاسم خویی .بیان در علوم و مسائل کلی قرآن .ص )110
/ 152اعجاز غیبی
ضمن اینکه فرض کنید برای مثال فتح مکه ،که سورهی نصر راجع به آن است ،واقع منیشد .فکر میکنید مسلماانن این آیه را نشانهی کذب نبوت پیامرب اسالم (ص) تصور میکردند؟ بعید است .در چنان شرایطی احتماالً مسلماانن دست به أتویل میزدند و «فتح» را به گونهای تفسری میکردند که آیه صادق از کار درآید .از این قابلیت تفسریپذیری میتوان فهمید که صحبت از فتح در این آیه کلیتر از آن است که بتوان آن را معجزه دانست. -3خویی و مکارم شریازی آیهی زیر را بهعنوان اعجاز غیبی معرفی میکنند:1 َن َغری ِ و إِ ْذ یعِدكم َّ ِ َّ ِ ِ ذات الش َّْوَك ِة تَكون لَك ْم َو یرید َ َ اَّلل إ ْح َدى الطائ َفتَ ْنی لَك ْم َو تَ َوُّدو َن أ َّ ْ َ 2 ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ین اَّلل أَ ْن حی َّق ْ َّ احلَ َّق ب َكلماته َو یَ ْقطَ َع دابَر الْكافر َ «و (به اید آورید) هنگامى كه خدا به مشا ،یكى از دو گروه [كاروان جتارى قریش ،ای لشكر آانن] را وعده داد ،كه آن براى مشا ابشد؛ و آرزو مىكردید كه [گروه] غری مسلّح براى مشا ابشد؛ و[َل] خدا مىخواهد حق را اب كلمات (و وعدههای)ش تثبیت كند ،و دنباله كافران را قطع كند». نقد:
این آیه منیتواند خرب از غیب ابشد؛ زیرا مهانطور که طباطبایی مینویسد« :از سیاق آایت این سوره به دست مىآید كه این سوره در مدینه و بعد از واقعهی جنگ بدر انزل شده 3».به این واسطه ،آیه صحبت از پیشگوییای پیش از جنگ بدر میکند که خود 1مهان .ص 108؛ انصر مکارم شریازی .قرآن و آخرین پیامرب .ص .292 2انفال.7 :
3سید حممدحسنی طباطبایی .ترمجهی تفسری املیزان .ابتدای تفسری سورهی انفال.
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 153 /
آن پیشگویی در قرآن ذکر نشده ات بتوان اب تکیه بر حتقق آن ،آن را اعجاز غیبی در نظر گرفت .آنچه ما از قرآن در دست دارمی ،استناد به پیشگوییای است که در هبرتین حالت میتوان اثر آن را در میان احادیث پیدا کرد ،نه داخل خود قرآن. مکارم شریازی ،کالمی دارد که انگار در اپسخ به این نقد نگاشته شده .وی مینویسد: «ذکر این نکته نیز الزم به نظر میرسد که این آایت گرچه بعد از پریوزی بدر انزل شده است ،ولی چون حکایت از یک وعدهی قطعی قبلی میکند ،که پیامرب (ص) به مسلماانن داده بود ،ما آن را در ردیف 1 آایت مربوط به اخبار غیبی قرآن آوردمی». ابوجود این توضیح مکارم شریازی ،نقد ابال به ادعای وجود اعجاز غیبی این آیه به قوت خود ابقی است .ما راجع به اعجاز قرآن صحبت میکنیم ،نه اعجاز احادیث (یعنی حدیثی که -اب توجه به این آیه -ضمن آن پیامرب (ص) وعدهی فتح خداوند را به صحابه منتقل میکند ).درواقع اگر خبواهیم سختگری ابشیم ،هیچکدام از آایتی که راهراً خرب از غیب میدهند را منیتوان معجزه دانست؛ زیرا برای اتئید آنها نیازمند مراجعه به اتریخ هستیم ،درحالیکه اتریخ آن دوره و مهچننی رواایت و اسباب النزول آایت ضب یقینی نشدهاند و به این واسطه ما برای اثبات امر عظیمی مانند معجزه ،که
1انصر مکارم شریازی .قرآن و آخرین پیامرب .ص .296
/ 154اعجاز غیبی
قرار است در مرحلهی پیشاپذیرش دین اساس ابور دینی ما را شکل دهد ،وابسته به امری ضعیفتر که اتریخنگاری ،روایتنگاری و سبب نزول نگاری است خواهیم بود. اما اب کمی فرود از این موضع سختگریانه ،و پذیرش برخی وقایع بهعنوان مسلمات اترخیی ،مثل وقوع اصل جنگ بدر ای -آنچنانکه در ادامه حبث خواهد شد -جنگ ایران و روم و غریه و مهچننی پذیرش اتریخ نزول آایت ،امکان حتقیق پریامون برخی از مدعیات قرآن فراهم است .اباینحال ،در مورد این آیه اوالً حتی مهنی مرجع مقایسه را نیز ندارمی .اثنیاً در صورت وجود چننی مرجعی در قالب روایت ،اعجاز به پیشگویی مندرج در آن روایت ابزمیگردد ،نه به قرآن. -4گفته شده خداوند در آیهای خرب از تفوق اسالم بر سایر اداین داده و این اِخبار از غیب است: احلَ ِّق لِیظْ ِهَره َعلَى ال ِّدی ِن كلِّ ِه َو َكفى ِاب ََّّللِ َشهیداً ه َو الَّذي أ َْر َس َل َرسولَه ِاب ْهلدى َو دی ِن ْ «او كسى است كه فرستادهاش را اب هدایت و دین حق فرستاده ات آن را بر مهه دین [ها] پریوز گرداند؛ و گواهى خدا كاىف است».
1
خویی درابرهی اعجاز این آیه مینویسد: «این آیهی شریفه هنگامی انزل گردید که اسالم هنوز در جزیره العرب رواج کامل پیدا نکرده بود که این آیه از پریوزی جهانی اسالم و از برتری و غلبهی آن بر متام اداین و ملل دنیا خرب داد که خبش عظیمی از آن
1فتح.28 :
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 155 /
حتقق ایفت و حتقق کامل آن اب رهور مهدی و مصلح جهان خواهد 1 بود». معرفت نیز مینویسد:
نقد:
«َ علَى ال ِّدی ِن كلِّ ِه( بر هرچه دین است) ،داللتی آشکار بر فائق آمدن اسالم بر دیگر اداین زنده در سراسر زمنی است ...شاید در این پیشگویی ،ریزاشارهای به رهور دولت حق به دست مهدی آل حممد 2 (عج) ابشد».
اشارهی این هر دو قرآنشناس به اینکه حتقق کامل این آیه موکول است به رهور مهدی، نشان میدهد که مضمون این آیه مبنی بر «فائق آمدن اسالم بر دیگر اداین زنده در سراسر زمنی» کامالً حمقق نشده .لذا ،بهواسطهی عدم حتقق مدعای این آیه ،ذکر آن بهعنوان پیشگویی صادق و اِخبار از غیب ،اندرست است. -5جمموعه آایت بعدی ،که به آنها نسبت اِخبار از غیب و اعجاز داده شده ،اینها هستند:
1ابوالقاسم خویی .بیان در علوم و مسائل کلی قرآن .ص .110
2حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .6ص .276
/ 156اعجاز غیبی
ذات َهلَ ٍ ت یَدا أَيب َهلَ ٍ ب ب َو تَ َّ تَبَّ ْ صلى انراً َ ب (َ )2سیَ ْ ب ( )1ما أَ ْغىن َعْنه ماله َو ما َك َس َ 1 ب ( )4يف ِ احلَطَ ِ جیدها َحْب ٌل ِم ْن َم َس ٍد ()5 (َ )3و ْامَرأَته َمحَّالَةَ ْ «زاینكار و هالكت ابر ابد ،دو دست ابوهلب ،و زاین دید و هالك شد! ( )1ثروتش و آنچه كسب كرده بود( ،عذاب را) از او دفع نكرد )2( .بهزودی در آتشى شعلهور وارد مىشود (و مىسوزد)؛ ( )3و (نیز) مهسرش ،درحالیکه هیزمكش (دوزخ) است، ( )4در گردنش ریسماىن از لیف خرماى اتفته است»)5( . آایت فوق درابرهی ابوهلب انزل شده .آایت زیر نیز راجع به ابوجهل است: ت إِ ْن كا َن َعلَى ا ْهلدى ( )11أ َْو أ ََمَر صلَّى ( )10أَ َرأَیْ َ أَ َرأَیْ َ ت الَّذي یَْنهى (َ )9عْبداً إِذا َ ِ ِابلتَّ ْقوى ( )12أَ رأَیْ َ ِ ب َو تَ َوََّل ( )13أَ َملْ یَ ْعلَ ْم ِِب َّ َن َّ اَّللَ یَرى (َ )14كالَّ لَئ ْن َملْ ت إ ْن َك َّذ َ َ ِ ِ ِ ٍ ِ ٍ ٍ ِ ِ ی ْنتَ ِه لَنَس َفعاً ِابلن ِ َّاصیَة ( )15انصیَة كاذبَة خاطئَة ( )16فَ ْلیَ ْدع اندیَه (َ )17سنَ ْدع َّ الزابنیَةَ َ ْ 2 ()18 «آای دیدى كسى را كه منع مىكند )9( ،بندهاى را هنگامى كه مناز مىگزارد؟! ()10 آای مالحظه كردى اگر (او) بر (راه) هدایت ابشد )11( ،ای به اپرساىي (و خودنگهدارى) فرمان دهد؟! (منع كردن او سزاوار است؟) ( )12آای مالحظه كردى اگر (او) تكذیب كند و روى براتبد( ،مستحق جمازات اهلى نیست؟) ( )13آای ندانسته كه خدا (او را) مىبیند؟ ( )14هرگز چننی نیست ،اگر اپاین ندهد حتماً زمام (او را) مىگریمی و مىكشیم( )15( ،مهان) زمام (شخص) دروغگوی خطاكار را! ( )16پس
1مسد.1-5 : 2علق.9-18 :
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 157 /
ابید حمفلش را فراخواند (ات ایریش كنند) )17( ،كه (ما هم) بهزودی مأموران (دوزخ) را فرامیخوانیم! (»)18 آایت زیر وصف حال ولید بن مغریه ،از بزرگان مشرکنی مکه است: ننی شهوداً ()13 ذَ ْرين َو َم ْن َخلَ ْقت َوحیداً (َ )11و َج َع ْلت لَه ماالً ممَْدوداً (َ )12و بَ َ ید (َ )15كالَّ إِنَّه كا َن ِآلایتِنا َعنیداً (َ )16سأ ْرِهقه َو َم َّه ْدت لَه متَْهیداً (ُ )14ثَّ یَطْ َمع أَ ْن أَز َ ِ ِ ِ َّ َّر (ُ )20ثَّ ف قَد ََّر (ُ )19ثَّ قت َل َكْی َ َّر ( )18فَقت َل َكْی َ َ ف قَد َ صعوداً ( )17إنَّه فَكَر َو قَد َ ِ قال إِ ْن هذا إِالَّ س ْحٌر ی ْؤثَر استَ ْك ََرب ( )23فَ َ س َو بَ َسَر (ُ )22ثَّ أ َْدبََر َو ْ نَظََر (ُ )21ثَّ َعبَ َ ( )24إِ ْن هذا إِالَّ قَول الْب َش ِر ( )25سأص ِ لیه َس َقَر (1)26 َ ْ ْ َ «مرا ابكسى كه (او را) بهتنهایی آفریدهام واگذار! ( )11و براى او مال گسرتدهاى قرار دادم )12( ،و پسراىن شاهد (و حاضر به خدمت) )13( ،و براى او (وسایل زندگى را) کامالً آماده كردم )14( .سپس طمع ورزید كه بیفزامی )15( .هرگز چننی نیست؛ [چرا] كه او نسبت به (آایت و) نشانههاى ما ستیزهگر بود )16( .بهزودی او را به معنی ابال رفنت (از گردنه عذاب) وامیدارم[ )17( .چرا] كه او تف ّكر كرد و (نقشه را) ّ معنی كرد؟! ( )19سپس كشته ابد! كه چگونه منود )18( .پس كشته ابد! كه چگونه ّ معنی منود؟! ( )20سپس نظر كرد )21( ،سپس چهره در هم كشید و اب ترشروىي شتاب ّ تكرب ورزید )23( ،و گفت" :این (قرآن) جز سحرى كرد؛ ( )22سپس پشت كرد و ّ
1مدثر.11-26 :
/ 158اعجاز غیبی
حكایت شده نیست )24( .این جز گفتار بشر نیست )25( ".بهزودی او را به دوزخ آزاردهنده وارد مىكنم (و مىسوزامن)! (»)26 وجه اعجاز این سه آیه ،چنانکه معرفت میگوید ،چننی است:
نقد:
«اگر یکی از سه نفر ایدشده -که قرآن نشان کفر و انسازگاری جاودانه را بر سینهی آنها زد و آنها را مناد تریهخبتان قرار داد -امیان میآوردند ،بیتردید ،نور اسالم خاموش میشد و حجتی علیه قرآن و 1 آورندهاش براپ میگشت».
بیایید فرض کنیم حممد (ص) پیامربی دروغنی بوده و این آایت را خود فراابفته است. حال جمدداً فرض کنید که این سه تن ،یعنی ابوهلب ،ابوجهل و ولید بن مغریه ،برخالف پیشگویی این آایت به اسالم امیان میآوردند .در این صورت چه راههایی پیش اپی حممد (ص) بهعنوان پیامربی دروغنی قرار داشت ات این تعارض را توجیه کند؟ برای اجنام این کار چند راه به نظر میرسد :خنست اینکه درابرهی این آایت بهنوعی نسخ قائل شود ای تفسریی از آنها ارائه دهد که اب شرای جدید سازگار شود .مثالً بگوید این آایت در اصل بهصورت شرطیه بودهاند ،اما ادات شرط در آنها حمذوف و در تقدیر است .مثالً در مورد ابوجهل اصل مجله چننی بوده« :زودا كه [اگر امیان نیاورد] 1حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .6ص 279؛ خویی مهنی استدالل را تنها اب ذکر سورهی مسد ذکر میکند .ن .ک :ابوالقاسم خویی .بیان در علوم و مسائل کلی قرآن. ص 111؛ مکارم شریازی نیز به ذکر سورهی مسد بسنده میکند .ن .ک :انصر مکارم شریازی. قرآن و آخرین پیامرب .ص .300
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 159 /
به آتشى شعلهور درافتد ».حتی چننی صورتی از آیه ،بهواسطهی روش بسیاری از مرتمجان فارسی که عالقهمند به اضافه کردن قالب در ترمجههای قرآن هستند ،چندان به چشم ما غریب نیست. راهحل دیگری که برای پیامرب (ص) وجود داشت ،این بود که توبه و امیان آنها را نپذیرد .برای چننی عملی هبانههای خمتلفی میشد تراشید .مثلاینکه این سه کافر آنقدر در حق اسالم رلم کردهاند که د ِر رمحت اهلی و توبه به روی آنها بسته شده (و بهخوبی میتوان تصور کرد که در صورت وقوع چننی اتفاقی امروز در کتابها این سه تن را نه بهعنوان کسانی که قرآن را به تناقض کشیدند ،بلکه بهعنوان منادهای سیهروزی که درهای توبه به رویشان بسته شد معرفی میکردند) .به اید داشته ابشیم که وقتی پیامرب (ص) در سال ششم هجری وعدهی ورود به مکه را به مسلماانن داد ،اما مسلماانن موفق به ورود به مکه نشدند و تنها به صلح حدیبیه بسنده کردند ،پیامرب (ص) در جواب ایران که وعدهی او را محل بر ورود به مکه در مهان سفر کرده بودند بیان داشت« :آای گفتم این سال چننی میکنیم؟» 1به عبارتی وی اب أتویل وعدهاش ،تعارضی که میان کالم خود و امر واقع بود را از میان برداشت.
1عمر میگوید« :نزد رسول خدا رفتم و گفتم" :آای پیغمرب برحق خدا نیستی؟" گفت" :بله ".گفتم: "آای ما بر حق و دمشنامنان بر ابطل نیستند؟" گفت" :بله" گفتم" :پس چرا در دینمان تن به ذلت می دهیم؟" گفت" :من رسول خدا هستم و انفرمانی خداوند را منیکنم درحالیکه او پشتیبان من است". گفتم" :آای به ما نگفتی که وارد بیتاحلرام میشومی و طواف میکنیم؟" گفت" :بله ،اما آای گفتم این
/ 160اعجاز غیبی
اما جدای از این راهحلها ،میشود گفت حممد (ص) پیامرب دروغینی بوده که حتت فشارهای روانی انشی از اعمال این سه نفر ،این آایت را حمض دل خنکی خود آورده و در آن شرای روانی چندان به اینکه ممکن است این آایت اب امیان این سه نفر به تناقضگویی قرآن منجر شود ،نیندیشیده است .حال از سر خبت و اقبال این سه نفر امیان نیاوردند و خطای حممد (ص) ،که انشی از عدم کنرتل شرای روانی سخت خود بوده ،به تعارض نینجامید است. درهنایت اینکه ،مههی ما در زندگی بر اساس احتماالت ،نه قطعیات ،زندگی میکنیم .ما اب افرادی اپی میز معامله مینشینیم که میپندارمی انسانهای درستی هستند و پیشبینی میکنیم که درهنایت به ما ضربه خنواند زد .بر اساس شناخت خود از انسانها ،کسی را بهعنوان شریک زندگی انتخاب میکنیم و ...در بسیاری از این موارد (و میشود گفت اکثر آنها) پیشبینی ما درست از آب درمیآید .این ،نوعی روانشناسی جتربی است که هر انسانی به دست میآورد .برای کسی که میان قریش بزرگ شده و اب تعصبات عمیق آنها آشنا بوده ،این ِ حدس خارقالعادهای نیست که بگوید افراد الف و ب و ج هرگز امیان خنواهند آورند .لذا ،حتی اگر بپذیرمی که پیامرب (ص) اب اعالم مرگ در حال کفر این سه نفر خود را به خطر خالف واقع گویی انداخته ،ابید گفت که احتمال خالف این واقعه آنقدر کم بوده که وی میتوانسته راجع به آنها ادعای مرگ در حالت کفر را مطرح کند؛ مهچنان که کسی در 50سال پیش به سادگی ممکن بود
سال چننی میکنیم؟" گفتم" :نه( »".ابن کثری .تفسری القرآن العظیم .ج .7ص ).328نیز :واقدی. مغازی :اتریخ جنگهای پیامرب (ص) .ص .463
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 161 /
ادعا کند مائو ،کاسرتو و کیم ایل سونگ در حالت ابور به کمونیسم از دنیا خواهند رفت ،بیآنکه ادعا او معجزه ابشد. در هنایت اینکه ،درست درآمدن سه پیشبینی حمتمل 1را منیتوان بهعنوان مصداق امر عظیمی مانند معجزه تلقی کرد که قرار است حقانیت یک دین را اثبات کند. -6معرفت مینویسد: «یکی دیگر از پیشگوییهای غیبی قرآن ،خرب دادن از هبانهتراشیهای اعراب جامانده است؛ ازمجله در سال خروج برای جنگ حدیبیه در سال ششم هجرت و رهسپاری به عمرة القضاء .گروهی از ساکنان پریامون مدینه اپ به فرار گذاشتند و گروهی دیگر کاهلی ورزیده ،واپس 2 ماندند». آایت مورداشارهی وی اینها هستند: ك الْم َخلَّفو َن ِمن ْاأل َْعر ِ استَغْ ِف ْر لَنا یَقولو َن ِِبَلْ ِسنَتِ ِه ْم َ سیَقول لَ َ اب َشغَلَْتنا أ َْموالنا َو أ َْهلوان فَ ْ َ ما لَیس يف ق لوهبِِم قل فَمن میَْلِك لَكم ِمن َِّ ضًّرا أ َْو أَر َاد بِك ْم نَ ْفعاً بَ ْل اَّلل َشْیئاً إِ ْن أَر َاد بِك ْم َ ْ ْ َْ ْ َ ْ َ
1حمتمل امر ممکنی است که احتمال صدق آن بیش از کذبش ابشد.
2حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .6ص .285
/ 162اعجاز غیبی
ِ كا َن َّ ِ الرسول َو الْم ْؤِمنو َن إَِل أ َْهلی ِه ْم ب َّ اَّلل ِبا تَ ْع َملو َن َخبریاً ( )11بَ ْل رَنَْنت ْم أَ ْن لَ ْن یَْن َقل َ 1 ِ الس ْوِء َو كْنت ْم قَ ْوماً بوراً ()12 ك يف ق لوبِك ْم َو رَنَْنت ْم رَ َّن َّ أَبَداً َو زیِّ َن ذل َ «بهزودی واپسماندگان از عربهاى (صحرانشنی) به تو مىگویند" :اموال ما و خانوادههامیان ،ما را (به خود) مشغول داشت ،پس براى ما طلب آمرزش كن!" اب زابنهایشان چیزى را مىگویند كه در دلهایشان نیست بگو" :اگر (خدا) زایىن براى مشا خبواهد ،ای سودى براى مشا خبواهد ،پس چه كسى از طرف خدا براى مشا صاحباختیار چیزى است؟ (ات مانع او شود!) بلكه خدا به آنچه اجنام مىدهید آگاه است )11( .بلكه یقنی كردید كه فرستاده (خدا) و مؤمنان به سوى خانوادههایشان هرگز ابزخنواهند گشت؛ و این در دلهاى مشا آراسته شده بود و ابگمان بدى گمان بردید ،و گروهى هالك شده بودید»)12( ". ِ ِ ِ الم َ سیَقول الْم َخلَّفو َن إِ َذا انْطَلَ ْقت ْم إَِل َمغامنَ لتَأْخذوها َذروان نَتَّبِ ْعك ْم یریدو َن أَ ْن ی بَ ّدلوا َك َ اَّلل ِم ْن قَ ْبل فَ َسیَقولو َن بَ ْل َْحتسدونَنا بَ ْل كانوا ال یَ ْف َقهو َن إِالَّ اَّللِ ق ْل لَ ْن تَتَّبِعوان َكذلِك ْم َ قال َّ َّ 2 قَلیالً «هنگامى كه اب شتاب به سوى غنیمتها به راه مىافتید ات آنها را بگریید، واپسماندگان بهزودی مىگویند" :ما را واگذارید ات بدنبال مشا بیاییم ".درحالیکه مىخواهند كالم خدا را تغیری دهند؛ بگو" :بدنبال ما نیایید ،اینگونه خدا پیش از (این) گفت ".پس بهزودی مىگویند" :بلكه به ما حسد مىورزید ".بلكه (آانن) هرگز جز اندكى بهطور عمیق منىفهمیدند».
1فتح 11 :و .12 2فتح.15 :
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 163 /
ِ لَو كا َن عرضاً قَریباً و س َفراً ِ ت َعلَْی ِهم الشُّقَّة َو َسیَ ْحلِفو َن قاصداً الَتَّبَع َ وك َو لك ْن بَع َد ْ َ َ ْ ََ 1 ِ ِ ِ اَّلل یَ ْعلَم إِ َّهن ْم لَكاذبو َن استَطَ ْعنا َخلََر ْجنا َم َعك ْم ی ْهلكو َن أَنْف َسه ْم َو َّ ِاب ََّّلل لَ ِو ْ ِ غنیمت) اناپیدار نزدیكى ،و سفرى كواته (و آسان) «اگر (برفرض دعوت تو به سوى بود ،حتماً از پى تو مىآمدند؛ ولیکن (اكنون در مورد جنگ تبوك) آن راه پرمشقت بر آانن دور است .و بهزودی به خدا سوگند اید مىكنند كه" :اگر (برفرض) تواانىي داشتیم، حتماً مهراه مشا بریون مىآمدمی!" (آانن اب كردار و گفتارشان) خودشان را به هالكت مىافكنند؛ و خدا مىداند كه آانن قطعاً دروغگویند». نقد: قاعداتً وجه پیشگواینهی موجود در این دو آیه ،ابید مجالت بعد از «خواهند گفت» و «به خدا قسم میخورند که» ابشد .اما به چند دلیل منیتوان اینها را نشانهای بر اعجاز قرآن گرفت: -1-6ما منیدانیم که واقعاً چننی عباراتی از جانب ختلفکنندگان بیان شده است ای
خری .برای پیگریی چننی خربی ،ابید به خارج از قرآن مراجعه کرد که در این صورت - به شرط ایفنت مورد مطلوب -اب افت واثقت سند مواجه میشومی که به کار تعینی اعجاز منیآید.
-2-6این آیه راجع به یک پدیدهی پیچیده پیشگویی منیکند .آوردن چننی هبانههایی
از جانب ختلفکنندگان برای یک فرد عادی کامالً قابل پیشبینی است. 1توبه.42 :
/ 164اعجاز غیبی
ِ سرودن -3-6چهبسا ختلفکنندگان پیش از نزول این آایت (ای از دید خمالفان اسالم، این آایت توس حممد بن عبدهللا) حمتوای مشابه این آیه را در موقعیتی دیگر گفته ابشند، و ازاینجهت پیشبینی اینکه مهان حرف را در موقعیت مشابه در آینده خواهند گفت، امری سهل بوده است. -7معرفت دو آیهی زیر را بهعنوان معجزه معرفی میکند: الس َفهاء ِم َن الن ِ َّاس ما َوالَّه ْم َع ْن قِْبلَتِ ِهم الَّيت كانوا َعلَْیها ق ْل ََِّّللِ الْ َم ْش ِرق َو الْ َم ْغ ِرب َ سیَقول ُّ 1 ی هدي من یشاء إَِل ِصر ٍ اط م ْستَقیم َْ َ ْ َ «بهزودی مردم سبکسر ،خواهند گفت" :چه چیز آانن را ،از قبلهشان كه بر آن بودند ،روى براتابند؟ !" بگو" :خاور و ابخرت ،فق از ِ آن خداست؛ هر كس را (شایسته بداند و) خبواهد ،به راه راست راهنماىي مىكند»". ٍ ِ َّ ب ذین أَ ْشَركوا لَْو شاءَ َّ اَّلل ما أَ ْشَرْكنا َو ال آابؤان َو ال َحَّرْمنا ِم ْن َش ْيء َكذل َ ك َك َّذ َ َ سیَقول ال َ َّ ذین ِم ْن قَ ْبلِ ِه ْم َح َّىت ذاقوا َِبْ َسنا ق ْل َه ْل ِعْن َدك ْم ِم ْن عِ ْل ٍم فَت ْخ ِرجوه لَنا إِ ْن تَتَّبِعو َن إِالَّ الظَّ َّن ال َ 2 َو إِ ْن أَنْت ْم إِالَّ َختْرصو َن. «كساىن كه شرك ورزیدند ،بهزودی مىگویند" :اگر (برفرض) خدا مىخواست ،ما و پدرامنان شرك منىورزیدمی ،و هیچچیزی را ممنوع منىكردمی ".كساىن (هم) كه پیش از آانن بودند مهنیگونه( ،پیامربان را) تكذیب كردند ،ات سراجنام (طعم) سخ ِىت (جمازات) ما را
1بقره.142 : 2انعام.148 :
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 165 /
چشیدند .بگو" :آای نزد مشا دانشى هست ،پس آن را براى ما بریون آورید[ ".مشا] جز از گمان پریوى منىكنید ،و جز این نیست كه مشا حدس مىزنید( ،و دروغ مىابفید)». معرفت این دو آیه را ازآنجهت که راجع به سخن مشرکان و دیگران در آینده خرب 1 داده ،معجزه میداند.
نقد:
درست است که قرآن در این آایت خرب از آینده میدهد ،اما خرب حتقق آنچه قرآن پیشگویی میکند ای اصالً به ما نرسیده ،ای دستکم بهطور قطعی به ما نرسیده است. یعنی ما منیتوانیم اب اطمینان -ولو از جنس اطمینان اترخیی -بگوییم که مردم سبکسر بر قبلهی مسلمنی خرده گرفتهاند ای مشرکان گفتهاند «اگر (برفرض) خدا مىخواست ،ما و پدرامنان شرك منىورزیدمی ،و هیچچیزی را ممنوع منىكردمی ».لذا اتئید حتقق پیشگویی قرآن در این دو آیه ای ممکن نیست ،ای اینکه مؤید این حتقق (که اتریخ ای حدیث است) ضعیفتر از آن است که بتوان اب تکیه بر آن ادعای معجزه بودن این آایت را مطرح کرد. -8معرفت آایت زیر را نیز بهعنوان خرب از غیب ذکر میکند:2
1حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .6ص .289 2مهان .ص .292
/ 166اعجاز غیبی
الص ِ احل ِ و َع َد َّ َّ ات لَیَ ْستَ ْخلِ َفنَّه ْم ِيف ْاأل َْر ِ ف ذین َآمنوا ِمْنك ْم َو َع ِملوا َّ استَ ْخلَ َ ض َك َما ْ اَّلل ال َ َ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ َّ ذین م ْن قَ ْبل ِه ْم َو لَی َم ّكنَ َّن َهل ْم دینَهم الَّذي ْارتَضى َهل ْم َو لَیبَ ّدلَنَّه ْم م ْن بَ ْعد َخ ْوف ِه ْم أ َْمناً ال َ 1 ِ ك هم الْ ِ فاسقو َن ك فَأولئِ َ یَ ْعبدونَِن ال ی ْش ِركو َن يب َشْیئاً َو َم ْن َك َفَر بَ ْع َد ذل َ «خدا به كساىن از مشا كه امیان آورده و [كارهاى] شایسته اجنام دادهاند ،وعده داده است كه قطعاً آانن را در زمنی جانشنی خواهد كرد ،مهانگونه كه كساىن را كه پیش از آانن بودند ،جانشنی كرد؛ و مسلماً دینشان را كه براى آانن پسندیده است ،به نفعشان مستقر خواهد كرد ،و البته بعد از ترسشان (وضعیت) آانن را به آرامش مب ّدل مىكند، درحالیکه مرا مىپرستند [و] هیچچیز را شریك من خنواهند ساخت .و كساىن كه بعد از آن كفر ورزند ،پس فق آانن انفرمانربدارند».
ِ َّ ضعِفوا ِيف ْاأل َْر ِ ثنی است ْ ض َو َْجن َعلَه ْم أَئ َّمةً َو َْجن َعلَهم الْوا ِر َ ذین ْ َ و نرید أَ ْن َمن َّن َعلَى ال َ «و مىخواهیم كه بر كساىن كه در زمنی مستضعف شده بودند ،منّت هنیم و آانن را پیشوااین (زمنی) گردانیم و آانن را واراثن (آن) قرار دهیم». 2
نقد:
مضمون این آایت هنوز حمقق نشده ،لذا منیتوان راجع به صدق و کذب آن ارهارنظر کرد؛ درنتیجه منیتوان آنها را معجزه دانست .هرچند که معرفت راجع به این آایت بهصراحت از لفظ معجزه استفاده منیکند ،و میگوید« :أتویل اینگونه آایت مهان
1نور.55 : 2قصص.5 :
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 167 /
رهور دولت حق در آخرالزمان است» ،1اما ازآجناییکه آن را ضمن حبث از اعجاز قرآن بهطور عام و اعجاز غیبی بهطور خاص آورده ،من نیز در اینجا به ذکر آن پرداختم. -9اما مشهورترین و برجستهترین آیهای که گفته میشود از آینده خرب میدهد ،آیهی سوم و ابتدای آیهی چهارم سورهی روم راجع به غلبهی رومیان بر ایرانیان در آینده است:2 ض و هم ِمن ب ع ِد َغلَبِ ِهم سی ْغلِبو َن ( )3يف بِض ِع ِسننی ََِّّللِ غلِب ِ ت ُّ ْ َ الروم ( )2يف أ َْد َىن ْاأل َْر ِ َ ْ ْ َ ْ ْ ََ َ 3 ٍ ْاأل َْمر ِم ْن قَ ْبل َو ِم ْن بَ ْعد َو یَ ْوَمئِذ یَ ْفَرح الْم ْؤِمنو َن «الف ،الم ،میم( )1( .سپاه) روم در نزدیكترین سرزمنی شكست خورد؛ ( )2و[َل] آانن بعد از شكستشان در [ررف] چند سال بهزودی پریوز خواهند شد )3( .كار [ها] قبل از (آن شكست) ،و بعد از (این پریوزى) ،فق از آن خداست؛ و در آن روز مؤمنان از ایرى اهلى (و پریوزى دیگرى) شاد مىشوند».
1حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .6ص .292
2ن .ک :مهان .ص 290؛ انصر مکارم شریازی .قرآن و آخرین پیامرب .ص 282؛ ابوالقاسم خویی. بیان در علوم و مسائل کلی قرآن .ص .110 3روم 2 :و .3
/ 168اعجاز غیبی
خویی مینویسد« :آنچه این آیه خرب داده بود ،در مدت کمرت از ده سال واقع 1 گردید و شاه روم بر اپدشاه ایران غالب شد». مدعای مطرحشده در اینجا روشن است .قرآن پیشبینی کرده که بعد از شکست روم به دست فارس ،بهزودی روم بر فارس چریه خواهد شد ،آن هم ررف مدت 3ات ( 9ای 3ات )210سال ،و این پیشبینی به حقیقت تبدیل شد. نقد:
-1-9اگر بنا بر اعجاز بود ،چرا از لفظ «بضع» استفاده شد و بهجای آن از عددی دقیقتر ،یعنی سال ،ماه و حتی روزی مشخص برای پیشگویی پریوزی متقابل رومیان استفاده نشد؟ به نظر میرسد قاطعیت اعجاز چننی دقتی را طلب میکند؛ دقتی که «بضع» فاقد آن است. -2-9اگر فرض بگریمی که این آیه حاوی پیشگویی غلبهی متقابل رومیان بر فارس
است ،چننی پیشگوییای چندان دور از نظر هم نبوده .امپراتوری روم در آن زمان یکی از دو قدرت فائقهی جهان بود و امکان پریوزی آن در فاصلهی نزدیک امر غریبی نبود. به عبارتی ،پیشگویی پریوزی روم چیزی از سنخ پیشبینی ترکیب حاصله از رخینت پنج
1ابوالقاسم خویی .بیان در علوم و مسائل کلی قرآن .ص .110
2 ضع ،ابلفتح و ضع و البِ ْ برخی «بضع» را بنی 3ات 10ذکر کردهاند .ابن منظور مینویسد« :البَ ْ ضع») ؛ مهچننی خلیل بن الكسر :ما بنی الثالث إَِل العشر( ».ابن منظور .لسان العرب .ذیل «البِ ْ ضع من العدد ما بنی الثالثة إَل العشرة( ».خلیل ابن امحد .کتاب العنی .ذیل امحد میگوید« :البِ ْ ضع») .ال بته این اختالف چندان امهیتی ندارد ،و ممکن است انشی از به مشار آوردن عدد 9 «البِ ْ
داخل در مشارش توس کسانی که 3ات 9معنی میکنند ،و به مشار نیاوردن عدد 10توس کسانی که 3ات 10معنی میکنند ،ابشد.
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 169 /
اتس همزمان نبوده ات موجب شگفتی شود؛ این پیشگویی بیشرت شبیه پیشبینی پریوزی یکی از طرفنی دموکرات ای مجهوریخواه در انتخاابت رایستمجهوری آمریکا است که در هر دوره از این انتخاابت توس کارشناسان فراوانی بهدرستی اجنام میپذیرد؛ یعنی پیشبینیای که بهطور طبیعی قریب به پنجاه درصد شانس حتقق دارد. بهاینترتیب ،این پیشگویی قرآن بیان امری اب احتمال وقوع ابال بوده و قوت آن کمرت از آن چیزی است که شایستهی لفظ معجزه ابشد.
-3-9اما اصلیترین نقد این است که اساساً سبب نزول رایج این آیه که گفته میشود در مکه پس از شکست روم از ایران انزل شده و پیشگویی کرده که متقابالً روم ررف چند سال به پریوزی خواهد رسید ،تنها سبب نزول موجود این آیه نیست و بهموازات آن سبب نزولی وجود دارد که این آایت را از هرگونه اعجازی هتی میکند .سیوطی در سبب نزول این آایت مینویسد: « -824ترمذی از ابوسعید (رض) روایت کرده است :همزمان اب روز بدر ،روم بر فارس غلبه حاصل کرد و آن پریوزی مسلماانن را خرسند ساخت .پس امل ،غلِب ِ الروم ،يف أ َْد َىن ْاألَْر ِ اَّلل ص ِر َّ ت ُّ ض ...ات ...بِنَ ْ َ 1 انزل شد -به فتح غنی. -825ابن جریر از ابن مسعود به مهنی معنی روایت کرده است. 1منظور از «به فتح غنی» در واژهی «غلبت» است که معنای آیه را اینگونه تغیری میدهد «امل ،روم پریوز شد»...
/ 170اعجاز غیبی
-826ابن ابو حامت از ابن شهاب روایت میکند :در مکه قبل از هجرت رسول خدا مشرکان اب مسلماانن حبث میکردند و میگفتند: رومیان یقنی دارند که اهل کتاباند ،جموس بر آنها پریوز شد ،مشا گمان میکنید اب کتابی که به پیغمرباتن انزل شده است بر ما پریوز میشوید. پس مهانگونه که جموس روم را که اهل کتاباند مغلوب ساخت ،ما هم مشا را شکست میدهیم .آنگاه خدای عز و جل امل ،غلِب ِ الروم را ت ُّ َ انزل کرد. -827ابن جریر از عکرمه و از حییی بن یعمر و از قتاده به مهنی معنی روایت کرده است. روایت اولی اب قرائت غلبت به فتح غنی است ،چون آیه در روز پریوزی رومیها همزمان اب روز بدر انزل شده است .و روایت دومی اب قرائت غلبت به ضم غنی است ،پس معنی آیه چننی میشود :رومیها بعد از پریوزیشان بر فارس بهزودی مغلوب مسلماانن خواهند شد .ات اینکه 1 معنی کالم درست گردد ،وگرنه هبرت از این معنی منیشود». مالحظه میشود که طبق بیان سیوطی اساساً سبب نزول این آیه در هالهای از اهبام قرار دارد ،و سبب نزولی که صحبت از پریوزی رومیان در روز بدر و پریوزی مسلماانن بر روم میکند ،واثقت سبب نزول خمتار اعجازابوران را خمدوش میکند .مهنی تزلزل ابعث میشود که نتوانیم آایت فوق را معجزه بدانیم؛ چراکه معجزه ماهیتاً خللانپذیر و قاطع است. 1سیوطی .اسباب نزول آایت قرآن کرمی .ص .272
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 171 /
-10یک مورد از پیشگوییهای منتسب به قرآن که معجزه دانسته میشود ،پیشگویی سامل ماندن جسد فرعونی است که در تعقیب و گریز میان بنیاسرائیل به رهربی موسی (ع) و فرعونیان ،هنگام عبور از درایی شکافته شده غرق شد .خداوند در قرآن درابرهی او میگوید: ِ فَالْیوم ن ن ِجیك بِبدنِ ِ ك آیَةً َو إِ َّن َكثریاً ِم َن الن ِ َّاس َع ْن آایتِنا لَغافِلون ك لتَكو َن ل َم ْن َخلْ َف َ َْ َ َ ّ َ َ َ َ «و[َل] امروز تو را اب زرهت جنات مىدهیم (و بدنت را بر بلندى مىهنیم) ،ات براى كساىن كه پس از تو هستند ،نشانه (عربتآموزی) ابشى! و قطعاً بسیارى از مردم ،از نشانههاى ما غافلاند».
1
هارون حییی به این اعجاز معتقد است ،اما بیآنکه توضیح اضافهای بدهد تنها به آن اشاره میکند .وی بدون ارائهی شاهد و دلیل مینویسد« :جسد این حاکم ستمگر بعد از غرق شدن به ساحل رسید و مصریها آن را مومیائی منودند .این جسد حاال هم در موزمی [=موزه] قاهره برای عربت مردم موجود است 2».اما رضا افضلی اب ذکر کتاب مقایسهای میان تورات ،اجنیل ،قرآن و علم نوشتهی موریس بوکای (که به نظر میرسد مرجع اصلی نوشتهی افضلی است) ،این اعجاز را اینطور شرح میدهد:
1یونس.92 :
2هارون حییی .اعجاز قرآن در پرتو ساینس و تکنالوژی معاصر .ص .118
/ 172اعجاز غیبی
«در مورد فرعون معاصر اب حضرت موسی (ع) نظرات متفاوتی وجود دارد؛ اما اکثر قریب بهاتفاق بررسیها حاکی از آن است که حضرت موسی (ع) در زمان رامسس دوم به دنیا آمده است .برخی بر این ابورند که رامسس دوم ،مهان فرعونی که موسی (ع) را بزرگ کرد ،فرعون زمان قیام حضرت موسی (ع) نیز هست .اما شواهد و قرائن و اسناد موثق نشاندهندهی آن است که حضرت موسی (ع) در زمان دو فرعون بوده است .او در زمان رامسس دوم به دنیا میآید .رامسس دوم هنگام اقامت موسی (ع) در شهر مدین بعد از شصت و هفت سال سلطنت میمرید و جای او پسرش مرنِپتاح اپدشاه مصر میشود .مرنِپتاح مهان فرعونی است که در زمان قیام حضرت موسی (ع) در درای غرق میشود و خداوند متعال خرب از سامل ماندن جسم او میدهد. بههرحال در اواخر قرن نوزدهم متام فراعنهای که انسان در عصر جدید درست ای اندرست گمان کردهاند که ارتباطی اب قیام داشتهاند ،در گورهای "درهی اپدشاهان" در "طیوه (تب)" کشف میشوند... مهانطور که قرآن خرب داده بود به امر اهلی جسد غرقشدهی فرعون به ساحل جنات میرسد و توس افرادی مومیایی میشود .امروزه او در اتالر "اجساد مومیاییشدهی اپدشاهان" موزهی قاهرهی مصر در معرض 1 دید متاشاگران قرار دارد».
1رضا افضلی .قرآن ،علم ،اعجاز .ص .112
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 173 /
نقد:
-1-10حوادث مربوط به زمان موسی (ع) ،ازمجله ماجرای خروج بنیاسرائیل از مصر ،1مبهمتر از آن است که بتوان اتریخگذاری دقیقی راجع به آن اجنام داد 2.اختالفی که میان پژوهشگران بر سر ماهیت فرعون زمان خروج بنیاسرائیل از مصر وجود دارد نیز انشی از مهنی اهبام است .حتی زمان حیات خود موسی (ع) بهدرستی معلوم نیست. در دائرهاملعارف دین راجع به زمان حیات موسی (ع) آمده« :قرن سیزدهم پیش از
میالد ،اما این اتریخ قطعی نیست 3».لذا منیتوان اب دقتی قطعیتآور ،که الزمهی یک معجزه است ،گفت که چه کسی و کدام فرعون در درای غرق شده ،ای آای اصالً از منظر اترخیی (که اتریخ در اینجا نقش مرجع خارجی را ابزی میکند) حادثهی غرق شدن در درای برای یکی از فراعنه اتفاق افتاده است ای خری.
-2-10من به ترمجهی فارسی کتاب موریس بوکای دسرتسی نداشتم .اما ترمجهی
انگلیس کتاب (که اصل آن فرانسوی است) را در اختیار دارم .در خبش مربوط به حادثه خروج و غرق شدن فرعون در درای (فصل ،4خبش ،)3بوکای هیچ اشارهی صرحیی به The Exodus
1
2منسر مینویسد« :دانشمندان دو اتریخ متفاوت را بهعنوان زمان خروج از مصر پیشنهاد کردهاند: یکی قرن 15پیش از میالد ،که بر اساس فهم حتتاللفظی اعداد موجود در منت کتاب مقدس است (بهخصوص 1اپدشاهان )1:6و دیگری قرن 13پیش از میالد که بر اساس برخی تفاسری از مشاهدات ابستانشناسی که در کنعان اجنام گرفته ،تنظیم شده استMartin Manser. ( ». ).Critical Companion to The Bible. p 79 John Van Seters. “Moses”. p 6199.
3
/ 174اعجاز غیبی 1
اینکه جسد فرعون به ساحل جنات رسیده و توس افرادی مومیای شده ،اجنام منیدهد. البته فحوای کالم بوکای مهنی است .اما متام کالم بوکای مبتنی بر پذیرش روایت کتاب مقدس و قرآن از رخداد غرق شدن فرعون در درای است .بعد که این را پذیرفت ،اب تطبیق اتریخ و کتاب مقدس تشخیص میدهد که مرنپتاح مهان فرعون غرق شده است و حاال که امروز جسد مومیایی او را در اختیار دارمی ،حتماً این جسد به ساحل جنات رسیده و توس افرادی مومیاییشده است. این نگاه برای کسی قابلقبول است که پیشتر حقانیت کتاب مقدس و قرآن را پذیرفته ابشد .اما وقتی راجع به اعجاز قرآن حبث میکنیم ،منیتوانیم حمتوای قرآن مبنی بر غرق شدن فرعون در درای را قطعی گرفته ،بقیه داستان را بدون داشنت مستند اترخیی ابزسازی کنیم .درواقع ما برای نشان دادن صدق کالم خدا در قرآن ،و از این رهگذر پذیرش اعجاز قرآن ،نیازمند تصدیق کالم قرآن اب استناد به یک مرجع خارج از قرآن، که در اینجا اتریخ این نقش را ابزی میکند ،هستیم .یعنی ابید بهوسیلهی مستندات اترخیی به حنو مستقل نشان دهیم که فرعونی در حوالی زمان ختمنی زده شده برای حیات موسی (ع) در درای ای رودخانه غرق شده (و چون طبق گفتهی افضلی ما امروز راهراً جسد متامی فرعونهای انمزد همزمانی اب خروج را در اختیار دارمی ،البد بعد از غرق شدن جسد وی به ساحل رسیده و عدهای آن را برده و مومیایی کردهاند ).این حلقهی اصلی ،نه توس موریس بوکای نشان داده میشود نه افضلی و نه حییی. به دیگر تعبری ،اب توجه به اینکه در حبث از اعجاز در مرحلهی پیشاپذیرش دین قرار دارمی ،حتی اگر بر سر وجود موسی (ع) که راهراً بدون در نظر داشت متون مقدس اثبات وجود او چندان آسان نیست مناقشه نکنیم ،ابز هم نیاز دارمی بدانیم که یکی از Maurice Bucaille. The Bible, The Quran and Science. pp 144 – 157.
1
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 175 /
فراعنه که اکنون جسد مومیاییشدهی آن در اختیار ماست ،در حمدودهی اترخیی ادعایی برای حیات موسی (ع) در درای غرق شده ات بشود گفت آیهی فوق معجزه است. هرچند اگر خبواهیم وسواس علمی به خرج دهیم (که به نظر منیرسد کار بیجایی هم ابشد) ابید برای وقوع حادثهی شکافته شدن درای نیز سند اترخیی مستقل از متون مقدس پیدا کنیم ات شواهد ما برای پذیرش اعجاز آیهی 92سورهی یونس کامل شود. -3-10مهانطور که گفته شد ،برای اینکه در مرحلهی پیشاپذیرش قرآن ،که حبث
اعجاز در این مرحله اجنام میشود ،نشان دهیم که گزارهی پیشگواینهای از قرآن صادق از آب درآمده ،نیازمند توسل به مرجع مستقلی هستیم که صدق گفتار قرآن را اتئید کند .در عمدهی این موارد ،اتریخ متکفل چننی وریفهای است .اما در مورد ماجرای غرق شدن فرعون ،که داستانی فرعی در دل داستان اصلی خروج بنیاسرائیل از مصر و حتی در مرتبهی ابالتر در دل داستان نبوت موسی (ع) است (که نبوت او مستلزم وجود اترخیی اوست) ،راهراً اتریخ و ابستانشناسی قادر به تصدیق هیچکدام از این دو داستان اصلیتر نیستند .ویلیام ِد ِور مینویسد: «بررسیهای ابستانشناسی پریامون موسی و خروج از مصر به حنو مشاهبی بهعنوان جستجویی بیحاصل رها شدهاند .درواقع ،امروزه شواهد ابستانشناسی فراوان از ریشههای عمیق بومی بنیاسرائیل اولیه جمالی برای [ماجرای] خروج از مصر ای چهل سال سرگردانی در صحرای سینا ابقی منیگذارد .ممکن است در نیمهی دوم قرن سیزدهم پیش از
/ 176اعجاز غیبی
میالد شخصیتی موسیمانند در جایی در جنوب فرااردن 1وجود داشته؛ جایی که بسیاری از دانشمندان فکر میکند سنتهای کتاب مقدس درابرهی خدای یهوه در آجنا رهور کره است .اما ابستانشناسی 2 منیتواند چننی شخصیتی را بهعنوان یک شخصیت اترخیی اتئید کند». فینکلشتنی و َمَزر نیز معتقدند: «از طریق ابستانشناسی منیتوان هیچ شاهد مستقیمی مبنی بر اقامت موقت بنیاسرائیل در مصر و خروجشان به دست آورد ...داستان خروج ،یکی از برجستهترین عقاید در حافظهی مشرتک بنیاسرائیل را منیتوان بهعنوان یک رخداد اترخیی پذیرفت بلکه ابید به مثابه یک 3 محاسهی قومی تعریف شود». مهچننی مارتنی منسر مینویسد« :در منابع مصری ،خروج بنیاسرائیل ضب نشده 4 است». در این وضعیت ،منیتوانیم داستان فرعی غرق شدن فرعون در درای را به شکلی مستقل از منت قرآن اتئید کنیم .رجوع به تورات هم بهعنوان مرجع اتئید ممکن نیست؛
1
Transjordan William Dever. What Did The Biblical Writers Know And When Did They Know It? p 98 & 99. 3 Israel Finkelstein and Amihai Mazar. The Quest for the Historical Israel. p 59 & 60. 4 Martin Manser. Critical Companion to The Bible. p 80. 2
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 177 /
زیرا صدق حمتوای تورات بهطور عادی حتی بیش از قرآن حمل چون و چرا است و عالوه بر این ،در اسالم 1صحبت از حتریف تورات نیز وجود دارد. * عالوه بر نقدهای مصداقی فوق نسبت به مواردی از معجزات ادعایی در زمینهی اَخبار غیبی ،یک نقد کلی به برقراری اینهمانی میان پیشگویی و اعجاز وجود دارد. آشکار است که در طول اتریخ ،و حتی اکنون ،افرادی هستند که نسبت به آینده پیشگویی اجنام میدهند و این پیشگوییها بعضاً درست هم از آب درمیآید .مشخصاً افرادی که در علوم غریبه متخصص هستند میتوانند مراتبی از پیشگویی صادق را نسبت به آینده اجنام دهند .حتی مواردی از پیشگویی صادق نزد افرادی اب مهارتهای سطح اپینیتر ،مثل فالگریها هم دیده میشود 2.لذا به نظر منیرسد که بتوان پیشگویی را نشانهی امر عظیمی مانند نبوت دانست .ای حتی اگر کسی مایل است میان پیشگویی 1از «اسالم» و نه «قرآن» صحبت میکنم ،زیرا ممکن است کسی معتقد ابشد از صرف قرآن حتریف لفظی تورات ،یعنی کم و زاید کردن الفاظ آن ،به دست منیآید .چنانکه معرفت مینویسد« :قرآن واژهی حتریف را فق در مهان معنای لغویاش -یعنی -دستربد در معنای کلمه و تفسری آن به وجه انصحیح -که از آن به سوء أتویل ای تفسری به رأی اید شده است به کار برده است .حتریف بدین معنا ،مهان حتریف معنوی است ...حتریف عهدین (عهد عتیق و عهد جدید) -که در قرآن به آن اشاره شده است -ای به سوء أتویل بوده است؛ بدین معنا که برخالف حقیقت -بدون آنکه در واژهی کتاب دست بربند -در آنها تصرف میکردند؛ ای اینکه افزون بر آن تلفظ واژگان کتاب را - به هنگام تکلم -تغیری میدادند( ».حممدهادی معرفت .حتریفانپذیری قرآن .ص 27و )28 2شاید مشا هم مثل من در این زمینه جتربههایی شخصی داشته ابشید.
/ 178اعجاز غیبی
و نبوت مالزمه برقرار کند ،آن پیشگویی ابید بسیار دقیقتر و اعجابآورتر از مواردی مثل دادن وعدهی پریوزی در جنگی نسبتاً برابر ابشد .مثالً شخص پیشگو ابید بگوید که دقیقاً در فالن روز از فالن سال اتفاق مشخصی خواهد افتاد (مثالً زلزله خواهد آمد) ،نه اینکه از عباراتی مانند «بهزودی» ای «در چند سال آینده» و ...استفاده کند. ایدآوری میکنم که حبث ما پریامون معجزه است؛ امری که قرار است وقوع آن آنقدر غریب ابشد که ما را به صدق رسالت یک فرد ابورمند کند .پس پیشگویی اگر قرار است معجزه ابشد ابید بسیار خاصتر و دقیقتر از مواردی که در قرآن آمده ابشد. * جدای از مواردی که در ابال راجع به «پیشگویی» گفتم ،معرفت مواردی را نیز که در قرآن از گذشته و حال خرب داده شده بهعنوان اخبار غیبی مطرح کرده و آنها را معجزه میداند .وی راجع به اخبار گذشتگان مینویسد: «خداوند متعال خرب از امتهای گذشته را غیب انمیده و آن را نشانی بر راستی نبوت هناده است .نیز نشانی است بر اینکه قرآن کرمی وحیای از جانب هللا -عز شأنه -میابشد .در چندین آیهی قرآن ،ایدکرد داستانهای انبیا و امتهای آانن ،اخبار غیبی مشرده شده است؛ چراکه پیش از آن ،نه پیامرب (ص) آن را میدانست و نه قوم او .حضرت رسول (ص) امی بود و نه میخواند و نه مینوشت .قوم او نیز امی بودند و اهل کتابخوانی نبودند ،ازاینرو هیچیک شناختی از
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 179 /
رخدادهای گذشته نداشتند؛ چراکه نه آن را دیده و نه در کتابی خوانده 1 و نه در آموزشگاهی آموخته بودند». استدالل معرفت روشن است .اما این ادعای او که در مکه هیچ شناختی نسبت به «رخدادهای گذشته» وجود نداشته ،ادعایی است که نیازمند اثبات است .ضمن اینکه برخی شواهد نشان میدهد که دستیابی به اخبار گذشتگان چندان هم برای پیامرب (ص) دشوار نبوده .در مکه ،چنانکه خود معرفت مینویسد ،2مسیحیانی وجود داشتهاند مانند بلعام رومی که اب وجود این افراد هیچ بعید نیست که آموزههای مسیحیت به گوش پیامرب (ص) خورده و داستانهای گذشتگان را شنیده ابشد .عالوه بر این ،یکی از نزدیکان حممد (ص) ورقة بن نوفل است .او پسرعموی خدجیه بود و به گفتهی ابن هشام: «مسیحی بود و کتابهای آمسان را پژوهش کرده بود و از علوم رایج در میان مردم نیز آگاه بود 3».زمانی که خنستنی وحی به پیامرب (ص) رسید و پیامرب (ص) نسبت به حال خود در تردید بود ،خدجیه پیامرب (ص) را نزد ورقة برد و او تشخیص داد که پیامرب (ص) به رسالت رسیده است .طربی این داستان را از زابن خود پیامرب (ص) چننی نقل می کند:
1حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .6ص .256 2مهان .ص .259 3ابن هشام .سریت حممد رسولهللا .ج .1ص .257
/ 180اعجاز غیبی
«آنگاه پیش خدجیه رفتم و گفتم" :بر خویشنت بیمناکم" و حکایت خویش را اب او بگفتم .خدجیه گفت" :خوشدل ابش که خداوند هرگز تو را خوار خنواهد کرد که تو اب خویشاوند نیکی میکنی و سخن راست میگویی و امانت گزاری و مهماننوازی و پشتیبان حقی ".آنگاه خدجیه مرا پیش ورقة بن نوفل بن اسد برد و گفت" :ببنی برادرزادهات چه میگوید ".ورقة از من پرسش کرد و چون حکایت خویش اب وی بگفتم، گفت" :به خدا این انموسی است که بر موسی بن عمران انزل شد، 1 کاش در آن نصیبی داشتم»". وجود چننی افرادی در حمی مکه ،خصوصاً اینکه ورقة بن نوفل نسبت خویشی نیز اب پیامرب (ص) داشته ،کامالً این امر را ممکن میسازد که پیامرب (ص) اخبار گذشتگان را از این طریق درایفت کرده ابشد .لذا هیچ وجه اعجازی در آمدن اخبار گذشتگان در قرآن نیست .معرفت در أتکید بر معجزه بودن اخبار گذشتگان مینویسد: «آری ،این داستانها اب این جزئیات بر خود عربها و نیز بر دیگر مردم ،حتی اهل کتاب پوشیده بود .برخی از این گزارشها در کتابهای مشوه آانن آمده بود ،اما نص صحیح و پریاستهی آن در حتریفشده و ّ قرآن کرمی آمد .این ،خود ،نشان میداد که قرآن وحیانی و آمسانی است 2 و برگرفته از آن اساطری منیابشد». 1طربی .اتریخ طربی .ج .3ص .846مهچننی ن .ک :ابن هشام .سریت حممد رسولهللا .ج .1 ص .320 2حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .6ص .257
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 181 /
این ادعای معرفت اندرست و حتی تعجبآور است .اگر داستانی در قرآن راجع به گذشتگان آمده ابشد ،آنگاه آن داستان در هیچ کجای دیگر (اعم از کتب مقدس و کتب اتریخ) وجود نداشته ابشد ،از کجا میتوان صدق آن را اتئید کرد ات نوبت به پذیرش اعجاز برسد؟ درواقع اگر داستانی در هیچ جای دیگری غری از قرآن موجود نباشد ،کامالً ممکن است که فردی غریمسلمان بگوید پیامرب (ص) آن داستان را از پیش خود آورده ،نه از جانب خدا .پس این کالم معرفت هیچ وجهی از اعجاز قرآن را مکشوف منیسازد. در مورد اِخبار از اَخبار زمان حال ،یعنی زمان نزول یک آیه ،نیز معرفت ادعای اعجاز بهواسطهی خرب از غیب میکند .وی مینویسد: «مقصود از این دسته اخبار ،جراینهایی است که در دوران رسول خدا (ص) رخ داد و خود آن حضرت و اصحاب خاص ایشان در آن حاضر نبودند .قرآن انزل شد و این اخبار را در برداشت و از حقیقت این جراینها خرب داد ...این اخبار بر راستی رسالت و ارتباط تنگاتنگ آن 1 اب پروردگار آمسان و زمنی و آگاه از اسرار هنان آن دو داللت میکند». در ادامه چند منونه از این آایت را که معرفت معرفی میکند 2ذکر میکنم:
1مهان .ص .261 2مهان .ص .266-273
/ 182اعجاز غیبی
ِ ِ َّ ناج ْو َن ِابِْْل ُِْث َو الْع ْدو ِان َو ذین هنوا َع ِن الن ْ َّجوى ُثَّ یَعودو َن لما هنوا َعْنه َو یَتَ َ أَ َملْ تَ َر إ ََل ال َ مع ِ الرس ِ اَّلل َو یَقولو َن يف أَنْف ِس ِه ْم لَ ْو ال ی َع ِّذب نَا ك بِِه َّ صیَ ِة َّ ول َو إِذا جاؤ َك َحیَّ ْو َك ِِبا َملْ حیَیِّ َ َْ 1 َّ ِ ِ س الْ َمصری اَّلل ِبا نَقول َح ْسبه ْم َج َهنَّم یَ ْ صلَ ْوَهنا فَبئْ َ «آای نظر نكردهاى به كساىن كه از رازگوىي منع شده بودند ،سپس به آنچه كه از آن منع شده بودند ابزمیگردند ،و براى گناه و تع ّدى و انفرما ِىن فرستاده (خدا) اب یكدیگر رازگوىي مىكنند ،و هنگامیکه نزد تو مىآیند به چیزى كه خدا بدان تو را زندهابد نگفته است به تو "زندهابد" مىگویند؛ و در (دلهاى) خودشان مىگویند" :چرا خدا ما را به خاطر آنچه مىگوییم عذاب منىكند؟!" جهنّم براى آانن كاىف است ،درحالیکه وارد آن مىشوند (و مىسوزند) و چه بد فرجامى است». اب منافِقو َن و ِمن أَه ِل الْمدینَ ِة مردوا علَى النِّ ِ و ِممَّن حولَكم ِمن ْاأل َْعر ِ فاق ال تَ ْعلَمه ْم َْحنن َ ْ ْ َ ََ َ َ ْ َْ ْ َ ٍ 2 ٍ ِ ِ نَ ْعلَمه ْم َسن َع ِّذهب ْم َمَّرتَ ْنی ُثَّ ی َرُّدو َن إَل َعذاب عَظیم «و از اطرافیان مشا ،برخى عربهاى صحرانشنی منافقاند؛ و برخى ساكنان مدینه (نیز) به دورویی خو گرفته [و سركشى كرده] اند ،درحالیکه (تو) آانن را منىشناسى( ،وَل) ما آانن را مىشناسیم؛ بهزودی آانن را دو ابر عذاب مىكنیم سپس به سوى عذاب بزرگى ابزگردانده مىشوند!»
1جمادله.8 : 2توبه.101 :
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 183 /
ِ ِ ِ نی الْم ْؤِم َ ِ َّ اَّللَ َو ب َّ ذین َّاختَذوا َم ْسجداً ضراراً َو ك ْفراً َو تَ ْفریقاً بَْ َ حار َ ننی َو إ ْرصاداً ل َم ْن َ َ و ال َ اَّلل ی ْشهد إِ َّهنم لَ ِ كاذبو َن ( )107ال تَق ْم َرسولَه ِم ْن قَ ْبل َو لَیَ ْحلِف َّن إِ ْن أ ََرْدان إِالَّ ْ احل ْسىن َو َّ َ َ ْ فیه ِ فیه أَبداً لَمس ِج ٌد أ ِسس علَى التَّ ْقوى ِمن أ ََّوِل ی وٍم أَح ُّق أَ ْن تَقوم ِ ِ جال ِحیبُّو َن أَ ْن فیه ِر ٌ ّ َ َ َ َْ َ ْ َ َْ َسس ب ْنیانَه على تَ ْقوى ِمن َِّ ِ ضو ٍان یَتَطَ َّهروا َو َّ اَّلل ِحی ُّ اَّلل َو ِر ْ َ َ ب الْمطَّ ّهر َ ین ( )108أَ فَ َم ْن أ َّ َ َسس ب ْنیانَه على شفا جر ٍ اَّلل ال یَ ْه ِدي الْ َق ْوَم ف ها ٍر فَ ْاهن َار بِِه يف ان ِر َج َهن ََّم َو َّ َ َ َخ ٌْری أ َْم َم ْن أ َّ َ ِ لیم منی ( )109ال یَزال ب ْنیاهنم الَّذي بَنَ ْوا ریبَةً يف ق لوهبِِ ْم إِالَّ أَ ْن تَ َقطَّ َع ق لوهب ْم َو َّ الظَّال َ اَّلل َع ٌ 1 كیم ()110 َح ٌ «و (برخى منافقان) كساىن هستند كه مسجدى برگزیدند ،براى زاین رساندن ،و كفر ورزیدن ،و تفرقهافكىن بنی مؤمنان ،و كمینگاهى براى كسى كه پیش از [آن] اب خدا و فرستادهاش جنگ كرده بود؛ و بهطور قاطع سوگند اید مىكنند كه" :ارادهاى جز نیكى نداشتهامی ".و[َل] خدا گواهى مىدهد كه قطعاً آانن دروغگویند )107( .هرگز در آن (مسجد به عبادت) انیست! حتماً مسجدى كه از روز خنست بر اپرساىي (و خودنگهدارى) بنیانگذاری شده ،شایستهتر است كه در آن (به عبادت) ابیسىت؛ در آن ،مرداىن هستند كه دوست مىدارند اپكیزه ابشند؛ و خدا اپكیزگان را دوست دارد. ( )108و آای كسى كه ساختمانش را بر اپرساىي (و خودنگهدارى) و خشنودى خدا بنیانگذاری كرده ،هبرت است ،ای كسى كه ساختمانش را بر كنار پرتگاه فرورخیتنی بنیان هناده است ،و او را در آتش جهنّم فرومیافکند؟ و خدا گروه ستمكاران را راهنماىي منىكند )109( .ساختماىن كه آانن ساختند ،مهیشه (بهعنوان سبب) تردید ،در 1توبه.107-110 :
/ 184اعجاز غیبی
دلهایشان ابقى مىماند؛ مگر اینكه دلهایشان اپرهاپره شود ،و خدا داانى فرزانه است»)110( . متامی این آایت یک مشکل دارند؛ آن هم اینکه مدعای مطرحشده در آنها حتقیق پذیر نیست ات اِخبار از غیب داشنت آایت بر ما مسجل شود .زیرا این آایت خرب از احواالت درونی افرادی میدهند که نهتنها ما امروز به ذهن آنها دسرتسی ندارمی ،بلکه حتی معاصرانشان نیز از چننی دسرتسیای بیهبره بودهاند؛ ات جایی که خداوند در آیه ی 101سورهی توبه به پیامرب (ص) میگوید« :تو آانن را منىشناسى ».پس راهی وجود ندارد که اب تطبیق حمتوای این آایت اب واقعیت ،معجزه بودن آنها را پذیرفت.
اعجاز علمی در دوران جدید علوم جتربی به اشرف علوم تبدیل شده است .هژمونی علوم جتربی در ذهن مردم -اعم از اندیشمندان و مردم عادی -ات جایی است که اگر علم جتربی بتواند صحت گزارهای را نشان دهد ای -به تعبریی که چندان دقیق نیست -آن را «اثبات کند» ،گویی آن گزاره به خبشی انکارانشدنی از حقیقت جهان تبدیل میشود و اگر علم از نشان دادن صدق گزارهای ابزِباند ،در ذهن بسیاری از مردم آن گزاره کاذب تلقی میشود .من در اینجا کاری اب درستی ای اندرستی این رویکرد ای چرایی پیدایش آن ندارم .آنچه میخواهم از آن صحبت کنم این است که جایگاه ویژهی علوم جتربی ابعث شده ات امروزه آنچه به «اعجاز علمی» قرآن موسوم است ،از جاذبهای منحصربهفرد برخوردار شود؛ به شکلی که اگر یک مبلغ دینی خبواهد اب معجزه نشان دادن قرآن جوانی را به اسالم دعوت کند ،احتماالً قبل از هر وجه دیگری ،به معرفی اعجاز علمی قرآن میپردازد .ازاینجهت حبث از اعجاز علمی قرآن پرامهیت است. اب وجود این ،مدعیات انرر بر اعجاز علمی قرآن عموماً جز تالشهایی انموجه برای رب دادن قرآن به علوم جتربی نبوده و دربرابر خوانش انتقادی اتب منیآورند .در ادامه سعی خواهم کرد از میان موارد فراوانی که بهعنوان اعجاز علمی قرآن معرفیشده، به دلیل ضیق جمال ،تعدادی را منابب منونه معرفی و نقد کنم .برای اجنام این کار، انتخابهامی را متوجه سه نوع مدعای انرر بر اعجاز علمی کردهام :الف) مدعیاتی که اپسخ دادن به آنها و ابطالشان دشوار نبوده ،اب خمتصری توضیح قابل اجنام است؛ ب) مواردی که ادلهی مدعیان اعجاز آنقدر سست است که پذیرش آن از جانب برخی چهرههای مشهور بیش از آنکه حمرک اندیشه ابشد ،سبب اعجاب است؛ ج) دستآخر
/ 186اعجاز علمی
وجوهی از اعجاز علمی که حبثهای مفصلتری حول آنها شکلگرفته و بهنوعی مهمترین دستآویز ابورمندان به اعجاز علمی قرآن هستند. الف)
در این قسمت به منونههایی از اعجاز علمی قرآن میپردازم که اب توضیحات خمتصری میتوان معجزه بودن آنها را به مناقشه کشید. یکی از نکات قابلتوجه که از جانب ابورمندان به اعجاز علمی قرآن مطرح میشود، این است که در بررسی اعجاز علمی قرآن ،نه به فرضیات ،بلکه به قطعیات علمی استناد میشود .انصر مکارم شریازی در این ابره مینویسد: «در حبثهایی که در این فصل -اعجاز قرآن از نظر علوم روز -طرح میشود دو نکته را کامالً رعایت خواهیم منود :خنست اینکه :مسائلی از علوم طبیعی را انتخاب میکنیم که صدر در صد اثبت و قطعی و 1 ای حسی ابشد و از رفنت به سراغ "فرضیهها" اجتناب خواهیم کرد». مهنی مضمون را معرفت اینگونه بیان میکند: «هنایت تالش ما ،پردهبرداری از حقایق و رازهای آفرینش است که در انبوهی از آیههای قرآن حکیم هنفته است .این پردهبرداری در پرتو علم یقینی و اثبتی است که بشر بهطور قطعی ،بدان رسیده است؛ علومی
1انصر مکارم شریازی .قرآن و آخرین پیامرب .ص .151
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 187 /
که دگرگونی و تعدیل در آن راه ندارد؛ مانند درایفتهای علمی درابرهی 1 نقش آب در طبیعت و جاذبهی عمومی و میزان فشار اجسام». در رابطه اب این نگاه ابید توجه داشت در علوم طبیعی نظریهای که «صد در صد اثبت و قطعی» ای به دیگر سخن «یقینی» ابشد ،وجود ندارد .این نکته تنها شامل حال نظریههای علمی مربوط به دوران پیشامدرن (دورانی که علم جتربی هنوز روششناسی مستحکمی پیدا نکرد بود) منیشود .لذا میبینیم که اب گذشت زمان نهتنها نظرگاه افالک تو در توی بطلمیوس بعد از چندین قرن حکمفرمایی بر جامعهی علمی از اعتبار ساق میشود ،بلکه اصول فیزیک کالسیک که بر روششناسی علمی مدرن مبتنی است ،در قرن بیستم نقض میشود .به مهنی خاطر ابید توجه داشت که اگرچه ممکن است بعضی از ابورهای علمی (مثل به جوش آمدن آب در 100درجه سانتیگراد در سطح درای) بسیار قدرمتند و قریب به قطعی ابشند ،اما اساساً علم امری پوای است که هرحلظه ممکن است نظرایت آن دستخوش تغیری شوند .لذا تکیه بر این تصور که برخی از ابورهای علمی صد در صد اثبت و قطعی هستند و ازاینجهت میتوان اب خیال راحت آنها را مبنایی برای نشان دادن اعجاز قرآن قرار داد ،امری اندرست است .مهانطور که در ادامه خواهیم دید ،خبشی از مدعیات انرر بر اعجاز علمی قرآن مربوط به آمسانها، الیههای زیرین زمنی ،درایها و غریه میشود که ابورهای ما راجع به آنها بههیچوجه قطعیت ندارند. 1حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .6ص .27
/ 188اعجاز علمی
بعدازاین تذکر ،چند منونه از آایتی که اندیشمندان آنها را دال بر اعجاز علمی قرآن میگریند معرفی و نقد خواهم کرد. -1هارون حییی یکی از اشخاص صاحب أتلیف در زمینهی اعجاز علمی قرآن است.
در ادامه خبشی از حبث این فصل را اب مبنا قرار دادن کتاب او اعجاز قرآن در پرتو ساینس و تکنالوژی معاصر پیش خواهم برد .خنستنی آیهای که هارون حییی بهعنوان مصداقی از اعجاز علمی قرآن مطرح میکند ،آیهی زیر است:
السماء ب نَیناها ِِبَی ٍد و إِ َّان لَم ِ وسعون َ و َّ َ َ ْ ْ َ «و آمسان را اب قدرت بنایش كردمی ،و قطعاً ما گسرتشدهنده هستیم». 1
هارون حییی این آیه را انرر بر تئوری ِمهبانگ ای بیگ بنگ 2میداند .این نظر او بر ترمجهی خاصش از «م ِ وسعون» مبتنی است که اب ترمجهای که در ابال آورده شده (از رضایی اصفهانی) تفاوت دارد .3وی مینویسد:
1ذارایت.47 : Big Bang
2
3ترمجه ی قرآن خود نوعی فهم و تفسری قرآن است .در زیر چند منونه از ترمجههای فارسی این آیه ذکر میشود: آیتی :و آمسان را به نریو برافراشتیم و حقا كه ما تواانییم. اهلی قمشهای :و كاخ رفیع آمسان را ما به قدرت خود برافراشتیم و ماییم كه مقتدرمی. انصاراین :و آمسان را به قدرت و نریو بنا کردمی و ما [مهواره] وسعت دهندهامی. اپینده :و آمسان را به قوت ساختیم و ما قدرت داشتیم. خرمشاهی :و آمسان را توامنندانه برافراشتیم و ما توامنندمی.
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 189 /
«کلمهی مساء که آمسان ترمجه شده ،طوری که در این آیت دیده میشود، در جاهاى زاید قرآن آمده است .مساء داللت به فضا و کائنات وسیعتر میکند .در اینجا نیز اب مهنی معىن است .یعىن کائنات توسعه میایبد. کلمه "إان ملوسعون" به معىن "مائیم که آن را مدام توسعه میخبشیم" میابشد .موسعون از ریشهی "اوسعه" یعىن توسعه دادن ،و پیشوند "له" به معىن بسیار زاید میابشد .بنابراین این مجله میگوید که "ما آمسان ای کائنات را بسیار توسعه میخبشیم ".این نتیجهای است که دانشمندان 1 امروز درایفتهاند». منظور هارون حییی این است که طبق نظریهی مهبانگ ،جهان در اثر انفجاری بزرگ ،از یک نقطه شروع به انبساط کرده و این انبساط کماکان ادامه دارد و اب گذر زمان کهکشانها از یکدیگر دورتر میشوند .بهاینترتیب نظریهی مهبانگ -که صحبت از گسرتش ای توسعهی دائمی آمسان ،ای به تعبری دقیقتر حمدودهی اشغالشده توس اجرام کیهانی میکند -اب مضمون این آیه -که صحبت از گسرتش دائمی آمسان دارد مطابقت دارد.فوالدوند :و آمسان را به قدرت خود برافراشتیم و بیگمان ما [آمسان]گسرتمی. مکارم شریازی :ما آمسان را اب قدرت بنا كردمی و مهواره آن را وسعت میخبشیم!
1هارون حییی .اعجاز قرآن در پرتو ساینس و تکنالوژی معاصر .ص .8مهچننی ن .ک :حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .6ص .153
/ 190اعجاز علمی
نقد:
-1-1چنانکه از ترمجههای فارسی ذکرشده در اپورقی یکیماندهبهآخر پیداست، توافقی میان مرتمجان بر سر معنای «م ِ وسعون» وجود ندارد. این اختالفنظر راهراً در میان آراء تفسریی نیز مشاهده میشود .حممدحسنی طباطبایی مینویسد: «كلمه "اَیْد" ،هم به معناى قدرت مىآید و هم به معناى نعمت ،وَل اگر به معناى قدرت ابشد كلمه "موسعون" یك معنا مىدهد و اگر به معناى نعمت ابشد معناىي دیگر مىدهد .بنا بر معناى اول ،آیه چننی مىشود كه :ما آمسان را اب قدرتى بنا كردمی كه اب هیچ مقیاسى توصیف و اندازهگریى منىشود ،و ما داراى وسعىت در قدرت هستیم ،كه هیچچیز آن قدرت را مبدل به عجز منىكند .و بنا بر معناى دوم آیه چننی مىشود كه :ما آمسان را بنا كردمی درحالیکه بنا كردنش مقارن اب نعمىت بود كه آن نعمت را اب هیچ مقیاسى منىتوان تقدیر كرد ،و ما داراى نعمىت واسع هستیم ،و داراى غنائى مطلق مىابشیم ،و خزانههاى ما اب اعطاء و رزق دادن اپاین منىپذیرد ،و از آمسان هر كه را خبواهیم و به هر جور خبواهیم رزق مىدهیم .احتمال هم دارد كه كلمه "موسعون" از این اصطالح گرفته شده ابشد كه مىگویند" :فالن اوسع ىف النفقة - فالىن در نفقه توسعه داد" یعىن خیلى خرج كرد ،درنتیجه منظور توسعه
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 191 /
دادن به خلقت آمسان خواهد بود ،كه حبثهاى رایضى امروز هم آن را 1 اتئید مىكند». راهراً طباطبایی در سطر آخر به نکتهای که حییی مطرح میکند اشاره دارد؛ اما بههرحال مضامنی دیگری را نیز به آیه نسبت میدهد ،که این مطلب نشاندهندهی قطعی نبودن تفسری منطبق اب مهبانگ از این آیه است .ابوالفتوح رازی مینویسد: ِ اَّلل عبّاس گفت :ما قادرمی بر آن .روایىت هم از « َو إِ َّان لَموسعو َن ،عبد ّ ضحاك او آن است كه ما روزى فراخ كنیم بر آن كس كه خواهیمّ . گفت :ما توانگرمی ،بیانه :علَى الْم ِ وس ِع قَ َدره َو َعلَى الْم ْقِ ِرت قَ َدره. َ 2 حسنی بن الفضل گفت :علم ما واسع است ،یعىن مههچیزدانیم». فخر رازی مینویسد: «قول خداوند که :و إِ َّان لَم ِ وسعو َن دارای چند وجه است .اول ،این َ تعبری از «السعة» میآید ،یعنی آن را گسرتش دادمی به شکلی که زمنی و آنچه اطراف آن است از هوا و آب ،نسبت به آمسان مانند حلقهای است در بیاابن ...دوم ،یعنی «قادر هستیم»؛ مانند قول خداوند که:
1سید حممدحسنی طباطباىي .ترمجهی تفسری املیزان .ذیل آیهی 47سورهی ذارایت.
2ابوالفتوح رازى .روض اجلنان و روح اجلنان ىف تفسری القرآن .ذیل آیهی 47سورهی ذارایت.
/ 192اعجاز علمی
اَّلل نَ ْفساً إَِّال و ْس َعها .1سوم ،یعنی ما بس دهندهی رزق ال ی َكلِّف َّ 2 خلق هستیم». اب توجه به کثرت معانی و تفاسریی که برای «موسعون» بیان شده ،هیچ قطعیتی در تفسری مورداشارهی هارون حییی وجود ندارد؛ حالآنکه آنچه قرار است معجزه ابشد، ابید قطعی و غریقابلتفسری به غری ابشد.
-2-1اساساً چیزی به انم «آمسان» وجود خارجی ندارد .جهان عبارت است از خالئی وسیع ،که اجرام کیهانی در آن پراکندهاند .آنچه مردم عرفاً -چه در روز ،چه در شب -آمسان میخوانند ،دید انسان از پسزمینهای خالی است که اجرام کیهانی در آن معلقاند .لذا «آمسان» وجود خارجی ندارد .پس چرا خداوند که بکل شی علیم است ،ابید از گسرتش آمسان که امری بیمعنا است صحبت کند؟ شاید هارون حییی اپسخ دهد که خداوند به زابن مردم صدر اسالم سخن گفته و این امر غریبی نیست. اگر حییی چننی اپسخی بدهد ،ابید به او گفت درست است که واژگان منطبق اب درک مردم زمانه است ،اما مطمئناً مردم صدر اسالم درکی از گسرتش «آمسان» نداشتهاند و از این جهت (بر فرض صحت تفسری حییی) اساساً منیتوانستهاند درکی از منظور حقیقی آیه حاصل کنند .اگر این آیه اعجازی علمی است که تنها مردم روزگار ما توان فهم آن را ایفتهاند ،در واقع ما خماطب اصلی آیه هستیم ،نه مردم صدر اسالم .حال اگر قرار بود خداوند اب ادبیات مردم صدر اسالم مضمونی را که برای آن مردم مبهم بوده ،در قرآن رمزنگاری کند ات آیندگان اب کشف آن به اعجاز علمی قرآن پیبربند ،میتوانست
1بقره.286 :
2فخر رازی .مفاتیح الغیب .ذیل آیهی 47سورهی ذارایت.
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 193 /
از واژگانی نزدیکتر به حقیقت استفاده کند .مثالً میتوانست چیزی شبیه به این بگوید: «ما ستارگان را خلق کردمی ،و وسعت دهندهی آنها هستیم» و بهجای «آمسان» از «ستارگان» استفاده کند. -2
ِ الس ِج ِل لِْلكت ِ ب َكما بَ َدأْان أ ََّو َل َخ ْل ٍق نعیده َو ْعداً َعلَْینا إِ َّان كنَّا یَ ْوَم نَطْ ِوي َّ السماءَ َكطَ ِّي ّ ّ 1 ِ فاعلنی «(مهان) روزى كه آمسان را مهچون پیچیدن طومار انمهها ،در مىنوردمی؛ مهانگونه كه خنستنی آفرینش را آغاز كردمی ،آن را ابزمیگردانیم؛ (این) وعدهاى است بر عهدهی ما؛ قطعاً ما (آن را) اجنام مىدهیم». ِ ت بِیَمینِ ِه یام ِة َو َّ السماوات َمطْ ِوَّای ٌ َ و ْاأل َْرض َمجیعاً قَ ْب َ ضته یَ ْوَم الْق َ «و در روز رستاخیز متام زمنی در قبضه (قدرت) اوست؛ و آمسانها اب دست راست منزه و برتر است از آنچه شریك (او) قرار (قدرت)ش درهم پیچیده شده است .او ّ مىدهند». 2
هارون حییی در وجه اعجاز این آایت مینویسد:
1انبیاء.104 : 2زمر.67 :
/ 194اعجاز علمی
نقد:
«خلقت جهان اب یک انفجار بزرگ آغاز ایفت .از مهان نقطه جهان مهیشه توسعه میمناید .دانشمندان میگویند وقتیکه کتلهی [=حجم] جهان بهقدر کاىف بزرگ شود ابالخره این اتساع به اپاین میرسد زیرا قوهی ثقل ابعث اضمحالل آن در خویشنت میگردد .عقیده بر این است که جهان در حال انقباض به یک حرارت شدید اجنام ایفته که این انقباض به انم انقباض عظیم ای Big Crunchشناخته میشود. این آخر متام اشکال حیات خواهد بود .مطابق فرضیه ،Big Crunch جهان بهتدریج و آهستگى اضمحالل منوده و به عقب میرود .ابالخره جهان داراى کثافت [=چگالی] الیتناهى بوده و بیهنایت داغ و کوچک میشود .این فرضیه ساینس کامالً اب توضیحات قرآىن مطابقت 1 دارد».
-1-2آنچه حییی از آن اب عنوان «نظریهی انقباض عظیم» اید میکند ،تنها نظریهی موجود درابرهی آیندهی کیهان نیست .درواقع دو نظریهی بدیل دیگر نیز در این رابطه وجود دارد .استیون هاوکینگ مینویسد: «هرچند فریدمان تنها یک مدل ارائه داد ،اما سه نوع مدل خمتلف وجود دارد که بر دو فرض اساسی فریدمان مبتنیاند .در نوع اول (که فریدمان ارائه کرد) جهان اب سرعت نسبتاً کمی در حال گسرتش است و جاذبهی گرانشی بنی کهکشانهای خمتلف ابعث کندی گسرتش شده 1هارون حییی .اعجاز قرآن در پرتو ساینس و تکنالوژی معاصر .ص .9
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 195 /
و سراجنام آن را متوقف میسازد .آنگاه کهکشانها بهسوی یکدیگر شروع به حرکت میکنند و جهان انقباض میایبد ...از صفر شروع میشود و به بیشرتین مقدار خود میرسد و ابز به صفر کاهش می ایبد .در دومنی مدل ،جهان چنان اب آهنگ تند گسرتش میایبد که جاذبهی گرانشی هرگز قادر به ابزداشنت آن از انبساط نیست ،هرچند اندکی از سرعت آن میکاهد ...از صفر شروع میشود و سراجنام کهکشانها اب سرعتی اثبت از یکدیگر دور میشوند .و ابالخره راهحل سومی نیز وجود دارد که در آن ،سرعت گسرتش جهان بهاندازه ایست که گیتی از فرواپشی بپرهیزد .در این مورد نیز ...فاصله از صفر شروع میشود و مهواره افزایش میایبد .اباینمهه سرعت دور شدن کهکشانها از یکدیگر کم و کمرت میشود ولی هرگز به صفر منیرسد. کدامیک از مدلهای فریدمان تصویر واقعی جهان ماست؟ آای سراجنام جهان از انبساط ابزخواهد ایستاد و منقبض خواهد شد ای آنکه برای مهیشه منبس خواهد شد؟ برای اپسخ به این سؤال ابید نرخ کنونی انبساط جهان و چگالی متوس فعلیاش را بدانیم ...مههی آنچه دراینابره میدانیم آن است که جهان در هر هزار میلیون سال بنی 5ات
/ 196اعجاز علمی
10درصد گسرتش میایبد .اما در رابطه اب چگالی میانگنی کنونی 1 جهان ،حتی بیشرت از اینها دچار تردید و اهبام هستیم». مهانطور که از کالم هاوکینگ برمیآید ،آنچه حییی اساس اعجاز مورد نظر خود قرار داده ،یک فرضیهی اثبت نشده ،اب دو رقیب همارزش است .لذا منیتواند شاهدی بر اعجاز قرآن ابشد.
-2-2دو آیهی ذکرشده توس حییی ،مربوط به قیامت هستند .این یعنی حییی ادعا میکند که اگر فرضیهی انقباض عظیم درست ابشد ،روز قیامت مهان زمانی است که کیهان به نقطهی آغازین خود ابزمیگردد .این ادعای بزرگی است و رب دادن ابزگشت جهان به نقطهی آغازین و وقوع قیامت نیازمند شاهد مستقل است .حتی اگر مشاهبتی بنی این دو وجود داشته ابشد ،برای نشان دادن اینمهانی آنها ابید اقامهی دلیل شود. عالوه بر این ،اگر علم فیزیک پیشرفت کند و بهجایی برسد که نرخ کنونی انبساط جهان و چگالی متوس فعلیاش را حماسبه کند و به این طریق بتواند بفهمد که جهان پس از گسرتش روبه انقباض خواهد گذاشت ،و مهچننی بفهمد که این انقباض چه زمانی آغاز شده و هنایتاً کیهان چه زمانی به نقطهی آغازین خود ابزمیگردد ،درواقع علم توانسته زمان و اتریخ قیامت را پیشبینی کند .هرچند ممکن است علم هیچگاه به این سطح از درک جهان نرسد ،اما اگر چننی درکی حاصل شود ،برقراری اینمهانی بنی روز قیامت و ابزگشت جهان به نقطهی آغازین ،اب آیهی 187اعراف در تضاد قرار می گرید:
1استیون هاوکینگ .اترخیچهی زمان .صص .64-68
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 197 /
ِ ِ ِ ِ ِ الس ِ ت یَ ْسئَلونَ َ اعة أ ََّای َن م ْرساها ق ْل إَِّمنا ع ْلمها عْن َد َرِّيب ال جیَلّیها ل َوقْتها إِالَّ ه َو ثَقلَ ْ ك َع ِن َّ َ السماو ِ ات َو ْاأل َْر ِ َّك َح ِف ٌّي َعْنها ق ْل إَِّمنا ِع ْلمها عِْن َد ِيف َّ ك َكأَن َ ض ال َأتْتیك ْم إِالَّ بَ ْغتَةً یَ ْسئَلونَ َ 1 اَّللِ و ِ لك َّن أَ ْكثََر الن ِ َّاس ال یَ ْعلَمو َن َّ َ «درابره ساعت [قیامت] از تو مىپرسند وقوعش چه زماىن است؟ بگو" :علمش فق نزد پروردگار من است؛ و جز او (كسى) آن را در وقتش آشكار منىسازد؛ (این حادثه رستاخیز) در آمسانها و زمنی ،سنگنی است؛ جز [به صورت] انگهاىن ،به [سراغ] مشا منىآید!" (ابز) از تو مىپرسند ،چنانكه گوىي تو از (زمان) آن آگاهى؛ بگو" :علمش فق نزد خداست؛ ولیکن بیشرت مردم منىدانند»". -3اعجاز علمی بعدی موردنظر هارون حییی ،آیهی زیر است: الس ِ قال َهلا َو لِ ْْل َْر ِ ض ائْتِیا طَْوعاً أ َْو َك ْرهاً قالَتا أَتَْینا ماء َو ِه َي دخا ٌن فَ َ استَوى إِ ََل َّ ُثَّ ْ 2 طائِعنی «سپس به آفرینش آمسان پرداخت ،درحالیکه آن دود بود؛ و به آن (آمسان) و به زمنی گفت" :خواه ای انخواه بیایید ".گفتند" :اطاعتكنان آمدمی»". الس ِ ماء َو ِه َي دخا ٌن را در نظر دارد .وی مینویسد: استَوى إِ ََل َّ حییی از این آیه ُثَّ ْ
1اعراف.187 : 2فصلت.11 :
/ 198اعجاز علمی
نقد:
«امروز دانشمندان میتوانند تشکل ستارهها را از ابرهاى داغ گازى مشاهده کنند .مهچننی جهان نیز از یک کتلهی [=حجم] گرم گازات تشکل ایفته است .خلقت جهان در قرآن کرمی این کشف علما را اتئید میکند .دود را در عرىب دخان میگویند که در این آیه به دود داغ عامل اطالق شده است .این مسئله در قرآن در یک کلمه تشریح میشود چون دود یک کتلهی پرحرارت گاز داراى ذرات کوچک جامد مرتب به هم میابشد .در اینجا قرآن هبرتین کلمه عرىب را براى آن مرحلهی وجود کائنات به کار گرفته است .ایدآور ابید شد که فق در قرن بیستم دانشمندان قادر به دانسنت این شدند که جهان از گازات پرحرارت به شکل دود تشکیل گردید است .این معلومات یکى 1 از معجزات قرآن است».
-1-3دود مهواره داغ نیست .در مواردی مثل دود انشی از استعمال دخانیات ،ای هنگامیکه دود از آتش جدا میشود (مثالً اب پس خوردن دود شومینه به داخل ااتق)، دود «داغ» نیست .ازاینجهت میان دخان به معنای دود و «کتلهی [=حجم] پرحرارت گاز داراى ذرات کوچک جامد مرتب به هم» ترادف وجود ندارد .لذا دود الزاماً اب پدیدهی کیهانی موردنظر حییی مرتب نیست. -2-3آیهی مورداشارهی حییی مربوط به ابتدای خلقت است ،حالآنکه توصیف حییی از کیهان به مثابه «کتلهی گرم گازات» مربوط به شرای فعلی جهان است .علم می
1هارون حییی .اعجاز قرآن در پرتو ساینس و تکنالوژی معاصر .ص .11
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 199 /
گوید نقطهی آغازین جهان جرمی است اب چگالی بیهنایت 1.چننی جرمی منیتواند حالت گاز داشته ابشد. ممکن است گفته شود آایت قبلی میگویند: ِ ِ ِ ض يف یَوَم ْ ِ منی ك َر ُّ نی َو َْجت َعلو َن لَه أَنْداداً ذل َ ب الْعالَ َ ق ْل أَ إنَّك ْم لَتَكْفرو َن ابلَّذي َخلَ َق ْاأل َْر َ ْ ِ ِ ِ ِ ٍ ابرَك فیها َو قَد َ (َ )9و َج َع َل فیها َرواس َي م ْن فَ ْوقها َو َ َّر فیها أَقْو َاهتا يف أ َْربَ َعة أ ََّایم َسواءً 2 لِ َّ ِ لنی ()10 لسائ َ «بگو :آای واقعاً مشا به كسى كه زمنی را در دو روز [و دوره] آفرید كفر مىورزید ،و براى او مهانندهاىي (معبود گونه) قرار مىدهید؟! كه آن پروردگار جهانیان است)9( . و در آن (زمنی ،كوههاى) استوار از فرازش قرارداد و در آن بركت هناد ،و خوراكىهایش معنی كرد ،درحالیکه براى درخواستکنندگان یكسان است( .و این كارها) را در آن ّ در چهار روز (و دوره) بود»)10( . و این نشان میدهد که آیهی 11به ابتدای خلقت ابزمنیگردد؛ زیرا ممکن نیست ابتدا زمنی خلق شود (آیهی )10سپس (=ُث) آمسان خلق شود (آیهی .)11اما وجود «ُث» الزاماً تقدم و أتخر زمانی را منیرساند .مکارم شریازی مینویسد:
1استیون هاوکینگ .اترخیچهی زمان .ص .157 2فصلت.9-10 :
/ 200اعجاز علمی
«در ادبیات عرب میخوانیم که الزم نیست این ترتیب و أتخری از نظر وجود خارجی بوده ابشد ،بلکه بسیاری اوقات کلمهی "ُث" برای أتخری 1 ذکری ،یعنی أتخری در بیان و ذکر و توضیح مطلب میابشد». -3-3برخالف آنچه حییی میگوید که« :جهان نیز از یک کتله [=حجم] گرم گازات تشکل ایفته» ،خبشی از جرم قابلرؤیت جهان را سیاراتی تشکیل میدهند که جامد هستند ،نه گاز. -4-3تکرار نقد وارده بر آیهی قبلی مبنی بر استفاده از واژهی «آمسان» که امروزه از منظر علمی واژهای بیمعنا است ،ضرورتی ندارد .اما مهان نقد ،اینجا نیز وارد است و اگر خدا میخواست اعجازی اجنام دهد ،الاقل ابید لفظ «ستارگان» را جایگزین «آمسان» میکرد. مکارم شریازی در کتاب قرآن و آخرین پیامرب اب تفسریی دیگر از این آیه ،آن را
نشانهی اعجاز علمی قرآن میداند .وی مینویسد:
«معروفترین نظریهها درابرهی پیدایش منظومهی مشسی ،نظریهی الپالس است .او میگوید" :در آغاز کرهی خورشید بهصورت تودهی عظیم گاز شعلهور و سوزانی بود که به دور خود میچرخید ،و براثر این حرکت دورانی ،نریوی گریز از مرکز -خبصوص در منطقهی استوایی آن -به وجود آمد .به دنبال پیدایش این نریو ،تودههایی از آن به فضا
1انصر مکارم شریازی .قرآن و آخرین پیامرب .ص .193
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 201 /
پراتب شد ،که هرکدام در حملی قرار گرفت و شروع به دوران به دور مرکز (خورشید) کرد .این سیارات نیز بهنوبهی خود بر اثر حرکت دورانی 1 تودههایی به خارج پراتب کردند که اقمار از آن به وجود آمد». وی سپس توضیح میدهد که بعداً دو دانشمند دیگر نظریهی الپالس را زیر سؤال بردند و نظریهی بدیلی ارائه کردند: «حدس میزنیم هزاران میلیون سال پیش ،سیارهی بسیار عظیمی از نزدیکی کرهی خورشید عبور کرده ،و براثر جاذبهی شدید آن ،جزر و مد عجیب و هولناکی بر سطح خورشید (که بهصورت تودهی گاز و ای مذاب بود) به وجود آمده است .شدت این جزر و مد بهقدری زاید بوده که قطعاتی از آن را به خارج پراتب کرده ،هر یک از این قطعات 2 سیارهای از سیارات منظومهی مشسی را تشکیل داده است». وی ادامه میدهد: «مطابق این نظریه ،آن قسمت از فرضیهی الپالس که مربوط به عامل جدائی سیارات از خورشید است حذف شده ،ولی اصل پیدایش این
1مهان .ص .190 2مهان .ص .191
/ 202اعجاز علمی
نقد:
کرات از یک تودهی گاز عظیم موردپذیرش واقع گردیده است .در این مورد نظرات دیگری نیز هست که اب دو نظریهی ابال تفاوت دارد ،ولی در مههی آنها پیدایش این کرات از یک تودهی گاز سوزان پذیرفتهشده 1 است».
« -5-3دود» مادهای تریه و غری منری است؛ درحالیکه -اگر سناریوهای مطرحشده توس مکارم شریازی در ابال را بپذیرمی -خورشید ،ای آنچه خورشید فعلی ابقیماندهی آن است ،مادهای است نورانی و منری .لذا منیتوان این دو را یکی در نظر گرفت. السماء» در آیهی فوق را چگونه میتوان به یک ستاره ،یعنی ستارهی والد َّ « -6-3
منظومهی مشسی نسبت داد؟ آای در شرایطی که برای یک شی واژهی معادل شناختهشدهای وجود دارد ،که در اینجا اگر نگوییم «مشس» الاقل «جنم» ای «کوکب» است ،میتوان از واژهای دیگر بدون قرینهی صارفه استفاده کرد و مهچنان فصیح بود؟ اپسخ منفی است .ضمن اینکه «مساء» در سایر آایت قرآن ،ازمجله آایتی که اعجازابوران نشاندهندهی اعجاز علمی قرآن میدانند ،به یک جرم مشخص کیهانی اشاره ندارد. -7-3طبق نظرایت موجود در اخرتفیزیک ،عمر منظومهی مشسی حدود 5میلیارد
سال است درحالیکه عمر کل کیهان ،ازمجله ستارهی والد منظومهی مشسی ،به حدود 14میلیارد سال ابلغ میشود .این به آن معنا است که آغاز آفرینش -که راهراً آیهی 11سورهی فصلت از آن صحبت میکند -اب آغاز پیدایش زمنی همزمان نیست .پس اگر خبواهیم قرآن را بهواسطهی همزمان گرفنت خلقت ستارهی والد منظومه مشسی و زمنی
1مهان .ص .191
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 203 /
دارای نقص علمی ندانیم ،ابید این آیه را بهگونهای غری از آنچه حییی میگوید تفسری کنیم .بهاینترتیب ،آیهی فوق را منیتوان به خلقت منظومهی مشسی از دل ستارهای که خورشید ابقیماندهی آن است ،نسبت داد. -4هارون حییی در بیان اعجاز علمی دیگر قرآن مینویسد: «در قرآن آمده است که آفتاب و مهتاب در مسریهای معنی در حرکتاند: و هو الَّذي خلَق اللَّیل و النَّهار و الشَّمس و الْ َقمر كلٌّ يف فَلَ ٍ ك َ َ َْ َ َ َ َ َ ْ َ َ ََ 1 یَ ْسبَحون "و او كسى است كه شب و روز و خورشید و ماه را آفرید؛ درحالیکه هر یك در مدارى شناورند". عدم سکون آفتاب و حرکت آن در مسری مشخص در آیهای دیگری نیز شرح ایفته است: 2 ِ ِ ك تَ ْقدیر الْ َعزی ِز الْ َعلیم َّمس َْجتري لم ْستَ َقٍّر َهلا ذل َ َ و الش ْ "و خورشید كه ات قرارگاهش روان است؛ این اندازهگریى (خداى) شكستانپذیر داانست".
1انبیاء.33 : 2یس.38 :
/ 204اعجاز علمی
نقد:
این حقایق متذکره در قرآن جدیداً در عصر ما کشف گردید .قرار حماسبهی منجمنی آفتاب در مسری معینه خویش اب یک سرعت ابورنکردنی هفتصد و بیست هزار کیلومرت ىف ساعت در حرکت است. یعىن روزانه بیشرت از هفده میلیون کیلومرت راه میپیماید و مهراه اب آفتاب 1 متام سیارات و اقمار مربوطه آن این مسری را میپیمایند».
پیش از ورود به نقد ،این تذکر الزم است که من دقیقاً منیدامن ترمجههای خود هارون حییی از این آایت چیست .ترمجهی فارسی حممدفرید آمسند نیز ممکن است اب ترمجهی حییی کامالً منطبق نباشد .در نقل قول ابال من ترمجهی آایت را اب ترمجهی رضایی اصفهانی جایگزین کردهام .ازاینجهت ،ممکن است بررسی این ادعای هارون حییی کمی از دقت دور ابشد. آمسند در ترمجهی آیهی 33سورهی انبیاء ،اینطور نوشته« :و اوست که شب و روز و آفتاب و مهتاب را آفریده که هر یک در مدار معینی شناورند ».نکتهی مهم در این ترمجه و ترمجهی رضایی اصفهانی ،ترمجه کردن «فلک» به «مدار» است .اما امهیت این مطلب در چیست؟ کالم حییی خمتصر است ،اما راهراً مراد او از ذکر این آایت نشان دادن حرکت انتقالی خورشید در کهکشان راه شریی است .اما چننی تفسریی از قرآن ،لقمه را دور سر گرداندن است .در زمان رهور اسالم ،هیئت بطلمیوسی اپرادامی غالب بر کیهانشناسی بود .طبق این نظریه ،زمنی در مرکز جهان قرار داشته و پریامون آن را
1هارون حییی .اعجاز قرآن در پرتو ساینس و تکنالوژی معاصر .ص .24
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 205 /
فلکهای کروی تو در تویی احاطه کردهاند .ماه و خورشید هرکدام سوار بر یکی از این فلکها دور زمنی میچرخند و از اینجاست که تفاوت «مدار» و «فلک» امهیت پیدا میکند« .مدار» مفهومی مدرن در کیهانشناسی است ،حالآنکه «فلک» مفهومی است در اپرادامی بطلمیوسی .جالب است که خود قرآن هم در آیهی 33انبیاء از لفظ «فلک» استفاده میکند .پس ما هیچ دلیلی ندارمی که بهجای تفسری بطلمیوسی از این آیه ،آن را اب دادههای جدید کیهانشناختی تطبیق دهیم. شاید برخی که لفظ «جاهلیت» را آنقدر جدی گرفتهاند که فکر میکنند اعراب حجاز از هرگونه علوم زمان خود بیهبره بودهاند ،اپسخ دهند« :عرب جاهلی را چه به دانسنت هیئت بطلمیوسی! اب توجه به جهل عرب عصر نزول نسبت به هیئت بطلمیوسی، اگر این آیه را طبق هیئت بطلمیوسی تفسری کنیم ،آنگاه آیه بدون خماطب مانده ،خداوند دچار فعل لغو میشود .زیرا نه اعراب عصر نزول از نظام بطلمیوسی ابخرب بودند ،نه مای امروزی ابوری به آن نظام دارمی ات خماطب این آیه ابشیم». در اپسخ به این نقد احتمالی ،خواهم گفت :اوالً ،آنچنانکه جلوتر نشان خواهم داد ،اعراب عصر جاهلی آنقدرها از علوم روز بیگانه نبودهاند .اثنیاً ،نیازی نیست کسی هیئت بطلمیوسی را بشناسد ات فکر کند که خورشید و ماه به دور زمنی میگردند .هر انسان خالیالذهنی هم که به آمسان نگاه کند ،خنستنی شهودش گردش این دو جرم کیهانی به دور زمنی است .حال تصور اینکه این اجرام در یک فلک به دور زمنی می چرخند ،آنقدر تصور پیچیدهای نیست که الزاماً نیازمند آشنایی اب هیئت بطلمیوسی ابشد .پس این آیه ،و نیز آیهی 38سورهی یس ،برای اعراب صدر اسالم معنا داشتهاند.
/ 206اعجاز علمی
-5اعجاز بعدی که هارون حییی به قرآن نسبت میدهد ،آگاهی قرآن از تقومی مشسی و اختالف آن اب تقومی قمری است .علت این اعجاز آن است که اعراب حجاز از تقومی قمری استفاده میکردهاند و پیامرب (ص) منیتوانسته بدون اتصال به منبع علم اهلی از تقومی مشسی ابخرب ابشد .آیهی موردنظر او راجع به مدت اقامت اصحاب کهف در غار میگوید: و لَبِثوا يف َكه ِف ِهم ثَ َ ِ ٍ ِ ننی َو ْازَدادوا تِ ْسعاً الث مائَة س َ ْ ْ َ «و در غارشان سیصد سال درنگ كردند ،و نه سال (نیز بر آن) افزودند». 1
بنی سال مشسی و قمری در طول سیصد سال 9 ،سال اختالف اجیاد میشود و این آیهی قرآن گویی میخواهد مهنی اختالف را بیان کند .حییی مینویسد: «طوری که میبینیم قرآن مدت توقف اصحاب کهف را در هر دو نوع سال مشسى و قمرى واضح ساخته و تفاوت 9سال را حماسبه منوده است (هللا اعلم). بدون شک قرآن که داراى اینچننی معلومات دقیق علمى مافوق علوم معاصر 2 [خود] میابشد وحى اعجازى است».
نقد: به نظر میرسد در اینجا نیز این پیشفرض که عصر موسوم به جاهلیت واقعاً عصری بوده مهراه اب جهل فراگری ،ابعث شده هارون حییی و دیگرانی که ادعای مشاهبی دارند
1کهف.25 : 2
هارون حییی .اعجاز قرآن در پرتو ساینس و تکنالوژی معاصر .ص .26مهچننی ن .ک:
حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .6ص .247
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 207 /
گمان کنند که اعراب عصر نزول نسبت به تقومی مشسی انآگاه بودهاند؛ حالآنکه شواهد اترخیی نشان میدهد که الاقل در خبش جنوبی شبهجزیره عربستان تقومی مشسی
شناختهشده و مورداستفاده بوده است .جواد علی در املفصل فی اتریخ العرب قبل االسالم مینویسد: «از متون جاهلی پیداست که اهالی عرب جنوب تقومی مشسی را موافق موسمهای زراعت میشناختند .زیرا در این متون میخوانیم که آنها در ماههای معینی زراعت و کاشت و برداشت میکردند ،مهچنان که میبینیم اسامی ماهها نزد آانن معانی مرتب اب طبیعت داشته ،مثل خشکی (اْلفاف) ،ابران (املطر) ،گرما (احلر) ،سرما (الربد) ،هبار (الربیع) ،اپییز (اخلریف) و اگر سال آنها صرفاً قمری بود ،ماههایشان را اب اسمهایی مشتق شده از گرما و سرما و اعتدال هوا و رسیدن اپییز 1 انمگذاری منیکردند». اب توجه به این گفته ،کامالً ممکن ،بلکه حمتمل است که اعراب حجاز در هنگام نزول قرآن از وجود تقومی مشسی آگاهی داشتهاند .عالوه بر این ،عرب بهواسطهی مراوده
1جواد علی .املفصل فی اتریخ العرب قبل االسالم .ج .8ص .509
/ 208اعجاز علمی
اب ایران و روم ،خصوصاً اینکه شخص پیامرب (ص) در جوانی به شام سفر کرده بوده،1 امکان شناخت تقومی مشسی را داشته است. -6آیهای دیگری که بهعنوان اعجاز علمی قرآن مطرح شده ،آیهی زیر است: ِ ك َدحاها ض بَ ْع َد ذل َ َ و ْاأل َْر َ «و بعد از آن ،زمنی را گسرتش داد». 2
اعجازابوران معتقدند که این آیه شکل فعلی کرهی زمنی را که از کرهی کامل به مست کرهی بیضوی متمایل است ،نشان میدهد :معرفت مینویسد: "دحا الشیء"؛ یعنی «" َدحو" به معنای چرخاندن و غلتاندن میابشدَ . آن را غلتاند؛ بسان کودکان که تیله را بر زمنی پراتب میکنند و میغلتانند ات به حفرهای بیافتد .بدان فرفره ِ (مرصاع) نیز میگویند. "الدَّحو" :ابزی کردن اب گردو و مانند آن است" .دحو األرض" به معنای چرخاندن و غلتاندن زمنی در گسرتهی فضاست ات در گردش به شکل کروی درآید .بنابراین برخالف پندار مردم ،دحو االرض به معنای صرف گسرتش زمنی نیست ،بلکه گسرتشی مهراه اب پیچش است؛ بسان فرفره که جسمی کروی دارد و کودکان در ابزیهایشان ،آن را میچرخانند .این یگانه واژهی عربی است که بر گسرتش و چرخش ،هر
1ابن هشام .سریت حممد رسولهللا .ج .1ص .254 2انزعات.30 :
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 209 /
نقد:
دو اب هم داللت میکند و روشنترین لفظ برای بیان شکل زمنی است که گسرتده میمناید و در حقیقت دورانی است؛ مسئلهای که اب اتزهترین آرای فلکی درابرهی شکل زمنی مهاهنگی دارد .زمنی از دو طرف قطب مشال و جنوب هپن است و در خ استوا ،کشیده میابشد ،ازاینرو 1 قطر استوایی 42/6کیلومرت بیشرت از قطر دو قطب زمنی است».
این آیه راجع به ابتدای خلقت زمنی است و زمنی در ابتدای خلقتش کرهی کامل بوده و تنها در طول زمان ،در اثر نریوی گریز از مرکز ،بهصورت فعلی درآمده .آایت قبلی میگویند: ش لَْیلَها َو َش ُّد َخ ْلقاً أَِم َّ أَ أَنْت ْم أ َ السماء بَناها (َ )27رفَ َع مسَْ َكها فَ َس َّواها (َ )28و أَ ْغطَ َ 2 ِ ك َدحاها ()30 ض بَ ْع َد ذل َ أْ َخَر َج ضحاها (َ )29و ْاأل َْر َ «آای آفرینش مشا سختتر است ای آمسان كه (خدا) آن را بنا كرد؟! ( )27سقف آن را برافراشت و آن را مرتّب منود )28( ،و شبش را اتریك كرد و نیمروزش را بریون آورد. ( )29و بعد از آن ،زمنی را گسرتش داد»)30( . -7هارون حییی آیهی زیر را اعجازی دیگر از قرآن معرفی میکند: 1حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .6ص .229مهچننی ن .ک :هارون
حییی .اعجاز قرآن در پرتو ساینس و تکنالوژی معاصر .ص .28 2انزعات.27-30 :
/ 210اعجاز علمی
الس ِ ماء فَس َّواه َّن سبع َمساو ٍ ات استَوى إِ ََل َّ ُثَّ ْ َْ َ َ «سپس به آمسان پرداخت ،و آنها را [بهصورت] هفت آمسان مرتب منود». 1
وی مینویسد: «لغت مساوات به معىن آمسانهای ابالى زمنی و هم به معىن کائنات به کار رفته است .از آیهی فوق استنباط میگردد که آمسان ای جو زمنی متشکل از هفت طبقه میابشد .علوم امروزى نیز طبقات خمتلف جو ای آمساىن را که میبینیم تثبیت منوده است .که هر یک از طبقات جوى از نظر خصوصیات فزیکى و نوع گازات و ورایف از مهدیگر 2 فرق دارند». حییی سپس هفت طبقهی خمتلف جوی را در تطبیق اب آیهی فوق معرفی میکند.
3
نقد:
ابطال ادعای حییی دشوار نیست .خداوند در جایی دیگر از قرآن میگوید:
1بقره.29 :
2هارون حییی .اعجاز قرآن در پرتو ساینس و تکنالوژی معاصر .ص .29
-5 ،Thermosphere -4 ،Mesosphere -3 ،Stratosphere -2 ،Troposphere -1 3 ( .Magnetosphere -7 ،Exosphere -6 ،Ionosphereمهان .ص )30
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 211 /
ٍ ٍ السماء ُّ ِ ِ صابیح الدنْیا ِبَ َ فَ َقضاه َّن َسْب َع َمساوات يف یَ ْوَم ْنی َو أ َْوحى يف ك ِّل َمساء أ َْمَرها َو َزیَّنَّا َّ َ 1 ِ ك تَ ْقدیر الْ َعزی ِز الْ َعلیم َو ِح ْفظاً ذل َ «و (كار) آنها را به صورت هفت آمسان در دو روز (و دوره) متام كرد ،و در هر آمساىن كارش را وحى كرد ،و آمسان پست (دنیا) را اب چراغهاى (ستارگان) آراستیم( ،و آن را کامالً) حفظ كردمی؛ این اندازهگریى (خداى) شكستانپذیر داانست». منظور از «مصابیح» در این آیه ،که به «چراغها» ترمجه شده ،به قرینهی آیهی : السماءَ ُّ الدنْیا بِزینَ ٍة الْ َكواكِب إِ َّان َزیَّنَّا َّ «در حقیقت ما آمسان نزدیك را اب زیور سیّارات آراستیم». 2
ستارگان آمسان هستند .پس ،ازآجناکه الاقل یکی از این سقفها حمل استقرار ستارگان است ،این امکان وجود ندارد که منظور از طبقات هفتگانهی آمسان ،طبقات خمتلف جو زمنی ابشد. -8آیهی دیگری که موردتوجه اعجازابوران در حوزهی اعجاز علمی قرآن قرارگرفته، آیهی زیر است:
1فصلت.12 : 2صافات.6 :
/ 212اعجاز علمی 1
السماءَ َس ْقفاً َْحمفورا َ و َج َع ْلنَا َّ «و آمسان (ج ّو) را سقف حمفورى قرار دادمی؛ و[َل] آانن از نشانههایش رویگردانند». هارون حییی دراینابره مینویسد:
نقد:
«مطالعات قرن بیستم این صفت آمسان را کشف منود :جو زمنی وریفهی اساسی را برای بقای حیات دارد .زمنی را از خطر اصابت شهاب اثقب حمافظه میکند .اشعهی آفتاب را فِ ِلرت منوده و آن اجزای آن را که برای حیات مضر است دفع میکند .درحالیکه آن قسمت اشعهی آفتاب را که برای حیات الزمی و مفید است ،اجازه میدهد... وریفهی دیگر آن حمافظت سطح زمنی از سردی کشندهای است که در فضای منفی 270درجهی سانتی گرید میابشد .برعالوهی هوا، Magnetosphereساحهی مقناطیسی زمنی ...هم به قسم یک 2 پوشش حمافظوی در مقابل تشعشعات مضره عمل میکند».
اشکالی که به مدعای نویسندگان اعجازابور راجع به این آیه وارد است ،مهانی است که پیشتر چند مرتبه بیان کردم؛ اینکه واژهی «آمسان» معنای مشخصی دارد و به تعبری قرآن حمل استقرار ستارگان است .لذا تغیری معنای «آمسان» به «جو زمنی» نیازمند دلیل است که نه حییی و نه معرفت( 3که به اعجاز این آیه ابور دارد) آن را ارائه منیکنند. 1انبیاء.32 :
2هارون حییی .اعجاز قرآن در پرتو ساینس و تکنالوژی معاصر .ص 31؛
3مهچننی ن .ک :حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .6ص .165
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 213 /
-9اعجاز دیگری که به قرآن نسبت داده شده ،آیهی زیر است: بال َْحتسبها ِ و تَرى ِْ السحاب جام َدةً َو ِه َي َمتُّر َمَّر َّ اْل َ َ َ َ «و كوهها را مىبیىن ،درحالیکه آنها را اثبت مىپندارى ،و حالآنکه آنها مهچون حركت ابرها درگذرند؛ [این] ساختهی خداىي است كه هر چیزى را حمكم ساخت؛ در حقیقت او به آنچه اجنام مىدهید آگاه است». 1
هارون حییی مینویسد: «این حرکت کوهها در اثر حرکت قشر زمنی به وجود میآید .قشر زمنی ابالى طبقه پوش شناور است .براى اولنی ابر یک دانشمند آملاىن بنام الفرد وگنر در قرن بیستم بیان منود که قارهها در اول به هم چسبیده بودند و بعدها در اثر حرکت از هم جدا شدند و دورتر گردیدند .نکته مهم این است که قرآن کوهها را شناور میگوید و علم امروزى نیز قارهها را شناور میگوید و شناى قاروى چیزى نیست که به چشم دیده شود .پس آای این معجزه نیست که آنچه در قرن بیستم دانسته
1منل.88 :
/ 214اعجاز علمی
شده ،در قرن هفتم در قرآن ذکر گردیده بود؟ این یک دلیل دیگر 1 است بر اینکه قرآن کالم اهلى است». معرفت نیز مینویسد: «حرکت کوهها در مسری فضا چیزی جز حرکت انتقالی زمنی در دوران سالیانهی خود پریامون خورشید ای حرکت وضعی زمنی به دور خود نیست .بنا بر هر دو معنا ،این مسئله بر حرکت توقفانپذیر و انایستایی زمنی داللت میکند .این مطلب در روزگاری مطرح گردیده که دیدگاه 2 حاکم ،زمنی را ساکن و مرکز افالک پریامونی آن میانگاشت». مهچننی مکارم شریازی میگوید: «این آیه بهروشنی میگوید :کوهها در حرکتاند اگرچه به نظر ساکن میآیند ،مسلماً حرکت کوهها بدون حرکت زمنیهای دیگر که به آنها متصل است معنی ندارد ،و بهاینترتیب معنی آیه چننی میشود که زمنیها مهه اب هم بهسرعت در حرکتاند ،مهچون حرکت ابرها .نکتهی جالب دیگر که در آیه دیده میشود ،تشبیه حرکت زمنی به حرکت ابرها است ،از این تشبیه زیبا دو چیز استفاده میگردد :خنست اینکه حرکت سریع را ،در گذشته ،بلکه امروز نیز به حرکت ابرها تشبیه
1هارون حییی .اعجاز قرآن در پرتو ساینس و تکنالوژی معاصر .ص .37 2حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .6ص .224
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 215 /
نقد:
میکنند ،حدیث "الفرصة متر مر السحاب"" :فرصتها مهچون ابرها بهسرعت در گذرند" منونهای از این مطلب است؛ یعنی حرکت زمنی 1 بسیار سریع است».
-1-9این آیه راجع به روز قیامت است ،حالآنکه اعجازابوران آن را بر وضعیت فعلی جهان تطبیق دادهاند .آایت قبل و بعد از آن میگویند: السماو ِ ات َو َم ْن ِيف ْاأل َْر ِ ض إِالَّ َم ْن شاءَ َّ َ و یَ ْوَم ی نْ َفخ ِيف ُّ ع َم ْن ِيف َّ اَّلل َو كلٌّ الصوِر فَ َف ِز َ بال َْحتسبها ِ داخرین ( )87و تَرى ِْ أَتَوه ِ الس ِ اَّللِ الَّذي حاب صْن َع َّ جام َدةً َو ِه َي َمتُّر َمَّر َّ ْ َ اْل َ َ َ َ ٍ ِ ِ ِ ِ ِ بری ِبا تَ ْف َعلو َن (َ )88م ْن جاءَ ِاب ْحلَ َسنَة فَلَه َخ ٌْری مْنها َو ه ْم م ْن فَ َزٍع أَتْ َق َن ك َّل َش ْيء إنَّه َخ ٌ ی ومئِ ٍذ ِآمنو َن ( )89و من جاء ِاب َّ ِ ت وجوهه ْم ِيف النَّا ِر َه ْل ْجتَزْو َن إِالَّ ما كْنت ْم لسیِّئَة فَكبَّ ْ َْ َ َ َْ َ 2 تَ ْع َملو َن ()90 «و (ایدكن) روزى را كه در شیپور دمیده مىشود ،و كساىن كه در آمسانها و كساىن كه در زمنی هستند به وحشت مىافتند ،جز كسى را كه خدا خبواهد؛ و مهه فروتنانه نزد او آیند )87( .و كوهها را مىبیىن ،درحالیکه آنها را اثبت مىپندارى ،و حالآنکه آنها مهچون حركت ابرها درگذرند؛ [این] ساخته خداىي است كه هر چیزى را حمكم ساخت؛ در حقیقت او به آنچه اجنام مىدهید آگاه است )88( .هر كس (كار) نیكى
1انصر مکارم شریازی .قرآن و آخرین پیامرب .ص .154 2منل.87-90 :
/ 216اعجاز علمی
آورد ،پس برایش (اپداشى) هبرت از آن است ،و آانن در آن روز از وحشت در امانند. ( )89و هر كس (كار) بدى بیاورد ،پس اب صورتهایشان در آتش افكنده مىشوند! آای جز (به كیفر) آنچه مهواره اجنام مىدادید ،جمازات خواهید شد؟! (»)90 حممدحسنی طباطبایی ،دراینابره مینویسد: «این آیه شریفه ازآنجهت كه در سیاق آایت قیامت قرارگرفته ،آنچه مىگوید درابرهی مهان قیامت است و اپرهاى از وقایع آن روز را توصیف مىكند ،كه عبارت است از به راه افتادن كوهها ،كه درابره این قضیه 2 1 ِ ِ ت َسراابً» در جاى دیگر قرآن فرمودهَ :و سَِّریت ا ْْلبال فَكانَ ْ اما معرفت و مکارم شریازی به این نکته واقف هستند .معرفت در نقد دیدگاه طباطبایی مینویسد: «سخن از سیاق ،سخنی سست است؛ زیرا -آنگونه که در جلد خنست بدان اشاره کردمی -چینش امروزی مصحف [=قرآن] ،نشان از 3 نزول پیدرپی و بیفاصلهی آایت آن نیست». این کالم معرفت حرف پرداللتی است و تبعات تفسریی فراوانی دارد که احتماالً کمرت مفسری حاضر به پذیرش آن است .اگر سیاق را کالً از علم تفسری قرآن کنار « 1و كوهها روان شود و سراب گردد( ».نبأ)20 :
2سید حممدحسنی طباطبایی .ترمجهی تفسری املیزان .ذیل آیهی 88سورهی منل. 3حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .6ص .226
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 217 /
بگذارمی ،دست مفسر از طرفی برای کشف مراد حقیقی بسیاری آایت خالی شده ،از طرف دیگر دستش ابز میشود ات در بسیاری از مواض ِع قرآن تفاسریی را وارد کند که شهوداً بیرب به موضع است .مثالً در مهنی سورهی نبأ که طباطبایی به آیهای از آن استشهاد میکند و خبشی از آن بهوضوح شرح قیامت است ،آمده: ِ إِ َّن جهنَّم كانَ ِ َحقاابً ( )23ال یَذوقو َن ََ َ ْ اغنی َمآابً ( )22البِ َ ت م ْرصاداً ( )21للطَّ َ ثنی فیها أ ْ 1 فیها بَْرداً َو ال َشراابً ( )24إِالَّ َمحیماً َو َغ َّساقاً (َ )25جزاءً ِوفاقاً ()26 «در حقیقت جهنم كمینگاه است )21( .ابزگشتگاهى براى طغیان گران است)22( . درحالیکه در آجنا م ّدتهاى طوالىن درنگ كنند )23( .در آجنا هیچ سردى و نوشابهاى منىچشند )24( ،جز آىب سوزان و چركاب( )25( ،این) كیفرى موافق (اعمالشان) است»)26( . حال اگر سیاق را در نظر نگریمی ،میتوانیم بگوییم آیهی 24که میگوید «در آجنا هیچ سردى و نوشابهاى منىچشند» راجع به غزوهی تبوک ای حادثهی کربال ای دهها واقعهی مشابه دیگر است .بهاینترتیب اب کنار گذاشنت سیاق ،اخاللی جدی در فهم قرآن اجیاد میشود .لذا نظر من اب طباطبایی یکسان است و فکر منیکنم که از آیهی پیشنهادی حییی و معرفت ،بیآنکه هزینهی گزاف کنارگذاشنت توجه به سیاق در تفسری را بپذیرمی ،بتوان اعجازی استخراج کرد.
1نبأ.21-26 :
/ 218اعجاز علمی
مکارم شریازی نیز در توضیح اینکه این آیه مربوط به قیامت نیست چند دلیل میآورد: « -1قرآن صرحیاً در این آیه میگوید" :حتسبها جامدة" یعنی تصور میکنی کوهها ساکن و جامد هستند ،درحالیکه حوادث رستاخیز و حتول و انقالب عجیبی که در سراسر جهان -مقارن آن -روی میدهد نهتنها برای مهه حمسوس و ملموس است ،بلکه مهه از آن در وحشت و ترس عجیبی فرو میروند ...این بزرگترین قرینهای است که در آیهی فوق وجود دارد و گواهی میدهد که حرکت کوهها مربوط به حوادث 1 رستاخیز نیست». در اپسخ به مکارم ابید گفت ،حوادث قیامت آنقدر پیچیده و انمتعارف هستند که ما آگاهی قلیلی نسبت به آن دارمی .اینکه کوهی در آن روز جامد (به معنای ساکن) پنداشته شود ،اما در حرکت ابشد امری انممکن نیست .مهچننی قرار نیست تکتک وقایعی که در قیامت اتفاق میفتد وحشتناک ابشد و اساساً معلوم نیست که مراد خدا از شکلدهی قیامت ،آنچنانکه در برخی از آایت قرآن آمده ،اجیاد وحشت در دل انسانها ابشد ،بلکه وحشت انسانها اثر جانبی جمموع وقایع آن روز است .لذا ترسناک نبودن کوهها در آن روز ،غریقابل تصور نیست.
1انصر مکارم شریازی .قرآن و آخرین پیامرب .ص .156
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 219 /
البته در دفاع از مکارم میتوان جمموعه آایتی را ارائه کرد که نشان میدهد کوهها در روز قیامت مضمحل و منهدم میشوند و این وضعیت راهراً قابلرؤیت و تشخیص است ،لذا دیگر «حتسبها جامدة» در مورد آنها معنایی ندارد: و ب َّس ِ اْلِبال بَ ًّسا ت ْ َ «و كوهها کامالً خرد شوند». 1
اْلِبال فَد َّكتا َد َّكةً و ِ محلَ ِ و ِ اح َد ًة ت ْاأل َْرض َو ْ َ «و زمنی و كوهها (از جاى) برداشته شود و اب یك (ضربه) خردكننده خرد (و مهوار) شوند!» 2
اْلِبال و كانَ ِ اْلِبال َكثیباً َمهیال ت ْ یَ ْوَم تَ ْرجف اْأل َْرض َو ْ َ «روزى كه زمنی و كوهها مىلرزد ،و كوهها تودههاى شن روان مىشود». 3
َ و إِ َذا ا ْْلِبال ن ِس َفت «و هنگامى كه كوهها بركنده و پراكنده شوند». 4
1واقعه.5 : 2حاقه.14 : 3مزمل.14 : 4مرسالت.10 :
/ 220اعجاز علمی
و سِری ِ ت ِْ ت َسرااب اْلبال فَكانَ ْ َ َّ «و كوهها روان شود و سراب گردد». 1
َ و إِ َذا ا ْْلِبال سَِّریت «و هنگامى كه كوهها روان شوند». 2
اْلِبال َكالْعِ ْه ِن الْ َمْنفوش َ و تَكون ْ «و كوهها مهچون پشم رنگ ِ نی زدهشدهاند». 3
اما مهانطور که گفتم ،حوادث قیامت برای ما مبهمتر از آن است که بتوانیم آیهای را به صرف عدم مطابقت کامل اب برخی آایت دیگر ،بهسادگی مرتب اب آن روز ندانیم. خصوصاً اگر سیاق را که امهیت حیاتی برای تفسری دارد در نظر بگریمی ،ابوجوداینکه «حتسبها جامدة» این آیه را از سایر آایت مرتب اب وضعیت کوهها در روز قیامت جدا میکند ،سیاق ما را به این مست میبرد که بپذیرمی این آیه مربوط به قیامت است. اباینحال ،مکارم شریازی در کمال تعجب مینویسد: «آیهای که بالفاصله پیشازاین آیه است اگرچه مربوط به قیامت است ولی آیهی قبل از آن ابداً مربوط به قیامت نیست بلکه مربوط به توحید است ،زیرا آیهی قبل چننی است :أَ َمل ی روا أ ََّان جع ْلنَا اللَّیل لِیسكنوا ِ فیه ْ ََ ْ َ َ ْ َ َ ْ
1نبأ.20 : 2تکویر.3 : 3قارعه.5 :
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 221 /
صراً إِ َّن يف ذلِك َآل ٍ و النَّهار مب ِ ایت لَِق ْوٍم ی ْؤِمنو َن( منل" )88-آای مشاهده َ َ َ ْ نکردند که ما شب را برای آرامش آفریدمی ،و روز را روشنیخبش (برای کار و فعالیت زندگی) مسلماً در این موضوع نشانههایی (از توحید) 1 برای مردم ابامیان است»". اوالً ،مکارم شریازی مشارهی آیه را بهاشتباه ذکر کرده ،و آیهی مدنظر او ،آیهی 86 منل است .آیهی 88مهان آیهی اصلی حمل حبث ماست .اثنیاً برای فهم سیاق یک آیه، آیهی قبل از آن نسبت به دو آیه قبل ،تقدم دارد .پس در اینجا برای فهم سیاق آیهی ،88ابید آیهی 87را مالک قرار داد ،نه آیهی 86را: ِ صراً إِ َّن يف ذلِك َآل ٍ ِ فیه و النَّهار مب ِ ایت لَِق ْوٍم ی ْؤِمنو َن َ أَ َملْ یََرْوا أ ََّان َج َع ْلنَا اللَّْی َل لیَ ْسكنوا َ َ ْ السماو ِ ات َو َم ْن ِيف ْاأل َْر ِ اَّلل َو ض إِالَّ َم ْن شاءَ َّ (َ )86و یَ ْوَم ی ْن َفخ ِيف ُّ ع َم ْن ِيف َّ الصوِر فَ َف ِز َ اَّللِ بال َْحتسبها ِ ِ ِ الس ِ حاب صْن َع َّ جام َد ًة َو ِه َي َمتُّر َمَّر َّ كلٌّ أَتَ ْوه داخر َ ین (َ )87و تََرى ا ْْل َ َ 2 ٍِ بری ِِبا تَ ْف َعلو َن ()88 الَّذي أَتْ َق َن كلَّ َش ْيء إنَّه َخ ٌ «آای نظر نكردهاند كه ما شب را (اتریك) قراردادمی ،ات در آن آرام گریند؛ و روز را روشنی خبش (قراردادمی؟!) قطعاً در این [ها] نشانههاىي است براى گروهى كه امیان مىآورند. ( )86و (اید کن) روزى را كه در شیپور دمیده مىشود ،و كساىن كه در آمسانها و
1انصر مکارم شریازی .قرآن و آخرین پیامرب .ص .159 2منل.86-88 :
/ 222اعجاز علمی
كساىن كه در زمنی هستند به وحشت مىافتند ،جز كسى را كه خدا خبواهد؛ و مهه فروتنانه نزد او آیند )87( .و كوهها را مىبیىن ،درحالیکه آنها را اثبت مىپندارى ،و حالآنکه آنها مهچون حركت ابرها درگذرند؛ [این] ساخته خداىي است كه هر چیزى را حمكم ساخت؛ در حقیقت او به آنچه اجنام مىدهید آگاه است»)88( . مکارم شریازی دو قرینهی دیگر نیز در دفاع از نظر خود ارائه میکند ،که به نظرم امهیت کافی برای حبث کردن ندارند و برای دانستنش میتوانید به مرجع مربوطه مراجعه کنید. -2-9در این فقره میبینیم که چگونه هارون حییی ازیکطرف (اب اشاره به حرکت کوهها بر روی پوستههای متحرک زمنی) و معرفت و مکارم شریازی از طرف دیگر (اب اشاره به حرکت کوهها ضمن حرکت وضعی و انتقالی سیارهی زمنی) ،هرکدام اب توسل به یک گزارهی علمی ،آیهی موردنظر را تفسری اعجازابورانه میکنند .اما اگر امری قرار است معجزه ابشد ،میابیست آن امر آنقدر قاطع ابشد که حمل تردید و تفسریهای خمتلف قرار نگرید .برای مثال ،تبدیل عصا به اژدها ای زنده شدن مردگان ،اموری هستند که هیچکس در وجه اعجاز آن رخداد تردید منیکند؛ اما اعجازهایی ازایندست ،مبتنی بر تفسری علمی مفسران هستند .چهبسا فردا نوع دیگری از حرکت برای کوهها کشف شود و اعجازابوران متایل پیدا کنند آن گزارهی اتزهتر را اپیهی تفسری خود از این آیه قرار دهند. -10آیهای دیگر که آن هم در ارتباط اب کوهها است ،و هم هارون حییی ،هم معرفت و هم مکارم شریازی به آن اشاره میکنند ،آیهی زیر است:
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 223 /
َ و َج َع ْلنا ِيف ْاأل َْر ِ ید به هم ض َرو ِاس َي أَ ْن َمت َ 2 «و در زمنی[ ،كوههاى] استوارى قرار دادمی[ ،مبادا] كه آانن را بلرزاند». 1
هارون حییی مینویسد: «این آیه میگوید که کوهها از لرزش زمنی جلوگریى میکنند .این موضوع جدیداً توس جیولوجی [=زمنیشناسی] شناختهشده است. علما درایفتند که هر کوه ریشهای بهاندازهی ده ات اپنزده چند اصل کوه 3 در زمنی دارد .یعنی کوه مثل یک میخ است که به زمنی فرورفته است». معرفت میگوید: «سختی و ستربی پوستهی زمنی -که مهان ختتهسنگ کوههاست - 4 مانع از لرزش و ارتعاش پوستهی زمنی میشود».
1انبیاء.31 : 2ترمجههای دیگر: اهلی قمشهای« :و در روى زمنی كوههاى استوار قرار دادمی ات خلق را از اضطراب زمنی حفظ كند». انصاراین« :و در زمنی كوههاى استوار پدید آوردمی ات زمنی آانن را نلرزاند». فوالدوند« :و در زمنی کوههایی استوار هنادمی ات مبادا [ زمنی ] آانن [ مردم ] را جبنباند». 3هارون حییی .اعجاز قرآن در پرتو ساینس و تکنالوژی معاصر .ص .35 4حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .6ص .223
/ 224اعجاز علمی
نقد: به نظر میرسد ابورمندان به اعجاز علمی قرآن ،آیهی فوق را به این معنا گرفتهاند که خداوند کوهها را خلق کرده ات از لرزشهای زمنی و ابلتبع مردم روی آن جلوگریی کند (چنانکه از ترمجهی فوالدوند و اهلی قمشهای در اپورقی یکیماندهبهآخر نیز چننی برمیآید ).اینکه آای واقعاًکوهها ات 15برابر ارتفاع خود ریشه در زمنی دارند ای خری حبثی است در حیطهی زمنیشناسی و من در اینجا نیازی به وارد شدن به آن ندارم .اما اب اشاره به دو نکتهی نقض میتوان نشان داد که منظور از این آیه آنچه حییی و معرفت بیان میکنند نیست .مورد نقض اول کشور ژاپن است .کشور ژاپن یک کشور کامالً کوهستانی است که بیش از چهارپنجم مساحت آن را کوهستان تشکیل میدهد ،1و درعنیحال یکی از زلزلهخیزترین کشورهای جهان است .حتی میتوان شهر هتران را هم در این رابطه مثال زد که شهری مستعد زلزله و درعنیحال واقع در دامنهی الربز است. اما نکتهی نقض مهمتر این است که اگر قرار است کوهها مانع لرزیدن زمنی شوند، پس این تعداد فراوان زلزله که در روی زمنی رخ میدهد به چه علت است؟ آای خداوند در این آیه امری خالف واقع را مدعی شده؟ جای تعجب است که قائلنی به اعجاز علمی قرآن وقوع مکرر زلزله در زمنی را نهتنها در تعارض اب این آیه ندیدهاند ،بلکه این آیه را معجزه نیز میدانند .من فکر میکنم اگر قرار ابشد قرآن را متنی اهلی بدانیم، نهتنها منیتوان این آیه را نشانهی اعجاز قرآن دانست ،بلکه ابید آن را بهگونهای أتویل کنیم که اب حقیقت وقوع مکرر زلزله در زمنی انسازگار نباشد. -11آیهی دیگری که حییی به آن توجه کرده ،آیهی زیر است:
https://www.britannica.com/place/Japan
1
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 225 /
ب إِ َّان لَ ِ ب الْمشا ِرِق و الْمغا ِر ِ ِ ِ ِ قادرون َ َ فَال أقْسم بَر ّ َ «و سوگند اید مىكنم به پروردگار خاوران و ابخرتان كه قطعاً ما تواانییم». 1
نکتهی مورد توجه حییی در دو جای دیگر قرآن نیز تکرار شده: َّ ض َعفو َن َمشا ِر َق ْاأل َْر ِ ض َو َمغا ِرَهبَا ذین كانوا ی ْستَ ْ َ و أ َْوَرثْنَا الْ َق ْوَم ال َ «و به گروهى كه مهواره تضعیف مىشدند ،خاوران زمنی (فلسطنی) و ابخرتانش را به ارث دادمی». 2
السماو ِ ات َو ْاأل َْر ِ ب الْ َمشا ِرق ض َو ما بَْینَهما َو َر ُّ َ ر ُّ ب َّ «پروردگار آمسانها و زمنی و آنچه بنی آن دو است ،و پروردگار خاوران». 3
حییی این آیه را چننی تفسری میکند: «به کاربرد صیغهی مجع براى مشرق و مغرب نشان میدهد که بیشرت از یکجا است که طلوع و غروب در آن صورت میگرید ...زمنی به دور خود اب یک زاویه 30-27درجه دور میخورد .از سبب این زاویه
1معارج.40 : 2اعراف.137 : 3صافات.5 :
/ 226اعجاز علمی
و مدور بودن شکل زمنی شعاع آفتاب مهیشه در یک زاویهی اثبت ابالى سطح زمنی منیاتبد .لذا کسی که بسیار دور از خ استوا قرار داشته ابشد میتواند ببیند که در جراین سال طلوع و غروب آفتاب در نقاط خمتلف صورت میگرید .کسی که ابالى خ استوا ابشد مهیشه طلوع و غروب آفتاب را دقیقاً در یک حمل شرق و یک حمل غرب میبیند .چون عربستان سعودى نزدیک به خ استوا قرار دارد، طلوع و غروب در نقاط خمتلف قابل دید منیابشد .اما این موضوع 1 توس قرآن واضح گردید (وهللا اعلم)». ابوالقاسم خویی مهنی آایت را دال بر کرویت زمنی در نظر گرفته است: «این سلسله آایت در عنی اینکه بر متعدد بودن حمل طلوع و اتبش آفتاب و حمل غروب آن داللت میکند ،بر کروی بودن زمنی نیز اشاره دارد .زیرا اگر زمنی کروی ابشد ،طلوع کردن و اتبیدن آفتاب بر هر جزئی از اجزای کرهی زمنی مستلزم این است که از جزء دیگر آن غروب بکند و در این صورت تعدد مشرقها و مغربها بدون هیچگونه تکلف و زمحتی ،روشن و واضح میگردد ولی در غری کروی بودن زمنی ،تعدد مشرقها و مغربها که از آیه استفاده میشود ،قابلدرک و مفهوم 2 نیست».
1هارون حییی .اعجاز قرآن در پرتو ساینس و تکنالوژی معاصر .ص .38 2ابوالقاسم خویی .بیان در علوم و مسائل کلی قرآن .ص .117
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 227 /
نقد:
-1-11برخالف آنچه حییی بیان میکند ،راهراً اعراب از تعدد حملهای طلوع و
غروب آفتاب ابخرب بودهاند .طربسی از قول ابن عباس ،صحابی مشهور پیامرب (ص)، میگوید« :یعىن مشرقهای خورشید و مغربهای آن؛ چون براى خورشید 360مطلع و مشرقى است كه دیگر ات سال آینده به آن برمنیگردد 1».سیوطی نیز مهنی مضمون را به ابن عباس نسبت میدهد« :برای خورشید هرروز مطلعی است که از آجنا طلوع میکند و مغربی است که در آجنا غروب میکند ،و این مطلع و مغرب غری از مطلع و مغرب روز پیشنی است 2».مهچننی شیخ صدوق در معانی األخبار حدیثی اب مضمون مشابه از علی بن ابیطالب آورده است 3.اب این وصف ،پذیرش کالم هارون حییی که 1طربسی .ترمجهی جممعالبیان .ذیل آیهی 40سورهی معارج .در ترمجهی ابال ،منت ترمجه را کمی
تغیری دادهام؛ زیرا ترمجه به نظرم انرسا آمد .ترمجهی اصلی میگوید« :یعىن مشرقهای خورشید و مغربهای آن؛ چون براى خورشید 360حمل طلوع و اشراق است براى هرروز مطلع و اشراق است براى هرروز مطلع و مشرقى است كه دیگر ات سال آینده به آن برمنیگردد ».منت عربی آن نیز چننی است« :یعِن مشارق الشمس و مغارهبا فإن هلا ثالمثائة و ستنی مطلعا لكل یوم مطلع ال تعود إلیه إَل قابل( ».مهان)
2سیوطى .الدر املنثور ىف تفسری املأثور .ذیل آیهی 40سورهی معارج. 3 َمح َد ب ِن الْولِ ِ الصفَّار َع ِن الْ َعبَّ ِ اس بْ ِن ید قَ َ ال َحدَّثَنَا حمَ َّمد بْن ا ْحلَ َس ِن َّ « َحدَّثَنَا حمَ َّمد بْن ا ْحلَ َس ِن بْ ِن أ ْ َ ْ َ اَّللِ ب ِن أَِيب َمحَّ ٍاد ی رفَعه إِ ََل أ َِم ِری الْمؤِمنِنی (ع) ِيف قَوِل َِّ ِ ٍ ِ ب ْ َ َم ْعروف َع ِن ا ْحلَ َّجال َع ْن َعْبد َّ ْ اَّلل َعَّز َو َج َل بَِر ِّ ْ َْ الْمشا ِرِق و الْمغا ِر ِ ال َهلَا ثََالمثِائٍَة َو ِستُّو َن َم ْش ِرقاً َو ثََالمثِائٍَة َو ِستُّو َن َم ْغ ِرابً فَیَ ْوم َها الَّ ِذي ت ْش ِرق فِ ِیه َال ب قَ َ َ َ َ
/ 228اعجاز علمی
چون اعراب حجاز در صدر اسالم از تعدد مطالع و مغارب انآگاه بودهاند ،پس این آیه یک معجزهی علمی است ،اب اشکال مواجه است؛ زیرا راهراً آنها از این موضوع مطلع بودهاند.
-2-11کرویت زمنی -و به این واسطه ،ذومشارق و ذومغارب بودن آن -چیزی
است که بطلمیوس به آن ابور داشت و بهصراحت در اجملسطی بیان کرده است 1.اب
توجه به اینکه هیئت بطلمیوسی برای چندین قرن بر فضای علم جنوم جهان غلبه داشته است ،جای تعجب نیست که عربی از حجاز از کروی بودن زمنی مطلع بوده ابشد. لذا اگر این آیه را دال بر کرویت زمنی هم بگریمی ،از دل آن اعجاز درمنیآید.
تَعود فِ ِیه إَِّال ِم ْن قَابِ ٍل َو یَ ْوم َها الَّ ِذي تَغْرب فِ ِیه َال تَعود فِ ِیه إَِّال ِم ْن قَابِ ٍل ».حممد بن على ابن اببویه.
معاين األخبار .ص .221 1بطلمیوس مینویسد« :اینکه زمنی بهطور کلی کروی است را میتوان به هبرتین شکل از اینجا فهمید: خورشید ،ماه و سایر ستارگان برای متام ساکنان زمنی همزمان طلوع و غروب منیکنند ،بلکه این رخدادها برای ساکنان شرقیتر زودتر از ساکنان غربیتر به وقوع میپیوندند؛ زیرا میبینم که خورشیدگرفتگیها و ماهگرفتگیها -خصوصاً ماهگرفتگیها -که [برای متام انرران] در یک حلظه رخ میدهند ،توس متام انرران در یک زمان واحد ثبت نشدهاند ،بلکه زمان ثبت شده توس انرران شرقیتر مهواره دیرتر از زمان ثبت شده توس انرران غربیتر است ...بنابراین ،میتوان به حنو معقولی نتیجه گرفت که سطح زمنی کروی است)Ptolemy. Ptolemy’s Almagest. p 40( ».
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 229 /
-3-11لغت «مشارق» خنستنی ابر توس قرآن استفاده نشده است .پیش از قرآن این لغت دست کم در معلقهی لبید بن ربیعه ،از اصحاب معلقات سبع ،نیز استفاده شده 1.وی مینویسد: بمش ِ ارق ال ج بلی ن أو بِم َح َّج ٍر
ض َّم نَ ْت َه ا فَ ْرَدةٌ فَ ر َخ ام َه ا فَ تَ َ
حمجر» و «فردة» کوههایی هستند 2و بیت در این بیت ،منظور از «جبلنی»ّ « ، میگوید« :منزلگاه نوار [=معشوق شاعر] در سرزمنی فید عبارت است از طرف شرقی آن دو کوه ای کوه حمجر و کوه فردة ،و زمنی متصل به آن او را در ضمن خود گرفته و 3 در آجنا مسکن گزیده است». اب این حساب ،منظور از «مشارق» در این بیت مشرقهای کوههای خمتلف است. به عبارتی ،هر نقطه از زمنی مشرقی دارد که میتوان به جمموع تعدادی از این مشرقها (مثالً شرق کوه الف ،بعالوهی شرق کوه ب ،بعالوهی شرق کوه ج) مشارق اطالق کرد و شاعر در اینجا مشرق چند کوه را مراد کرده است .پس ممکن است در قرآن نیز منظور از «مشارق» جمموع مشرقهایی ابشد که نقاط جغرافیایی خمتلف واجد آن 1راهراً متامی معلقات پیش از اسالم سروده شدهاند؛ هرچند که برخی از شعرای آنها ،ازمجله لبید، در زمان رهور اسالم زنده بودهاند .ازاینجهت بعید است که «مشارق» در شعر لبید وام گرفته از قرآن ابشد. 2امحد ترجانیزاده .شرح معلّقات سبع .ص .135 3مهان.
/ 230اعجاز علمی
هستند؛ چنانکه مشرق عراق ،ایران است و مشرق ایران ،افغانستان است و ...مهنی مطلب را راجع به «مغارب» نیز میتوان گفت.
-4-11اب توجه به نظر متفاوت حییی و خویی راجع به وجه اعجاز این آیه ،که یکی اعجاز را از جهت اشارهی قرآن به زاویهی مدار زمنی و دیگری از جهت اشاره به کرویت آن میداند ،جمدداً مشاهده میشود که بیان اعجاز برای یک آیه از رهگذر تطبیق آن اب دو حقیقت علمی خمتلف صورت گرفته است .درواقع اعجاز موردنظر اعجازابوران در این آیه قاطع نیست و تزلزل آن ابعث شده که دقیقاً ندانیم به چه دلیلی حمتوای این آیه فرابشری است .این عدم قطعیت به معنای معجزه نبودن چننی متنی است ،چراکه معجزه امری قاطع و روشن است. -12هارون حییی آیهی زیر را نیز معجزهی علمی میداند: حاب الثِّقال ه َو الَّذي یریكم الْ َْرب َق َخ ْوفاً َو طَ َمعاً َو ی ْن ِشئ َّ الس َ «او كسى است كه برق را ،براى ترس و امید به مشا مىمناایند ،و ابرهاى گرانبار را پدید مىآورد». 1
وی مینویسد: «وزن ابرها فوقالعاده زاید بوده میتواند .مثالً ابرهاى تولیدکننده رعدوبرق حاوى سه صد هزار تن آب میابشد ...وقتیکه قرآن انزل
1رعد.12 :
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 231 /
نقد:
میشد ،انممکن بود که در مورد وزن ابرها مطالعه صورت گرید .این 1 معلومات در قرآن دلیل دیگرى به حقانیت وحى اهلى است».
معجزه خواندن یک پدیده ،نیازمند کمال احتیاط و سنجیدن متامی جوانب آن است. اما اعجازابوران به هنگام ایفنت مؤید برای حقانیت اسالم ،از این احتیاط فاصله می گریند .این سهلانگاری را در معرفی چننی آایتی بهعنوان معجزه میتوان دید. وقتی یک انسان انآگاه از علوم جدید در بیش از هزار سال قبل به ابرها نگاه میکرد ،دو نوع ابر را میدید :ابرهای سفیدی که ابرانی به مهراه ندارند ،و ابرهای تریهای که میابرند .الاقل به دو دلیل ،ممکن است چننی انسانی فکر کند که ابرهای تریه سنگنی و به تعبری قرآن «ثقال» هستند -1 :چون این ابرها میابرند ،پس حاوی آب هستند .انسان دوران کهن میدانست که آب وزن دارد ،پس قاعداتً ابرهای تریه ابید سنگنی ابشند« -2 .عموماً» وقتی در چیزی غلطت رخ میدهد ،آن چیز تریهرنگ میشود و در طرف مقابل ،رقیق کردن منجر به کمتر شدن رنگ میشود .این پدیده را فراوان در زندگی روزمره مشاهده میکنیم .مثالً اگر در شری آب بریزمی و آن را رقیق کنیم، رنگ آن از سفیدی به مست بیرنگی حرکت میکند .ای هرچه غلظت خاک در آب بیشرت ابشد ،آب تریهتر میشود .اینها مثالهایی است که یک انسان در بیش از هزار سال پیش اب آن مواجه بوده است .لذا تعجبی ندارد که تریگی ابرها را نیز محل بر غلیظتر
1هارون حییی .اعجاز قرآن در پرتو ساینس و تکنالوژی معاصر .ص .55
/ 232اعجاز علمی
بودن آنها بکند؛ گویی که ابرها مرتاکم شدهاند .طبیعتاً امر غلیظ و مرتاکم (به نسبت) سنگنی هم هست. اب توجه به این دو احتمال ،هیچ قطعیتی در اعجازی که حییی به این آیه نسبت میدهد وجود ندارد. -13یکی دیگر از آایتی که به اعجاز علمی شهرت ایفته ،آیهی زیر است: ِ ِ أَ َْحیسب ِْ ي بَنانَه ()4 اْلنْسان أَلَّ ْن َْجن َم َع ع َ ظامه ( )3بَلى قادر َ ین َعلى أَ ْن ن َس ِّو َ َ «آای انسان مىپندارد كه استخوانهایش را مجعآوری خنواهیم كرد؟! ( )3آرى ،بر مرتب كردن (سر) انگشتانش تواانییم»)4( . 1
معرفت مینویسد: «این آیه در مقام حتدی است و به معجزهای بزرگ در تنظیم خطوط سرانگشتان و ابزآفرینی آن بر صورت خنستش داللت میکند؛ معجزهای که بزرگتر از احیای استخوانهای فسیلشده است .راز این پدیده بیش از هزار سال پس از نزول آیه شناخته شد؛ آنگاهکه بشر کشف کرد هر انسان اثرانگشتی خاص دارد که بر سرانگشتانش ترسیم گردیده است؛ بهگونهای که از آغاز آفرینش حضرت آدم ،حتی در دوقلوها، هرگز دو نفر پیدا منیشوند که اثرانگشتی مهانند داشته ابشند .شگرفی این راز در درجهی خنست ،در آفرینش آن است ،سپس در اشارهی
1قیامت 3 :و .4
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 233 /
نقد:
قرآن بدان .بس منزه و واالست او که توانی چننی عظیم و بیانی چننی 1 شگرف دارد».
-1-13در اینجا قرآن از لفظ «سرانگشتان» استفاده میکند .این درست است که مردم صدر اسالم اطالعی از منحصربهفرد بودن خطوط سرانگشت هر فرد نداشتند ،اما مطمئناً اب نگاه کردن به سرانگشتان خود ،متوجه وجود چننی خطوطی شده بودند .پس اگر قرآن قصد اشاره به این خطوط را داشت ،میتوانست چیزی شبیه به این بگوید: «آرى ،بر مرتب كردن خطوط (سر) انگشتانش تواانییم ».این معنا مشکلی در فهم آیه اجیاد منیکرد ،بلکه حتی شاید به حلاظ بیانی آن را نزد عرب صدر اسالم ارزمشندتر نیز میکرد .زیرا در این حالت -اب توجه به اینکه ساخنت خطوط سرانگشت ،که رریفتر از خود سرانگشت است ،کاری دشوارتر به نظر میرسد -قرآن ادعای بزرگتری را مطرح کرده بود. -2-13اساساً به دلیلی فکر میکنم که این آیه ارتباطی اب آنچه ما امروز اثرانگشت میخوانیم ندارد .در آیهی 3سورهی قیامت ،از انسانی صحبت میکند که گوای نسبت به گردآمدن استخوانهایش تردید دارد« :آای انسان مىپندارد كه استخوانهایش را مجعآوری خنواهیم كرد؟!» خداوند در اپسخ به این فرد ،کوچکترین استخوان بدن انسان را که از بریون قابلرؤیت است ،و مهاان استخوان سرانگشتان است ،مثال میزند؛ به 1حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .6ص .235مهچننی ن .ک :هارون
حییی .اعجاز قرآن در پرتو ساینس و تکنالوژی معاصر .ص .89
/ 234اعجاز علمی
این معنا که ما حتی قادرمی آن کوچکترین استخوان را هم احیا کنیم .به عبارتی ،قرآن احیای کوچکترین استخوان را مطرح میکند ات بهطور طبیعی احیای استخوانهای بزرگتر که از ررافت کمرتی برخوردارند نیز فهمیده شود .پس بهواسطهی وجود این تفسری احتمالی ،این آیه فاقد اعجاز علمی است. -14یکی دیگر از مشهورترین آایت راجع به اعجاز علمی قرآن آیهی زیر است: ٍ اَّلل الَّذي رفَع َّ ِ س َو َّ السماوات بِغَ ِْری َع َمد تَ َرْوَهنا ُثَّ ْ استَوى َعلَى الْ َع ْر ِش َو َس َّخَر الش ْ ََ َّم َ 1 ایت لَعلَّكم بِلِ ِ ِ صل ْاآل ِ ِ قاء َربِّك ْم توقِنو َن َج ٍل م َس ًّمى ی َدبِّر ْاأل َْمَر ی َف ّ الْ َق َمَر كلٌّ َْجیري أل َ َ ْ «خدا كسى است كه آمسانها را ،بدون ستونهاىي كه آنها را ببینید ،برافراشت؛ سپس بر ختت (جهاندارى) تسلّ ایفت؛ و خورشید و ماه را رام ساخت ،هرکدام ات سرآمد معیّىن روانند .به تدبری كارها پرداخت؛ آایت (و نشانههاى خود) را شرح مىدهد؛ ات شاید مشا به مالقات پروردگاراتن یقنی پیدا كنید»)2( . السماو ِ ات بِغَ ِْری َع َم ٍد تَ َرْوَهنا، در مورد این آیه ،خبشی که میگویدَّ : اَّلل الَّذي َرفَ َع َّ یعنی «خدا كسى است كه آمسانها را ،بدون ستونهاىي كه آنها را ببینید ،برافراشت» حمل حبث ماست .معرفت و مکارم شریازی این آیه را انرر بر قانون جاذبهی عمومی دانسته ،ذیل این عنوان آوردهاند .به این معنا که نریوی گرانش میان اجرام کیهانی علت اپبرجایی وضع کنونی جهان است .معرفت مینویسد:
1رعد.2 :
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 235 /
«این مهان قانون جاذبهی عمومی است و أتثریی دوسویه اب نریوی رانشی دارد که درنتیجه ،سکان آمسان و زمنی را نگاه میدارد ات منحرف نشوند ...دانش به این حقیقت دست ایفته است که اجسام به نسبت جرم خود ،یکدیگر را جذب میکنند .این نریو سبب میشود که خورشید زمنی را نگه دارد و زمنی دور آن بگردد ...مهنیگونه است دیگر ستارگان در دیگر منظومهها و نیز سایر منظومهها در کهکشانهای دیگر؛ بلکه مههی کهکشانها در گسرتهی انمتناهی 1 فضا». مکارم شریازی نیز مینویسد« :آای تعبریی روشنتر و رساتر از "ستون انمرئی" در 2 افق ادبیات آن روز برای ذکر نریوی جاذبه پیدا میشد»؟
نقد:
-1-14چنانکه پیشتر در چند موضع متذکر شدم ،اساساً در علم جدید چیزی به
انم «آمسان» وجود ندارد ات خبواهد بهوسیلهی چیزی برافراشته شود ،خواه اطلس در اساطری یوانن ابشد ،خواه ستونهای انمرئی قرآن. -2-14افراشته بودن آمسان بر فراز ستونهای انمرئی ،ازقضا بیش از آنکه اب جنوم
جدید سازگار ابشد ،اب هیئت بطلمیوسی مهخوانی دارد .در هیئت بطلمیوسی ،زمنی در
1حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .6ص .170 2انصر مکارم شریازی .قرآن و آخرین پیامرب .ص .170
/ 236اعجاز علمی
مرکز قرار دارد و افالک کرو ِی تو در تو در اطراف آن واقع شدهاند .در این نگاه به کیهان ،کامالً ممکن است کسی تصور کند که افالک بهواسطهی ستونهایی که دیده منیشوند دور زمنی معلق ماندهاند و روی زمنی و یکدیگر سقوط منیکنند .لذا این آیه که بهعنوان یکی از مشهورترین مصادیق اعجاز علمی قرآن شناخته میشود ،بهسادگی اب توسل به علم زمان نزول ،یعنی هیئت بطلمیوسی ،قابلفهم و تفسری است. -15یکی از آایتی که آن را بهعنوان اعجاز علمی قرآن گرفتهاند آیهی زیر است: ِ ِ ِ ِ فَ َم ْن ی ِرِد َّ ضیِّقاً َحَرجاً ص ْد َره َ ص ْد َره ل ِْْل ْسالم َو َم ْن ی ِرْد أَ ْن یضلَّه َْجی َع ْل َ اَّلل أَ ْن یَ ْهدیَه یَ ْشَر ْح َ 1 صعَّد ِيف َّ ِ ِ َّ اَّلل ِ ذین ال ی ْؤِمنو َن َكأََّمنا یَ َّ السماء َكذل َ س َعلَى ال َ ك َْجی َعل َّ ّ الر ْج َ «و هر كس را كه خدا خبواهد راهنماییش كند ،سینهاش را براى (پذیرش) اسالم مىگشاید؛ و هر كس را كه خبواهد (به خاطر اعمالش) در گمراهىاش واهند ،سینهاش را ِ تنگ تنگ مىكند ،گوای مىخواهد در آمسان ابال برود؛ اینگونه خدا پلیدى را بر كساىن كه امیان منىآورند قرار مىدهد». قسمتی از این آیه که موردتوجه اعجازابوران قرارگرفته ،خبش زیر است: الس ِ ِ ماء ضیِّقاً َحَرجاً َكأََّمنا یَ َّ ص َّعد ِيف َّ ص ْد َره َ َ و َم ْن ی ِرْد أَ ْن یضلَّه َْجی َع ْل َ «و هر كس را كه خبواهد (به خاطر اعمالش) در گمراهىاش واهند ،سینهاش را ِ تنگ 2 تنگ مىكند ،گوای مىخواهد در آمسان ابال برود». 1انعام.125 : 2ترمجههای دیگر:
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 237 /
معرفت مینویسد: الس ِ ماء .چننی شخصی بسان ضیِّقاً َحَرجاً َكأََّمنا یَ َّ ص َّعد ِيف َّ ص ْد َره َ « َْجی َع ْل َ کسی است که به سبب قرار گرفنت در ارتفاعات ابالیی جو [که رقیقتر است] احساس تنگی نفس میکند و زندگی بر او دشوار شده است؛ نه آنکه تشبیه به کسی ابشد که میکوشد به آمسان پرواز کند و به سبب انتوانی ،احساس تنگی در سینه میکند». مکارم شریازی مینویسد: «امروز اثبت شده كه هواى اطراف كره زمنی در نقاط جماور این كره کامالً فشرده و براى تنفس انسان آماده است ،اما هرقدر به طرف ابال حركت كنیم هوا رقیقتر و میزان اكسیژن آن كمرت مىشود به حدى كه اگر چند كیلومرت از سطح زمنی به طرف ابال (بدون ماسك اكسیژن)
اهلی قمشه ای :و هر كه را خواهد گمراه مناید (به حال گمراهى واگذارد) دل او را از پذیرفنت امیان تنگ و سخت گرداند كه گوىي مىخواهد از زمنی بر فراز آمسان رود. انصاراین :و كسى را كه [به خاطر ْلاجت و عنادش] خبواهد گمراه مناید ،سینهاش را چنان تنگ مىكند كه گوىي بهزمحت در آمسان ابال مىرود. فوالدوند :و هر كه را خبواهد گمراه كند دلش را سخت تنگ میگرداند چنانكه گوىي بهزمحت در آمسان ابال میرود.
/ 238اعجاز علمی
نقد:
حركت كنیم تنفس كردن براى ما هرحلظه مشكل و مشکلتر مىشود و اگر به پیشروى ادامه دهیم تنگى نفس و كمبود اكسیژن سبب بیهوشى ما مىگردد .بیان این تشبیه در آن روز كه هنوز این واقعیت علمى به ثبوت نرسیده بود در حقیقت از معجزات علمى قرآن حمسوب 1 مىگردد».
الس ِ ماء را اشاره به نفستنگی به معنای فیزیولوژیک -1-15اگر َ كأََّمنا یَ َّ صعَّد ِيف َّ
کلمه بدانیم ،ابید بپذیرمی که معنای «ضیق صدر» نیز تنگی نفس به معنای واقعی و فیزیولوژیک کلمه است؛ درست مثل کسی که به طبقات ابالی جو میرود و دچار کمبود اکسیژن میشود .اما اگر این معنا را بپذیرم ،ابید بگوییم که مشرکان و دمشنان اسالم بهواسطهی گمراهیشان ،بر روی زمنی دچار مشکل تنگی نفس به معنای فیزیولوژیک کلمه بودهاند و هستند .این ادعایی است که به روشنی اندرست است. اگر ابورمندان به اعجاز علمی این آیه بگویند منظور از «ضیق صدر» نه تنگی نفس ،بلکه کوردل شدن (ای معانی مشابه) است ،آنگاه ابید به ایشان گفت متام ابر اعجاز این آیه در این است «ضیق صدر» را به معنا تنگی نفس واقعی بگریمی ات اب کسی که به آمسان میرود مناسبت پیدا کند؛ وگرنه اگر آیه را اینگونه معنا کنیم که: «هر كس را كه خبواهد گمراه كند کوردلش میسازد ،گوای میخواهد در آمسان ابال رود»، هیچ مناسبتی میان صدر و ذیل این قسمت از آیه وجود خنواهد داشت.
1انصر مكارم شریازى .تفسری منونه .ذیل آیهی 125سورهی انعام.
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 239 /
-2-15در این آیه ،هر معاملهای که اب «ضیق صدر» اجنام دهیم ،ابید اب «شرح صدر» نیز اجنام دهیم؛ زیرا این دو در تقابل اب یکدیگر ذکر شدهاند .اب این وصف، ازآجناییکه «شرح صدر» نقطهی مقابل «ضیق صدر» است ،پس معنای آن -طبق تفسری ابورمندان به اعجاز علمی این آیه -ابید ابز شدن نفس ابشد .اما چه معنایی دارد که بگوییم کسی بهواسطهی هدایت شدن ن َفسش ،به معنای فیزیولوژیک کلمه ،ابز میشود؟ این تعبری بیمعنا است. ب)
در این خبش انتساب معجزات علمیای به قرآن را بررسی میکنم که ابور به آنها نهتنها عقلپذیر نیست ،بلکه پذیرش آنها بهعنوان معجزهی علمی موجب اعجاب است.
-16حممدحسنی طباطبایی در کتاب اعجاز قرآن 1بیان میکند که قرآن اب پیشبینی وجود موجودات زنده در سایر کرات ،دست به اعجاز علمی زده است .در این کتاب آمده: «بشر امروزی در پستیها و بلندیهای کرات ابال -به جستجو موجود زنده پرداخته و اتکنون اطالعات قانعکنندهای به دست نیاورده است، درصورتیکه قرآن کرمی 15قرن پیش ،بهصراحت از وجود موجودات
1این کتاب اثر مستقلی از طباطبایی نیست؛ بلکه مجعآوری دیدگاههای او راجع به اعجاز قرآن از خالل سایر آاثر اوست که توس «بنیاد علمی و فکری عالمه طباطبایی» منتشر شده.
/ 240اعجاز علمی
زنده در کرات ابال چننی خرب داده است" :از نشانههای قدرت خدا، آفرینش آمسان و زمنی و پراکندن جنبنده در آن دو میابشد [َ و ِم ْن السماو ِ ات َو ْاأل َْر ِ ث فی ِهما ِم ْن دابٍَّة َو ه َو َعلى ض َو ما بَ َّ آایتِِه َخ ْلق َّ 2 مجَْعِ ِه ْم إِذا یَشاء قَدیر».]1 نقد: غریقابلقبول بودن این قول روشن است .وقتی هنوز بشر نتوانسته اب کشف موجودات فضایی صدق این آیه را روشن کند ،از کجا مشخص است که این آیه حامل حمتوایی صادق است ات بتوانیم آن را معجزه قلمداد کنیم؟ درست مثل این است که شخصی بر سر برد تیم ورزشی مورد عالقهاش شرط ببندد ،آنگاه پیش از آنکه ابزی اجنام شود ،از طرف مقابل خبواهد مبلغ شرط را به او پرداخت کند. اما نقد فنیتر به این آیه آن است که معلوم نیست منظور از «مساوات» چیزی ورای جو اطراف زمنی ابشد .البته راهر «مساوات» که مجع است ،یعنی «آمسانها» پذیرش اینکه منظور صرفاً جو اطراف زمنی ابشد را کمی دشوار میکند؛ اما ذکر نکتهای میتواند این امر را قابلپذیرش کند .طباطبایی در تفسری آیهی 12سورهی طالق که میگوید: اَّلل الَّذي خلَق سبع َمساو ٍ ات َو ِم َن اْأل َْر ِ ض ِمثْلَه َّن َّ َ َ َْ َ «خدا كسى است كه هفت آمسان را آفرید ،و از زمنی (نیز) مهانند آنها را».
1شوری.29 :
2حممدحسنی طباطبایی .اعجاز قرآن :رسالهای درابرهی معجزه .ص .15
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 241 /
وی وجوه ممکنی را برمشارده ،میگوید: «از راهر مجله َ و ِم َن ْاأل َْر ِ ض ِمثْلَه َّن برمیآید كه مراد از "مثل" مثلیت عددى است ،یعىن مهانطور كه آمسان هفتات است ،زمنی هم مثل آن هفتات است ،حال ابید دید منظور از هفتات زمنی چیست؟ ...سوم اینكه بگوییم منظور از زمنیهاى هفتگانه اقلیمها و قسمتهاى هفتگانه روى زمنی است ،كه (علماى جغراىف قدمی) بسی زمنی را به هفت 1 قسمت (و ای قاره) تقسیم كردهاند». مشابه مهنی معنا را طربسی از ابن عباس نقل میکند: «ابو صاحل از ابن عبّاس روایت كرده كه آن هفت زمنی است كه بعضى ابالى بعض دیگر نیست ،درایها آنها را از هم جدا و متام آنها را 2 آمسان سایباىن میکند». این دو تفسری نشان میدهد که میتوان زمنیهای هفتگانه را سطوح خمتلف زمنی، مثل قارهها ،بر روی پوستهی بریونی کره زمنی در نظر گرفت .حال اب استفاده از این تفسری ،میتوان گفت منظور از «مساوات» هم میتواند خبشهای خمتلف جو زمنی ابشد
1سید حممدحسنی طباطباىي .ترمجهی تفسری املیزان .ذیل آیهی 12سورهی طالق. 2طربسی .ترمجهی جممعالبیان .ذیل آیهی 12سورهی طالق.
/ 242اعجاز علمی
(مثالً جو ابالی هر قاره را یک آمسان بهحساب آورد) و بهاینترتیب منظور از وجود جنبنده در «مساوات» ،پرندگانی هستند که در خبشهای خمتلف جو زمنی در پروازند، نه موجودات فضایی. -17آیهی دیگری که راجع به آن ادعای اعجاز علمی شده ،این آیه است: َّ َّ َخَر َج الْ َم ْرعى ( )4فَ َج َعلَه َّر فَ َهدى (َ )3و الَّذي أ ْ الذي َخلَ َق فَ َس َّوى (َ )2و الذي قَد َ 1 َحوى ()5 غثاءً أ ْ «(مهان) كسى كه آفریده و مرتّب كرد )2( ،و كسى كه معنی كرد و رهنمون ساخت، ( )3و كسى كه گیاه را بریون آورد )4( ،سپس آن را خاشاكى تریه گون قرار داد»)5( . هارون حییی این آیه را به تشکیل نفت رب داده ،مینویسد: «سه نکتهی متذکره در آایت دوم ات چهارم معادل اب مراحل تشکل پطرول [=نفت] است .به گمان اغلب ،لغت "املرعى" یعىن علفزار، اشاره به مواد عضوى اولیه براى تشکیل پطرول ابشد .لغت دوم قابلتوجه "احوى" است که به معنی سبزی سیاهیدار ای سیاه سبزگونه میابشد .این لغت میتواند مواد فضلهی ابقیمانده از پوسیدن نبااتت را توضیح کند که در زیر زمنی سیاه شده میرود .و این کلمه توس کلمه "غثاء" توصیف میشود که به معىن بقاایى گیاه قطع شده، نبااتت آمده اب آخبیزى (گیاههای قطع شده و دور انداخته شده،
1اعلی.2-5 :
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 243 /
نقد:
آشغال و برگهای توأم اب کف) میابشد .مهچنان میتواند معىن موادی که توس آخبیزى آورده شده ای استفراغ کرده ای از زمنی برآمده را بدهد. در حقیقت پطرول تراوش منوده از زمنی نیز به قسم یک ماده سیاه سبزگونه کفدار منودار میشود .پس میبینیم که کلمه "غثاء احوى" 1 چقدر خردمندانه در این آیه به کار رفته است».
این توضیح هارون حییی البته میتواند درست ابشد ،اما به نوعی لقمه را دور سر گرداندن است .درست مانند اینکه شکسنت گلدان در حیاط را بهجای آنکه به گربه نسبت دهیم ،به یک سازمان خمفی که به قصد جاسوسی از خانوادهی ما وارد خانه شده ،رب بدهیم .راهر آایت فوق بهسادگی اشاره به چرخهی زاد و مرگ میکند؛ به فناپذیری دنیا که مهه در دست خداست و این مضمون یگانهای در قرآن نیست: ِ ِ ِ ِ ٍ ِ ض ْع ٍ ض ْع ٍ َّ ض ْعفاً ف ق َّوةً ُثَّ َج َع َل م ْن بَ ْعد ق َّوة َ ف ُثَّ َج َع َل م ْن بَ ْعد َ اَّلل الَّذي َخلَ َقك ْم م ْن َ 2 َو َشْیبَةً َخیْلق ما یَشاء َو ه َو الْ َعلیم الْ َقدیر «خدا كسى است كه مشا را از كمتواىن آفرید؛ سپس بعد از كمتواىن ،نریوىي قرارداد، آنگاه بعد از نریو (مندى) كمتواىن و پریى قرارداد؛ (خدا) آنچه را خبواهد میآفریند ،و او داان [و] تواانست».
1هارون حییی .اعجاز قرآن در پرتو ساینس و تکنالوژی معاصر .ص .43 2روم.54 :
/ 244اعجاز علمی
لذا تفسری هارون حییی را ابید یک تفسری غریب بهحساب آورد ،خصوصاً اینکه سیاه شدن گیاه در اثر آفتاب و مرگ آن ،امری رایج است که در روزمره کراراً مشاهده میشود، و نیازی نیست این سیاهی را به سیاهی نفت ارتباط دهیم ات آیه مفهوم شود. -18هارون حییی اب ذکر چند منونه از قرآن مدعی میشود که مفهوم نسبیت زمان که در اوایل قرن بیستم توس اینشتنی معرفی شد ،در قرآن ذکر شده است:1
ِ ِ ك َكأَلْ ِ ك ِابلْع ِ ف َسنَ ٍة ِممَّا ف َّ اَّلل َو ْع َده َو إِ َّن یَ ْوماً عِْن َد َربِّ َ ذاب َو لَ ْن خیْل َ َ و یَ ْستَ ْعجلونَ َ َ 2 تَعدُّون «و از تو مىخواهند كه در عذاب شتاب ورزى؛ و خدا از وعدهاش ختلّف منىورزد .و در حقیقت نزد پروردگارت ،یك روز ،مهانند هزار سال است از آنچه مىمشارید». ٍ ِ ِ ف َسنَ ٍة تَ ْعرج الْ َمالئِ َكة َو ُّ سنی أَلْ َ الروح إِلَْیه يف یَ ْوم كا َن م ْقداره مخَْ َ «فرشتگان و روح در روزى كه مقدارش پنجاه هزار سال است به سوى او ابال مىروند». 3
نقد:
آیهی اول راجع به اندازهی روز نزد پروردگار در قیاس اب روز انسانی صحبت میکند. ما اطالعات انچیزی راجع به ماهیت خود خداوند دارمی ،ات چه رسد به ماهیت روز نزد او .اساساً معلوم نیست این روز استعاری است ای غریاستعاری (چراکه در تعریف بشری،
1هارون حییی .اعجاز قرآن در پرتو ساینس و تکنالوژی معاصر .ص .44 2حج.47 : 3معارج.4 :
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 245 /
روز در هر سیاره مساوی است اب یک دور گردش وضعی آن سیاره ).لذا رب دادن این آیهی مبهم به نسبیت حقیقتاً متهورانه است. در مورد آیهی دوم هم وضع به مهنی شکل است ،ولی از جهتی دیگر .این ابر صحبت از قیامت است .روز قیامت مهانقدر برای ما مبهم است که روز نزد پروردگار. لذا ما نه ررف وقوع آن روز را میدانیم ،نه کیفیتش را .پس قاعداتً منیتوانیم آن را به این سادگی به مقولهای این جهانی ،یعنی نسبیت ،رب دهیم. -19اعجاز علمی بعدی که هارون حییی به آن اشاره میکند آایت زیر است: ٍِ ِ كاذب ٍة ِ ِ ِِ ِ ِ خاطئَ ٍة ()16 َ كالَّ لَئ ْن َملْ یَْنتَه لَنَ ْس َفعاً ابلنَّاصیَة ( )15انصیَة َ «هرگز چننی نیست ،اگر اپاین ندهد حتماً زمام (او را) مىگریمی و مىكشیم)15( ، (مهان) زمام (شخص) دروغگوی خطاكار را! (»)16 1
وی مینویسد: «کلمه انصیة کاذبة خاطئة در این آیه بسیار جالب است .حتقیقات امروزی نشان میدهد که قسمت پیشانی ِدماغ ()Prefrontal مسئولیت تنظیم ورایف خمصوصى را دارد .این ورایف که چهارده صد سال قبل در قرآن اشاره شده بود ،صرف شصت سال پیش توس
1علق 15 :و .16
/ 246اعجاز علمی
نقد:
علما دانسته شد .کتاىب به انم اساسات آانتومی و فیزیولوژى چننی مینگارد" :تشویق و پیشبینیها براى اختاذ یک تصمیم در قسمت قدامى قشر ِدماغ صورت میگرید ( Prefrontal area, frontal )lobeو در مهنی ِ حمل ِدماغ ،مرکز اعمال هتامجی موقعیت دارد ".پس مهنی پیشانی حمل پالنگذاری ،حتریکات و آغاز برخورد خوب ای بد و گفنت راست و دروغ است .مطمئناً که آایت فوق دقیقاً به مهنی حمل 1 ِدماغ اشاره دارد که جدیداً در شصت سال اخری کشف شده است».
برفرض درستی بیاانت آانتومیک حییی راجع به کارکرد مغز ،موی پیشانی غری از مغز است و صرف قرابت مکانی موجب منیشود یکی را بهجای دیگری بگریند .ضمن اینکه راهراً منظور از گرفنت موی پیشانی اصالً ارتباطی اب این مسئله ندارد ،بلکه گرفنت موی پیشانی به جهت حتقری و استخفاف است .طربسی مینویسد« :پس در گرفنت به موی پیشاىن و جلوى سر اهانت و استخفاف است 2».مهچننی مکارم شریازی مینویسد"« :انصیة" موى پیش سر است ،و گرفنت انصیه در جاىي گفته مىشود كه 3 خبواهند كسى را اب ذلت و خوارى بهسوی كارى برند». -20آیهی بعدی که هارون حییی آن را معجزهی علمی میداند ،آیهی زیر است:
1هارون حییی .اعجاز قرآن در پرتو ساینس و تکنالوژی معاصر .ص .66 2طربسی .ترمجهی جممعالبیان .ذیل آیهی 15سورهی علق.
3انصر مكارم شریازى .تفسری منونه .ذیل آیهی 15سورهی علق.
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 247 /
ب و َع ٍ َين َم َّس ِِن الشَّْیطان بِن ْ ٍ ض وب إِ ْذ اندى َربَّه أِّ ذاب (ْ )41ارك ْ َ و اذْك ْر َعْب َدان أَیُّ َ ص َ َ 1 ِ اب ()42 بِ ِر ْجل َ ك هذا م ْغتَ َس ٌل اب ِرٌد َو َشر ٌ «و اید کن بنده ما ایّوب را ،هنگامى كه پروردگارش را ندا داد :كه شیطان به من رنج و عذاىب رساند! (( )41به او گفتیم ):اپى خود را (بر زمنی) بكوب؛ این (چشمه) آىب سرد و نوشیدىن است»)42( . حییی مینویسد: «هللا (ج) در وقت مریضی به ایوب توصیه اپیکوبی میمناید که اشاره به ورزش است .در اثر ورزش خصوصاً حرکت اپها جراین خون هبرت شده و مقدار کافی آکسیجن [=اکسیژن] به حجرات [=سلولها] بدن میرسد .پس شخص نریومندتر شده و بهآسانی مواد مضره را از بدن دفع میکند .مقاومت در مقابل میکروبها بیشرت میشود. مردمانی که ورزش میکنند رگهای فراختر و اپک دارند که این خود از بندش رگها ،امراض قلبی و سایر امراض جلوگریی میکند... نوشیدن آب برای متام اعضای بدن مفید است .فعالیت بسیاری از
1ص 41 :و .42
/ 248اعجاز علمی
نقد:
اعضای بدن مثل غدوات عرقساز ،معده ،رودهها ،گردهها و جلد 1 مستقیماً مربوط به مقدار آب نوشیدنی روزانه میابشد».
اوالً ،معلوم نیست که حییی چگونه اپی بر زمنی کوبیدن را مصداق ورزش میداند .اگر کسی گوشهای ابیستد و صرفاً اپیش را به زمنی بکوبد آای میگوییم او در حال ورزش کردن است؟ اثنیاً ،در آیه گفته نشده چند ابر اپیت را به زمنی بکوب .لذا ممکن است ایوب تنها یک مرتبه اپ بر زمنی کوبیده ابشد .ضمن اینکه بعید است بیماریای که ایوب به خاطر آن شکایت به خدا میبرد ،انشی از کمبود نوشیدن آب ابشد .راهراً در اینجا معجزهای رخ داده و اب کوبیدن اپ بر زمنی چشمهی شفاخبشی از زمنی جوشیده که امراض ایوب را شفا داده است .ابوالفتوح رازی مینویسد: ِ ك ،یعىن ،اپى در زمنی زن .هذا م ْغتَ َس ٌل ،اینجا حمذوىف ض بِ ِر ْجل َ « ْارك ْ هست ،تقدیر آنکه :فركض رجله األرض فاخرجنا له عینا و قلنا له .هذا اب ،او اپى در زمنی زد چنانکه گفتند او را :ما چشمه م ْغتَ َس ٌل اب ِرٌد َو َشر ٌ سرد عذب بریون آوردمی .و گفتیم :این غسلگاهى است از آب سرد و شراىب است تو را .از اینجا غسل كن و ابزخور .او از آجنا غسل كرد و هر رجنى كه بر بریون او بود مهه زایل شد و ابزخورد ،هر رجنى كه در 2 اندرون او بود مهه زایل شد».
1هارون حییی .اعجاز قرآن در پرتو ساینس و تکنالوژی معاصر .ص .103
2ابوالفتوح رازى .روض اجلنان و روح اجلنان ىف تفسریالقرآن .ذیل آیهی 42سورهی ص.
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 249 /
ج)
در این قسمت جدیترین مدعیات مربوط به اعجاز علمی قرآن را برسی میکنم .جدی بودن این مدعیات هم بهواسطهی ابالتر بودن میزان اقناعکنندگی آنهاست ،هم به این دلیل که مدعیان اعجاز علمی قرآن اب تفصیل بیشرتی به آنها پرداختهاند.
-21مراحل رشد جننی گزاف نیست اگر بگوییم حبث مراحل رشد جننی در رحم مادر مهمترین شاهدی است که ابورمندان به اعجاز علمی قرآن ،در دفاع از این نوع اعجاز مطرح کردهاند .برای
مثال 60 ،صفحه از کل مباحث مربوط به اعجاز علمی در جملد ششم ترمجهی التمهید
به این حبث اختصاص ایفته؛ حالآنکه جاذبهی عمومی تنها در 8صفحه توضیح داده شده است .اما مدعای اصلی دراینابره چیست؟ آایت خمتلفی به مراحل رشد جننی اشاره دارند: اْلنْسان ِم َّم خلِق ( )5خلِق ِمن ٍ ماء دافِ ٍق (َ )6خیْرج ِم ْن بَْ ِ الرتائِ ِ الص ْل ِ فَ ْلیَْنظ ِر ِْ ب ب َو َّ نی ُّ َ َ ْ 1 ()7 «پس انسان ابید بنگرد كه از چه چیز آفریده شده است؟! ( )5از آىب جهنده آفریده شده است )6( ،آىب كه از میان پشت و (دو استخوان) پیش (مرد) بریون مىآید. (»)7
1طارق.5-7 :
/ 250اعجاز علمی
«إِ َّان َخلَ ْقنَا ِْ اْلنْسا َن ِم ْن نطْ َف ٍة أ َْمشاج». «در حقیقت ما انسان را از آب اندك سیّال خملوط آفریدمی». 2 (اشاره به مرکب بودن نطفه از اسپرم و ختمک). 1
اما اصلیترین آیهای که بهعنوان شاهد اعجاز قرآن در زمینهی جننیشناسی مطرح میشود و من در اینجا صرفاً به آن میپردازم ،آیهی زیر است: ِ ضغَةً فَخلَ ْقنَا الْم ْ ِ ظام َحلْماً ُثَّ َخلَ ْقنَا النُّطْ َفةَ َعلَ َقةً فَ َخلَ ْقنَا الْ َعلَ َقةَ م ْ َ ضغَةَ عظاماً فَ َك َس ْو َان الْع َ 3 اخلالِقنی َح َسن ْ بارَك َّ ُثَّ أَنْ َشأْانه َخ ْلقاً َ اَّلل أ ْ آخَر فَتَ َ «سپس آب اندك سیّال را بهصورت [خون بسته] آویزان آفریدمی ،و [خون بسته] آویزان را بهصورت (چیزى شبیه) گوشت جویده شده آفریدمی ،و گوشت جویده شده را بهصورت استخوانهاىي آفریدمی؛ و بر استخوانها گوشىت پوشاندمی؛ سپس آن را بهصورت آفرینش دیگرى پدید آوردمی؛ و خجسته ابد خدا ،كه هبرتین آفرینندگان است». برخی (مانند رضایی اصفهانی ،مشکینی و مکارم شریازی) در ترمجهی این آیه، ضغَةً» را به «گوشت جویده شده» ترمجه کردهاند .این تعبری برای کسانی که این آیه «م ْ را معجزه میدانند ،دارای امهیت است. از نظر من ،برای اینکه آیهی اخری را اعجاز علمی قرآن بدانیم ،ابید دستکم دو مطلب را فرض بگریمی:
1انسان.2 :
2رضا افضلی .قرآن ،علم ،اعجاز .ص .88 3مؤمنون.14 :
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 251 /
فرض اول :مراحل توضیح داده شده در آیهی ابال مربوط به مراحل بسیار اولیهی رشد جننی است که اب چشم غریمسلح قابلتشخیص نیست؛ در غری این صورت ،اعراب عصر نزول به واسطهی مطالعهی جننیهای سق شده امکان اطالع از وضع جننی را داشتهاند .گفته شده شخصی از پروفسور کیث مور پرسید: «مشا فکر منیکنید که عربها ممکن است این چیزها ،یعنی توصیفات جننی ،راهر آن و چگونگی تغیریات و رشدش را میدانستهاند؟ ممکن است در میان آنها دانشمندانی بوده ابشند و آانن از اپره شدن (شکم زانن) و ای کالبدشکافی تصادفی و بررسی آنها به این اطالعات دست ایفته ابشند؟ پروفسور فوراً در جواب او گفت :مشا ممکن است نکتهی مهمی را فراموش کرده ابشید .متام اسالیدها و نیز تصویرهایی از جننی که بهصورت فیلم منایش داده شدند ،از تصاویر میکروسکوپی گرفته شدهاند ...اینکه کسی چهارده قرن پیش تالش منوده ابشد که مطالبی درابرهی جننیشناسی کشف کند ،مهم نیست؛ مهم این است که آنها 1 هرگز منیتوانستهاند چننی چیزهایی را ببینند». 1رضا افضلی .قرآن ،علم ،اعجاز .ص .82در اینگونه موارد ،اعجازابوران سعی میکنند نشان دهند که دانشمندان غربی ات چه حد حتت أتثری قرآن و اسالم قرارگرفتهاند .افضلی مینویسد« :او [کیث مور] از ایفتههای خود دراینابره چنان شگفتزده شد ات جایی که منت کتابها و رسالههای
خود را تغیری داد .او عمالً در چاپ دوم یکی از کتابهایش حتت عنوان قبل از تولد در موضوع
/ 252اعجاز علمی
اتریخ جننی شناسی مواردی را گنجاند که در چاپ اول وجود نداشت زیرا این موارد را بعد از حتقیق در آایت قرآن ایفته بود( ».رضا افضلی .قرآن ،علم ،اعجاز .ص )80اباینکه صدق مدعای افضلی
امهیتی برای حبث ما ندارد ،صرفاً از سر کنجکاوی کتابهای کیث مور را بررسی کردم .در ادیشن هنم کتابی حتت عنوان Before We Are Bornکه راهراً کتاب مورداشارهی افضلی است ،حتی یک ابر هم واژهی قرآن ( )Quranای اسالم ( )Islamذکر نشده است (البته افضلی صحبت از چاپ دوم میکند) .اما در کتابی دیگرThe Developing Human: Clinically Oriented ، ، Embryologyکه مور اب مهکاری مجعی دیگر نگاشته ،در حد یک اپراگراف ،ضمن اتریخ جننیشناسی به قرآن اشاره شده و آمده« :رشد علم در قرونوسطی کند بود ،اما معدودی از حتقیقات برجستهی جننیشناسی که در این دوره اجنامگرفتهاند ،برای ما شناختهشده است .در قرآن ،کتاب مقدس اسالم (قرن هفتم میالدی) گفته شده که انسان از خملوطی از ترشحات مرد و زن تولید میشود. [نیز] چند ارجاع راجع به تولید انسان از نطفه اجنام گرفته است .مهچننی گفته شده که ارگانیسم حاصله 6 ،روز پس از آغازش ،مانند دانهای در رحم مستقر میشود .ارجاعی نیز به شکل زالو- مانند جننی اولیه اجنام میشود .گفته شده که جننی بعداً شبیه "جسم جویده" میشودMoore, ( ». Keith. L. and others. The Developing Human: Clinically Oriented )Embryology. p 5البته ابید توجه داشت که مهنی وصف خمتصر هم ات حد زایدی حاصل بدفهمی
مور از قرآن است ،زیرا نه شکل زالو-مانند ،و نه جسم جویده بودن ،از قطعیات تفسریی آیهی 14 سورهی مؤمنون نیست ،درحالیکه ترمجهی انگلیسی مورد ارجاع کیث مور بر اساس این تعابری اجنام گرفتهMoore, ( »Then of that leech-like structure, We made a chewed lump« :
Keith. L. “A Scientist's Interpretation of References to Embryology in the )Qur'an”, p 16یعنی «آنگاه از آن ساختار زالو-مانند آن جسم جویده شده را ساختیم ».اب توجه
به این مطالب ،راهراًکیث مور چندان هم حتت أتثری اطالعات قرآن راجع به جننیشناسی قرار نگرفته است .البته مور مقالهای دوصفحهای هم اب عنوان “A Scientist's Interpretation of ” References to Embryology in the Qur'anنگاشته که در آن به شباهت جننی ابتدایی به زالو اشاره و ارهار شگفتی کرده که در نبود میکروسکوپ در قرآن چننی توصیفی آمده است.
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 253 /
فرض دوم :مراحل رشد جننی که در این آیه توضیح داده شده ،مطابق اب واقع است.
ابال :تصویر یک زالو
اپینی :تصویر جننی 24روزهی انسان
منبع تصاویر:
چپ :مدل مخریی جننی انسان که راهری مانند گوشت جویده شده دارد. راست :تصویر جننی 28روزهی انسان که چندین ِ بند مهرهمانند که شبیه اثر دندان در مدل مست چپ است را نشان میدهد.
( Keith Moore. “A Scientist's Interpretation of References to
)Embryology in the Qur'an”. p 16 نکتهای که الزم به تذکر است ،این است که هیچکدام از 31مرتجم قرآن به زابن فارسی که در نرمافزار «جامع التفاسری نور» (هتیهشده توس مرکز حتقیقات کامپیوتری علوم اسالمی) فهرست شدهاند« ،علقه» را به «زالو» ترمجه نکردهاند ،بلکه اکثراً به «خون بسته» و برخی صرفاً به خود مهان
«علقه» ترمجه کردهاند .لذا ترمجهی «علقه» به «زالو» به احتمال زاید یک سوءبرداشت انشی از متایل به اعجازابوری است .اما حتی اگر بتوان «علقه» را به «زالو» نیز ترمجه کرد ،این صرفاً یک احتمال تفسریی است و ازآجناکه اعجاز ابید اب قطعیت مهراه ابشد ،منیتوان این آیه را ازاینجهت معجزه دانست.
/ 254اعجاز علمی
در مورد فرض اول ،یعنی اینکه مراحل توضیح داده شده در آیهی ابال مربوط به مراحل بسیار اولیهی رشد جننی است ،معلوم نیست که پروفسور کیث مور و همفکران او ،بر چه اساسی پیشفرض گرفتهاند که این آایت مراحل رشد ابتدایی و غریقابلرؤیت (اب چشم غریمسلح) را تصویر میکند .این فرضی است که جداً نیازمند اثبات است، چون در هیچ کجای آیه ،ای آایت دیگر ،اشارهای به ابزهی زمانی موردنظر آیه نشده است .اگر بتوان پذیرفت که این مراحل مربوط به دورانی فراتر از چند هفتهی ابتدایی شکلگریی جننی است (که درواقع کمی هم عجیب است که فکر کنیم خداوند از 9 ماه دوران ابرداری تنها چند هفتهی ابتدایی آن را شرح داده ابشد) ،آنگاه عالوه بر جتربهی قوم عرب ،که مانند هر قوم دیگری ابرها اب پدیده سق جننی روبرو شده و مراحل خمتلف تشکیل جننی را مشاهده کرده بودند ،حضور پزشکی مانند حارث بن کلده ثقفی ،معروف به «طبیب العرب» ،در مکهی زمان پیامرب (ص) که دانشآموختهی مدرسه جندیشاپور بود ،1میتواند دسرتسی اعراب به این مقدار از علم جننیشناسی را توضیح دهد. ضمناً ،در دفاع از اینکه آیهی 14سورهی مؤمنون به ابزهی زمانیای بیش از آنچه کیث مور بیان میکند اشاره دارد ،حدیثی از پیامرب (ص) وارد شده که خبشی از آن چننی است:
1یونس کرامتی« .حارث بن کلده» .در دایرهاملعارف بزرگ اسالمی ،ج 19؛ نیز :یونس کرامتی. «حارث بن کلده بن عمرو بن عالج ثقفی» .در دانشنامه جهان اسالم .ج .12
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 255 /
«خلقت هر یک از مشا چهل روز در رحم مادرش صورت میگرید. سپس مانند آن به علقه تبدیل میشود ،و بعد مانند آن به مضغه دگرگون 1 میگردد». طبق این حدیث ،که میتواند تفسریی برای آیهی 14سورهی مؤمنون در نظر گرفته شود ،مرحلهی علقه و مضغه بعد از روز 40ام واقع میشود که مهنی بهتنهایی نقض دیدگاه کیث مور است؛ زیرا اَشکال مورداشارهی او ،یعنی شکل زالو-مانند و جسم جویدهشده ،در روزهای قبل از این (روزهای 24ام و 28ام) پدیدار میشوند .عالوه بر این ،در تفسریی از این حدیث گفته شده که مراحل علقه و مضغه نیز هرکدام چهل روز
ِ ِِ ِ ِ 1 ضغَةً ِمثْ َل كُ ،ثَّ یَكون م ْ نی یَ ْوًماُ ،ثَّ یَكون َعلَ َقةً ِمثْ َل َذل َ َح َدك ْم ْجی َمع َخلْقه ِيف بَطْ ِن أ ّمه أ َْربَع َ «إ َّن أ َ ِ ك( ».خباری .صحیح البخاری .کتاب بدء اخللق .ابب ذکر املالئکه .حدیث مشارهی .3208 ذَل َ مهچننی ن .ک حدیث مشابه در :مهان .کتاب احادیث األنبیاء .ابب خلق آدم و ذریته .حدیث مشارهی 3332؛ مهان .کتاب القدر .ابب .1حدیث مشارهی 6594؛ مهان .کتاب التوحید .ابب
قوله تعالی« :لقد سبقت کلمتنا لعبادان املرسلنی» .حدیث مشارهی 7454؛ مسلم بن حجاج .صحیح مسلم .کتاب القدر .ابب کیفیة خلق االدمی فی بطن امه و کتابة رزقه و اجله و عمله و شقاوته و سعادته .حدیث مشارهی 2643؛ ترمذی .اجلامع الکبری .ابواب القدر .ابب ما جاء أ ّن األعمال ابخلواتیم .حدیث مشارهی 2137؛ ابوداود .کتاب السنن .کتاب السنة .ابب فی القدر .حدیث مشارهی 4676؛ ابن ماجه .السنن .ابواب السنة .ابب فی القدر .حدیث مشارهی 76؛ امحد بن حنبل .مسند االمام امحد بن حنبل .مسند عبدهللا بن مسعود .حدیث مشارهی ).3624
/ 256اعجاز علمی
است؛ یعنی درجمموع 80روز ات شروع مرحلهی مضغه و 120روز ات انتهای مرحلهی مضغه ،زمان طی میشود .بدرالدین العینی ذیل این حدیث مینویسد: «"اربیعن یوماً" این چهل روز اول است که نطفه در زن جاری شده سپس تبدیل به خون میشودُ" .ث یکون علقة" و آن خون غلیظ جامدی است و این در چهل روز دوم است ،که اب این کالم به آن اشاره شده: "مثل ذالک"؛ یعنی :مانند مرحلهی اول چهل روز طول میکشدُ" .ث یکون مضغه" و آن تکه گوشتی است جویده شده ،و این در چهل روز سوم است ،که اب این کالم به آن اشاره شده" :مثل ذالک"؛ یعنی: 1 مانند مرحلهی دوم چهل روز طول میکشد». اگر از فهم بدرالدین العینی از علقه که هیچ ارتباطی اب زالو ندارد بگذرمی ،طبق این تفسری ات روز 80ام مرحلهی علقه حمسوب میشود .جننی در این زمان بیش از 6 سانتیمرت درازا دارد( 2ات روز 40ام درازای جننی به حدود 12میلیمرت میرسد )3که بهسادگی اب چشم غریمسلح قابلرؤیت است و هیچ شباهتی هم به زالو ندارد.
1بدرالدین العینی .عمدة القاری :شرح صحیح خباری .ذیل حدیث مشارهی .3208ص .179
2
Moore, Keith. L. and others. The Developing Human: Clinically Oriented Embryology. p 3. 3 ibid.
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 257 /
جننی در هفتهی ایزدهم اما در مورد فرض دوم ،یعنی اینکه مراحل رشد جننی که در آیه فوق توضیح داده شده مطابق اب واقع است ،به نظرم دانش جننیشناسی گسرتدهتر از آن است که کسی از حوزهی اسالمشناسی ،بیآنکه مطالعات سیستماتیک در جننیشناسی داشته ای اینکه یک جننیشناس بیطرف مشاورش ابشد ،بتواند راجع به تطبیق این مراحل بر واقعیت ارهارنظر کند .این در حالی است که به نظر میرسد هیچکدام از اعجازابوران چننی اصلی را رعایت نکردهاند .برای مثال سید قطب مینویسد: «سلولهای استخوان غری از سلولهای ماهیچه است بهگونهای که علم اثبات کرده است در روند تکاملی جننی ،خنست سلولهای استخوانی به وجود میآید و در این مرحله حتی یک سلول از سلولهای
/ 258اعجاز علمی
ماهیچهای مشاهده نشده است و پسازآنکه استخوانبندی جننی کامل 1 شد ،آنگاه سلولهای ماهیچهای پدیدار میشوند». در اینجا میبینیم که سید قطب سلولهای استخوان را غری از سلولهای ماهیچه میداند و میگوید خنست سلولهای استخوانی به وجود میآید .حالآنکه آیه میگوید «از آن خلته خون ،اپرهگوشىت و از آن اپرهگوشت ،استخوانها آفریدمی ».این یعنی خلقت استخوان وابسته به گوشت است که حرفی است غری از کالم سید قطب .این خطای سید قطب نشان از این دارد که برای تطبیق مراحل رشد جننی به آیهی 14 سورهی مؤمنون ،ابید اطالعات نسبتاً جامعی در حوزه جننیشناسی داشت. اما اجازه بدهید کمی مراحل این آیه را بررسی کنیم .آیه ابتدا میگوید « َخلَ ْقنَا النُّطْ َفةَ ».این خبش حاوی اعجازی نیست ،و قاعداتً اعراب هم میدانستهاند منی مرد، که مرتادف نطفه است ،2سبب زایش است .درابب «علقه» هم گفتیم که معنای آن دقیقاً مشخص نیست .برخی آن را به معنای خون بسته گرفتهاند ،برخی مانند معرفت آن را به معنای آویزان بودن دانستهاند و برخی مانند دکرت کیث مور آن را به زالو-مانند تفسری کردهاند .خون بسته مفهوم مبهمی است و یک شخص غرینبی نیز میتواند فکر کند منشأ شکلگریی انسان -که در رحم ،این سبب خونریزی دائم در زانن ،پدیدار میشود -ابید چیزی شبیه به خون ابشد .اما اگر معنای آویزان بودن را برای علقه در
1به نقل از :حممدهادی معرفت .نقد شبهات پریامون قرآن کرمی .ص .391
2 الرجل( ».راغب اصفهانی .المفردات فی غریب القرآن « :النُّطْ َفة :املاء الصايف ،و ی َع َّرب هبا عن ماء َّ .ذیل «النُّطْ َفة»)؛ «النُّطْ َفة :ماء الرجل( ».جوهری .الصحاح اللغة .ذیل «النُّطْ َفة»)؛ «النُّطْ َفة :ماء الولَد( ».زبیدی .اتج العروس .ذیل «النُّطْ َفة») َّ الرج ِل الذي یَتَ َك َّون منه َ
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 259 /
نظر بگریمی ،ابز هم این آیه معنای اعجازگونهای خنواهد داشت .انسانهای پیشامدرن میدانستهاند که جننی رشد ایفته در رحم مادر به نوعی معلق است ،ات جایی که حتی از سر متولد میشود .لذا عجیب نیست که اعراب (درست ای غل ) خیال کرده ابشند که جننی از ابتدا در رحم مادر معلق است و به این دلیل برای ارجاع به آن از لفظ علقه استفاده شده ابشد .اما نکتهی قابلتوجه اینجاست که راهراً درواقع امر ،در مراحل ابتدایی رشد جننی -که اعجاز ابوران میگویند آیه راجع به آن صحبت میکند - اصالً جننی از دیواره رحم معلق نیست ،بلکه در آن النهگزینی (ای الیهگزینی) میکند. رضایی اصفهانی از قول «برخی پزشکان» که انم و ارجاعشان در کتاب او موجود است ،مینویسد: «پس از پیوسنت نطفهی مرد به ختمک زن ،تکثری سلولی آغاز میشود و بهصورت یک تودهی سلولی درمیآید که به شکل توت است و در رحم الیه گزینی میکند ،یعنی سلولهای تغذیهکننده به درون الیهی خماطی رحم نفوذ کرده و به آن معلق (آویزان نه کامالً -چسبیده به 1 رحم) میشوند». عالوه بر این ،رضایی اصفهانی به نکتهای اشاره میکند که درست به نظر میرسد. وی مینویسد اگر علقه را به معنای زالو بگریمی ،ابید از راهر آیه عدول کنیم .زیرا معنای
1حممدعلی رضایی اصفهانی .پژوهشی در اعجاز علمی قرآن .ص .483
/ 260اعجاز علمی
راهری آیه چننی میشود« :خداوند انسان را از زالو آفرید» و برای تصحیح معنا الزم است که بگوییم مراد از آیهی فوق این است که «خداوند انسان را از (چیزی شبیه) زالو آفرید» ،یعنی «چیزی شبیه» را در تقدیر بگریمی و این برخالف اولویت راهر در 1 تفسری است. در ضمن ،ترادف «علقه» اب «زالو» در این آیه ،تنها یک احتمال از میان چند احتمال موجود است؛ حالآنکه ما برای ادعای بزرگی مانند اعجاز به بیش از احتمال نیاز دارمی و ابید بتوانیم فرابشری بودن امر مورد نظر را قاطعانه نشان دهیم. ضغَةً» است .مضغه را به چیزهای خمتلفی ترمجه کردهاند .برخی کلمهی بعدی« ،م ْ آن را به «گوشت جویده» و برخی به «گوشت اپره» ای چیزهایی مشابه این دو برگردانده اند .اعجازابوران عالقه دارند اب نشان دادن تصاویر میکروسکوپی بگویند که جننی در مراحل ابتدایی شبیه گوشت جویده شده است .اما حقیقت اینجاست که تصاویر موردنظر آنها شباهتی به گوشت جویده شده ندارد .اگر اپره گوشتی متاماً صاف و صیقلی نباشد ،به این معنا نیست که شبیه گوشت جویده شده است .گوشت جویده شده کامالً له و بیصورت است ،برخالف جننی انسان که چننی نیست .ضمن اینکه بسیاری مرتمجان اصالً از «گوشت جویده» استفاده نکردهاند و به «اپره گوشت» بسنده کردهاند 2.اپره گوشت هم آشکارا اعجازی در خود ندارد؛ زیرا معلوم است که جننی معنای اعم) اپرهای گوشت است.
1مهان .ص .487 2در اینجا به این علت ترمجههای قرآن را مطرح کردم که هر ترمجه بهنوعی تفسری هم هست؛ ای الاقل معنایی که افراد مسل به زابن عربی بهعنوان معادل پیشنهاد میکنند ،برای فهم معنای یک واژه از حجیت نسبی برخوردار است.
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 261 /
اما خبش آخر آیه میگوید« :از آن اپرهگوشت ،استخوانها آفریدمی و استخوانها را به گوشت پوشانیدمی؛ ابر دیگر او را آفرینشى دیگر دادمی ».از راهر این عبارات اینطور به نظر میرسد که در مقطعی آن اپره گوشت به استخوان تبدیل میشود و دوابره بر آن گوشت رواینده میشود .درواقع جننی ابید در یک مرحله متاماً از جنس استخوان ابشد .مهچنان که مکارم شریازی در مشارش مراحل ذکر شده در این آیه ،ذیل مرحله سوم مینویسد« :مرحلهی "عظام" كه سلولهای گوشىت مهگى تبدیل به سلولهای استخواىن مىشود 1».اما چننی مرحلهای که جننی متاماً استخوان ابشد در فرایند حقیقی رشد جننی وجود ندارد ات بعداً بر آن گوشت پوشانده شود .از این جهت میان مراحلی که قرآن به رشد جننی نسبت میدهد و مراحل حقیقی رشد جننی مطابقت وجود ندارد .البته خواننده ممکن است فکر کند که این فهم پیشنهادی اغراقآمیز و آنقدر دور از عقل سلیم است که منیتواند معنای راهری آیه ابشد .اما اجازه بدهید کالم مکارم شریازی در تفسری منونه را دراینابره خبوانیم: «نویسندهی تفسری ىف ظالل 2ذیل آیهی موردحبث در اینجا مجلهی
عجیىب نقل مىكند و آن اینكه :جننی بعدازآنکه مرحله "علقه" و "مضغه" را پشت سر گذاشت متام سلولهایش تبدیل به سلولهای استخواىن مىشود و بعدازآن تدرجیاً عضالت و گوشت روى آن را 1انصر مکارم شریازی .پیام قرآن .ج .2ص .75
2مؤلف تفسری فی ظالل القرآن سید قطب است.
/ 262اعجاز علمی
مىپوشاند ،بنابراین مجله كسوان العظام حلما یك معجزه علمى است كه پرده از روى این مسئله كه در آن روز براى هیچکس روشن نبود برمیدارد ،زیرا قرآن منىگوید :ما مضغه را تبدیل به استخوان و گوشت كردمی بلكه مىگوید :ما مضغه را تبدیل به استخوان كردمی و بر استخوانها لباس گوشت پوشاندمی اشاره به اینكه مضغه خنست تبدیل 1 به استخوان مىشود و بعدازآن گوشت روى آن را مىپوشاند». وی ادامه میدهد: «اصوالً اینكه از عضالت تعبری به "لباس" مىكند خود گوایى این واقعیت است كه اگر این لباس بر استخوانها نبود بسیار اندام انسان زشت و انزیبا بود (درست مهانند اسکلتهایی كه مهه ما خود آن ای 2 الاقل عكس آن را دیدهامی)». این بیاانت ،بهویژه تصویرسازی مکارم از اسکلتهایی که «الاقل عکس آن را دیدهامی» ،نشان میدهد که از راهر آیه چننی برمیآید که جننی در یک مرحله واقعاً به متامه به استخوان تبدیل میشود .اما میدانیم که این درست نیست .امروزه تصاویر و 3 ویدئوهای مبتنی بر دادههای علمی نشان میدهد که چننی مرحلهای وجود ندارد. 1انصر مكارم شریازى .تفسری منونه .ذیل آیهی 16سورهی مؤمنون. 2مهان. 3ویدیوهای خمتلفی در اینرتنت مراحل رشد جننی را اب تصاویر گرافیکی گوای نشان میدهند .ازمجله میتوانید به این ویدیوها مراجعه کنید: https://www.youtube.com/watch?v=W_twYPeBSRg
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 263 /
رضایی اصفهانی تفسریی برای این آیه پیشنهاد میدهد ات مشکل تبدیل جننی در یکی از مراحل رشد به استخوان کامل را رفع کند .وی مینویسد: ضغَةَ ِعظاماً .جالب این است «در قرآن کرمی میفرماید :فَ َخلَ ْقنَا الْم ْ که قرآن قبل از این مجله در مهنی آیه میفرمایدُ :ثَّ َج َع ْلناه نطْ َفةً يف قَرا ٍر َمك ٍ نی یعنی تعبری "جعل" (قرار دادن) میآورد اما در اینجا تعبری، تغیری کرده و واژهی "خلق" آمده است .کلمهی "خلق" به معنای اجیاد تنها نیست بلکه اجیاد مهراه اب کیفیت خمصوص است و حتی برخی لغوینی گفتهاند اصل لغت خلق به معنای تقدیر (اندازه زدن) است. ِ گوشت کوبیده بنابراین ترمجهی آیه تنها اجیاد استخوان نیست بلکه اجیاد اب کیفت خاص (استخوانی و حمکم شده) است .بهعبارتدیگر ،این ِ گوشت کوبیدهای که تسویه و ضغَ ٍة خمَلَّ َق ٍة" است یعنی استخوان مهان "م ْ تعدیلشده و متایز ایفته است .توضیح آنکه خداوند در آیهی 5سورهی ضغَ ٍة خمَلَّ َق ٍة َو َغ ِْری خمَلَّ َق ٍة که در مورد این آیه در حج میفرمایدِ :م ْن م ْ مباحث قبل حبث شد و به این نتیجه رسیدمی که مضغه (جننی گوشتی) به دو مرحلهی غریمتمایز و متمایز تقسیم میشود .و مرحلهی استخوانبندی جننی (عظام) مصداق مرحلهی متایز ایفنت جننی (خملقه) است ،مهانطور که برخی صاحبنظران نیز به این مطلب تصریح کرده
https://www.youtube.com/watch?v=0gAsdEUNUJY
/ 264اعجاز علمی
بودند .پس نتیجه میگریمی که مضغه دو قسم است ،خملقه و غریخملقه. و مضغهی خملقه مهان جننی متایز ایفته است (که اعضا و استخوانبندی و ...آن مشخص شده است) پس مضغه به دو قسم استخوانی (عظام) و غری استخوانی تقسیم میشود .چراکه معنای متایز مهنی تقسیم به چند قسم (استخوان ،اعضاء و )...است .و از این مطالب میتوانیم نتیجهگریی کنیم که منیتوان گفت :مقصود قرآن این است که متام "مضغه" (جننی گوشتی) تبدیل به استخوان شده است ،بلکه قسمت استخوانی جننی قسمتی از متایز جننی است به اعضاء و جوارح و گوشت و استخوان ...و از اینجا معلوم میشود که سخن منقول در تفسری منونه و فی رالل و( ...در مورد تبدیل متام سلولهای جننی به سلولهای استخوانی) اب خود آیهی 14سورهی مؤمنون نیز سازگار 1 نیست». تالش رضایی اصفهانی ،کوششی مهراه اب تکلف برای توجیه حساسترین خبش مدعای اعجاز قرآن پریامون جننیشناسی است .به کالم او چند نقد وارد است: اوالً ،وی میگوید« :کلمهی "خلق" به معنای اجیاد تنها نیست بلکه اجیاد مهراه اب کیفیت خمصوص است ».این حرف بدیهی است و نیاز به بیان ندارد .هر خملوقی کیفیت خاص خود را دارد و این مطلبی نیست که برخالف گمان رضایی اصفهانی نکته ی بدیعی ابشد ات بتواند اب تشخیص و مبنا قرار دادن آن استدالل اتزهای بنا کند. اما او از این مقدمهی بدیهی چننی استداللی خلق میکند« :بنابراین ،ترمجهی آیه تنها 1حممدعلی رضایی اصفهانی .پژوهشی در اعجاز علمی قرآن .ص .512
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 265 /
اجیاد استخوان نیست بلکه اجیاد گوشت کوبیده اب کیفت خاص (استخوانی و حمکم شده) است ».در اینجا معلوم نیست از اینکه خلق ابید کیفیت خاصی داشته ابشد، چطور میتوان برابر بودن «عظاماً» اب «گوشت کوبیده اب کیفیت استخوانی و حمکم شده» را نتیجه گرفت .ضمن اینکه خداوند در مهنی آیه میگویدَ :خلَ ْقنَا النُّطْ َفةَ َعلَ َقةً ضغَةً و طبق اسلوب رضایی اصفهانی در متام این دو مورد که از «خلق» فَ َخلَ ْقنَا الْ َعلَ َقةَ م ْ استفاده شده نیز ابید توجیهات مشاهبی ارائه کنیم و مثالً بگوییم نطفه به علقه تبدیل نشده ،بلکه مهان نطفه مانده اما اب کیفیت خاصی ،و علقه هم به مضغه تبدیل نشده، بلکه مهان علقه (که درواقع مهان نطفه است) مانده اما اب کیفیت خاصی .بهاینترتیب جننی ات هنگام خروج از بطن مادر درواقع مهان نطفه است ،اما اب کیفیت خاصی .البته این مطلب به نوعی درست ،بلکه بدیهی است .اما مسئله بر سر ماهیت این کیفیت خلقشده و تطور آن است که خداوند در آیه -مهانطور که از معنای راهری آن پیداست -آن کیفیت خاص را تبدیل شدن به استخوان معرفی میکند. اثنیاً ،در آیهی 5سورهی حج 1که شاهد تفسریی رضایی اصفهانی برای تفسری آیهی 14سورهی مؤمنون است ،ابتدا صفت «خملقه» آمده و بعد «غریخملقه» که اب فرض قبول تفسری رضایی اصفهانی ،این خود خالف ترتیبی است که در سورهی مؤمنون ذکر 1 ب ِمن الْبع ِ ث فَِإ َّان َخلَ ْقناكم ِمن تر ٍ اب ُثَّ ِم ْن نطْ َف ٍة ُثَّ ِم ْن َعلَ َق ٍة ُثَّ ِم ْن ای أَیُّ َها النَّاس إِ ْن كْنت ْم يف َریْ ٍ َ َ ْ ْ ْ ضغَ ٍة خمَلَّ َق ٍة َو َغ ِْری خمَلَّ َقة؛ « اى مردم! اگر از برانگیخته شدن (در رستاخیز) در تردید هستید ،پس مْ ( بنگرید ):كه ما مشا را از خاكى آفریدمی ،سپس از آب اندك سیال ،سپس از [خون بسته] آویزان، سپس از (چیزى شبیه) گوشت جویده شده ،شكل ایفته (متمایز) و شكل نیافته (غری متمایز آفریدمی؛)»
/ 266اعجاز علمی
ضغَ ٍة َغ ِْری خمَلَّ َق ٍة» طبق تشخیص رضایی اصفهانی مرحلهای است قبل از شده .چراکه «م ْ ضغَ ٍة خمَلَّ َق ٍة» ،حالآنکه در آیهی 5سورهی حج این ترتیب برعکس است و این «م ْ جاجبایی نیز بهنوبهی خود احتمال صدق کالم رضایی اصفهانی را کاهش میدهد. نتیجه:
اب توجه به اهبامات موجود در لغات آیه ،و اب توجه به اینکه تفاسری اعجازابورانه از سه جهت منیتوانند قابلپذیرش ابشند ( -1مشخص نبودن ابزهی زمانی توضیح داده شده در آیه و عدم امکان تطبیق دقیق مراحل آن اب مراحل واقعی رشد جننی؛ -2برخی از این تفاسری مثل معلق بودن جننی در زمان صدر اسالم هم قابل حدس زدن بودهاند؛ -3برخی دیگر از تفاسری مانند معنا کردن «علقه» به «زالو» دور از ذهن هستند) و خصوصاً به این دلیل که ترتیب پوشاندن گوشت بر جننی ،سپس تبدیل آن به استخوان و دوابره پوشاندن گوشت بر آن مطابق اب جننیشناسی جدید نیست -مهچنان که رضایی اصفهانی نیز در کتاب خود (که درجمموع برای دفاع از اعجاز قرآن نوشته شده) مهنی مضمون را بیان میکند - 1این آیه را منیتوان مصداق اعجاز علمی دانست.
« 1مطلبی که استاد مکارم شریازی و سید قطب و برخی معاصرین از یک پزشک نقل میکنند که متام سلولهای جننی تبدیل به سلولهای استخوانی میشود و سپس کمکم گوشت و عضالت روی آنها را میپوشاند و آن را اعجاز علمی قرآن میدانند ،از دو جهت قابل اشکال است .الف: مهانطور که بیان شد ،متخصصان علم جننیشناسی تصریح کردهاند که جننی اولیه انسان به سه الیه تقسیم میشود که سلولهای استخوانی (سلکروتوم) از الیه وسطی (مزودرم) تشکیل میشود .پس مههی سلولهای جننی تبدیل به استخوان منیشوند و این مطلبی که نقل کردهاند ازحلاظ علمی قابلقبول نیست( ».مهان .ص )511
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 267 /
هرچند که از سوی دیگر ،به دلیل انعطافپذیری متون مقدس در تفسری ،منیتوان گفت این آیه شاهدی بر عدم صدق قرآن است. -22زوجیت ذکر زوجیت در قرآن برای اموری که در صدر اسالم انشناخته بودهاند -مشخصاً گیاهان و ذرات زیرامتی یعنی الکرتون و پروتون ،ای ماده و ضدماده -ازمجله معجزات علمی ذکر شده برای قرآن است .آایت زیر اصلیترین آایت حمل حبث دراینابره است: َّ اج كلَّها ِممَّا ت نْبِت ْاأل َْرض َو ِم ْن أَنْف ِس ِه ْم َو ِممَّا ال یَ ْعلَمون سْبحا َن الذي َخلَ َق ْاأل َْزو َ منزه است كسى كه مهه آن زوجها را آفرید ،از آنچه زمنی مىروایند ،و از خودشان و « ّ از آنچه منىدانند». 1
و ِم ْن ك ِل َشي ٍء َخلَ ْقنا َزْو َج ْ ِ نی لَ َعلَّك ْم تَ َذ َّكرو َن َ ّ ْ «و از هر چیز جفىت آفریدمی ،ابشد كه مشا متذ ّكر شوید». 2
اب توجه به اینکه احتماالً منظور از « ِم ْن أَنْف ِس ِه ْم» در آیهی 36سورهی یس انسانها هستند که زوجیت آنها امر آشکاری برای خماطبان اولیهی قرآن بوده ،و مهچننی اب توجه به اهبام عبارت «آن چیزهاىي كه منىشناسند» (که به این خاطر منیتوان راجع به زوجیت
1یس.36 : 2ذارایت.49 :
/ 268اعجاز علمی
«چیزها» حبث کرد) ،نکتهی این آایت از نظر اعجاز علمی صحبت از زوجیت «گیاهان» (از آنچه زمنی مىروایند) و زوجیت «هر چیز» است .ابتدا حبث را اب زوجیت «هر چیز» آغاز میکنم .معرفت به نقل از سید قطب چننی مینویسد: «این آیهی [اعجازانگیز] موجب میشود که ما پژوهشهای علمی نوین را در راستای رسیدن به حقیقت قلمداد کنیم .این پژوهشها أتکید میکند که ساختار هستی ،مجلگی ،به امت ابزمیگردد و امت از دو ابر مثبت و منفی تشکیل شده است .بدینسان ،در پرتو آیهی شگرف 1 اید شده ،پژوهشهای علمی در راه رسیدن به حقیقت است». مهچننی مکارم شریازی میگوید:
نقد:
«مفهوم این آیه امروز برای ما روشن است زیرا میدانیم متام موجودات این جهان ماده بدون استثناء ،از ذرات امت تشکیل ایفته ،و هر دانهی امت هم از دو زوج خمتلف که یکی الکرتیسیتهی "منفی" و دیگری 2 الکرتیسیتهی "مثبت" دارد تشکیل شده است».
راهراً آن دسته از مفسرانی که متایل به پذیرش اعجاز علمی این آیه دارند ،حکایتگری این آیه از وجود ذرات زیرامتی را که ابرهای خمالف دارند و به عبارتی «زوج» یکدیگر هستند ،نشانهی اعجاز آن میدانند .اما این تفسری دستکم دو اشکال دارد: 1حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .6ص .238 2انصر مکارم شریازی .قرآن و آخرین پیامرب .ص .166
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 269 /
-1-22آیه میگوید« :از هر چیز جفىت آفریدمی» و منیگوید« :هر چیز را از جفت آفریدمی ».میان این دو تفاوت است .آنچه مفسرین ابال میگویند ،اب تعبری دوم سازگار است نه تعبری اول. « -2-22چیز»ها قابلتقلیل به اجزاء تشکیلدهنده خود نیستند .هر «چیز» دست
کم عبارت است از جمموعهای از ذرات ،بهعالوهی حنوهی آرایش و چیدمان آن ذرات در کنار یکدیگر .بنابراین ،به حلاظ متافیزیکی عالوه بر الکرتون و پروتون ،ابید گفت ابکرتیها ،سنگها ،ابرها ،درایها و ...مهه «چیز» هستند .اما ما میدانیم که زوجیت میان ابکرتیها ،سنگها ،ابرها ،درایها و ...برقرار نیست (ای دستکم هنوز به وجود زوجیت در میان آنها پی نربدهامی). بنابر این دو دلیل ،این آیه را منیتوان به حکایتگری راجع به ذرات زیرامتی تفسری کرد و ازاینجهت فاقد اعجاز است. اما حبث مربوط به زوجیت گیاهان به نظر قابلتوجهتر است .گفته میشود در زمان نزول قرآن اطالعی از وجود زوجیت در میان گیاهان وجود نداشته و این گرانیگاه استدالل ابورمندان به اعجاز علمی قرآن در زمینهی زوجیت گیاهان است. نقد:
-3-22رضایی اصفهانی ،اب ارجاع به کتاب القرآن و الطب نوشتهی امحد حممد سلیمان ،مینویسد:
«بشر از دیرزمان حتی قبل از اسالم اطالع داشت که اگر نرینههای گیاهان را برای گردهافشانی بر سر شاخههای درختان میوه به کار
/ 270اعجاز علمی
نربند عمالً حمصول گیاهان بسیار کم میشود .مثالً در عربستان معمول بود که خوشههای نرینه خرما را برای گردهافشانی بر سر شاخههای 1 گلدار درختان خرما بپاشند». مهچننی مکارم شریازی مینویسد: «شکی نیست که قبل از لینه [کاشف وجود زوجیت در میان گیاهان در قرن 18میالدی] نیز دانشمندان امجاالً به وجود جنس نر و ماده در عامل گیاهان پی برده بودند ،حتی مردم معمولی نیز میدانستند که اگر خنل را بر ندهند و از نطفهی نر روی قسمتهای مادهی گیاه 2 نپاشند مثر خنواهد داد». اینکه مردم حجاز در زمان پیامرب (ص) از تلقیح خنل آگاهی داشته و آن را اجنام
میدادهاند ،از برخی احادیث نیز معلوم میشود .مسلم در صحیح خود روایت زیر را نقل میکند:
«موسی بن طلحه از پدر خود روایت کرد :اب رسول خدا (ص) بر گروهی گذشتیم که بر ابالی درخت خرما بودند .ایشان گفت" :آنها چه میکنند؟" گفتند" :درختان را ابرور میکنند .از مذکر بر مؤنث قرار میدهند پس ابرور میشود ".رسول خدا (ص) گفت" :فکر منیکنم
1حممدعلی رضایی اصفهانی .پژوهشی در اعجاز علمی قرآن .ص .185 2مکارم شریازی .قرآن و آخرین پیامرب .ص .160
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 271 /
که این عمل به کاری بیاید ".پس آانن از این کالم رسول خدا ابخرب شده ،این عمل را ترک کردند .آنگاه به رسول خدا (ص) خرب این اتفاق رسید ،پس گفت" :اگر این کار به سود آنهاست آن را اجنام دهند. آن حرف صرفاً گمان من بود .پس مرا درمورد رنهامی مواخذه نکنید، ولی هرگاه از خداوند چیزی به مشا بگومی آن را بپذیرید ،زیرا من به 1 خداوند عز و جل دروغ منیبندم»". پس از این روایت ،مسلم دو حدیث دیگر اب مضمون مشابه میآورد .عالوه بر این،
ابن ماجه در سنن خود روایتی که در ابال نقل شد را مهراه اب روایتی دیگر اب مضمونی
1 ِ ِ صلَّى هللا َعلَْی ِه َو َسلَّ َم بِ َق ْوٍم َعلَى رء ِ وس وسى بْ ِن طَْل َحةََ ،ع ْن أَبِ ِیه ،قَ َ الَ :مَرْرت َم َع َرسول هللا َ « َع ْن م َ ِ ال رسول هللاِ ِ َّ َّخ ِل ،فَ َق َ الن ْ "ما یَ ْ الَ : صنَع َهؤَالء؟" فَ َقالوا" :ی لَ ّقحونَهَْ ،جی َعلو َن الذ َكَر ِيف ْاألنْثَى فَیَلْ َقح ".فَ َق َ َ ِ ِ ِ ِ ِ صلَّى هللا ك َشْی ئًا ".قَ َ ال فَأ ْخِربوا بِ َذل َ "ما أَر ُّن ی ْغ ِِن َذل َ ك فَََرتكوه .فَأ ْخ َرب َرسول هللا َ َ صلَّى هللا َعلَْیه َو َسلَّ َمَ : ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ َّ ِ َّ َّ صنَ عوه ،فَإ ّين إمنَا رَنَ نْت رَنًّا ،فَ َال ت َؤاخذوين ابلظ ِّن، ك فَ َق َ ال" :إ ْن َكا َن یَنْ َفعه ْم ذَل َ َعلَْیه َو َسل َم ب َذل َ ك فَلْیَ ْ ِ ِ ِ ِِ ِ ب َعلَى هللا َعَّز َو َج َّل( »".مسلم بن حجاج. َولَك ْن إِ َذا َحدَّثْتك ْم َع ِن هللا َشْی ئًا فَخذوا به ،فَِإِّين لَ ْن أَ ْكذ َ
صحیح مسلم .کتاب الفضائل .ابب وجوب امتثال ما قاله شرعاً دون ما ذکره من معایش الدنیا علی سبیل الرأی .حدیث مشارهی ).2361
/ 272اعجاز علمی
مشابه ذکر کرده است 1.امحد بن حنبل نیز در مسند خود روایت ابال را از دو طریق 2
نقل میکند. اگر آشنایی عرب حجاز در عصر نزول اب زوجیت درخت خنل را بپذیرمی ،دیگر عجیب خواهد بود که ادعای قرآن مبنی بر وجود زوجیت در گیاهان را اعجاز قلمداد کنیم. چهبسا اعراب به مهان شیوهای که به وجود زوجیت در خرما پی برده بودند ،به وجود زوجیت در سایر گیاهان نیز آگاهی داشتند .در آیهی 36سورهی یس هم خداوند منیگوید که زوجیت میان متامی گیاهان برقرار است؛ بلکه میگوید« :م ّنزه است كسى كه مهه آن زوجها را آفرید ،از آنچه زمنی مىروایند» ،یعنی آن چیزهایی که از زمنی میرویند و جفت هستند ،آفریدهی خداوند هستند .این ادعا میتواند حتی اب یک منونه، مصداقدار شود که اگر بپذیرمی اعراب از وجود زوجیت در گیاه خرما ابخرب بودهاند، دیگر هیچ اعجازی در این آیه نیست. البته آنچه از دنبالهی کالم مکارم شریازی برمیآید این است که وی معتقد است قانون زوجیت گیاهان که بعداً توس لینه کشف شد ،یک قانون عمومی است و این قانون اب عمومیتش در قرآن ذکر شده است .وی چهار آیه را برای این منظور مثال میزند: الس ِ ماء ماء فَأَخرجنا بِِه أ َْزواجاً ِمن نَ ٍ بات َش َّىت َ و أَنْ َزَل ِم َن َّ ً َْ ْ ْ
3
1ابن ماجه .سنن ابن ماجه .کتاب الرهون .ابب تلقیح النخل .احادیث مشارهی 2470و .2471
2امحد بن حنبل .مسند االمام امحد بن حنبل .مسند ابی حممد طلحة بن عبدهللا .احادیث مشارهی
1395و .1399 3طه.53 :
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 273 /
«و از آمسان آبی فرو فرستادمی و بهوسیلهی آن جفتهایی از گیاهان گوانگون روایندمی». ِ ض َكم أَنْبَْتنا فیها ِم ْن ك ِل َزْو ٍج َك ٍ رمی أ ََوَملْ یََرْوا إ ََل ْاأل َْر ِ ْ ّ «آای به زمنی نگاه نکردند که چقدر از هر زوج مفید و جالب در آن روایندمی». 1
الس ِ ماء ماء فَأَنْبَْتنا فیها ِم ْن ك ِل َزْو ٍج َك ٍ رمی َ و أَنْ َزلْنا ِم َن َّ ً ّ «و از آمسان آبی فرستادمی و از هر زوج گیاه مفید و جالب در زمنی روایندمی». 2
یج ض َم َد ْدانها َو أَلْ َقْینا فیها َرو ِاس َي َو أَنْبَْتنا فیها ِم ْن ك ِّل َزْو ٍج َهب ٍ َ و ْاأل َْر َ «و زمنی را توسعه دادمی و کوههایی در آن انداختیم و از هر گیاه زیبا زوجی در آن روایندمی». 3
در اینجا نکتهی جالبتوجهی وجود دارد .ترمجهی چهار آیهی فوق به نقل از کتاب
قرآن و آخرین پیامرب است ،که مکارم شریازی راجع به اعجاز قرآن نگاشته 4.اما او در ترمجهی مستقل خود از قرآن ،که در آجنا اپی مالحظات کالمی در میان نبوده ،این آایت را به گونهی دیگری ترمجه کرده است ،که به ترتیب عبارتند از: 1شعراء.7 : 2لقمان.10 : 3ق.7 :
4مکارم شریازی .قرآن و آخرین پیامرب .ص .161
/ 274اعجاز علمی
«[خدایی که] از آمسان ،آىب فرستاد كه اب آن ،انواع گوانگون گیاهان را (از خاك تریه) برآوردمی». «آای آانن به زمنی نگاه نكردند كه چقدر از انواع گیاهان پرارزش در آن روایندمی؟» «و از آمسان آىب انزل كردمی و بهوسیله آن در روى زمنی انواع گوانگوىن از جفتهای گیاهان پرارزش روایندمی». «و زمنی را گسرتش دادمی و در آن كوههاىي عظیم و استوار افكندمی و از هر نوع گیاه هبجتانگیز در آن روایندمی». مهانطور که مالحظه میشود ،در ترمجهی مستقل قرآن مکارم شریازی ،غری از آیهی 10سورهی لقمان ،در سایر آایت صحبت از زوجیت در میان نیست. اما نکتهی جالبتوجه دیگر این است که چند مرتجم برجستهی دیگر نیز در ترمجهی هیچکدام از این آایت از مفهوم زوجیت استفاده نکردهاند .این مرتمجان عبارتند از انصاراین ،آیتی ،اهلی قمشهای و اپینده .البته فوالدوند که از مرتمجنی برجسته است ،سه آیه (بهجز آیهی 10سورهی لقمان) را اب زوجیت معنا کرده .مهنی اختالف ترمجه میتواند شاهدی بر این ابشد که ارجاع این آایت به زوجیت گیاهان قطعی نیست .ضمن اینکه، مهچنان که در چند بند ابالتر گفته شد ،اگر عرب آشنایی قبلی اب زوجیت گیاهان ،ولو بهصورت حمدود ،داشته آنگاه این آایت میتوانند برخاسته از یک ذهن عادی بشری ابشند نه اعجاز اهلی .شاید مکارم شریازی در دفاع از خود به استعمال لفظ «کل» در
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 275 /
این آایت اشاره کند .اما لفظ «کل» دستکم به دو دلیل منیتواند شاهد خوبی ابشد برای اینکه قرآن قانون زوجیت عمومی در میان گیاهان را مطرح میکند: ِ اوالً ،در آیهی 49سورهی ذارایت که در ابال آمد ،خداوند میگویدَ « :و م ْن ك ِلّ َشي ٍء َخلَ ْقنا َزْو َج ْ ِ نی» درحالیکه گفتیم اشیاء ای چیزهای زایدی در جهان هستند که ْ زوجیت در میان آنها برقرار نیست (مثل ابکرتیها ،سنگها و .)...لذا واژهی «کل» در این سیاق را ابید به قسمی أتویل کرد که از آن استغراق و مههمشولی برداشت نشود. چهبسا در مورد سه آیه از چهار آیهی پیشنهادی مکارم شریازی که در آنها از لفظ «کل» استفاده شده نیز وضع به مهنی قرار ابشد. اثنیاً ،اگر «کل» را به معنای استغراق و مههمشولی در نظر بگریمی این مشکل پیش میآید که در برخی گیاهان ،نر و مادهی جداگانه وجود نداشته و اندام جنسی نر و ماده ،هر دو روی یک گیاه قرار دارند .در این صورت ،راهراً زوج بودن به معنای متعارف کلمه که بر دو شی جداگانه اطالق میشود ،در مورد این گیاهان برقرار نیست. البته به این نقد اینطور میتوان اپسخ داد که مهم وجود دو جنس است ،خواه در دو گیاه متمایز خواه در یک گیاه .این حرفی است که میتوان پذیرفت؛ اما ابید گفت ازآجناییکه زوجیت عرفاً تداعیگر وجود دو شی است ،این نقد از قطعیت تفسری این آیه به آنچه مناسب ذائقهی ابورمندان به اعجاز علمی است میکاهد ،و این در حالی است که معجزه ابید امری قاطع ابشد که سرها را به تسلیم فرود آورد ،ای الاقل حجت را متام کند ،حال آنکه این آیه چننی ویژگیای ندارد.
/ 276اعجاز علمی
نتیجهگریی: آنچه در ابال آمد گزیدهای از مدعیات مطرح شده در ابب اعجاز علمی قرآن و نقد آنها بود .اب توجه به نقدهای وارده ،به نظر میرسد در حال حاضر منیتوان پذیرفت که قرآن دارای اعجاز علمی ابشد؛ خصوصاً اگر به این نکته توجه داشته ابشیم که معجزه امری قاطع است که ذهنها را در مقابل حقیقت دعوت انبیاء خلع سالح کرده و هر ذهن منصفی را به امیان وامیدارد .اما معجزات علمی نسبتدادهشده به قرآن هرکدام هنایتاً تفاسریی هستند که بهموازات آنها تفاسری دیگری نیز مطرح شده ای قابلطرح است و تقریباً در مورد متام آنها میتوان اب قاطعیت گفت که اگر خداوند قصد معجزه داشت ،میتوانست الفاظ روشنتری را مطرح کند .اصالً اگر خداوند حقیقتاً میخواست بهواسطهی قرآن معجزهی علمی اجنام دهد ،میتوانست گزارههایی شبیه به اینها را در قرآن بگنجاند ات دیگر جایی برای تردید ابقی مناند: الف« :و آب در ارتفاع ابال زودتر به جوش خواهد آمد اما مشا اندانید». ب« :ستارگان مهچون خورشید مشا هستند ،اما بسیار دورتر از آنچه تصور میکنید و برخی از خورشید بزرگرتند». پ« :و تو هرچقدر هم که سریع برانی منیتوانی از نور سریعتر بروی». ت« :متام خشکیها در گذشته یکپارچه بود و ما آنها را از هم جدا کردمی و هر یک را در گوشهای از زمنی پراکندمی و میانشان درایها را قرار دادمی». و... شاید کسی این ایراد را مطرح کند که در صورت بیان صریح چننی قوانینی ،افراد زمان پیامرب (ص) به صحت رسالت پیغمرب مشکوک میشدند .مثالً اگر پیامرب (ص)
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 277 /
میگفت« :و این زمنی است که بر گرد خورشید میگردد ،و مشا جاهلید» ممکن بود اصحاب اب شنیدن این گزاره که قوایً ضد شهود آنها بوده از پیامرب (ص) دور شده، نسبت به او دچار تنافر شوند .اما به نظر میرسد حتی چننی گزارهی آوانگاردی ،الاقل اگر در آخرین سالهای رسالت که امیانها مستحکم شده بود بیان میشد اوالً، میتوانست اب توضیح پیامرب (ص) نهتنها از جانب مردم پس زده نشود بلکه بهعنوان خبشی از علم پذیرفته شود .اثنیاً ،پیامرب (ص) میتوانست به اصحاب خود بگوید که این نشانهای است برای آیندگان و مشا اکنون أتویلش را منیدانید .اثلثاً ،اب گفنت اینکه بیان گزارههای علمی میتوانست موجب تنافر اصحاب شود ،برخی معجزات علمی ادعاشده ،مشخصاً حبث زوجیت گیاهان ،نیز به اشکال برمیخورد .زیرا طبق نظر اعجازابوران اعراب عصر نزول از زوجیت گیاهان بیاطالع بودهاند ،و اب این وصف قاعداتً ابید پذیرش این مسئلهی ضدشهود برایشان سخت و موجب تنافر از پیامرب (ص) بوده ابشد .ضمن اینکه غری از مثال گردش زمنی به دور خورشید ،چهار مثال دیگر که در ابال ذکر کردم آنقدر ضدشهود نیستند که اگر در قرآن میآمدند موجب رمیدن مردم از گرد پیامرب (ص) شوند .لذا به نظر میرسد اگر خداوند قصد اعجاز علمی در قرآن را داشت ،ابید این کار را به شکل بسیار واضحتری اجنام میداد ات حق معجزه ادا شود.
اعجاز تشریعی وجه دیگری از اعجاز قرآن که به آن میپردازم ،اعجاز تشریعی است .اگرچه کمرت به
این وجه از اعجاز قرآن پرداخته شده ،اما حممدهادی معرفت در التمهید حبث نسبتاً مبسوطی پریامون آن فراهم آورده است .در اینجا نیز الزم است بگومی که قصد من در این رساله بررسی و نقد جزءبهجزء مدعیات قائلنی به اعجاز تشریعی ،بهویژه معرفت، نیست؛ بلکه صرفاً منونههایی را ارائه کرده و سعی میکنم این منونهها الزاماً سستترین مصادیق معرفیشده برای این وجه از اعجاز نباشند ات بتوانند ابزاتبدهندهی کلیت مدعیات اجنام شده پریامون اعجاز تشریعی ابشند. * راهراً منظور از اعجاز تشریعی قرآن در بیان معرفت« ،مرتقی» و «عقلپذیر» بودن احکام قرآن است .این را میتوان از خبشی که وی حتت عنوان «قرآن و قواننی مرتقی آن» و نیز خبشهایی که به قواننی سختگریانهی غریاسالمی در تورات و قواننی روم اختصاص داده فهمید .وی مینویسد: «قرآن کرمی قوانینی بس پیشرفته و فراگری آورد -که از قواننی قراردادی بشری پیشی گرفت -و سعادت انسان را در دو جهان ،بهطور کامل و فراگری تضمنی کرد؛ پس قرآن معجزهای است خارقالعاده و دلیلی 1 روشن بر راستی رسالت هللا در زمنی».
1حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .6ص .309
/ 280اعجاز تشریعی
واقع امر این است که اصل ادعای معرفت فراتر از این نیست .یعنی وی معتقد است که چون قواننی قرآن مرتقی و ضامن سعادت دو جهان انسان هستند ،پس این کتاب معجزه است .دراینابره چند نکته را ابید بیان کرد: خنست اینکه أتمنی سعادت اخروی ربطی به نوع تشریعات ندارد .مثالً اگر مناز صبح بهجای دو رکعت ،یک رکعت ای سه رکعت وضع میشد ،مهانقدر در سعادت اخروی مؤثر بود که دو رکعت بودن آن .ای اگر آداب وضو گرفنت فرق میکرد ،درصد زکات پرداختی از کل مال متفاوت میبود ،ماههای حرام بهجای ماههای کنونی ماههای دیگری بودند ،روزه بهجای یک ماه 31روز بود و ...هیچکدام از این تفاوتها أتثریی در سعادت اخروی انسان نداشتند .آنچه سعادت اخروی را تضمنی میکند ،تبعیت انسان از فرامنی اهلی است و مادامیکه فرامنی تشریعی به شکل حمسوسی از وضع فعلی سختتر منیبود که انسان را نسبت به اجنام آن بیرغبت کند و این بیرغبتی به انفرمانی خداوند منجر شود ،چگونگی تشریع آنها أتثریی در سعادت اخروی انسان نداشت. ضمن اینکه در حبث از اعجاز قرآن ،ما در تالش برای اثبات حقانیت این کتاب هستیم و هنوز برامیان روشن نشده که آخرتی وجود دارد ات خبواهیم از سعادمتندی در حیات پس از مرگ صحبت کنیم .بنابراین ،منیتوان از این مدعا که تشریعات اسالم سعادت اخروی را أتمنی میکنند بهعنوان دلیلی برای اثبات حقانیت اسالم استفاده کرد .اب توجه به این دو نکته ،آنچه میماند تضمنی سعادت دنیوی انسان است که به نظر میرسد خود معرفت نیز در حبثش بیشرت بر مهنی ِ جهت تشریعات نظر دارد. نکتهی دیگری که ابید به آن اشاره کرد این است که وقتی کسی از واژه «مرتقی» استفاده میکند درواقع عقل را قاضی میدان کرده و مالک ترقی ای عدم ترقی را عقل بشری قرار داده است .ترقی در مورد علوم جتربی میتواند به معنای کشف هرچه بیشرت قواننی طبیعت ای در علوم فنی به معنای ابداع ابزارهای هرچه کارآمدتر ابشد .در زمینهی
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 281 /
حقوق ،که به نظرم مفهوم نزدیکی به تشریع قواننی دنیوی توس قرآن است ،به نظر میرسد که ترقی به معنای هرچه نزدیکتر شدن به براپیی عدالت (به معنای عرفی کلمه) ای تضمنی هرچه بیشرت سعادت مجعی است .در اینجا تنها ابزار سنجش ما برای تشخیص مرتقی بودن ای نبودن یک حکم ،رأی عقل ماست درابرهی اینکه آای حکم مورد نظر به عدالت و خری مجعی نزدیک است ای خری .توجه به این نکته اساسی است که برای تشخیص این ترقی ،ابزار دیگری جز حکم عقل در اختیار ندارمی؛ خصوصاًکه در حبث مورد نظر ،در حال اثبات اعجاز قرآن و در مرحلهی پیشاپذیرش دین ،قرار دارمی. حال که اوالً ما صرفاً جهت دنیوی تشریعات را در نظر دارمی ،و از طرف دیگر عقل قاضی این میدان است ،میتوان گفت که احکام اسالم در مقایسه اب برخی از قواننی امروزی نهتنها مرتقی نیستند ،بلکه در بعضی جهات غریمرتقی نیز هستند 1.برای مثال، نگاهی به اعالمیه جهانی حقوق بشر ای قواننی برخی کشورها نشان میدهد که بشر امروز در زمینه أتمنی عدالت اجتماعی و سعادت دنیوی ات چه اندازه پیشرفت داشته است. شاید گفته شود قواننی قرآن نسبت به زمان و مکان نزول خود مرتقی بوده است. در جواب این ادعا ابید گفت ،هرچند که این حرف درست به نظر میرسد ،اما ترقی
1من شخصاً به پذیرش حسن و قبح اعتباری متایل دارم .طبق این نظریه ،اگر عقل نتواند احکام تشریعی دین را بپذیرد ای به تعبریی عقل احکام شریعت را مرتقی نیابد ،خدشهای بر اعتبار دین وارد نیست .وریفهی مؤمن تنها تبعیت است ،حتی اگر حکمی که به آن گردن میهند خالف عقل ابشد. لذا اعالم غریمرتقی بودن برخی از احکام قرآن را وهن اسالم منیدامن.
/ 282اعجاز تشریعی
نسبت به زمانهی خود کجا و اعجاز کجا .معجزه پدیدهای قاطع است که ذهن و ضمری خماطب را خلع سالح میکند ات احتمالی جز فرابشری بودن یک پدیده ندهد. اما ترقی حقوقی نسبت به زمانهی خود ،کاری است که متامی مصلحان اجتماعی در طول اتریخ اجنام دادهاند ،و امری فرابشری نیست. * قرآن ،کتابی است که برخی از آموزههای آن ،بهحق ارزنده و عقلپذیر هستند و ازاینجهت اسالم دین واالیی است .برخی از تعلیمات متعالی قرآن اینها هستند: اَّللِ أَتْقاك ْم إِ َّن أَ ْكَرَمك ْم ِعْن َد َّ 2 «در حقیقت ارمجندترین مشا نزد خدا خودنگهدارترین (و اپرساتری ِن) مشاست». 1
ِ ِ ِ ِ ِ ِ ف َو ال َحدمها أ َْو كِالمها فَال تَق ْل َهلما أ ٍّ َ و ابلْوال َدیْ ِن إ ْحساانً إ َّما یَْبلغَ َّن عْن َد َك الْك ََرب أ َ 3 تَْن َه ْرمها َو ق ْل َهلما قَ ْوالً َكرمیا [سن] پریى «و به پدر و مادر نیكى كنید؛ اگر یكى از آن دو ،ای هر دو نزد تو به ّ برسند ،پس به آن دو "اف" (كوچكترین سخن اهانتآمیز) مگوى؛ و آن دو را اب پرخاش مران؛ و به آن دو سخىن ارمجند گوى».
1حجرات.13 : 2قرآن اب این بیان بهنوعی اعالم مساوات میان بندگان کرده و طبقهبندیهای اقتصادی و اجتماعی را از اولویت میاندازد. 3اسراء.23 :
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 283 /
ِ ِ نی النَّا ِس أَ ْن َْحتكموا ِابلْ َع ْدل إِ َّن َّ اَّللَ ََيْمرك ْم أَ ْن ت َؤُّدوا ْاألَماانت إَِل أ َْهلها َو إِذا َح َك ْمت ْم بَْ َ «بهراستی خدا به مشا فرمان مىدهد كه امانتها را به اهلش رد كنید؛ و هنگامى كه میان مردم داورى مىكنید ،به عدالت داورى كنید».
1
َّ امنی ِابلْ ِق ْس ِ ش َهداءَ ََِّّللِ َو لَ ْو َعلى أَنْف ِسك ْم أَ ِو الْوالِ َدیْ ِن ذین َآمنوا كونوا قَ َّو َ ای أَیُّ َها ال َ «اى كساىن كه امیان آوردهاید! براپدارندگان دادگرى ابشید؛ [و] براى خدا گواهى دهید، و گر چه (این گواهى) به زاین خوداتن ،ای پدر و مادر و نزدیكان (مشا) ابشد». 2
َّ ذین َآمنوا أ َْوفوا ِابلْعقود ای أَیُّ َها ال َ «اى كساىن كه امیان آوردهاید! به قراردادها وفا كنید». 3
ِ ای أَیُّها الَّذین آمنوا ِ ِ ب اجتَنبوا َكثریاً م َن الظَّ ِّن إِ َّن بَ ْع َ َ َ ْ َ ض الظَّ ِّن إ ُْثٌ َو ال َجتَ َّسسوا َو ال یَ ْغتَ ْ 4 ِ ِ َحدك ْم أَ ْن ََيْك َل َحلْ َم أَخیه َمْیتاً فَ َك ِرْهتموه بَ ْعضك ْم بَ ْعضاً أَ حی ُّ بأَ «اى كساىن كه امیان آوردهاید! از بسیارى از گمانها بپرهیزید[ ،چرا] كه برخى از گمانها گناه است؛ و (در كارهاى شخصى دیگران) َجت ُّسس نكنید؛ و برخى از مشا
1نساء.58 : 2نساء.135 : 3مائده.1 : 4حجرات .12
/ 284اعجاز تشریعی
برخى [دیگر] را غیبت نكند ،آای یكى از مشا دوست دارد كه گوشت برادرش را درحالیکه مرده است ،خبورد؟! پس آن را انخوش مىدارید». ِ ِ ِ ِ َّ َح َسنَه ()18 ذین یَ ْستَمعو َن الْ َق ْو َل فَیَتَّبِعو َن أ ْ فَبَ ّش ْر عباد ( )17ال َ «پس بندگان [من] را مژده ده؛ (( )17مهان) كساىن كه به سخن (ها) گوش فرامىدهند و از نیكوترین آن پریوى میکنند (»)18 1
َّ ذین َآمنوا ال یَ ْس َخ ْر قَ ْوٌم ِم ْن قَ ْوٍم َعسى أَ ْن یَكونوا َخ ْریاً ِمْنه ْم َو ال نِساءٌ ِم ْن ای أَیُّ َها ال َ 2 نِ ٍ ساء َعسى أَ ْن یَك َّن َخ ْریاً ِمْنه َّن َو ال تَ ْل ِمزوا أَنْف َسك ْم َو ال تَنابَزوا ِابْألَلْقاب «اى كساىن كه امیان آوردهاید! گروهى [از مردان] ،گروهى [دیگر] را ریشخند نكنند، شاید [آانن] از اینها هبرت ابشند؛ و زانىن ،زانن [دیگر] را (ریشخند نكنند) ،شاید [آانن] از اینها هبرت ابشند؛ و (مشا) از خوداتن عیبجویی نكنید ،و یكدیگر را اب لقبها [ى زشت] خنوانید». این منونهها دستوراتی متعالی هستند که در قرآن ذکر شده؛ اما در مورد آنها ابید دو نکته را در نظر داشت :اوالً ،این دستورات ابتداییترین تعالیم اخالقی هستند که ممکن است از جانب یک منادی اخالق به انسانها داده شود و بههیچوجه شایسته لفظ «مرتقی» نیستند (برای مثال آای توصیهی اخالقیای سادهتر از أ َْوفوا ِابلْعقود
1زمر 17 :و .18 2حجرات.11 :
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 285 /
قابلتصور است؟) .1اثنیاً ،در مقابل این احکام عقلپسند تشریعاتی در قرآن وجود دارد که وقتی امروز اب عقل خود به آنها مینگرمی ،نهتنها منیتوانیم بر مرتقی بودن آنها صحه بگذارمی ،بلکه آهنا را غریمرتقی میایبیم.
1برخی از احکام اخالقی مرتقی و عقل پسند که به ذهن من میرسد اینها هستند« :منابع طبیعی را در راستای توسعهی اپیدار مصرف کنید»« ،اعطای حق بیمهی بیکاری به بیکاران و حق أتمنی مسکن برای بیخامنانها الزم است»« ،ابید اب حیواانت خوشرفتاری کرد» .مهچننی میتوان به بندهای زیر از اعالمیهی جهانی حقوق بشر بهعنوان مصادیق احکام مرتقی اشاره کرد« :مادهی :12 هیچکس نباید در معرض مداخلهی خودسرانه در زندگی خصوصی ،خانوادگی ،خانه ای مکاتبات خود ،ای در معرض تعرض به حیثیت و آبروی خود قرار گرید .هر کس در مقابل چننی مداخلهها ای تعرضهایی حق برخورداری از محایت قانون را دارد»« ،مادهی )1( :16هر مرد و زن ابلغی حق دارد بدون هیچ حمدودیتی از حیث نژاد ،ملیت [اتبعیت] ای دین ،ازدواج کند و تشکیل خانواده بدهد .مرد و زن در ازدواج ،در مدت زانشویی و در فسخ آن ،از حقوق مساوی برخوردارند»« ،مادهی :18 هر کس حق آزادی فکر ،وجدان و دین را دارد؛ این حق شامل آزادی تغیری دین ای اعتقاد ،و مهچننی شامل آزادی ارهار دین ای اعتقاد در تعالیم ،اعمال ،عبادات و شعایر ،چه بهتنهایی و چه بهاتفاق دیگران و در مجع ای خلوت است»« ،مادهی :19هر کس حق آزادی عقیده و بیان دارد؛ این حق شامل آزادی در داشنت عقاید بدون مداخله و مزامحت ،و آزادی در طلب و کسب و نشر اطالعات و افکار از طریق هر رسانهای و بدون مالحظات مرزی است»« ،مادهی :24هر کس حق اسرتاحت و فراغت ،ازمجله حتدید معقول ساعات کار و برخورداری از تعطیالت ادواری اب درایفت دستمزد را دارد ».ایضاً اصلهای زیر از قانون اساسی کشور سوئیس در این زمینه قابلتوجه هستند: اصل 8:
/ 286اعجاز تشریعی
در ادامه بیشرت دراینابره توضیح خواهم داد .اما پیش از آن ،نگاه کنیم به مثالهایی که معرفت از احکام مرتقی اسالم ذکر میکند. -1قانون قصاص :معرفت مینویسد:
3زن و مرد دارای حقوق برابر هستند .قانون میابیست هم در مقام وضع و هم در عمل این برابری را تضمنی کند ،بهویژه در خانواده ،حتصیل و کار .زن و مرد حق دارند در ازای کار اب ارزش یکسان، مزد یکسان درایفت کنند. 4قانون ابید انبرابریهایی را که بر افراد دارای معلولیت أتثری میگذارد حذف کند. اصل :12 افراد نیازمند و انتوان از رفع نیاز خود ،این حق را دارند که محایت و مراقبت شده ،و وسایل اقتصادی الزم برای داشنت زندگی اب حداقل استاندارد را در اختیار داشته ابشند. اصل 15: 2هر کس حق دارد آزادانه مذهب ای عقاید فلسفیاش را انتخاب کند ،و در خلوت ای در حضور دیگران آن را اعالم کند. اصل 16: 1آزادی بیان و اطالعات تضمنیشده است. 2هر کس حق دارد آزادانه عقایدش را ساخته ،بیان کرده و افشا کند. اصل :19 حق حتصیل ابتدایی کافی و رایگان تضمنیشده است. اصل 25: 2پناهندگان نباید اخراج ای به کشوری که در آجنا شکنجه خواهند شد مسرتد شوند. (پوراتل دولت سوئیس )https://www.admin.ch/ch/e/rs/1/101.en.pdf قواننی مرتقی اینها هستند نه مثالهای ابتدایی از قرآن که بهعنوان قواننی مرتقی معرفی میشوند .ضمن اینکه شاید در آینده قواننی مرتقیتر از اینها هم اجیاد شود.
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 287 /
َّ ذین «خدای متعادل درابرهی قانون قصاص فرموده است :ای أَیُّ َها ال َ ِ احلُّر ِاب ْحلِّر َو الْ َعْبد ِابلْ َعْب ِد َو ْاألنْثى ب َعلَْیكم الْ ِقصاص ِيف الْ َقْتلى ْ َآمنوا كت َ ِ ِ ِ ِ ِ وف و أَداء إِلَی ِه ِبِِح ٍ سان ِابْألنْثى فَ َم ْن عف َي لَه م ْن أَخیه َش ْيءٌ فَاتّباعٌ ِابلْ َم ْعر َ ٌ ْ ْ ِ ِ َلیم فیف ِم ْن َربِّك ْم َو َر ْمحَةٌ فَ َم ِن ْاعتَدى بَ ْع َد ذل َ ك َختْ ٌ ذل َ ك فَلَه َع ٌ ذاب أ ٌ ِ صاص حیاةٌ ای أ ِوِل ْاألَلْ ِ باب لَ َعلَّك ْم تَتَّقو َن (َ )178و لَك ْم ِيف الْق ِ َ (" ،1)179ای کسانی که امیان آوردهاید ،درابرهی کشتگان ،بر مشا [حق] قصاص مقرر شده است :آزاد بهجای آزاد و بنده بهجای بنده لی و زن بهجای زن .هر کس که از جانب برادر [دینی] اش [یعنی و ّ مقتول] چیزی [از حق قصاص] به او گذشت شود[ ،ابید از گذشت ولی مقتول] بهطور پسندیده پریوی کند و اب [رعایت] احسان[ ،خونهبا ّ را] به او بپردازد .این [حکم] ،ختفیف و رمحتی از پروردگار مشاست، پس هر کس ،بعدازآن ،از اندازه درگذرد ،وی را عذابی دردانک است. ( )178ای خردمندان ،مشا را در قصاص زندگانی است؛ ابشد که به تقوا گرایید ")179( .در این آیه ،بلکه در این قانون عادالنه ،نکات و ررافتهایی وجود دارد :اوالً :قانون قصاص ،ضامن حیات است و به اپیداری آن میاجنامد و هرگز آنگونه که برخی انآشنااین پنداشتهاند افزودن در قتل نیست .اثنیاً :ضامن عدالت اجتماعی است و میان اصناف انسانها ،تعادل اجیاد میکند ،ازاینرو فرد آزاد در برابر برده و 1بقره 178 :و .179
/ 288اعجاز تشریعی
نقد:
مرد در برابر زن ،قصاص منیشود؛ مگر پس از پرداخت تفاوت و اب رعایت شرای خاصی که تفصیل آن در دانش فقه آمده است. اثلثاً :سومنی نکته -که مهمترین نکته است -توجه به رعایت برادری میان انسانهاست که در پس مههی قواننی اهلی اسالم وجود دارد .قانون هر چه ابشد -انعطاف و عطوفتی ندارد؛ مگر آنکه از حقیقتذات انسانی برآمده و برخاسته از کرامت و فضایل او در این حیات 1 ابشد».
-1-1اگر از تردیدها پریامون ابزدارنده بودن حکم قصاص نفس بگذرمی ،حکم موجود در این آیه ،حتی اگر متامی فضیلتهایی را که معرفت برای آن برمیمشارد داشته ابشد، بههیچوجه چیزی از جنس معجزه نیست .برای آنکه امری معجزه ابشد ،ابید خرق عادت بوده ،قاطعانه عجز دیگران را آشکار کند .اما تشریع قصاص چننی ویژگیای ندارد .حکم قصاص که نوعی جمازات برای اجنام جرم جرحی و قتل نفس است، بههیچوجه حکمی پیشرفته نیست ،و احتماالً در جوامع پیش از اسالم نیز وجود داشته است .الاقل اعراب جاهلی مجلهای ساخته بودند که «القتل أنفی للقتل» 2یعنی «قتل ابزدارندهترین چیز برای قتل است ».به عبارتی این آموزه حتی در حمدودهی جغرافیای عربی هم حرف اتزهای نداشته است. -2-1عالوه بر این ،در مهنی آیه عدم عدالت و مساوات میان صنوف خمتلف انسان آشکار است .مرد آزاد ،بنده و زن سه صنفی هستند که اب هم برابر نیستند ،و از کنار 1حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .6ص 376 2مهان .ج .5ص .80
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 289 /
اَّللِ أَتْقاك ْم معلوم میشود که تساوی منظور هم گذاشنت این آیه اب إِ َّن أَ ْكَرَمك ْم ِعْن َد َّ اَّللِ أَتْقاك ْم ،مربوط به امور معنوی است .آای این یک نظر خدا در إِ َّن أَ ْكَرَمك ْم ِعْن َد َّ آموزهی مرتقی است؟ بر اساس کدام اصل عقلپسند خون مرد آزاد از خون بنده و زن گرانهباتر است؟ درواقع این آیهای است که معرفت ابید آن را پنهان میکرد ات به مقصود خود در نشان دادن ترقی تعالیم قرآن نزدیک شود ،نه اینکه آن را بهعنوان مثالی برای ترقی تشریعات قرآن ذکر کند. -2حقوق یتیمان و زانن :آایت دیگری که معرفت آنها را شاهدی بر مرتقی بودن احکام قرآن میگرید ،جمموعه آایت زیر است: بیث ِابلطَّیِّ ِ ب َو ال َأتْكلوا أ َْموا َهل ْم إَِل أ َْموالِك ْم إِنَّه َ و آتوا الْیَتامى أ َْموا َهل ْم َو ال تَتَبَدَّلوا ْ اخلَ َ كا َن حوابً َكبریاً ( )2و إِ ْن ِخ ْفتم أَالَّ ت ْق ِسطوا ِيف الْیتامى فَانْكِحوا ما طاب لَكم ِمن النِ ِ ساء َ ْ َ ّ َ ْ َ ِ ِ ِ ِ ِ ك أ َْدىن أَالَّ َّ ذل م ك ن ا می َ أ ت ك ل م ما َو أ ة د اح و ف ا و ل د ع ت ال َ أ م ت ف خ ن إ ف َمثْىن َو ث َ ابع َ ْ ْ ْ َ ْ َ َ ً ْ َ َ َ ْ ْ ْ َ الث َو ر َ ِِ ِ ِ ِ ْب لَك ْم َع ْن َش ْي ٍء ِمْنه نَ ْفساً فَكلوه َهنیئاً صدقاهت َّن ْحنلَةً فَإِ ْن ط ْ َ تَعولوا (َ )3و آتوا النّساءَ َ اَّلل لَك ْم قِیاماً َو ْارزقوه ْم فیها َو ا ْكسوه ْم الس َفهاءَ أ َْموالَكم الَّيت َج َع َل َّ َمریئاً (َ )4و ال ت ْؤتوا ُّ ِ ِ كاح فَإِ ْن آنَ ْست ْم ِمْنه ْم ر ْشداً َو قولوا َهل ْم قَ ْوالً َم ْعروفاً (َ )5و ابْتَلوا الْیَتامى َح َّىت إذا بَلَغوا النّ َ ِ ف َو فَ ْادفَعوا إِلَْی ِه ْم أ َْموا َهل ْم َو ال َأتْكلوها إِ ْسرافاً َو بِداراً أَ ْن یَك َْربوا َو َم ْن كا َن َغنِیًّا فَ ْلیَ ْستَ ْعف ْ وف فَِإذا دفَعتم إِلَی ِهم أَموا َهلم فَأَ ْش ِهدوا علَی ِهم و َكفى ِاب ََّّللِ من كا َن فَقریاً فَ ْلیأْكل ِابلْمعر ِ َ ْ َْ َْ َ ْْ ْ ْ ْ ْ َْ ْ َ ِ دان و ْاألَقْ ربو َن و لِلنِ ِ ِ ِ ساء نَصیب ِممَّا تَرَك الْوالِدانِ ِ ِ ِ صیب ممَّا تَ َرَك الْوال َ َ َ ّ َحسیباً ( )6ل ّلرجال نَ ٌ ٌ َ ِ ِ ضَر الْ ِق ْس َمةَ أولوا الْق ْرىب َو َو ْاألَقْ َربو َن ممَّا قَ َّل مْنه أ َْو َكثَر نَصیباً َم ْفروضاً (َ )7و إِذا َح َ
/ 290اعجاز تشریعی
الْیَتامى و الْمساكنی فَ ْارزقوهم ِمْنه و قولوا َهلم قَ ْوالً َم ْعروفاً ( )8و لْیَ ْخ َ َّ ذین لَ ْو تََركوا ْ ش ال َ َ ْ َ َ َ ِ ِ َّ ذین ِم ْن َخلْ ِف ِه ْم ذ ِّریَّةً ضعافاً خافوا َعلَْی ِه ْم فَ ْلیَتَّقوا َّ اَّللَ َو لْیَقولوا قَ ْوالً َسدیداً ( )9إ َّن ال َ 1 ِِ صلَ ْو َن َسعریاً ()10 ََيْكلو َن أ َْمو َال الْیَتامى ر ْلماً إَِّمنا ََيْكلو َن يف بطوهن ْم انراً َو َسیَ ْ «و اموال یتیمان را به آانن بدهید؛ و (مال) پلید را ،اب (مال) ِ اپك [نیكو] عوض نَكنید؛ و امو ِال آانن را مهراه اموالتان خنورید[ ،چرا] كه این گناهى بزرگ است! ( )2و اگر مى ترسید كه دادگرى را ،در (مورد ازدواج دخرتان) یتیم رعایت نكنید ،پس آنچه از زانن ،دخلواهتان است ،دو دو و (ای) سه سه و (ای) چهار چهار ،به زىن بگریید .و اگر مى ترسید عدالت را رعایت نكنید ،پس (به) یك (مهسر) ،ای آنچه (از كنیزان) مالك شدهاید( ،اكتفا كنید ).این [كار] ،به (عیالوار نشدن و ستم نكردن و) منحرف نشدن نزدیكتر است )3( .و َمهریههاى زانن را (بهعنوان هدیه ای) بدهى به آانن بپردازید؛ و اگر به میل خودشان چیزى از آن را به مشا [ببخشند] ،آن را گوارا (و اپك و) دلچسب خبورید )4( .اموالتان را ،كه خدا (وسیله) قِو ِام (زندگى) مشا قرار داده ،به سبكسران َمدهید؛ و[َل] از (فواید) آن ،به آنها روزى دهید؛ و لباس بر آانن بپوشانید و اب آانن سخىن پسندیده بگویید )5( .و یتیمان را بیازمایید ات وقىت به (سن) ازدواج برسند ،پس اگر از آانن هدایت (و رشد فكرى و جترىب) ایفتید ،پس اموالشان را به آانن بدهید .و آن را [از بیم آنكه مبادا] بزرگ شوند ،اب زایدهروى و شتاب َخمورید .و هر كس كه توانگر است ،پس ابید (از گرفنت اجرت سرپرسىت) خوددارى كند؛ و كسى كه نیازمند است ،پس بهطور پسندیده (مطابق عرف از آن مال) خبورد .و هرگاه كه اموالشان را به ِ حسابرسى خدا كاىف است )6( .براى آانن ابزمیگردانید ،پس بر ایشان گواه بگریید؛ و
1نساء.2-10 :
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 291 /
مردان ،از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان (آانن) بر جاى گذاشتهاند ،سهمى است؛ و براى زانن (نیز) از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان (آانن) بر جاى گذاشتهاند، سهمى است؛ چه آن [مریاث] ،كم ابشد ای زاید؛ [درحالیکه این] سهمى تعینی شده است )7( .و اگر هنگام تقسیم (ارث) ،نزدیكان و یتیمان و بینوااین ،حاضر شدند، پس [چیزى] از آن ،به آنها روزى دهید؛ و اب آانن سخىن پسندیده گویید )8( .و كساىن كه اگر (برفرض) نسل كمتواىن بعد از خودشان بر جاى گذارند ،بر (آینده) آانن مىترسند ،ابید (از ستم درابره یتیمان مردم نیز) هبراسند؛ پس ابید خودشان را از (عذاب) خدا حفظ كنند ،و ابید سخىن استوار گویند )9( .در حقیقت كساىن كه اموال یتیمان را به ستم مىخورند ،جز این نیست كه آتشى در درونشان مىخورند .و بهزودی در شعله فروزان (آتش) درآیند [و بسوزند»)10( ]. معرفت در توضیح این آایت مینویسد: «اینها سفارشهای مؤکدی است نسبت به آنچه در جامعهی عرب جاهلی رخ میداد .آنها حقوق مههی افراد ضعیف ،بهویژه یتیمان و زانن را اپمیال میکردند و رسوابت آن در جامعهی مسلمان مهچنان ابقی مانده بود .در چننی شرایطی قرآن آمد و مههی این [فرهنگ]ها را
/ 292اعجاز تشریعی
نقد:
از بنی برد و در جامعه اسالمی ،بینش و تفکری نو و عرفی جدید و 1 جلوهای نو پدید آورد».
آنچه در این آایت مطرح شده ،عمداتً جزو پیشاپافتادهترین تعالیمی است که میتوان نسبت به رعایت حال ضعیفان ،ازمجله زانن و یتیمان جتویز منود .هرکس مفهومی از عدالت در ذهن داشته ابشد میداند که این جتویزات قرآن ابید اجرایی شود و هیچ شگفتیای در این تعالیم نیست .البته چه زیباست که قرآن میگوید« :مهر آانن را به طیب خاطر به آنها بدهید» و «چون به هنگام تقسیم [ارث] ،خویشاوندان و یتیمان و مسكینان حاضر آمدند به آانن نیز چیزى ارزاىن دارید و اب آانن به نیكوىي سخن گویید ».اما این تعالیم نسبتی اب اعجاز ندارند .خصوصاً اینکه گفته میشود قرآن معجزهی جاویدان است .پس اگر قرآن معجزهی جاوید بوده ،و احکام تشریعی آن نیز یخ انسان بهتنهایی (بدون کمک خداوند) خبشی از این اعجاز ابشند ،نباید در طول اتر ْ احکامی همسطح ای مرتقیتر از این احکام را آورده ابشد؛ حالآنکه بسیاری از قواننی موجود در جهانی فعلی ،بهویژه در زمینهی محایت از زانن و کودکان و محایتهای اجتماعی از اقشار ضعیف جامعه ،از این تعالیم قرآن مرتقیتر هستند .پس چننی منونههایی منیتواند نشانگر اعجاز تشریعی قرآن ابشد. -3روزه :منونهی بعدی که معرفت بهعنوان یکی از دستورات مرتقی قرآن (و طبعاً مشهای از اعجاز قرآن) معرفی میکند ،حبث روزه است .وی مینویسد:
1حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .6ص .380
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 293 /
نقد:
«آانن که کمرتین اطالعی از ابتذال گِ ِرس [=یوانن] و رم و فارس و عرب جاهلی و زایدهروی آنها در پریوی از شهوات و غوطهور شدنشان در زشتیهای داشته ابشند ،به ارزش روزهداری پی خواهند برد و درمیایبند که این فریضه به هبرتین شکل ،در شریعت اسالم وضعشده است .نیز هر کس منصف ابشد ،ابید به حکمت آن اعرتاف کند که راهی است برای کنرتل غریزههای حیوانی انسان؛ ویژگیای که ابعث 1 برجسته شدن اسالم نسبت به سایر اداین میشود».
-1-3آای حقیقتاً معرفت میاندیشد روزه منشأ دفع شهوات و مفاسد است؟ چه دلیلی وجود دارد که امساک در یک ماه سبب شود که در ایزده ماه دیگر مردم پریوی شهوات نکنند؟ معرفت میتواند تعالیم دیگری از قرآن ،مثل حرمت زان ،شرب مخر و... را عامل دفع شهوتپرستی بداند ،اما روزه فینفسه چننی کارکردی ندارد.
-2-3پیش از اسالم ،و ازقضا در مهان یوانن که معرفت مثال میزند ،ارسطو در فلسفهی اخالق خود آموزهی میانهروی و نگهداشنت حد اعتدال را مطرح کرده است. وی مینویسد: «فضیلت ملکهای است که حد وسطی را انتخاب کند که برای ما درست و اب موازین عقلی سازگار است ،اب موازینی که مرد دارای 1مهان .ص .392
/ 294اعجاز تشریعی
حکمت عملی حد وس را اب توجه به آنها معنی میکند .این حد 1 وس میان دو عیب ،یعنی افراط و تفری قرار دارد». این هم نوعی دعوت به دوری از شهوتپرستی است .آای ابید این کالم ارسطو را نیز معجزه بدانیم؟
-3-3مهمترین نقد به ادعای معرفت این است که فرضاً روزه عامل کنرتل غرائز ابشد،
از کجای آن اعجاز برمیآید؟
-4محایت از فقرا :آموزهی بعدی اسالم که معرفت معرفی میکند این است: «پیش از اسالم ،دینی در جهان نبوده است که برای صدقات و محایت از یتیمان و بیوهزانن و افراد انتوان و ضعیف ،برانمهریزی کرده ابشد و اصولی برای آن قرار داده و این کارهای مثبت را جزو ارکان اساسی خود قرار داده ابشد. در اسالم هر فرد مسلمان توامنند ،بنابر حکم قواعد شرعی ،ملزم به پرداخت سهم معینی از اموال خود برای ایری رساندن به برادران هتیدست خویش است. این افزون بر مقداری معنی از طعام و ارزاقی است که سرپرست خانوار در هر عید فطر ،برای زکات افراد حتت تکفل خود ،به مستمندان میپردازد؛ زیرا افزون بر وریفهی ساالنه در مورد سود کسبهاست؛ همچننی سایر مواردی که 2 خداوند سهمی از اموال ثرومتندان را برای کمک به فقرا اختصاص داده است».
1ارسطو .اخالق نیکوماخوس .ص .66
2حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .6ص .392
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 295 /
نقد:
-1-4مشهور آنچه بهعنوان مالیات اسالمی اخذ و میان فقرا توزیع میشود زکات، فطریه و مخس است .بر سر مخس که امجاع وجود نداشته و اکثر مسلماانن ،یعنی اهل سنت ،آن را به معنای یک پنجم مازاد درآمد ساالنه ابور ندارند .زکات و فطریه هم درجمموع بسیار کمرت از آن است که بشود اب آن هم حکومت را اداره کرد و هم فقر را از بنی برد .لذا دستور شرعی در این زمینه ،به حد کفایت برای برچیدن فقر منیرسد.
-2-4زکات منحصر به اسالم نبوده و سابقه اترخیی دارد .طبق بیان قرآن ،انبیاء و امم پیشنی نیز به زکات سفارش شدهاند: َخ ْذان َ ِ اَّللَ َو ِابلْوالِ َدیْ ِن إِ ْحساانً َو ِذي الْق ْرىب َو ائیل ال تَ ْعبدو َن إِالَّ َّ َ و إِ ْذ أ َ میثاق بَِن إ ْسر َ الْیَتامى و الْمساك ِ نی َو قولوا لِلن ِ َّاس ح ْسناً َو أَقیموا َّ الصالةَ َو آتوا ا َّلزكاةَ ُثَّ تَ َولَّْیت ْم إِالَّ قَلیالً َ َ 1 ِمْنك ْم َو أَنْت ْم م ْع ِرضو َن «و (اید كنید) هنگامى را كه از بنیاسرائیل (فرزندان یعقوب) پیمان حمكم گرفتیم كه: "جز خدا را نپرستید ،و به پدر و مادر ،و نزدیكان و یتیمان و بینوااین نیكى كنید و اب مردم نیكو سخن گویید ،و مناز را بر اپ دارید و [مالیات] زكات را بپردازید ".سپس، جز اندكى از مشا ،روى براتفتید درحالیکه مشا رویگردان بودید».
1بقره.83 :
/ 296اعجاز تشریعی
تاب إِ ْمساعیل إِنَّه كا َن ِ و اذْكر ِيف الْ ِك ِ صاد َق الْ َو ْع ِد َو كا َن َرسوالً نَبِیًّا (َ )54و كا َن ََيْمر َ ْ َ 1 ِ لصالة َو َّ الزكاة ()55 أ َْهلَه ِاب َّ «و در كتاب (قرآن) امساعیل را اید كن ،كه او راستوعده بود و (نیز) فرستادهاى واال [مقام] بود؛ ( )54و مهواره خانوادهاش را به مناز و زكات فرمان مىداد (»)55 ِ ِ نی (َ )72و َج َع ْلناه ْم أَئِ َّمةً یَ ْهدو َن َ و َوَهْبنا لَه إِ ْس َ وب انفلَةً َو كالًّ َج َعلْنا صاحل َ حاق َو یَ ْعق َ 2 ِِبَم ِران و أَوحینا إِلَی ِهم فِعل ْ ِ الصالةِ َو إیتاءَ َّ الزكاةِ َو كانوا لَنا عابِدی َن ()73 قام َّ اخلَْریات َو إِ َ ْ َ ْ َْ ْ ْ ْ َ «و اسحاق ،و یعقوب را (بهعنوان نعمىت) افزون به وى خبشیدمی؛ و مهه را شایسته قرار دادمی ( )72و آانن را پیشواایىن قرار دادمی كه به فرمان ما( ،مردم را) رهنمون مىشوند؛ و اجنام نیكىها و براپداشنت مناز و پرداخت زكات را به آانن وحى كردمی؛ و فق پرستشکننده ما بودند»)73( . این آایت نشان میدهد که زکات ،بهعنوان اصلیترین منبع مالی حکومت اسالمی برای زدودن فقر ،امر اتزهای نیست.
-3-4چرا ابید اسالم را اب گذشتگان مقایسه کنیم؟ اگر به معجزات سایر پیامربان که بر سر معجزه بودنشان حبثی نیست نگاه کنیم ،میبینیم که حتی امروزه هم کسی منیتواند مانند آنها را بیاورد .مگر امروزه کسی میتواند عصا را اژدها و مرده را زنده کند ات ما قرآن را به حلاظ تشریعی اب قواننی امروزی مقایسه نکرده و صرفاً گذشتگان را مدنظر قرار دهیم؟ ما ابید ببینیم که آای امروزه در گوشه و کنار جهان قوانینی تدوین شدهاند که در
1مرمی 54 :و .55 2انبیاء 72 :و .73
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 297 /
فراهم آوردن سعادت عمومی جامعه ،بهخصوص فقرزدایی موفقتر از قواننی اسالم عمل کرده ابشند ای خری .اپسخ به این پرسش مثبت است .نگاهی به برخی کشورهای - بهویژه کشورهای حوزهی اسکاندیناوی -نشان میدهد که این کشورها در فقرزدایی و 1 محایت از اقشار فقری جامعه بسیار موفق بودهاند و اکنون شادترین جوامع بشری هستند. این در حالی است که در متام دوران حکومت اسالمی ،حتی در کوفهی زمان خالفت علی بن ابی طالب که به عدالت شهره است ،فقرزدایی کامل اجنام نگرفت .درواقع، الگوهای پیچیدهی حکومتداری و أتمنی رفاه اجتماعی در برخی از جوامع فعلی آنقدر پیشرفته است که در مقایسه اب آنها قواننی رفاهی اسالم نهتنها مرتقی نیست ،بلکه بسیار ابتدایی به نظر میرسد. * پس از معرفی و نقد بعضی موارد که معرفت بهعنوان تعالیم مرتقی اسالم معرفی می کند ،اکنون برخی تعالیم و دستورات اسالم را بررسی خواهم کرد که اب معیار «ترقی» زاویهی اساسی دارند: -1قواننی خانواده
احتماالً برخی از قواننی خانوادگی قرآن ،در قیاس اب قواننی پیش از اسالم پیشرفت قابلتوجهی بهحساب میآمده ،مانند موارد زیر: 1دقت شود که حبث ما بهواسطهی استفاده معرفت از کلیدواژه «مرتقی» و نیز بهواسطهی اینکه حبث در مرحلهی پیشاپذیرش دین در جراین است ،کامالً دنیوی است و این ایراد که این مردمان شاد، آخرت خوبی خنواهند داشت (برفرض صحت این مدعا) جایی در حبث ما ندارد.
/ 298اعجاز تشریعی
وف أَو س ِرحوه َّن ِِبعر ٍ و إِذا طَلَّ ْقتم النِّساء فَبلَ ْغن أَجلَه َّن فَأَم ِسكوه َّن ِِبعر ٍ وف َو ال َْ َْ ْ َ َ َ َ َ ْ َّ 1 ِ ِ متْ ِسكوه َّن ضراراً لتَ ْعتَدوا ِ سرآمد (ع ّده) شان رسیدند، «و هنگامى كه زانن را طالق دادید ،و به (روزهاى اپایىن) پس بهطور پسندیده نگاهشان دارید ،ای بهطور پسندیده آزادشان سازید؛ و به خاطر زاین رساندن نگاهشان ندارید». ِ ِ ِ اض ْوا بَْینَه ْم َجلَه َّن فَال تَ ْعضلوه َّن أَ ْن یَْنك ْح َن أ َْزوا َجه َّن إِذا تَر َ َ و إذا طَلَّ ْقتم النّساءَ فَبَلَ ْغ َن أ َ ِ ِ وعظ بِِه َم ْن كا َن ِمْنك ْم ی ْؤِمن ِاب ََّّللِ َو الْیَ ْوِم ْاآل ِخ ِر ذلِك ْم أ َْزكى لَك ْم َو أَطْ َهر ِابلْ َم ْعروف ذل َ كی َ ِ نی ِ ِ كاملَ ْ ِ الده َّن َحولَ ْ ِ نی لِ َم ْن َو َّ اَّلل یَ ْعلَم َو أَنْت ْم ال تَ ْعلَمو َن (َ )232و الْوالدات ی ْرض ْع َن أ َْو َ ْ ِ ِ ِ ِ ِ َّ س إِالَّ أَر َاد أَ ْن یتِ َّم َّ الر َ ضاعةَ َو َعلَى الْ َم ْولود لَه رْزق ه َّن َو ك ْس َوهت َّن ابلْ َم ْعروف ال ت َكلف نَ ْف ٌ ِ ِ ِ ِِ ِ ك فَإِ ْن أَرادا ود لَه بَِولَده َو َعلَى الْوا ِرث ِمثْل ذل َ ض َّار وال َدةٌ بَِولَدها َو ال َم ْول ٌ و ْس َعها ال ت َ فِصاالً عن تَر ٍ ِ ٍ ناح َعلَْی ِهما َو إِ ْن أ ََرْد ْمت أَ ْن تَ ْس َْرت ِضعوا أ َْوال َدك ْم فَال َْ اض مْنهما َو تَشاور فَال ج َ جناح علَیكم إِذا سلَّمتم ما آتَیتم ِابلْمعر ِ َن َّ ِ اَّللَ َو ْاعلَموا أ َّ وف َو اتَّقوا َّ ْ ْ َْ اَّللَ ِبا تَ ْع َملو َن بَصریٌ َ َْ ْ َ ْ ْ 2 ()233 ِ سرآمد (ع ّده) شان رسیدند .پس مانعشان «و هنگامى كه زانن را طالق دادید و به ِ (سابق) شان ،ازدواج كنند؛ هنگامى كه رضایت طرفیىن بنی آانن نشوید كه اب مهسر ِان بهطور پسندیده برقرار است .این [دستورى است كه] هر کسی از مشا كه به خدا و روز ابزپسنی امیان دارد ،به آن پند داده مىشود .این [دستور] براى مشا ،رشدآورتر و اپك
1بقره.231 : 2بقره 232 :و .233
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 299 /
كنندهتر است ،و خدا مىداند و مشا منىدانید )232( .و مادران ،فرزندانشان را دو سال كامل ،شری مىدهند( .این) براى كسى است كه خبواهد [دوران] شری دادن را به امتام رساند .و بر آن كس كه نوزاد برایش متولّد شده ،الزم است خوراك آن (مادر)ان و پوشاك آانن را بهطور پسندیده [در دوران شری دادن فراهم آورد] .هیچکس ،جز بهاندازه تواانئیاش ،تكلیف منىشود .هیچ مادرى بهواسطهی فرزندش ضرر نبیند (و به او زاین نرساند)؛ و نه كسى كه فرزند برایش متولد شده بهواسطهی فرزندش (ضرر ببیند و به او زاین رساند) و بر وارث مانند این (احكام واجب) است .و اگر آن دو ،اب رضایت و مشورت یكدیگر ،خبواهند [كودك را زودتر] از شری ابزگریند ،پس هیچ گناهى بر آن دو نیست .و اگر خواستید دایهاى براى فرزندان خود بگریید ،پس هیچ گناهى بر مشا نیست؛ هنگامى كه آنچه را (وعده) دادهاید بهطور پسندیده بپردازید .و [خوداتن را] از [عذاب] خدا حفظ كنید؛ و بدانید كه خدا ،به آنچه اجنام مىدهید ،بیناست. (»)233 و الَّذین ی تَوفَّو َن ِمْنكم و ی َذرو َن أ َْزواجاً و ِ احلَْوِل َغ ْ َری إِ ْخر ٍاج فَإِ ْن صیَّةً ِأل َْزو ِاج ِه ْم َمتاعاً إِ ََل ْ ََْ َ َ َْ َ 1 ٍ ِ ِ ِ كیم ناح َعلَْیك ْم يف ما فَ َعلْ َن يف أَنْفسه َّن م ْن َم ْعروف َو َّ اَّلل َعز ٌیز َح ٌ َخَر ْج َن فَال ج َ «و كساىن از مشا كه در [آستانه] جان سپردن قرار مىگریند و مهسراىن بر جاى مىگذارند[ ،ابید] براى مهسرانشان وصیّت كنند كه ات یك سال( ،آنها را اب پرداخنت هزینه زندگى) بدون بریون راندن (از خانه) هبرهمند سازند؛ و اگر بریون روند ،پس هیچ
1بقره.240 :
/ 300اعجاز تشریعی
گناهى بر مشا نیست ،نسبت به آنچه بهطور پسندیده درابره خودشان اجنام مىدهند. و خدا شكستانپذیرى فرزانه است». َّ ذین َآمنوا ال َِحی ُّل لَك ْم أَ ْن تَ ِرثوا النِّساءَ َك ْرهاً َو ال تَ ْعضلوه َّن لِتَ ْذ َهبوا بِبَ ْع ِ ض ما ای أَیُّ َها ال َ عاشروه َّن ِابلْمعرو ِ فاح َش ٍة مبیِنَ ٍة و ِ آتَیتموه َّن إِالَّ أَ ْن َيْتنی بِ ِ ف فَِإ ْن َك ِرْهتموه َّن فَ َعسى أَ ْن َ َ َْ ْ َّ َ 1 ِ اَّلل فیه َخ ْریاً َكثریاً تَكَْرهوا َشْیئاً َو َْجی َع َل َّ «اى كساىن كه امیان آوردهاید! براى مشا جایز نیست كه زانن را برخالف میل (شان) ارث بربید .و بر آانن سختگریى نكنید ،ات خبشى از آنچه (مهریه) به آانن دادهاید، (از دستشان به در) برید؛ مگر آنكه زشتکاری آشكارى اجنام دهند .و اب آانن ،بهطور پسندیده رفتار كنید .و اگر آانن ،انخوشاینداتن بودند ،پس (فوراً تصمیم به جداىي نگریید )،چهبسا چیزى انخوشایند مشاست ،و خدا در آن خری فراواىن قرار مىدهد». اما مناسب است که به موازات این آایت که حاوی احکامی نسبتاً مرتقی هستند، به آایتی از قرآن اشاره شود که درست در مهنی زمینه ،یعنی قواننی مربوط به زانن ،انزل شدهاند اما بههیچوجه مرتقی نبوده ،بلکه اب عقل امروزین ما غریقابلقبول هستند: اَّللَ َو ْاعلَموا أَنَّك ْم ث لَك ْم فَأْتوا َح ْرثَك ْم أ َّ َىن ِشْئت ْم َو قَ ِّدموا ِألَنْف ِسك ْم َو اتَّقوا َّ نِساؤك ْم َح ْر ٌ 2 ِ ِ ننی مالقوه َو بَ ّش ِر الْم ْؤم َ
1نساء.19 : 2بقره.223 :
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 301 /
«زانن مشا ،كشتزار مشا هستند؛ پس هرگونه خبواهید( ،مىتوانید) به كشتزاراتن [در] آیید، و (اثر نیكى) براى خوداتن ،از پیش بفرستید .و [خوداتن را] از [عذاب] خدا حفظ كنید .و بدانید كه مشا او را مالقات خواهید كرد .و مؤمنان را مژده ده». لِ ِلر ِ جال َعلَْی ِه َّن َد َر َجة ّ
1
«مردان بر آانن [زانن] 2رتبه دارند».
نی ف رجل و امرأ ِ ِ استَ ْش ِهدوا َش َ ِ ِ ِ ِ ِ ض ْو َن ِم َن َاتن مم َّْن تَ ْر َ َ و ْ هیدیْ ِن م ْن رجالك ْم فَإ ْن َملْ یَكوان َرجلَ ْ َ َ ٌ َ ْ َ ِ 3 ُّهداء الش َ «و دو شاهد از میان مردان (مسلمان) اتن به گواهى طلبید؛ و اگر دو مرد نبودند ،پس یك َمرد و دو زن ،از شاهداىن كه مورد رضایت مشا هستند[ ،به گواهى بگریید»]. ِ ظ ْاألنْثَیَ ْ ِ الدكم لِ َّ نی لذ َك ِر ِمثْل َح ِّ یوصیكم َّ اَّلل يف أ َْو ْ «خدا به مشا درابره فرزندانتان سفارش مىكند كه :براى پسر ،مهچون هبره (و سهام ارث) دو دخرت ابشد». 4
1بقره.228 : 2داخل قالب از من است. 3بقره.282 : 4نساء.11 :
/ 302اعجاز تشریعی
ِ الربع ِممَّا تََرْك َن صف ما تَ َرَك أ َْزواجك ْم إِ ْن َملْ یَك ْن َهل َّن َولَ ٌد فَإِ ْن كا َن َهل َّن َولَ ٌد فَلَكم ُّ َ و لَك ْم ن ْ ِ ِ ٍِ الربع ِممَّا تََرْكت ْم إِ ْن َملْ یَك ْن لَك ْم َولَ ٌد فَإِ ْن كا َن لَك ْم وصنی ِهبا أ َْو َدیْ ٍن َو َهل َّن ُّ م ْن بَ ْعد َوصیَّة ی َ 1 َولَ ٌد فَلَه َّن الثُّمن ِممَّا تَ َرْكت ْم ِم ْن بَ ْع ِد َو ِصیَّ ٍة توصو َن ِهبا أ َْو َدیْن «و ِ نصف مریاث مهسرانتان فق براى مشاست ،اگر برایشان فرزندى نبوده ابشد؛ و اگر برایشان فرزندى ابشد ،پس یکچهارم مریاثشان فق براى مشاست؛ پس از ِ (اجنام) وصیىت كه بدان سفارش كردهاند ،ای بدهى (كه ابید پرداخت شود ).و یکچهارم مریاثتان فق براى آن [زن]ان است ،اگر فرزندى براى مشا نبوده ابشد؛ و اگر براى مشا فرزندى ابشد ،پس یکهشتم مریاثتان فق براى آن [زن]ان است؛ بعد از ِ (اجنام) وصیىت كه بدان سفارش كردهاید ،ای بدهى (كه ابید پرداخت شود»). ِ ِِ ِ ضه ْم َعلى بَ ْع ٍ ض َو ِِبا أَنْ َفقوا ِم ْن أ َْمواهلِِ ْم َّل َّ اَّلل بَ ْع َ ّ الرجال قَ َّوامو َن َعلَى النّساء ِبا فَض َ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ظات ل ْلغَْی ِ اَّلل َو الالَِّت َختافو َن نش َوزه َّن فَعظوه َّن َو ظ َّ ب ِبا َحف َ فَ َّ تات حاف ٌ الصاحلات قان ٌ ِ اَّللَ كا َن َعلِیًّا اض ِربوه َّن فَِإ ْن أَطَ ْعنَك ْم فَال تَْبغوا َعلَْی ِه َّن َسبیالً إِ َّن َّ ْاهجروه َّن ِيف الْ َمضاج ِع َو ْ 2 َكبریاً «مردان[ ،مایه] اپیدارى زاننند؛ به خاطر آنكه خدا برخى آانن را بر برخى [دیگر] برترى داد ،و به خاطر آنچه از اموالشان (در مورد زانن) هزینه مىكنند .و ز ِ انن شایسته فرمانربداراىن فروتنند ،كه به اپس آنچه خدا [براى آانن] حفظ كرده ،در غیاب (مهسر خود ،اسرار و حقوق او را )،نگهبانند .و زانىن را كه از انفرمانیشان ترس دارید ،پس پندشان دهید؛ و (اگر مؤثر واقع نشد )،در خوابگاهها از ایشان دورى گزینید؛ و (اگر
1نساء.12 : 2نساء.34 :
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 303 /
هیچ راهى نبود ،به آهستگى و به قصد أتدیب) آانن را بزنید .و اگر از مشا اطاعت كردند ،پس هیچ راهى بر (اى تع ّدى به) آانن َجمویید؛ كه خدا بلندمرتبهای بزرگ است». طبق این آایت ،مردان بر زانن برتری دارند .حالآنکه دیدگاهی که امروزه ما مرتقی میدانیم ،زن و مرد را برابر در نظر میگرید .احتماالً یکی از اپسخهای مدافعنی مرتقی بودن احکام قرآن این است که اسالم نسبت به ررفیت زمانهی خود ات جای ممکن مرتقی بوده .این حرف ممکن است درست ابشد ،اما درست مثل آن است که در جامعهای که معلوالن موجوداتی شیطانی تلقی میشوند و طبق قانون حمکوم به سوزانده شدن هستند ،مصلحی بیاید و بگوید آنها را اب درد و رنج نکشید ،بلکه آنها را در بیاابن رها کنید ات اگر توانستند زنده ِبانند و اگر نتوانستند ِبریند .این آموزهی دوم از قبلی مرتقیتر است ،اما صرفاً اندکی و البته مهچنان راملانه .دستور مرتقی واقعی این است که ابید امکاانتی حتی بیش از افراد عادی جامعه در اختیار معلولنی قرار داده شود ات به این واسطه عقب بودن خود از جامعه را جربان کرده ،سعادت بیشرتی را جتربه کنند .اسالم که انقالبی در بنیادینترین تفکرات ساکنان حجاز اجیاد کرد ،چه چیزی مانعش بود ات به یکابره ای (آنچنانکه درابره شراب گفته میشود) بهتدریج حقوق زن را ررف 23سال رسالت پیامربش (ای الاقل 10سال اقامت او در مدینه) به تساوی اب مردان نزدیک کند؟ آای برای چننی رفورمی قرنها زمان الزم است؟ ضمن اینکه حتی اگر رفورم وضع زانن قرنها زمان الزم داشت ،قرآن هیچ دستورالعملی از خود ابقی نگذاشت که مسری این رفورم را روشن کند .برعکس ،اب ثبت برخی از احکام در «کتاب هللا» راه براپیی مساوات بسته شد.
/ 304اعجاز تشریعی
اب این وصف ابید گفت که تشریعات فوق مرتقی نیستند؛ بلکه تبعیضهایی هستند میان دو گروه انسان .البته برای مههی اینها دلیلتراشیهایی شده ،مثلاینکه شرای اجتماعی آن موقع اقتضاء میکرد که مرد اننآور خانه ابشد ،و ازاینجهت سهماالرث بیشرتی بربد .هرچند که مهنی توجیه نیز جای چونوچرا دارد و میتوان گفت اگر زن هم ارث بیشرتی میبرد ،هنایتاً آن را جایی بریون از خانه خرج منیکرد و از این جهت زن نیز نقش اننآوری را ایفا میکرد .مهچننی اگر حبث اننآوری ابشد ،میتوان پرسید که چرا زانن سرپرست خانوار از این حکم مستثنی نشدهاند؟ درجمموع ابید گفت اگر قواننی اقتصادی اسالم تساویجواینه میبود ،این امکان وجود داشت که اب تقویت بنیهی اقتصادی زانن جامعه ،نظام مردساالر کمرنگتر شده، بسیاری از رلمها که در طول اتریخ در حق زانن اجنام شده ،رخ ندهد. عالوه بر این ،حتی مهنی توجیهات کمرمق را راجع به مواردی مثل نصف بودن شهادت زن و کتک زدن زن منیتوان ارائه کرد. بهطور خالصه ،قواننی قرآن مردساالرانه است ،درحالیکه آنچه ما امروز از معنای ترقی میفهمیم ،تساوی و حتی (بهاصطالح برخی توجیهکنندگان قرآن ،که به گمانشان راه گریزی جستهاند) «تشابه» 1حقوقی زن مرد است .ضمن اینکه این توجه را ابید
1توسل به متایز تساوی و تشابه راهکاری است که برخی برای توجیه شرای انبرابر زن و مرد در اسالم جستهاند .ایشان میگویند زن و مرد حقوق «مساوی» دارند ،اما حقوقشان «مشابه» نیست .این حرف مثل است که گفته شود حقوق ارابب و برده اب هم مساوی است ،اما مشابه نیست .ارابب وریفه دارد در روز به برده دو وعده غذا و جای خواب بدهد ،در عوض برده وریفه دارد متامی کارهای منزل و مزرعه و غریهی او را اجنام دهد ،ابرهای سنگنی را جاجبا کند ،حقارت سلب اراده را
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 305 /
داشت که ما صرفاً از قواننی قرآن صحبت میکنیم .وقتی وارد قواننی اسالم ،که ماحصل مجع قرآن و سنت است ،بشومی اب وضعی که از این هم انمرتقیتر است مواجه خواهیم شد (مواردی مثل اذن خروج از خانه ،حق حضانت فرزند و.)... -2بردهداری از نظر من بهعنوان فردی مسلمان ،بزرگترین نقد به ساحت اسالم پذیرش بردهداری توس این دین است .این نقد ات حدی جدی است که میتواند چالشی اساسی در زمینهی پذیرش حقانیت اسالم اجیاد کند .بردهداری -و بدتر از آن کنیزداری که اب متتع جنسی بدون شرط رضایت کنیز مهراه است -در ذهن من ،و فکر میکنم در هر ذهن مدرنی ،که مقیاس سنجش ترقی قواننی نیز هست ،امری قبیح و خالف عدالت است. حداقل شاهدی که میتوان برای نشان دادن پذیرش بردهداری توس قرآن ارائه کرد آیهی 178سورهی بقره است ،که در ابال آمد .مهچننی از ذکر این آیه هم منیتوامن صرفنظر کنم که در آن خداوند انسانی را «مالک» انسانی دیگر معرفی میکند: و من َمل یستَ ِطع ِمْنكم طَوالً أَ ْن ی ْن ِكح الْمح ِ ِ ِ ِ ت أَْمیانك ْم صنات الْم ْؤمنات فَم ْن ما َملَ َك ْ َ َ ْ َ َ َْ ْ َْ ْ ْ ْ ِمن فَتیاتِكم الْمؤِم ِ نات1 ْ ْ َ
حتمل کند و ...روشن است که این متایز مفهومی منیتواند راهحل مناسبی برای مشکل عدمتساوی جنسیتی در اسالم ابشد. 1نساء.25 :
/ 306اعجاز تشریعی
«و هر كس از مشا كه از نظر ماَل تواانىي ندارد كه اب زانن اپكدام ِن [آز ِاد] مؤمن ازدواج كند ،پس از دخرتان جوانسال مؤمنتان كه مالك شدهاید( ،به ازدواج خویش درآورد»). در نظر من حبث بردهداری اپشنه آشیل اسالم است که در خبشی از فصلی از یک کتاب ،منیتوان حق آن را بهجا آورد .این موضوع نیازمند اهتمام ویژهای است و من در اینجا قصد پرداخنت تفصیلی به آن را ندارم .تنها بهاختصار اپسخ برخی از توجیهات ارائه شده برای بردهداری اسالمی را میدهم. * معرفت برای بردهداری در اسالم توجیهات زیر را ذکر میکند: «اینها [یعنی برخی از اقدامات برای هببود اوضاع بردهداری] زمینهساز آن بود که آزادی واقعی بردگان -که در آن دوران غریممکن میمنود - روزی حمقق گردد و اسالم مههی تالش خود را در این زمینه به کار بست و آن را ممکن ساخت .گامی که اسالم برداشت -که اب موفقیت مقارن شد -عبارت بود از آزادسازی روحی بردگان ات هویت انسانی را به ایشان ابزگرداند .اسالم آانن را بشری قلمداد کرد که در اصل و نسب ارمجند انسانی ،تفاوتی اب ارابابن خود ندارند .بردهداری ،نتیجهی اوضاع و عرف عارض آن زمان بود که راه را برای آزادی جسمانی بردگان بسته بود .میابیست روزی این مانع برداشته میشد و اسالم در پی آن بود. آنچه اسالم در آن دوران اجنام داد ،به آزادسازی روحی خالصه منیشد، بلکه ات آزادی واقعی (جسمی) نیز پیش رفت .اسالم قانون اساسی سرتگ خود را بنا هناد :تساوی کامل بنی افراد بشر به آزادی مههی بشر
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 307 /
میاجنامد .ازاینروست که اسالم برای رهایی بردگان از دو راهکار بزرگ هبره جست که عبارتند از عِتق (آزادسازی) و کتابت (قرارداد آزادی بنی 1 برده و ارابب)». وی میافزاید: «اسالم در شرایطی آمد که نظام بردهداری در مههی نواحی جهان، نظامی پذیرفتهشده بود و ازحلاظ اقتصادی و اجتماعی ،رفتاری کامالً متداول بود؛ بهگونهای که هیچکس آن را بد منیدانست و به اندیشهی کسی خطور منیکرد که روزی تغیری کند .ازاینرو تغیری این نظام ای از بنی بردن آن نیازمند برانمهای گامبهگام و زمانی طوالنی بود .شرب مخر رفتاری شخصی بود و چهبسا ،بسیاری از آن میپرهیختند و به پلیدی و کثیفی آن آگاه بودند و میدانستند که الیق انسانهای ابکرامت نیست .اباینحال ،حترمی آن به برانمهای چندین ساله احتیاج داشت، اما بردهداری در کیان اجتماع و قلب افراد ریشه دوانده بود و هیچکس آن را بد منیمشرد -مهانگونه که گذشت -ازاینرو بهطور طبیعی ،لغو آن نیز به زمانی بس طوالنیتر نیاز داشت که بسیار فراتر از مدت
1حممدهادی معرفت .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .6ص .471
/ 308اعجاز تشریعی
حیات رسول (ص) و دوران نزول وحی برای برقراری نظم و قانونگذاری 1 بود .خداوند به آفریدگان خود و ویژگیهایش آگاهتر است». و در ادامه مینویسد: «آنچه بیان شد اپسخهای برخی از نویسندگان اسالمی در توجیه برخوردهای آغازین اسالم نسبت به بردهداری است .در این زمینه اپسخ دیگری نیز وجود دارد که چهبسا ،عمیقتر و برای حل ریشهای شبهه، مؤثرتر است؛ به این بیان که اسالم از اساس ،بردهداری و روش متعارف در آن زمان را لغو کرد؛ زیرا در آن دوران کامالً متعارف و پذیرفته بود که توامنندان ،اقشار ضعیف را به بردگی گریند -چنانکه گذشت -اما اسالم هرگز آن را به رمسیت نشناخت .اسالم تسل فرد توامنند بر فرد ضعیف را دلیلی برای بردهگریی منیبیند؛ مهانگونه که رنگ و دیگر تفاوتهای عارضی را دلیلی برای این امر منیبیند .روش پذیرفته شده در نظام آن دوران از نظر اسالم ،ستم و جتاوز علیه بشریت بود که مایهی فرورخینت ارکان پرارج انسانیت میگردد .هنگامیکه [از نظر اسالم] این سبب برای بردهگریی پذیرفته نشد ،آای سبب دیگری وجود دارد؟ اب توجه به اینکه برای بردهگریی سببی جز ستم و جتاوز وجود ندارد ،پس [نظام بردهداری] بههرحال منحل میشود.
1مهان .ص .472
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 309 /
نقد:
گزیدهی سخن ،آنکه مههی اسباب مرسوم بردهگریی در آن دوران، مهگی ،از نظر اسالم بیاعتبارند و هیچ سبب دیگری برای بردهگریی در آن روزگار نبود ،پس نظام بردهداری که در آن زمان متعارف بود، 1 بهانچار لغو شد».
-1-2معرفت در آخرین قسمت از نقلقول ابال اشاره میکند که «گزیدهی سخن، آنکه مههی اسباب مرسوم بردهگریی در آن دوران ،مهگی ،از نظر اسالم بیاعتبارند». برای من روشن نیست که چرا معرفت این سخن را میگوید؛ چون بهوضوح در اسالم، حتی در زمان حیات پیامرب (ص) ،افراد فراوانی توس مسلمنی به بردگی گرفته شدند. ازاینجهت سخن معرفت آنقدر انمفهوم است که اساساً قابل نقد نیست .هرچند که جلوتر ،او به راهکار اسرتقاق (=به بردگی گرفنت) اسرای جنگی اشاره میکند .شاید منظور معرفت مانند برخی دیگر از عاملان اسالمی این است که اسالم متامی طرق اسرتقاق را ،بهجز به بردگی گرفنت اسرای جنگی ،لغو کرد .مصباح یزدی مهنی اندیشه را چننی بیان میکند: «اسالم اب مسدود کردن راههای برده گرفنت انسان و گسرتش اندیشهی تساوی افراد بشر ،روش موفقی را برای آزادی تدرجیی بردگان ارائه داد... این دین مقدس اگرچه نظام بردهدارى را بهکلی اندرست منىمشرد ،راه 1مهان .ص .473
/ 310اعجاز تشریعی
بردهگریى را منحصر در یك امر مىداند ،و آن جنگ حق و ابطل است .اسالم سایر اسباب بردگى را كه در نظامها و جامعههای دیگر 1 معمول و متعارف بوده ممنوع اعالم کرد». اب مبنا گرفنت این نگاه ،یعنی انسداد متامی طرق اسرتقاق در اسالم بهجز اسارت در جنگ ،نقد را چننی ادامه میدهم :اینکه کسی در اثر انتوانی از پرداخت دیون خود به بردگی درآید ،بسیار عقلپسندتر است ات اینکه عدهای -ولو اب انم خدا -بهجایی لشگر بشکند و مرد و زن و پری و کودک را به بردگی بگریند ،تنها به جرم اینکه متفاوت فکر میکنند .این اتفاقی است که ابرها در زمان حیات پیامرب (ص) افتاده است و در ادامه بیشرت به آن خواهم پرداخت .چراکه در مورد ِدین ،الاقل فرد مدیون ارادهای در قرار گرفنت زیر دین داشته ،ولی کسی که به صرف مسلمان نبودن به شهرش محله میشود و به بردگی گرفته میشود ،هیچ ارادهای در شکل دادن به این وضع ندارد. -2-2معرفت میگوید« :اسالم تسل فرد توامنند بر فرد ضعیف را دلیلی برای برده
گریی منیبیند ».در اینجا راهراً معرفت «ضعیف» را تنها به ضعیف مالی معنی میکند و فرد شکستخورده در جنگ و زانن و کودکان و ساخلوردگان بالد فتحشده را ضعیف منیپندارد.
-3-2معرفت میگوید که برانمهی اسالم لغو گامبهگام بردهداری در زمانی نسبتاً طوالنی بوده است .در اینجا ابید پرسید شاهد این مدعا -که در توجیهات مدافعنی اسالم بسیار حموری است -چیست؟ در هیچ کجای قرآن (که موردحبث ماست و
1حممدتقی مصباح یزدی .نگاهی گذرا به حقوق بشر از دیدگاه اسالم .ص .170
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 311 /
احتماالً حتی احادیث که حمل حبث ما نیست) شاهدی برای وجود چننی برانمهی گام بهگامی وجود ندارد.
-4-2ابید پرسید برانمهی اسالم برای حذف بردهداری چقدر طوالنی بوده است که نهتنها چند سال بعد از رهور و استقرار اسالم از بنی نرفت ،بلکه ات قرنها بعد ابقی ماند و حتی ائمهی شیعه هم بردهدار و کنیزدار بودهاند و ات اپاین حیات امام ایزدهم، حسن بن علی عسکری (که طوالنیترین ،ای یکی از طوالنیترین ،مسریهای تشریع در اسالم است) بردهداری در میان مسلماانن وجود داشته است .شاهد این مدعا کنیز 1 بودن مادر امام دوازدهم شیعیان اثنی عشری ،حممد بن حسن (مهدی) است. مهچننی در امپراتوری عثمانی ،بزرگترین کشور اسالمی دوران مدرن ،ات قرن نوزدهم (و حتی ات اپاین حیات امپراتوری در قرن بیستم) بردهداری رایج بوده 2.نیز در کشور خودمان ات مهنی اواخر بردهداری وجود داشته و تنها در سال 1307هجری مشسی ،در 3 دوران سلطنت شاهی سکوالر ،بود که بردهداری در ایران قانوانً ممنوع اعالم شد.
1امحد اپکتچی .در دایرهاملعارف بزرگ اسالمی .ج .20ذیل مدخل «حسن عکسری ،امام».
2
Ehud R Toledano. Slavery and Abolition in the Ottoman Middle East. pp 10-12.
« 3قانون منع خرید و فروش برده در خاک ایران و آزادی برده در موقع ورود به مملکت مصوب 18 هبمنماه 1307ماده واحده -در مملکت ایران هیچکس بهعنوان برده شناخته نشده و هر برده بهجمرد ورود به خاک ای آبهای ساحلی ایران آزاد خواهد بود ،هر کس انسانی را به انم برده خرید و فروش کرده ای رفتار مالکانه دیگری نسبت به انسانی بنماید ای واسطهی معامله و محل و نقل برده بشود
/ 312اعجاز تشریعی
حال ابید پرسید دستورالعمل حذف تدرجیی بردهداری اسالم چه بوده است که بعد از قرنها نتوانست بردهداری را حذف کند و حتی پیشوااین دین بعد از نبی ،چه جانشینان معنوی چه خلفای سیاسی ،خود بردهدار و کنیزدار بودند؟ -5-2معرفت مینویسد« :بردهداری در کیان اجتماع و قلب افراد ریشه دوانده بود».
در جواب او ابید گفت بتپرستی هم در قلب مردم حجاز ریشه دوانده بود اما ررف اندک مدتی تقریباً بهطور کامل از میان رفت .اما وقتی صحبت از ریشه داشنت بردهداری در کیان اجتماع میشود ،فهم من این است که ساز و کارهای اجتماعی ،خصوصاً اقتصاد ،چنان وابسته به بردگان بوده که حذف انگهانی آن موجب پریشانی اجتماع میشده است .اگر فرض بگریمی که این تفسری من از کالم انروشن معرفت درست ابشد، جالب است که این تنیدگی بردهداری در ساختار اجتماعی و اقتصادی ،قرنها بعد در نقطهای بسیار دورتر از جهان نیز وجود داشت؛ یعنی در اایالتمتحدهی آمریکا در قرن نوزدهم .اقتصاد خبش جنوبی این کشور وابسته به نریوی کار بردگان بود .در اایالت متحده تالش برای الغای بردهداری و احقاق حق این گروه انسانی آتش جنگی را برافروخت که اب پریوزی خمالفان بردهداری مهراه بود .اباینحال ،نهتنها اایالتمتحده در این جنگ که بیش از 600هزار نفر تلفات داشت ،1از بنی نرفت ،بلکه روز به روز قدرمتندتر شد .حال ابید پرسید که آای عواقب نفی کامل بردهداری در زمان حیات پیامرب (ص) در حجاز (اب آن سازمان اجتماعی ابتدایی و اقتصاد کوچک) بیشرت از اثرات خمرب آن بر جامعهی آمریکای قرن نوزدهم میبود؟ بنظر میرسد که اپسخ منفی است؛ حمکوم به یک ات سه سال حبس أتدیبی خواهد گردید( ».وبسایت مرکز پژوهشهای جملس شورای اسالمی) http://rc.majlis.ir/fa/law/show/91872
1فرانک شوئل .امریکا چگونه امریکا شد .ص .221
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 313 /
خصوصاً اب در نظر داشنت کاریزمای پیامرب (ص) در میان مسلمنی که میتوانست بردهداری را بدون وقوع جنگ لغو کند. اما فرض کنیم که الغای بردهداری اقتصاد جامعهی حجاز را عمیقاً متأثر میکرد ای اصالً هزینهای معادل آنچه آمریکاییها برای لغو بردهداری پرداختند ،از جانب مسلماانن نیز پرداخت میشد .آای احقاق حق انسانهایی که برخالف ارادهی خود به شکل ابزاری در دست امیال دیگران درآمدهاند ارزش خطر کردن و پذیرش عواقب انمطلوب الغای بردهداری را نداشت؟ گذشته از این ،گفنت اینکه بردهداری به ساختار کلی اقتصاد صدمه میزند از اساس آدرس غل دادن است؛ زیرا اب لغو بردهداری نریوی کار از بنی منیرود ،بلکه نریوی کار اب قواننی و قراردادهای جدید ،که طبق آن حق انتخاب نوع کار را دارد ،جمدداً بر سر کارها ابزخواهد گشت و آزادی یک برده به معنای حذف شدن او از چرخهی جامعه و اقتصاد آن نیست .درواقع مسئلهی اصلی درمورد لغو بردهداری هزینهای است که ارابابن ابید بپردازند و الزم است اجنام خبشی از کارهای خود را شخصاً بر عهده بگریند. اب این وصف ،الغای بردهداری نه جامعه را به حلاظ اقتصادی مضمحل میکند ،نه حتی خوشبختی را کامالً نصیب بردگان میکند؛ چراکه فرد آزادشده و بیسرمایه ،احتماالً جمبور است اب قراردادهایی که تنها اندکی هبرت از وضع قبلی اوست به کار ابزگردد و هنوز حتی برای رسیدن به میانهی جامعه راه درازی را در پیش خواهد داشت .چهبسا این صعود چند نسل به درازا بکشد .ابوجوداین ،لغو بردهداری اوالً حقی اساسی -یعنی آزادی -را نصیب یک انسان میکند که این خود خبش بزرگی از خوشبختی است؛ اثنیاً اب انتقال قسمتی از مواهب ارابابن به بردگان -مثل کاهش سود ارابابن که ابید
/ 314اعجاز تشریعی
خرج پرداخت مزد به بردگان آزادشده شود (مزدی که احتماالً بیشرت از هزینههای جاری نگهداری یک برده برای ارابب متام میشود) ای لزوم اجنام شخصی بعضی کارها توس خود ارابابن -خبشی از مشقت زندگی بردگان کاسته شده ،و قدری از رونق زندگی ارابابن نیز از دست میرود .پس نشان دادن الغای بردهداری بهمثابه یک انقالب بنیادین که ساختار جامعه و اقتصاد را ویران میکند نوعی حتریف واقعیت است .ضمن اینکه هزینهی اجتماعی وارده بر حجاز در زمان پیامرب (ص) ،قطعاً بهمراتب کمرت از جمموع هزینهی انبودی زندگی بردگانی میبود که طی قرون پسنی اسالم در بالد اسالمی اب اجنام بیگاری زندگی را به اپاین رساندند. عالوه بر این ،در بدترین حالت ،پیامرب (ص) میتوانست تدریج موردنظر امثال معرفت را اینگونه اعمال کند که بگوید هرکه ات امروز برده است ،برده ِباند ،اما ازاینپس بردهای گرفته نشود .در این صورت اب سریی آرام بردهداری حذف میشد و آن آشوب تصور شده توس امثال معرفت هم رخ منیداد .اما پیامرب (ص) نهتنها این کار را نکرد، بلکه اب اجنام فتوحات ،بردهداری و کنیزداری را رونق خبشید. -6حال فرض کنیم مهانطور که گفته شده ،حذف بردهداری در زمان حیات پیامرب اسالم (ص) ممکن نبود .در این صورت الاقل شخص پیامرب (ص) میتوانست از بردهداری و کنیزداری دوری کند ات الگویی ابشد برای دیگران و آیندگان؛ اما پیامرب (ص) 1
الاقل در مقاطعی صاحب بنده بوده است .این در حالی است که اگر بردهداری مطلقاً قبیح و مورد تنفر قرآن میبود -مهچنان که امروز در نظر ما قبیحتر از بسیاری از قبایح
1شقران ،سفینه ،کرکره ،رابح ،فضاله ،مدعم بندگان او بودهاند (ابن حجر عسقالنی .االصابة فی متیز الصحابة .ذیل مداخل مربوطه)
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 315 /
است -پیامرب اسالم (ص) الاقل میابیست شخصاً از آن پرهیز میکرد ات الگویی ابشد برای دیگران و حتی برای یک حلظه هم مرتکب آن نشود .مطمئناً این کار هیچ آسیبی به جامعه اسالمی وارد منیکرد .مهچننی وی میتوانست به اصحاب نزدیکش امر ای الاقل توصیه کند ات بردگانشان را آزاد کنند .مسلماً در این شرای نیز آسیبی به جامعه منیرسید و الگویی برای مسلماانن متام اعصار ساخته میشد. -7حتی اگر فرض بگریمی که اسالم تواانیی کنار گذاشنت انگهانی بردهداری را نداشت،
الاقل قرآن میتوانست اب حلن قاطع به ذم و نکوهش این پدیده زابن بگشاید .در مورد شرب مخر ،که بهمراتب عملی سبکتر و نسبت به بردهداری کمرت مذموم است ،قرآن میگوید: ِ ِ ِ بری َو َمنافِع لِلن ِ َّاس َو إِْمثهما أَ ْك َرب ِم ْن ك َع ِن ْ یَ ْسئَلونَ َ اخلَ ْم ِر َو الْ َمْیس ِر ق ْل فیهما إ ُْثٌ َك ٌ 1 نَ ْفعِ ِهما «از تو ،درابره شراب و قمار مىپرسند ،بگو" :در آن دو ،گناه [و زایىن] بزرگ؛ و سودهاىي براى مردم است؛ و [َل] گناه آن دو از سود آن دو بزرگتر است»". و به این صورت به نکوهش شراب میپردازد .اما راجع به بردهداری آیهی مشاهبی وجود ندارد.
1بقره.219 :
/ 316اعجاز تشریعی
حال بیایید اب هم فرازی از کلبهی عمو مت ،کتابی که َهریت بیچر استو در دوران
بردهداری آمریکا نگاشته را خبوانیم ،ات متوجه شومی در شرایطی که حقیقتاً اقتصاد وابسته به بردهداری است ،چگونه میشود بردهداری را به نقد کشید: «درابرهی مسئلهی بردهفروشی تنها یک نظر وجود دارد .مالکنی مزارع که از بردهفروشی سود میبرند ،کشیشهایی که میخواهند مورد خوشایند این مالکنی قرار گریند ،و سیاستمدارانی که میخواهند حکومت کنند ،چنان زابن و کالم را در اختیار میگریند که دنیایی را به شگفتی درمیآورند .خدا و طبیعت و اجنیل را گواه کارهایشان قرار میدهند درحالیکه در حقیقت به هیچکدام از آنها کمرتین اعتقادی ندارند .بردهفروشی یک کار شیطانی است! و منونهی گواییی است از آنچه شیطان در قلمرو حکومتش میتواند اجنام دهد ...بگذارید روشن و صریح برایتان حرف بزمن .پریایهها را از روی واقعیت کنار بزنیم .آن را مورد جتزیه و حتلیل دقیق قرار دهیم .چیست؟ چرا؟ برای اینکه برادر سیاهپوست من ضعیف و جاهل است و من حتصیلکرده و قوی هستم، برای اینکه من میدامن و میتوامن و حق دارم این برادر را از هر چه متعلق به اوست حمروم کنم و فق آنچه را خودم هوس میکنم برایش ابقی بگذارم .اجنام کارهایی که برای من خیلی پرزمحت ،و تنفرانگیز و دشوار است به سیاهها واگذار میکنم .من دوست ندارم کار کنم ،سیاه کار خواهد کرد! آفتاب مرا میسوزاند! اما سیاه میتواند در آفتاب ِباند .سیاه زمحت بکشد ات پول به دست آید و پول را من خرج کنم. سیاه در ْلن و گرداب فرو میرود برای اینکه من روی جادهی خشک
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 317 /
راه بروم .سیاه در متام روزهای کشندهاش به میل من کار خواهد کرد و هرگز میل خودش حساب خنواهد بود .برده تنها بهجایی میتواند برود 1 که میل من ابشد .این است معنی و مفهوم واقعی بردگی». -8طبق نظ ِر معرفت ،البد قرآن و خدا حساب این را نکرده بودند که جنگ میان مسلماانن و غریمسلماانن برای قرنها ادامه پیدا خواهد کرد و حتی در سدهی بیستم، در قالب جنگ عثمانی (که ابرقدرت کشورهای اسالمی بود) اب سایر دول پیگریی خواهد شد .حقیقت این است که حتی امروز در قرن بیست و یکم نیز بسیاری از کشورها و گروههای مسلمان خود را در جهاد اب غریمسلماانن میبینند و در آخرین منونهی آن شاهد بودمی که چگونه داعش بردهداری را احیا کرد. اساساً وقتی اسالم ،حتی در زمان حیات پیامرب (ص) ،درصدد صدور قهرآمیز اسالم به سایر مناطق بود و مسلماانن چه در زمان حیات پیامرب (ص) و چه پسازآن گسرتش جغرافیایی اسالم را وریفهی خود دیدهاند ،آتش جنگ میان مسلماانن و غریمسلماانن دائماً روشن ابقی ماند که این یعنی ابب بردهگریی مهواره (الاقل ات امروز) ابز مانده است .لذا اگر اسالم تصمیم داشت که بردهداری را کامالً لغو کند ،ای ابید صدور قهری اسالم را ممنوع میدانست ،ای مانند دیگر راهها ،بردهگریی از طریق جنگ را نیز ملغی میکرد.
َ 1هریت بیچر استو .کلبهی عمو ُمت .ص .351
/ 318اعجاز تشریعی
-9قرآن (که حمل حبث این رساله است) نسبت به طرق اسرتقاق کامالً ساکت است،
لذا منیتوان گفت قرآن اب حتدید طرق اسرتقاق به بردهگریی از اسرای جنگ اب کفار حربی ،حذف تدرجیی بردهداری را بنیان هناده است .برای کشف طرق مشروع اسرتقاق در اسالم ابید به سراغ سنت برومی و وقتی این کار را اجنام میدهیم ،به طرز جالبی متوجه میشومی که -الاقل طبق فقه شیعهی اثنی عشری -غری از اسرتقاق از طریق حرب ،شش طریق دیگر اسرتقاق نیز وجود دارد .اگر سبب اول اسرتقاق را گرفنت اسری در جنگ اب کافران حربی در نظر بگریمی ،سایر اسباب عبارتند از: «سبب دوم :اسرتقاق از طریق تغلب .اگر افرادی از داراحلرب -اعم از ساكن داراحلرب ای خارج از آن -از راه سرقت ،خیانت ،نرینگ، غارت ،اسارت و زور از جانب غرینظامیان ای از جانب نظامیان اما بدون اعمال زور و درجمموع بدون جنگ ربوده شوند و به داراالسالم آورده شوند ،در حكم غنیمت حمسوب میشوند و پس از پرداخت مخس آانن ،ملك رابینده حمسوب شده ،تصرف در آنها جایز و خریدوفروش آنها مباح است .حتی اگر اخذ این افراد توس غریمسلماانن صورت بگرید ،خرید مسلماانن از رابیندگان كافر حتی اب علم به اینكه مأخوذ از طریق زور و سرقت و خارج از جنگ به متلك كافر درآمده ،جماز است. سبب سوم :اسرتقاق از طریق خریدن از اولیاء .اگر كفار حربی به هر دلیلی حاضر به فروش اعضای خانوادهی خود از قبیل :زن ،خواهر، دخرت ای كودك خود هستند ،خرید آانن جایز است و بعد از خرید، آانن كنیز خریدار حمسوب میشوند.
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 319 /
سبب چهارم :سرایت رقیت از طریق والدین به فرزندان .اگر پدر و مادر [هر دو] به یكی از طرق معترب مملوك شده ابشند ،متام فرزندان آانن كه در زمان مملوكیت متولد میشوند ،مملوك و برده خواهند بود .بنابراین رقیت و بردگی از طریق والدین به فرزندانشان سرایت میكند .اسالم آوردن والدین در زمان رقیت مانع از سرایت رقیت به فرزندان نیست. سبب پنجم :رقیت از طریق اقرار .اگر فرد عاقل ابلغ خمتاری به بردگی اقرار كرد ،از او پذیرفته میشود .به شرطی كه مشهور به حریت نبوده نسب او نیز شرعاً معلوم نباشد. سبب ششم :رقیت لقی دارالكفر .اگر در دارالكفر كودك بیسرپرستی ایفت شد كه تولدش از مسلمان ای ذمی ممكن نباشد ،اسرتقاق او جایز است. سبب هفتم :خرید از ابزار غریمسلمنی .اگر فردی مطلقاً به هر طریقی از طرق ،ولو غری از طرق ششگانهی پیشگفته ،برده شده ابشد و در ابزار غریمسلمنی در معرض فروش گذاشته شده ابشد ،خرید او توس مسلمان مشروع و جایز است و سؤال از طریق بردگی او الزم نیست، حتی اگر خریدار علم داشته ابشد كه فرد از طریق غریجنگ و اب زور ای سرقت ای فروش از طرف شوهر ای پدر ای برادر به ملكیت درآمده ،خرید 1 او جایز و تصرف در آن مشروع است». 1حمسن کدیور« .مسأله بردهداری در اسالم معاصر».https://kadivar.com/?p=1033 .
/ 320اعجاز تشریعی
اب توجه به جمموع آنچه ات اینجا گفته شد ،معلوم میشود که اوالً قرآن هیچ برانمهای برای لغو تدرجیی بردهداری اعالم نکرده است؛ اثنیاً رجوع به سنت و کلیت اعتقادات اسالمی (مثل لزوم نشر قهرآمیزی اسالم که در طول اتریخ خبش بزرگی از مسلماانن ،از شخص پیامرب (ص) گرفته ات دیگران ،به آن ابور داشتهاند) نشان میدهد که کلیت اسالم نیز در عمل برانمهای برای لغو تدرجیی بردهداری نداشته است. * عالوه بر التمهید ،معرفت در کتاب نقد شبهات پریامون قرآن کرمی نیز به حبث
بردهداری پرداخته و در آجنا راجع به هببود وضع بردگان پس از اسالم نگاشته .برخی از توصیهها و رفتارهای پیامرب (ص) راجع به بردگان که معرفت نقل میکند چننی است: «[پیامرب اسالم (ص) میگوید ]:کسی از مشا نگوید :این بندهی من است و این کنیز من ،بلکه بگوید :این جوان من است و این دخرت 1 من». «از مکارم اخالق پیامرب (ص) این بود که اب غالمان غذا میخورد ات این فروتنی اب ایشان چوانن سنتی از او بر جای ماند و موجب تکرمی 2 بردگان گردد».
1حممدهادی معرفت .نقد شبهات پریامون قرآن کرمی .ص .221 2مهان .ص .222
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 321 /
نقد:
«[پیامرب اسالم (ص) میگوید ]:هرکه بندهاش را بکشد او را به قصاص وی میکشیم و هر که گوش او را اپره کند گوشش را میشکافیم ،و 1 هرکه او را اخته سازد اختهاش میسازمی».
نکتهی روشنی که ابید به آن توجه داشت این است که ابوجود متامی این الطا ِ ف نسبی، ابز هم یک برده ،برده است .فرازی از بیاانت امام سجاد نشان میدهد که در زمان حیات او در قرن اول هجری ،که چندان از حیات پیامرب اسالم (ص) دور نیست، زندگی بردهها اب زندگی یک فرد عادی به حلاظ کیفیت تفاوت زایدی داشته و قابل اتصاف به وصف «مطلوب» نبوده است .امام سجاد میگوید: «حق موالئى كه تو را آزاد كرده این است كه بداىن :مالش را در راه تو خرج كرده .از ذلت و وحشت بردگى به عزت و آرامش آزادى رسانده، از اسریى مملوك بودن رهانده ،زجنری بردگیات را گسسته ،بوى عزت به مشامت رسانده ،از زندان مقهورى و مغلوىب بریونت كشیده ،سختیات را برطرف كرده ،زابن انصاف برایت گشوده .مههی دنیا را برایت حالل كرده (در رفت و آمد ،و كسب و كار و غریه آزاد شدهاى) ،تو را مالك خود ساخته ،بند اسریى از اپیت گسسته ،براى عبادت پروردگار فارغت كرده ،و در این راه از مال خود كاسته .ابید بداىن كه او پس
1مهان .ص .223
/ 322اعجاز تشریعی
از خویشان در زندگى و مرگ از مههی خلق به تو سزاوارتر است .و از مههی مردم به ایرى ،كمك و مهدسىت اب تو در راه خدا شایستهتر است. 1 اگر نیازى به تو پیدا كرد خود را بر او مقدم ندار». آای این عبارات تصویری از زندگی مطلوب بردگان در سرزمنیهای اسالمی را به ما نشان میدهد؟ طبق این تصویر ،زندگی برده مهراه اب وحشت و ذلت و حمدودیت بوده است .لذا منیتوان گفت زندگی بردگان پس از اسالم -بهواسطهی سنت نبوی -آنقدر هببود ایفته بود که بتوان جواز قرآن برای بردهداری را غریمرتفی ندانست .ضمن اینکه پدیدهی بردهیداری ،هرچقدر هم که یک برده خوب زندگی کند ،چون اب سلب نعمت آزادی از یک انسان مهراه است ،بههیچوجه قابل دفاع نیست .آای مشا که خماطب این منت هستید ،مایل هستید برده ابشید ،ولو اینکه اب مشا اب شیوهی پیامرب اسالم (ص) رفتار شود؟ عالوه بر این ،ابید توجه داشت که حبث ما در این رساله پریامون اعجاز قرآن است و این توصیههای مشفقانه در حق بردگان در قرآن ذکر نشده .اگر خبواهیم دامنهی کار را به نقلهای غریقرآنی بس دهیم ،چهبسا اب آموزههایی مواجه شومی که کار را برای 2 مدافعان رویکرد اسالم به بردهداری بهمراتب سختتر کند. 1ابن شعبه حراىن .حتف العقول .ص .417 2برخی از احکام بردگان مطابق اب فقه اثنی عشری چننی است -1 :برده ،غالم و كنیز ملك موالی خود هستند و مالك شرعاً جماز است هرگونه صالح میداند در ملك خود تصرف كند .در هیچیک از تصرفات مولی رضایت مملوك شرط نیست .برده در حوزهی مباحات مورف است رضایت مولی را أتمنی كند .برده مورف است آنچه مولی تعینی كرده خبورد و بیاشامد ،آنچه مولی مشخص كرده بپوشد ،در آجنا كه مولی اسكانش داده ساكن شود ،آنگونه كه مولی میطلبد خود را بی آراید ای
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 323 /
بپریاید و آنگونه كه او میخواهد سخن بگوید و رفتار كند .اطالق آیهی شریفهی عبداً مملوكاً ال یقدر علی شیء«[ برده زرخریدى كه هیچ قدرتى ندارد»] (حنل )75 :جز این نیست -2 .برده بدون اذن مولی فاقد حق مالكیت است .اگر به هر طریقی از طرق ،مالی به برده برسد ،مثالً در زمان آغاز بردگی مالی به مهراه داشته ،ای به ارث به او رسیده ،ای به او هبه شود ،مهه این اموال به مالك وی تعلق میگرید ،مگر آنكه مولی چیزی را به او متلیك كند -3 .برده حق ندارد به كار و كسب موردعالقهی خود بپردازد ،بلكه اجباراً مورف است كار و كسبی كه مالكش برایش تعینی كرده اجنام دهد .درآمد كسب و ِ مزد كار برده به مالك او میرسد -4 .غالم و كنیز بدون اذن مولی حق ازدواج ندارند .اگر مولی به غالمش اجازه ازدواج داد ،مهریه و نفقه به عهدهی مولی خواهد بود .البته درصورتیکه مهسر غالم ،كنیز مالك دیگری ابشد ،مهریهی كنیز به مالك او تعلق میگرید ،نه به خود كنیز -5 .مردان و زانن متأهل بهجمرد رقیت و مملوك شدن ،عقد ازدواجشان بدون نیاز به طالق فسخ میشود ولو به بردگی موالی واحدی درآمده ابشند -6 .مالكیت مرد نسبت به بردهی مؤنث در حكم ازدواج اب وی است .بنابراین هرگونه استمتاع جنسی مرد از كنیزانش جایز است .در این رواب جنسی اوالً رضایت زن مطلقاً الزم نیست ،اثنیاً الزم نیست كنیز مسلمان ای از اهل كتاب ابشد ،حتی اگر كنیز كافر و مشرك هم ابشد ،این رواب جماز است .اثلثاً در استمتاع از كنیز برخالف نكاح دائم در زمان واحد سقف عددی چهار الزم الرعایه نیست .اما هرگونه ارتباط جنسی زن اب غالمانش بدون ازدواج ممنوع است و بردگان مذكر نسبت به مالك مؤنث انحمرم حمسوب میشوند -7 .مولی عالوه بر اینكه حق دارد كنیزش را -حتی بدون رضایت وی -به زوجیت غالم خود ای غالم غری (اب اذن مالك وی) ای حری درآورد ،جماز است مملوك مؤنث خود را بدون ازدواج و حتی بدون رضایت وی در اختیار مرد دیگری ولو یكی از غالمانش قرار دهد .در این عمل كه به آن «حتلیل» گفته میشود، تعینی مدت و ذكر مهریه الزم نیست و تنها اذن در انتفاع است .اب حتلیل ،کلیهی استمتاعات جنسی جماز است مگر اینكه موردی از سوی مولی استثنا شده ابشد -8 .مولی حق دارد ازدواج غالم و كنیز خود را بدون طالق فسخ كند .یعنی كفایت میکند به آنها امر کند كه از هم جدا شوند -9 .مولی
/ 324اعجاز تشریعی
معرفت در ادامه مینویسد:
نقد:
«اکنون [اسالم] دو راهکار اساسی تعینی کرده :آزادسازی ،و قرارداد قس بندی شدهی آزادی ،عالوه بر ممنوع کردن مههی راههای بردهکِشی که نوعاً بیرمحانه و راملانه نیز بود -و هرگونه عادت و اسارت وچپاول و شبیخون .اسالم ،مهه این راهها را قاطعانه ممنوع اعالم کرد و بدینسان سراجنام راههای بردهداری را -از نظر شرعی -از مهان زمان 1 بست».
فرض بگریید من یکی از اموال مشا را غصب کنم و بعد برای پس دادن آن از مشا طلب مال کنم .آای این خود صورتی از رلم نیست؟ حال در نظر بگریید که آن مال غصبی حق دارد فرزندان بردگان خود را پس از رسیدن به سن رشد و متییز از پدر و مادرشان جدا كرده و حتی به فروش برساند -10 .مولی -اعم از مرد و زن ،جمتهد و عامی ،عادل و فاسق -حق دارد بدون مراجعه به قاضی در مورد بردهی خالفکار خود مطلق حدود شرعی را اجرا کند و او را جمازات كند .واضح است كه مولی میتواند مملوك خود را تعزیر کند -11 .یكی از شرای قصاص نفس و عضو تساوی از حیث حریت و رقیت است .اگر حر ای حرهای عمداً بردهای را به قتل برسانند قصاص منیشوند ،اگر مولی قاتل را عفو نكند ،قاتل قیمت بردهی مقتول را به موالیش میپردازد ،به شرطی كه از دیهی حر جتاوز نكند .اما اگر برعكس بردهای حر ای حرهای را عمداً به قتل رسانید ،ولی دم بنی كشنت برده بهعنوان قصاص و اسرتقاق وی خمری است -12 .مولی از بردهی آزادشدهاش اب شرایطی ارث میبرد (والء عتق) ،اما بردهی آزادشده مطلقاً از موالیش ارث منیبرد( .حمسن کدیور« .مسأله بردهداری در اسالم معاصر»)https://kadivar.com/?p=1033 . 1حممدهادی معرفت .نقد شبهات پریامون قرآن کرمی .ص .227
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 325 /
وجود خود مشا ابشد .آای ابید این را نوعی آموزهی مرتقی در نظر بگریمی؟ البته این آموزه نسبت به عدم امکان ابزخرید برده توس خود برده اندکی مرتقیتر است ،اما اصل رلم که در اختیار گرفنت وجود فردی دیگر است ،به قوت خود ابقی است .ضمن اینکه برخالف آنچه راهراً معرفت قصد نشان دادنش را دارد ،نه آزاد کردن برده بدون درخواست هبا از برده ،و نه مکاتبه (=آزادسازی در ازای پرداخت هبا از جانب برده) پیش از اسالم بیسابقه نبوده است .ابن هشام داستان وحشی ،قاتل محزه بن عبداملطلب، را از زابن خود او چننی نقل میکند: «من غالم جبری بن مطعم بودم و عمویش طعیمة بن عدی در جنگ بدر کشته شده بود ،وقتیکه قریشیان به احد آمدند ،جبری به من گفت: اگر بتوانی محزه ،عموی پیامرب را به کیفر آنکه عموی مرا کشتهاند، 1 بکشی ،آزاد خواهی شد». مهچننی زید بن حارثه ،فرزندخوانده پیامرب (ص) ،در ابتدا بندهای بود که پیامرب (ص) پیش از اسالم او را آزاد کرد 2.اینها نشان میدهد که سنت آزادسازی بنده پیش از اسالم وجود داشته است.
1ابن هشام .سریت حممد رسولهللا .ج .2ص .443 2مهان .ج .1ص .336
/ 326اعجاز تشریعی
در مورد سنت مکاتبه نیز ،این سنتی است ابقیمانده از دوران پیش از اسالم که جواد علی ضمن توضیح آن مینویسد« :این قانون در اسالم هم به رمسیت شناخته شده است»،1که نشان از سبقت این قانون بر اسالم دارد .در شرح حال سلمان فارسی نیز میخوانیم که وی برای مدتی در بندگی فردی یهودی قرار داشت و هنایتاً پس از اسالم آوردن ،بهواسطهی قراردادی خود را از صاحبش ابزخرید کرد .ابن سعد شرح این حکایت را به نقل از خود سلمان چننی مینویسد: «من مسلمان شدم ،ولی بردگی و کار مرا از حضور آن حضرت ابزداشت .آنچنانکه در جنگهای بدر و احد نتوانستم شرکت کنم. آنگاه پیامرب (ص) به من فرمودند :اب صاحب خود قراردادی برای آزادی خود بنویس و از صاحب خود خواستم و چندان اصرار کردم که اب من قراردادی نوشت که سیصد خرمابن برای او بکارم و چهل وقیه نقره 2 بپردازم ات آزاد شوم». ازآجناییکه پژوهش حاضر پریامون قرآن است ،ابید اشاره کرد که قرآن در پنج مورد به آزادسازی برده و مکاتبه اشاره کرده است .قرآن درابرهی مکاتبه میگوید:
1جواد علی .املفصل فی اتریخ العرب قبل االسالم .ج .7ص .465
2حممد بن سعد .طبقات الکبری .ج .4ص 68؛ نیز ن.ک :ابن هشام .سریت حممد رسولهللا .ج .1ص .297
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 327 /
و الَّذین ی بتغون الْكِ ِ ت أَْمیانك ْم فَكاتِبوه ْم إِ ْن َعلِ ْمت ْم فی ِه ْم َخ ْریاً َو آتوه ْم ِم ْن َ َ َْ َ َ تاب ممَّا َملَ َك ْ َ 1 ِ اَّللِ الَّذي آاتكم مال َّ «و از میان آنچه (از بردگان) مالك شدهاید ،كساىن كه خواستار (قرارداد آزادى) مكاتبه هستند ،پس اب آانن (قرارداد) مكاتبه ببندید ،اگر در (آزادى) ایشان نیكى مىدانید؛ و از مال خدا كه به مشا داده ،به آانن بدهید». این آیه ،ازآجناییکه حکم آن عموماً بر استحباب محل میشود 2و راهراً چیزی بیش از یک توصیه نیست ،منیتواند نشانی از تالش قرآن برای کاهش میزان بردهداری از طریق تشریع ابشد. اما در مورد آزادسازی برده ،قرآن در چند موضع دستور به این کار داده: َ -1و ما كا َن لِم ْؤِم ٍن أَ ْن یَ ْقت َل م ْؤِمناً إِالَّ َخطَأً َو َم ْن قَتَ َل م ْؤِمناً َخطَأً فَتَ ْحریر َرقَبَ ٍة م ْؤِمنَ ٍة ِ 3 َو ِدیَةٌ م َسلَّ َمةٌ إَِل أ َْهله
1نور.33 :
2ن .ک :طربسی .ترمجهی جممعالبیان .ذیل آیهی 33سوره نور؛ عبدالکرمی زیدان .الوجیز فی اصول الفقه .ص 38؛ حممود هامشی شاهرودی (زیر نظر) .فرهنگ فقه مطابق مذهب اهلبیت علیهمالسالم .ج .2ص .96برخی نیز حکم بر وجوب مکاتبه دادهاند .ن .ک :ابوالفتوح رازی. روض اجلنان و روح اجلنان ىف تفسریالقرآن .ج .14ذیل آیهی 33سوره نور. 3نساء.92 :
/ 328اعجاز تشریعی
«و براى هیچ مؤمىن سزاوار نیست كه مؤمىن را بكشد ،مگر اشتباهى (رخ دهد؛) و هر كس مؤمىن را به اشتباه بكشد ،پس آزاد كردن بندهی مؤمىن (واجب است) ،و خونهبایی به خانوادهاش پرداخته شود». ِ -2ال یؤ ِ ِ ِ ِ اخذكم َّ ِ َّارته إِطْعام اَّلل ابللَّ ْغ ِو يف أَْمیانك ْم َو لك ْن یؤاخذك ْم ِبا َع َّق ْدمت ْاأل َْمیا َن فَ َكف َ ٍ 1 ساكنی ِم ْن أ َْو َس ِ ما تطْعِمو َن أ َْهلیك ْم أ َْو كِ ْس َوهت ْم أ َْو َْحتریر َرقَبَة َع َشَرةِ َم َ «خدا مشا را به خاطر سوگندهاى بیهوده [ىبتوجه]اتن ابزخواست خنواهد كرد؛ ولیکن به سبب سوگندهاىي كه (حمكم) اید كرده (و شكستهاید )،مؤاخذه مىكند ،و جرمیه آن: غذا دادن به ده (نفر) بینواست ،از غذاى متوسطى كه به خانوادههایتان مىدهید؛ ای لباس پوشاندن بر آانن؛ و ای آزادسازی بندهاى». ِ الر ِ الص َدقات لِْلف َقر ِاء و الْمساك ِ لنی َعلَْیها َو الْم َؤلََّف ِة ق لوهب ْم َو ِيف ِ قاب -3إَِّمنَا َّ نی َو الْعام َ َ َ ّ 2 الس ِ منی َو يف َس ِ كیم اَّللِ َو َّ یضةً ِم َن َّ بیل َّ اَّللِ َو ابْ ِن َّ بیل فَر َ َو الْغا ِر َ لیم َح ٌ اَّلل َع ٌ «زكاتها فق براى نیازمندان و بینوااین و كار ِ كنان (مجعآوریکننده) آن ،و دْلوىي شدگان ،و در [راه آزاد كردن] بردگان ،و بدهكاران ،و در راه خدا ،و واماندگان در راه است؛ [این ]،واجىب از طرف خداست؛ و خدا داانىي فرزانه است». -4و الَّذین ی ِ اسا ظاهرو َن ِم ْن نِسائِ ِه ْم ُثَّ یَعودو َن لِما قالوا فَتَ ْحریر َرقَبَ ٍة ِم ْن قَ ْب ِل أَ ْن یَتَ َم َّ َ َ 3 ِ ِ ِ ِ اَّلل ِبا تَ ْع َملو َن َخبریٌ وعظو َن به َو َّ ذلك ْم ت َ 1مائده.89 : 2توبه.60 : 3جمادله.3 :
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 329 /
«و كساىن كه زاننشان را ِرهار 1مىكنند (و مادر خود مىخوانند) سپس از آنچه گفتهاند ابز مىگردند ،پس پیش از آنكه اب مهدیگر متاس گریند آزاد كردن بندهاى (بر آانن واجب است) .آن (چیزى است كه مشا) بدان پند داده مىشوید؛ و خدا به آنچه اجنام مىدهید آگاه است». درابرهی آیهی اول ،یعنی آیهی 92سورهی نساء ،شرطی که منجر به آزادسازی برده میشود ،کشته شدن یک مؤمن توس مؤمنی دیگر ،آن هم از روی خطا است .پیداست که چننی شرطی در مقایسه اب تعداد بردگان بهندرت برآورده میشده؛ لذا أتثری چندانی در کاهش تعداد بردگان نداشته است. درمورد آیهی دوم ،یعنی آیهی 89سورهی مائده ،قرآن کفارهی شکسنت سوگند را سه چیز قرار داده :اطعام ده مسکنی از غذاى متوسطى كه فرد به خانواده خویش مىخوراند ای پوشانیدن ده مسکنی ای آزاد کردن یک بنده .پرواضح است که اگر کسی سوگند خود را بشکند بیشرت به اطعام ده مسکنی ای پوشانیدن آنها مایل خواهد بود ات آزادسازی بنده .چراکه به حلاظ اقتصادی دو مورد اول بهصرفهتر هستند .لذا این تشریع قرآن نیز قاعداتً نباید کمک زایدی به کاهش بردهداری کند.
1رهار بهمثابهی نوعی طالق است که در آن مرد مهسرش را به مادر خویش مانند کرده ،از او کناره میگرید.
/ 330اعجاز تشریعی
در آیهی سوم ،یعنی آیهی 60سورهی توبه ،خداوند میگوید خبشی از صدقات، که راهراً در اینجا معنای زکات دارد ،1ابید به آزاد کردن بندگان اختصاص ایبد .البته این قید در لفظ قرآن کمی اهبام دارد و قرآن میگوید «فی الرقاب» که یعنی «در راه بندگان ».شاید بتوان این لفظ را اینطور معنا کرد که ابید خبشی از زکات خرج ارتقاء کیفت زندگی بندگان شود (مثالً غذا ای لباس هبرت به بندگان داده شده ای هزینهی ازدواج آنها فراهم شود ).اما ات آجنا که من نگاه کردم اکثر مرتمجنی فارسی این خبش از آیه را به معنای آزادسازی بندگان گرفتهاند .شیخ طوسی 2و طباطبایی 3نیز بر مهنی رأی هستند. به مهنی خاطر در اینجا من نیز در این معنا مناقشه منیکنم .اما این سؤال را میپرسم که آوردن آزادسازی برده بهعنوان یکی از چند کاربرد زکات در این آیه ،ات چه حد به آزادسازی بردهها کمک میکرده است؟ ازآجناییکه آایت دیگر عمالً أتثریی در کاهش میزان بندگان نداشتند ،راهراً ابید تشریع موجود در این آیه نیز أتثری کمی در کاهش 4 میزان بندگان داشته ابشد؛ چراکه بردهداری هرگز از بنی نرفت. 1ن .ک :شیخ طوسى .التبیان .ذیل آیهی 60سورهی توبه؛ طربسی .ترمجهی جممعالبیان .ذیل آیهی 60سورهی توبه. 2شیخ طوسى .التبیان .ذیل آیهی 60سورهی توبه.
3سید حممدحسنی طباطبایی .ترمجهی تفسری املیزان .ذیل آیهی 60سورهی توبه.
4راهراً از منظر حدیث شیعه ،نهتنها آزادسازی برده صرفاً یکی از چند کاربرد مصرف زکات است، َمحَ َد َع ْن َعلِ ِّي بلکه از اولویت هم برخوردار نیست .مؤید این مطلب این حدیث استَ « :و َعنْه َع ْن أ ْ الزَكاةِ ب ِن ا ْحل َك ِم عن عم ٍرو عن أَِيب ب ِ الرج ِل َْجیتَ ِمع ِعْن َده ِم َن َّ اَّللِ ع قَ َ ص ٍری َع ْن أَِيب َعْب ِد َّ الَ :سأَلْته َع ِن َّ ْ َ َ ْ َْ َ ْ َ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ الست ِ ِ ِ ث َملیّاً ُثَّ ُّمائَِة یَ ْش َِرتي منْ َها نَ َس َمةً ی ْعتق َها فَ َق َ ین حقوقَه ْم ُثَّ َم َك َ ال إذاً یَظْلم قَ ْوماً َ آخر َ ا ْخلَ ْمسمائَة َو ّ ِ ورةٍ فَ ْلیَ ْش َِرتهِ َو ی ْعتِقه« ».ابوبصری گوید از امام صادق پرسیدم :که قَ َ ال إَِّال أَ ْن یَكو َن َعْبداً م ْسلماً ِيف َ ضر َ نزد شخصی اپنصد ای ششصد [درهم] مجع میشود و اب آن مال بردهای میخرد و آزاد میکند .امام
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 331 /
آیهی چهارم ،یعنی آیهی 3سورهی جمادله ،نیز راجع به رهار است؛ امری که هرچند نظر دادن راجع به بسامد وقوع آن در جامعهی صدر اسالم نیازمند حتقیق است ،اما بعید به نظر میرسد که بسامد وقوع آن آنقدر بوده ابشد که أتثری معناداری در کاهش تعداد بردگان جامعه بر جای گذاشته ابشد. اب توجه به این چند آیه ،میبینیم که تشریعات قرآن در ارتباط اب آزادسازی برده ضعیفتر از آن هستند که بتوان آنها را در راستای کاهش میزان بردهداری تفسری کرد. کدیور در اتئید مهنی نگاه مینویسد: «ابوجود أتكید فراوان و تشویق بسیار آزادی بردگان ،اسباب الزامی رفع بردگی به میزانی نیست كه بتواند بردهداری را ریشهکن كند .لذا اب احكام 1 ایدشده استمرار بردگی چندان غریطبیعی نیست». اب این حساب ،صحبت از وجود برخی تشریعات مؤثر در الغای بردگی در قرآن، تالشی انفرجام است. * اپسخ داد :در این صورت در حق گروهی دیگر رلم کرده است .سپس أتملی کرد و گفت :مگر اینکه آن برده مسلمانی در سختی ابشد پس میتواند او را خبرد و آزاد کند( ».حممد بن یعقوب کلینی.
الكايف .ج .6ص 196؛ شیخ طوسی .هتذیب األحكام .ج .4ص .100حممدابقر هببودی این
حدیث را صحیح میداند :حممد بن یعقوب کلینی .گزیدهی کافی .ج .3ص )70 1حمسن کدیور« .مسأله بردهداری در اسالم معاصر».https://kadivar.com/?p=1033 .
/ 332اعجاز تشریعی
اما بیایید منابب پیشربد حبث ،دو گزارهی کاذب زیر را صادق فرض کنیم:
الف -اسالم متامی طرق اسرتقاق ،غری از اسرتقاق اسری بهدستآمده از جنگ اب کفار حربی را ممنوع کرده است؛
ب -تشریع فوق در قرآن آمده است.
حال جا دارد این پرسش را مطرح کنیم که چرا مدافعان بردهداری اسالمی ،تنها شیوهی ابقیمانده برای اسرتقاق را موجه میدانند؟ شاید مهمترین دلیلی که برای جواز این عمل در اسالم بیان شده این ابشد که از میان گزینههای ممکن در برخورد اب اسرای جنگی ،به بردگی گرفنت آنها معقولترین گزینه است .عربابوزیدآابدی ،مؤلف کتاب بررسی اترخیی اسالم و بردهداری ،شش گزینه ممکن در مواجهه اب اسرای جنگی را
استقراء میکند: -1آزادی مطلق« :یعنی پس از شکست دمشن و متام شدن جنگ ،فوراً مههی اسرا را آزاد کنیم ات به وطن خود برگردند .بدیهی است که این روش خالف عقل و وجدان است؛ زیرا قطعاً سبب تداوم جنگ در جهان خواهد شد ...آزاد کردن این اسرای جنگی دستکم دو مفسده دارد :خنست ،آنکه آنها بر اثر شکست خوردن و اسری شدن، احساس حقارت میکنند و این احساس بر دمشنی و بغض و کینهی آانن بر مسلمنی میافزاید .این کینه و دمشنی سبب میشود که بیش از پیش ،در کفر و شرک و جور و فساد فرو غلتند؛ دوم اینکه آنها اب ابزگشنت به سرزمنی خویش ،جمدداً درصدد مجعآوری 1
نریو برمیآیند ات محلهی جدیدی به جامعهی اسالمی را آغاز کنند ...بنابراین آزادسازی
1مهنی مضمون را میتوان در کالم حممدتقی مصباح یزدی دید :حممدتقى مصباح یزدى .نگاهی گذرا به حقوق بشر از دیدگاه اسالم .ص.168
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 333 /
اسرای جنگی هم خود آانن را از نعمت هدایت و اصالح حمروم میکند ،و هم مسلمنی را از نعمت آسایش و امنیت ...اباینمهه ،اسالم آزادی مطلق اسرا را حرام نکرده است و در برخورد اب اسریان جنگی ،آزادی آنها بدون درایفت فدیه و غرامت را پیشنهاد کرده است .البته تشخیص اینکه در موارد خاص چگونه ابید اب اسریان برخورد کرد ،بر 1
عهدهی رهرب و حاکم جامعهی اسالمی گذاشته است». -2آزادی مشروط« :شیوهی دیگر برخورد اب اسریان جنگی ،این است که آزادی آنها مشروط به امور و تعهداتی ابشد که اهداف جنگ را برآورده کند؛ مثالً آزادی ،مشروط به پرداخت فِدیه توس اسری ابشد .این روش ،خاصیت ابزدارندگی و تنبیه دارد و از شیوههای دیگر مالمیتر است .اسالم اینگونه آزادی را پذیرفته و آن را در موارد متعددی 2
به کار بسته و به آن توصیه کرده است». -3اعدام مههی اسرا« :این عمل غریانسانی ،اب روح احکام و معارف اسالم سازگار نیست و هدف اسالم از جنگ و جهاد را أتمنی منیکند .در اسالم مهواره بر مدارا و خوشرفتاری اب اسریان جنگی أتکید شده است ،و هدف از جهاد ،رفع فتنه و فساد و
1عبدالرضا عربابوزیدآابدی .برسی اترخیی اسالم و بردهداری اب تکیه بر سریهی معصومان (ع). ص .88 2مهان .ص .89
/ 334اعجاز تشریعی
کفر است؛ نه انبودی نسل بشر .در ضمن مههی کسانی که در قلمرو جنگها قرار 1
میگریند مثل زانن و کودکان ،مستحق مرگ نیستند». -4نگهداری اسریان در زندانها« :این روش یعنی اینکه دولت اسالمی ،اسریان جنگی را در زندان نگه دارد و ای در اردوگاههای کار اجباری به کار وادارد .این روش ،عمالً 2
در اصالح و تربیت اسریان انموفق است و خمارج زایدی برای دولت در پی دارد». -5بردگی خصوصی اب مدت معنی« :این روش ،یعنی اینکه اسریان جنگی را میان افراد تقسیم کنند ،ولی مدتی تعینی کنند که پسازآن مدت خودبهخود ،و ای بهحمض ارهار اسالم آزاد شوند .این شیوه چند اشکال دارد -1 .آزادی قطعی اسری ،پس از دورهی معنی ،روحیهی فرد دمشن را تقویت میکند .او هرحلظه منتظر حلظهی آزادی است ،ات ابر دیگر خود را جمهز کند و به انتقام مسلمنی آمادهی نربد شود -2 .اگر فق ارهار اسالم را جموز آزادی اسری بدانیم ،أتثری منفی در عملکرد ارابابن خواهد گذاشت و ابعث خواهد شد آنها از گرایش بردگان به اسالم جلوگریی کنند ،ات مدت بیشرتی مالک آن برده ابشند .مهچننی ممکن است هر بردهای در راهر ،اسالم بیاورد و کفر خود را خمفی 3
نگه دارد». -6بردگی خصوصی بدون مدت« :این روش ،یعنی اینکه اسرای جنگ را میان مسلماانن جماهد تقسیم کنند و برای آزادی آنها زمان معینی که در اختیار فرد نباشد
1مهان .ص .90 2مهان .ص .91 3مهان .ص .91
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 335 /
قرار ندهند .این مهان شیوهای است که رسول خدا (ص) در برخی جنگها در مورد اسرای کفار در پیش گرفت».
1
نقد:
به نظرم این تقسیمبندی و دفاع مؤلف ،تقسیمبندی و دفاعی است که سامان خوبی دارد و میتوان حبث را حول آن شکل داد. خنست ابید گفت درابرهی مورد مشارهی ،3یعنی اعدام مههی اسراء ،ات حد زایدی اب مؤلف موافق هستم .یعنی بردگی هبرت از اعدام است .هرچند در اینجا مسئلهی زاننی که به کنیزی گرفته میشوند اندیده گرفته شده .یکی از کارکردهای کنیز در اسالم هبرهبرداری جنسی از اوست؛ هبرهبرداریای که در آن رضایت کنیز شرط نیست .چهبسا زاننی که مرگ را بر کنیزی اب این شرای ترجیح دهند .لذا در این مورد منیتوان قاطعانه راجع به متام اسریان حکم واحد داد و گفت اسارت بردگی هبرت از اعدام است. درابرهی مورد مشارهی 4نیز اب مؤلف همداستان هستم .وقتی به خودم نگاه میکنم، ترجیح میدهم بهعنوان یک برده در دنیای خارج زندگی کنم ات اینکه در بند و زندانی ابشم .البته من از موضع یک مرد صحبت میکنم .برامی عجیب خنواهد بود اگر زنی بگوید ترجیح میدهد زندانی شود اما بدنش به اکراه از جانب مردی دیگر مورد هبرهبرداری جنسی قرار نگرید .درنتیجه درابرهی مورد مشارهی ،4الاقل در مورد زانن،
1مهان .ص .92
/ 336اعجاز تشریعی
منیتوان اب اطمینان گفت که کنیزی هبرت از زندان است و راجع به مردان نیز نظر من صرفاً مبتنی بر قیاس به نفس است و الزاماً نظری عمومی نیست. اما راجع به مورد مشارهی ،5در این ابره که اگر برده بداند چه زمانی آزاد میشود روحیهاش ابال رفته و خود را مهیای انتقامجویی از مسلمنی میکند ،هیچ قطعیتی در پشت این ادعا نیست .ضمن اینکه میتوان مهنی را درابرهی بردهداری اب مدت انمعنی مطرح کرد و گفت برده پس از آزادی ،اید متام مشقاتش میافتد و قصد انتقام میکند. اب این حساب میابید مسلمنی بهطور مطلق از آزادسازی بردگان منع میشدند. در مورد اینکه آزادسازی برده مشروط به اقرار به اسالم ابشد ،نقد اول مؤلف را مبنی بر اینکه صاحبان برده به دلیل از دست ندادن بردگان مانع اسالم آوردن آنها میشدند وارد منیدامن ،چراکه اسالم آوردن برده بیشرت در اثر تنفس در فضای جامعهی اسالمی بوده ات در اثر زندگی حتت قیومیت یک فرد مسلمان ،و به مهنی علت صاحب برده امکان زایدی برای ممانعت از اسالم آوردن برده نداشته است .اما این حرف که برده ممکن است اب اقرار دروغنی به اسالم خود را برهاند حرف درستی است .نتیجتاً، درمورد مشارهی ،5یعنی بردگی خصوصی اب مدت معنی ،ابید گفت اسالم میتوانست بردهداری را به ابزهی زمانی معینی حتدید کند؛ کما اینکه در نزد شیعه ،حدیثی از امام صادق بر حتدید دوره بردهداری به هفت سال وجود دارد: «فرد مؤمن بعد از هفت سال آزاد میشود ،خواه صاحب او آزادش کند ای نه ،و به خدمت گرفنت مؤمن بعد از هفت سال حالل نیست».
1
« 1من َكا َن م ْؤِمناً فَ َق ْد عتق ب ع َد سب ِع ِسنِنی أ َْعت َقه ص ِ احبه أ َْم َملْ ی ْعتِ ْقه َو َال َِحت ُّل ِخ ْد َمة َم ْن َكا َن م ْؤِمناً ََ َ َ ْ َ ْ َ َ َ َْ ِ ِ بَ ْع َد َسْب ِع سننی( ».حممد بن یعقوب کلینی .الكايف .ج .6ص )196
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 337 /
اما در مورد مشارهی ،1یعنی «آزادی مطلق» اسرای جنگی ،اب مؤلف همداستان نیستم. وی هرچند خود تصریح میکند که قرآن این نوع از آزادی را به رمسیت شناخته و به آن توصیه (بلکه امر )1میکند ،ابز تالش دارد ات برای آن مفسده برتاشد؛ مفسدههایی که عمالً وجود خارجی ندارند ای الاقل آنقدر که مؤلف سعی در نشان دادنشان دارد، جدی نیستند .نقدهای خود به این مورد را که به مهراه مورد مشارهی ،2یعنی «آزادی مشروط» اصلیترین بدیلهای بردهداری هستند به تفکیک بیان میکنم: -1اگر آزادسازی اسرای جنگی آنچنانکه عربابوزیدآابدی سعی در نشان دادن
آن دارد مفسدهخیز میبود ،چرا قرآن مسلماانن را تشویق به آزادسازی اسرا کرده است؟ الر ِ ِ َّ ب ِ اثق فَِإ َّما َمنًّا بَ ْعد َو قاب َح َّىت إِذا أَثْ َخْنتموه ْم فَش ُّدوا الْ َو َ ذین َك َفروا فَ َ فَإذا لَقیتم ال َ ض ْر َ ّ 2 إِ َّما فِداءً «و هنگامى كه اب كساىن كه كفر ورزیدند روبرو شدید ،پس گردنها(یشان) را بزنید ،ات هنگامى كه کامالً بر آانن مسلّ شوید پس (اسریان را) حمكم به بند كشید؛ پس ای بعد (از آن) منّت گذارید (و آزادشان كنید) ای (در برابر آزادى آانن) اتوان بگریید».
1اضافهی داخل پرانتز از من است. 2حممد.4 :
/ 338اعجاز تشریعی
-2آای معاندتر از مشرکنی مکه نسبت به اسالم وجود داشته است؟ اگر استدالل مؤلف درست ابشد ،پیامرب (ص) پس از فتح مکه ابید متامی قریش که سابقه سه جنگ عمده (بدر ،احد و احزاب) را اب اسالم داشتند ،به بردگی میگرفت ،مبادا جمدداً سودای جنگ و انتقام در سر بپرورند .اما میبینیم که نهتنها این اتفاق منیافتد ،بلکه پیامرب (ص) از غنائم به دست آمده در جنگ حننی (بعد از فتح مکه) فراوان به آنها میدهد ات دلهایشان به اسالم جلب شود. -3چرا قرآن به حنو مطلق تشویق به آزادسازی برده کرده ،بیآنکه قید کرده ابشد بردهی
آزادشده نباید از اسرای بهاتزگی بردهشده ابشد؟ وقتی قرآن چننی قیدی را ذکر نکرده، ممکن بود کسی از مسلمنی ،اسری بهاتزگی بردهشدهای را آزاد کند و مفاسدی که عربابوزیدآابدی در مورد مشارهی 1معرفی میکند ،پدیدار شود .عدم وجود قید برای آزادسازی برده در قرآن ،نشان میدهد که مفاسد موردنظر عربابوزیدآابدی از نظر قرآن وجود نداشته ای الاقل جدی تلقی نشده است. -4نهتنها معلوم نیست که مفاسد ذکرشده ،بر آزادسازی اسرای جنگی مرتتب بوده ابشد ،چهبسا آزادسازی اسراء مهراه اب تکرمی موجب أتلیف قلوب دمشن میشد و ایشان به اسالم رغبت هم پیدا میکردند. -5مفسدهای که عربابوزیدآابدی مطرح میکند مبنی بر اینکه «آنها بر اثر شکست
خوردن و اسری شدن ،احساس حقارت میکنند و این احساس بر دمشنی و بغض و کینهی آانن بر مسلمنی میافزاید .این کینه و دمشنی سبب میشود که بیش از پیش ،در کفر و شرک و جور و فساد فرو غلتند» اب آموزهی ال اکراه فی الدین در تضاد است. مسلمان وریفه ندارد دیگری را به قیمت به بند بردگی کشیدن از کفر و شرک دور کند.
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 339 /
-6مفسدهی دیگری که مؤلف مطرح میکند مبنی بر اینکه «اب ابزگشنت به سرزمنی خویش ،جمدداً درصدد مجعآوری نریو برمیآیند ات محلهی جدیدی به جامعهی اسالمی را آغاز کنند» اگر هم درست ابشد ،صرفاً شامل حال مردان جنگی است ،نه زانن، ساخلوردگان و کودکان .لذا به کنیزی گرفنت زانن و برده ساخنت ساخلوردگان و کودکان را توجیه منیکند. -7برای جنگ میان مسلماانن و غریمسلماانن ،سه سرنوشت ممکن قابلتصور است:
الف -شکست مسلماانن :در این صورت اگر اسریی به دست آمده ابشد ،ابید در مبادله اب اسرای مسلمان حتویل دمشن شود و چهبسا درهنایت تعدادی از مسلماانن در دست غریمسلماانن ابقی ِبانند.
ب -تساوی نربد :در این حالت هم قاعداتً ابید تعداد اسرای طرفنی تقریباً برابر ابشد
که در تبادل ،اسری خاصی در دست مسلماانن ابقی منیماند. در این دو مورد ،اسریی نصیب مسلماانن منیشود ات بشود حبث از بردهداری را آغاز کرد .جایی که میشود از بردهداری صحبت کرد ،مورد زیر است:
ج -پریوزی مسلماانن :زمانی که مسلماانن در جنگی پریوز میشدند ،بنای آنها بر فتح و کنرتل آن منطقه بوده .اتریخ بهروشنی این مطلب را نشان میدهد .این به معنای استیالی مسلماانن بر آن منطقه و مردم انحیهی فتحشده است .در این شرای ،والی مسلمان بر منطقه نصب میشد که حتی در فرض مسلمان نشدن مردم منطقه ،امکان کنرتل و زیرنظرگریی مردم آجنا برای مسلماانن وجود داشت .لذا اینطور نبوده که اگر مردان جنگی قوم مغلوب آزاد شوند بتوانند بهسادگی جنگی دیگر را تدارک ببینند .این شرای وقتی بیشرت درک میشود که بدانیم اسالم یک حکمرانی متحد و قدرمتند بود و
/ 340اعجاز تشریعی
الاقل در ابتدای کار درگرییهایش عمداتً اب اقوام پراکندهای بود که حتی قبل از شروع جنگ ایرای ایستادگی در مقابل سپاه اسالم را نداشتند ،چه رسد به اینکه پس از شکست و قرار گرفنت حتت قیمومت مسلماانن ،تصمیم به آغاز جنگ دیگری بگریند. عالوه بر این ،راهکارهایی مثل خلع سالح دمشن ،گرفنت گروگان از میان اشراف منطقهی فتحشده و نگهداری آنها در مرکز اسالمی میتوانست مانع شروع دوابرهی جنگ شود. نقدهای ابال بهطور خالصه چننی است :اوالً ،طبق دستور ای توصیهی اسالم به آزادسازی اسرای جنگی ،مطمئناً اسرتقاق رفتاری «ضروری» (آنچنانکه مثالً حسینی 1
میگوید ) در مقابل اسرای جنگی نبوده است .اثنیاً ،هدایت امری نیست که اجنام آن به اکراه و زور واجب ابشد ات فراهم کردن زمینهی هدایت منکرین اسالم از طریق برده گریی ضرورت ایبد .اثلثاً ،اینکه گفته شود رهاسازی اسرای جنگی موجب اجیاد مفسده علیه اسالم میشود ،مالحظهای انجباست ،که در ابال -هم بهصورت نظری و هم اب ذکر مثال -خالف آن نشان داده شد .رابعاً ،در اکثر ادلهی دفاع از بردهگریی ،کنیزی زنها اندیده گرفته شده؛ حالآنکه آنچه بیش از به بردگی گرفنت مردان برای اسالم
« 1اسالم هیچ راهی را برای بردهگریی جدید ،بر مسلماانن نگشود جز "گرفنت اسریان جنگ"! که در حقیقت امری ضروری بوده و هیچگاه در میان بشر منسوخ نشده و خنواهد شد .یعنی اگر امروز هم دو کشور متمدن کارشان اب یکدیگر به پیکار کشد ،انگزیر هرکدام اسریانی از دمشن خواهند گرفت و رفتار ویژهای اب آانن معمول میدارند( ».مصطفی حسینی .بردگی از دیدگاه اسالم .ص ).19
الزم میدامن به مغالطهی حسینی که مبتنی بر برقراری ترادف میان دو واژهی «برده» و «اسری» است اشاره کنم؛ واژگانی که معانی متفاوتی دارند.
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 341 /
دردسرساز است ،به کنیزی بردن زنهای عمداتً بیگناه است .هرچند که حسینی دراینابره مینویسد: «عربها را رسم چنان بود که در کار جنگ از زانن نیز ایری میجستند و بهویژه هنگامیکه نربد بهشدت میرسید در کمکرسانی و ضربه زدن به دمشن و کشتار وی ،از ایشان هبره میگرفتند».
1
این حرف اب مشکالت چندی روبرو است .اول آنکه حضور زانن در جنگ عمداتً منابب هتییج و تشجیع مبارزین مرد بوده ،نه برای حماربه ابلسیف .عمرو بن کلثوم ،از اصحاب معلقات سبع ،در قصیدهی خود مینویسد:
یعنی:
ض ِح َس ا ٌن َعلَ ى آ َاث ِرَان بِْی ٌ َخ ْذ َن َعلَى ب ع ْولَتِ ِه َّن َع ْه داً أَ لَ یَ ْس تَ لِ ب َّن أَفْ َراس اً َوبِْیض اً یَقْت َن ِجیَ َاد َان َویَقلْ َن لَ ْست ْم ِ ِ ضر ٍ ب َوَما َمنَ َع الظَّ َعائ َن مثْل َ ْ
1مهان .ص .51
حنَ ِاذر أَ ْن ت َق َّس َم أ َْو َهت ْونَا ِ ِ ب م ْعلِِم ْی نَ ا إ َذا الَقَ ْوا َك تَ ائ َ َس َرى ِيف احلَ ِدیْ ِد م َقَّرنِْی نَا َوأ ْ ب ع ْولَتَ نَ ا إِذَا لَ ْم تَ ْم نَع ْونَ ا السو ِ ِ اع َد َكال ق لِ یْنَ ا تََرى مْن ه َّ َ
/ 342اعجاز تشریعی
«در پشت سر ما (در جنگ) ابنوان سفیدپوست زیباروی خواهند بود، بر آنها بیم دارمی که در اسارت تقسیم شوند و ای مورد اهانت قرار گریند( .از بیم به اسارت رفنت آنها و اهانت به آنها جانبازی و فداکاری و اپیداری میکنیم). عهد و پیمان از شوهران خود گرفتهاند که در برخورد اب دستهی سپاهیان عالمتدار (خوب جبنگند و اپیدار و جانباز ابشند و نگریزند). از شوهران خود پیمان گرفته و آانن را قسم دادهاند که بهطور قطع و حتم ابید اسبها و زرهها و اسریان اب هم به زجنری کشیده را از دمشن برابیند. علف میدهند به اسبان تندرو ما و میگویند مشا شوهران ما نیستید اگر ما را محایت نکنید (و از به اسارت رفنت و عار و ننگ حفظ و حراست نکنید). چیزی مانع به اسارت رفنت ابنوان نیست ،مثل ضربت مششریی که می بینی ابزوها را ،مانند الک که اب دولک زده میشود ،به هوا میپراند».
1
در مورد جنگ احد میخوانیم: «چون مهگان تصمیم به خروج گرفتند و اعراب هم مجع شدند و حاضر گردیدند ،قریش در مورد بردن زانن اب یکدیگر اختالف پیدا کردند... صفوان بن امیه گفت :زانن را اب خود بربید و من خنستنی کسی هستم
1امحد ترجانیزاده .شرح معلّقات سبع .ص .193-195
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 343 /
که این کار را میکنم ،چه آنها شایستهترند برای اینکه کشتگان بدر را به اید مشا آورند و مشا را حفظ کنند ...هند دخرت عتبه فراید کشید...: آری! ما حتماً میآییم ات جنگ را ببینیم ...پس زنها را مهراه خود بردند».
1
«به هر منزل که میرسیدند ،زانن درحالیکه اب خود دف و دایره داشتند بریون آمده و مردان را به جنگ حتریض کرده و کشتهشدگان بدر را اید میکردند».
2
پیامرب (ص) از حباب بن منذر که به قصد رصد دمشن فرستاده بود میپرسد: «آای زنها را هم دیدی؟ گفت :آری زنهایی مهراه ایشان دیدم که دایره و طبل داشتند .پیامرب (ص) فرمود :میخواهند قوم را حتریک کنند و کشتهشدگان بدر را به اید ایشان بیاورند».
3
مهچننی درابب در جنگ حننی میخوانیم که مالک بن عوف ،که فرماندهی را علیه سپاه اسالم بر عهده داشت ،در توجیه مهراه آوردن زانن و کودکان به جنگ چننی 1واقدی .مغازی :اتریخ جنگهای پیامرب (ص) .ص .147 2مهان .ص .150 3مهان .ص .151
/ 344اعجاز تشریعی
میگوید« :خواستم مال و زن و فرزند هر کس را پشت سر او جای دهم ات سرسختانه 1
از آنها دفاع کند». اگرچه ممکن است در مواردی ،مثل ام عماره نسیبه که در جنگ احد در سپاه اسالم 2
دست به اسلحه برد ،زانن در حرب مستقیماً وارد شده ابشند ،اما مطمئناً این اتفاقی کامالً حاشیهای در جنگهای آن زمان بوده است .مهچننی اکثر زنهای به کنیزی برده شده ،متعلق به مناطق فتح شده توس مسلماانن بودند که مدخلیتی در جنگ نداشتند. اما از مههی این صحبتها که بگذرمی ،اساساً جعل اصطالح «کافر حربی» خود حمل اشکال و از ترقی به دور است .اجازه بدهید نگاهی به تفکیک مفهومی کفار در اسالم بیندازمی: «غریمسلماانن در كتابهاى فقهى از جهىت به چهار گروه تقسیم شدهاند. عاهد -3 ،مستأمن -4 ،حرىب. ذمى -2 ،م َ ّ -1 ذمى :آن گروه از غریمسلمااننی كه كافر كتاىب ابشند؛ یعىن یهود، ّ نصارا و جموس .درصورتیکه خبواهند بهعنوان اقلیتهاى مذهىب و شهروند ،اتبعیت كشور اسالمى را بپذیرند و جزء متحدان امت مسلمان ذمه ذمه را اب حكومت اسالمى امضاء كنند و به پیمان ّ ابشند و قرارداد ّ ذمه ،مانند پرداخت جزیه متعهد اپیبند ِبانند و به شرای ّ ذمى ،از شهروندان كشور ذمى شناخته میشود.كافر ّ شوند ،كافر ّ 1طربی .اتریخ طربی .ج .3ص .1198
2ابن هشام .سریت حممد رسولهللا .ج .2ص .457
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 345 /
اسالمى به مشار میرود مانند یك شهروند مسلمان از مزاای و امكاانت دولت و كشور اسالمى استفاده میکند و مانند افراد مسلمان در حتت محایت دولت اسالمى زندگى میکند و جان و مال و انموس و شغل و كار و موقعیت وى ،مورد احرتام و رعایت جامعه قرار میگرید. معاهد :معاهد به غریمسلماانن گفته میشود كه اب دولت اسالمى پیمان َ عدم تعرض و قرارداد ترك جنگ و دمشىن را امضا كرده ابشند و در سرزمیىن و داخل كشور خودشان زندگى میکنند .امضاى قرارداد و معاهده سبب میشود كه جان و مال و انموس و سرزمنی آانن حرمت و مصونیت پیدا كند. مستأمن :كافرى است كه براى حتقیق و مطالعه درابره اسالم و عقاید اسالمى و فرهنگ مسلماانن و آشناىي اب احكام و معارف دین ،ای به انگیزههای صحیح دیگر از ملت و ای دولت اسالمى خواستار امان و پناهندگى و ورود به كشور اسالمى شده است. حرىب :حرىب بر آن دسته از غریمسلماانن گفته میشود كه از هیچیک ذمه و امان از سه گروه ایدشده نباشند ،یعىن هیچیک از قرارداد و تعهد ّ و معاهده را اب مسلماانن امضا نكرده ابشند .حرىب ،كافرى است كه ذمه و امان و معاهده در نیامده از قانون خدا سرپیچیده و حتت قرارداد ّ است ،ازاینروی از نظر اسالم جان و مال و انموس وى ،هیچگونه حرمت و مصونیىت ندارد و مسلماانن میتوانند ،پس از دعوت و دادن آگاهى الزم و امتامحجت ،اب او وارد جنگ شوند ،خواه او در حال
/ 346اعجاز تشریعی
جنگ و ای توطئه علیه مسلماانن ابشد ای نباشد ،بهشرط اینکه اعالم 1 بیطرفی و عدممداخله و ستیزهجویی نكرده ابشد». مالحظه میشود که معنای فقهی «کافر حربی» اب آنچه در ابتدا به نظر فردی خالیالذهن خطور میکند تفاوت دارد .علت آن هم مشخص است« .حرب» در لغت 2
به معنای جنگ و ستیز و در مقابل صلح است .اینکه بگوییم کسی بهصرف امضا نکردن پیمان صلح ،اب ما در حال جنگ است ،حرف عقلپذیری نیست .امروزه اصطالحی دارمی به انم «اعالن جنگ» که هرگاه کشوری خبواهد اب کشور دیگری وارد جنگ شود ،لفظاً ای عمالً به آن اقدام میکند .این نشان میدهد که اصل بر صلح است ،نه جنگ .اصالً شاید کسی مایل نباشد اب دیگری اپی میز امضای صلحانمه بنشیند؛ آای ابید علیه او وارد جنگ شد و جان و مال و انموس او را مورد تعدی قرار داد؟ اب آنچه ما امروزه از معنای «ترقی» میفهمیم ،این قاعدهی اسالمی که اصل بر جنگ است ،غریمرتقی است .حتی وجود قید «پس از دعوت و دادن آگاهى الزم و امتامحجت» بهعنوان الزمهی حربی بودن ،چیزی از غریمرتقی بودن این قاعده کم منیکند .گذشته از این ،زانن و کودکانی که اساساً منیتوانستهاند در عقد ای عدم عقد پیمان صلح و حتی تصمیم برای آغاز جنگ علیه مسلماانن نقشی داشته ابشند ،اب کدام منطق میابیست قرابنی شده ،به بردگی گرفته شوند؟
1امحد حسینی« .حقوق گردشگران غریمسلمان در كشورهاى اسالمى» .ص 246و .247
2مصطفی آخوندی و دیگران .اصطالحات نظامی در فقه اسالمی .ص 49و .50
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 347 /
عالوه بر آنچه در ابال آمد ،دالیل دیگری هم برای بردهگریی ذکر شده است. ازمجله: الف -مقابله به مثل اب کفار حربی :عربابوزیدآابدی مینویسد: «[طبق عرف بنیامللل و قانون حاکم بر جنگ] در جنگها معمول بود که ارتش پریوز افراد پراکندهی ارتش شکستخورده را بردهی خود میکرد ،که به منونههای آن اشاره کردمی .ازآجناکه دمشن ،بر اساس این عرف اب اسرای مسلماانن چننی میکرد ،مسلماانن هم رخصت داشتند نقد:
مقابله به مثل کنند».
1
-1اساساً وقتی دینی مانند اسالم اپ به عرصه وجود میگذارد ،هدفش اصالح هنجارها
و عرفهای اندرست است .اینکه بگوییم چون فالن عمل عرف بوده پس مسلماانن جماز به اجنام آن بودهاند ،قابلقبول نیست .در غری این صورت ،قمار و زان و زندهبهگور کردن دخرتان هم عرف زمانه بود و مسلماانن نباید از آن هنی میشدند. -2آای از دید خود اسالم هر کاری که دمشن اجنام دهد ،اب توسل به قاعدهی مقابله به مثل قابل توجیه است؟ اپسخ منفی است .در جنگ احد ،مشرکنی جسد محزه را مثله کردند ،اما مسلماانن از مقابله به مثل هنی شدند .طربی مینویسد: 1عبدالرضا عربابوزیدآابدی .برسی اترخیی اسالم و بردهداری اب تکیه بر سریهی معصومان (ع). ص .94
/ 348اعجاز تشریعی
«[بعد از اپاین احد] پیمرب به جستجوی محزه برآمد و او را در دل دره ایفت که شکمش دریده و بینی و دو گوشش بریده بود ...وقتی پیمرب خدای دید که اب محزه چه کردهاند ،گفت ..." :اگر خدامی در جنگی بر قرشیان فریوزی دهد سی تن از کشتگان آنها را مثله میکنم" و چون مسلماانن غم پیمرب را از رفتار دمشنان اب عمویش بدیدند گفتند: "خبدا اگر بر قرشیان رفر ایفتیم چنان آنها را مثله کنیم که کس در عرب نکرده ابشد ".ابن عباس گوید" :و خدا درابرهی گفتار پیمرب و ایران وی این آیه را انزل فرمود :و إِ ْن عاقَبتم فَعاقِبوا ِبِِثْ ِل ما عوقِبتم بِهِ ْْ ْْ َ ِ لصابِرین" ،1اگر عقوبت مىكنید ،چنان عقوبت ص َْرب ْمت َهل َو َخ ٌْری لِ َّ َو لَئ ْن َ كنید كه مشا را عقوبت كردهاند .و اگر صرب كنید ،صابران را صرب نیكوتر است ".و پیمرب خدا گذشت کرد و صبوری کرد و مثله کردن را ممنوع 2 داشت»". ب -اصالح و تعلیم و تربیت :مرتضی مطهری میگوید: «اگر بردگی از مقوالت آموزش و پرورشی ابشد؛ یعنی یک جراین عملی اجباری برای یک آموزش و پرورش اجباری ،آن هم فق درابرهی اسریان جنگی ،نه درابرهی مهه مردم ،قابل توجیه است ...این یک نوع اِعمال دیکتاتوری است؛ ولی به یک منظور مصلحتی فرهنگی -که عمالً هم 1حنل.126 :
2طربی .اتریخ طربی .ج .3ص .1036
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 349 /
اسالم از این قانون برای مهنی منظور فرهنگی استفادهی فوقالعادهای برد -این امر جایزی است».
1
ای به تعبری عربابوزیدآابدی« :بردگی به شیوهی اسالمی شبیه کارکرد سازمانهای هبزیستی ای کانونهای اصالح و تربیت در دوران معاصر بود».
2
نقد:
3
-1در دین اکراهی نیست و این عدم اکراه در الاکراه فی الدین قیدی خنورده ات اجبار و اکراه اسرای جنگی به دین را مستثنی بدانیم. -2اگر قرار ابشد اِعمال دیکتاتوری مصلحانه را بهمنظور ترویج آراء اسالم به رمسیت بشناسیم ،اوالً دلیلی وجود ندارد که دامنهاش را به اسرتقاق حمدود بدانیم و میتوانیم اموری مثل تفتیش عقاید ،شستشوی مغزی و غریه را نیز روا بدانیم؛ اثنیاً از منظر عملگرایی ،اگر هر دین ،بلکه هر ایدئولوژی ،اندیشهی مشاهبی را دنبال کند دنیا محامی از خون خواهد شد.
1مرتضی مطهری .فلسفهی اتریخ .ج .3ص .210
2عبدالرضا عربابوزیدآابدی .برسی اترخیی اسالم و بردهداری اب تکیه بر سریهی معصومان (ع). ص .210 3بقره.256 :
/ 350اعجاز تشریعی
-3مسلماانن دستکم در یک مورد ،اسریان جنگی را که به بردگی گرفته بودند حتت تعلیم و تربیت اسالمی قرار ندادند ،بلکه به مناطق غری اسالمی فروختند .واقدی در مورد اسرای بنی قریظه مینویسد: «پیامرب (ص) ،گروهی از زانن و بچههای اسری را به عثمان بن عفان، و عبدالرمحن بن عوف فروختند ،و گروهی را برای فروش به جند فرستادند ،و گروهی را مهراه سعد بن عباده به شام فرستادند ،ات آنها را بفروشد و اب پول آن اسلحه و اسب خبرد».
1
هم او ادامه میدهد« :درصورتیکه مادری دارای فرزندان صغری بود ،او را مهراه 2
فرزندانش به مشرکان عرب ،یهوداین مدینه ،تیماء و خیرب میفروختند». مهچننی در موردی دیگر نقل شده که پیامرب (ص) از یک اسری جنگی بهعنوان هبای آزادی اسرای مسلمان استفاده میکند .طربی مینویسد: «[سلمة بن اکوع در مورد جنگ بنی فزاره میگوید ]:چون به آب آنها نزدیک شدمی ،ابوبکر گفت خبوابیم ،و چون مناز صبح بکردمی، ابوبکر گفت ات به آنها محله بردمی و بر سر آب ،کسان بکشتیم و من گروهی از کسان را دیدم که اب زن و فرزند سوی کوه میرفتند و تریی میان آنها و کوه انداختم و چون تری را بدیدند ابیستادند و من آنها 1واقدی .مغازی :اتریخ جنگهای پیامرب (ص) .ص .395نیز ن.ک :ابن هشام .سریت حممد رسولهللا .ج .3ص 45؛ و طربی .اتریخ طربی .ج .3ص .1091 2واقدی .مغازی :اتریخ جنگهای پیامرب (ص) .ص .396
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 351 /
را سوی ابوبکر آوردم .زنی از بنی فزاره در آن میان بود که پوستنی به تن کرده بود و دخرتش را که از زیباترین زانن عرب بود ،مهراه داشت... به مدینه آمدم و پیمرب مرا در ابزار بدید و گفت" :ای سلمه این زن را به من ببخش ".گفتم" :ای پیمرب به خدا فریفتهی او شدهام و هنوز دست به او نزدهام ".پیمرب چیزی نگفت و روز دیگر ابز مرا در ابزار بدید و گفت" :ای سلمه این زن را به من ببخش ".گفتم" :ای پیمرب به خدا هنوز دست به او نزدهام و متعلق به تو است ".و پیمرب او را به مکه فرستاد که چند تن از اسریان مسلمان که در چنگ مشرکان بودند در عوض وی آزاد شدند».
1
این واقعه نشان میدهد که تعلیم و تربیت اسالمی خبشی از برانمهی اسرتقاق نبوده است. *
1طربی .اتریخ طربی .ج .3ص .1131واقدی این داستان را بهگونهای نقل میکند که طبق آن سلمه مایل به مبادلهی زن اسری اب اسریی از مسلماانن بوده ،اما پیامرب (ص) درهنایت او را میگرید و به شخص دیگری میخبشد( .واقدی .مغازی :اتریخ جنگهای پیامرب (ص) .ص ).428ابن هشام نیز ماجرا را به شکلی نقل میکند که در آن اساساً صحبتی از قصد مبادلهی اسرا وجود ندارد( .ابن
هشام .سریت حممد رسولهللا .ج .3ص ).576
/ 352اعجاز تشریعی
اب توجه به جمموع توضیحات ابال درابرهی بردهداری در اسالم ،اوالً منیتوان گفت اسالم تنها یک طریق را برای بردهگریی ابز گذاشته (به شش طریق ذکر شده در ابال مراجعه شود)؛ اثنیاً منیتوان پذیرفت آن یک طریق مورد ادعا روشی عقلپسند و موجه است؛ اثلثاً منیتوان قبول کرد که اب این روش اسالم ابب الغای بردگی را گشوده است. پس ،آنچه در قرآن راجع به بردهداری آمده ،مثال نقضی است برای آنچه معرفت اعجاز تشریعی قرآن میانمد و سعی میکند از طریق مرتقی نشان دادن احکام قرآن ،آن را اثبت کند. ***
نتیجه :گفته شد که در مرحلهی پیشاپذیرش دین که حبث از اعجاز در این مرحله اجنام
میگرید ،تنها مالک معترب برای تشخیص ترقی و عدم ترقی آموزهها ،عقل است .طبق این مالک ،مواردی که بهعنوان اعجاز تشریعی قرآن ارائه میشود ،هیچکدام بهشکلی مرتقی نیست که بتوان آن را معجزه دانست .از طرف دیگر ،برخی قواننی مطرحشده در قرآن ،مثل احکام خانواده و به رمسیت شناخنت بردهداری ،مواردی هستند که نشان میدهند قرآن از جهت تشریعی معجزه نیست.
اعجاز عددی اگر نقدهای وارده بر اعجاز بیانی ،تشریعی ،غیبی و درواقع معجزاتی که همعصران پیامرب اسالم (ص) تواانیی درک آن را داشتند ،وارد بوده و اعجاز قرآن از این جهات منتفی ابشد ،اساساً وجود اعجاز علمی و عددی قرآن که خماطبش مردمانی در صدها سال بعد از بعثت پیامرب (ص) هستند انحمتمل به نظر میرسد؛ زیرا اگر بنا بر اعجاز بود ،اعجازی که معاصرین پیامرب (ص) تواانیی درک آن را داشته و به این واسطه به پیامرب (ص) امیان بیاورند ،دارای اولویت میبود و فهم این مسئله دشوار است که خداوند معاصرین پیامرب (ص) را بدون ارائهی معجزه به اسالم دعوت کرده ،اما معجزاتی را در سطور قرآن جای داده ابشد ات آیندگان اب کشف آن حقانیت پیامرب اسالم (ص) را بپذیرند. البته من چننی منیاندیشم که اگر نظم ویژهای در قرآن کشف شود منیتواند نشاندهندهی حقانیت قرآن ابشد ،چنانکه برخی گفتهاند« :انتظار اعجاز عددی از قرآن ،توقعی انجباست و منیتوان پذیرفت که خدای متعال اب بندگان خود از طریقی عوامفریبانه سخن گفته ابشد 1».حرف من در نقد اعجاز علمی و عددی صرفاً آن است که اینکه خداوند معجزهای در حد فهم معاصرین پیامرب (ص) نفرستد ،آنگاه اعجازی فراهم کند که قرنها بعد فهمیده شود« ،انحمتمل» است؛ وگرنه منطقاً ممکن است به دلیلی که فراتر از فهم ماست ،خداوند صالح دانسته ابشد که اینگونه رفتار کند .ضمن اینکه اگر آنچه بهعنوان معجزهی عددی قرآن معرفی میشود ،از حدی 1منصور هپلوان و سعید شفیعی« .ارزایبی و نقد نظریهی اعجاز عددی قرآن کرمی» .ص .57
/ 354اعجاز عددی
شگفتآورتر ابشد ،حتی ابوجود مالحظهی فوق نیز میتوانیم اعجاز عددی قرآن را بپذیرمی .مثالً اگر خداوند در قرآن اعجازی میکرد که تعداد متامی حروف و کلمات و آایت مضرب عدد بزرگی (مثالً 97ای 133ای )...میبود و ای تعداد هر حرف مضربی از عدد اجبد آن حرف بود ،آنگاه بهواسطهی اینکه این پدیده بسیار شگفتآور است، میتوانستیم بپذیرمی که معجزهای صورت گرفته است .اما معجزات عدد ِی اتکنون نسبت دادهشده به قرآن به این سطح از شگفتآوری منیرسند .البته اساساً «در عمل» منی توان پذیرفت که معجزهی عددی در سطح حروف وجود داشته ابشد؛ زیرا حتی امروزه قرائتها و رسماخل های خمتلفی از قرآن وجود دارد و تعداد حروف در این قرائتها و رسماخل ها متفاوت است .مهچننی درابرهی تعداد آایت و برخی مسائل دیگ ِر قرآن در میان مسلمنی اختالفنظر وجود دارد .به تعبریی ،وقتی بر سر مادهی خام اعجاز عددی 1 توافقی وجود ندارد ،منیتوان ادعای وجود چننی اَشکالی از اعجاز را پذیرفت. مهچننی من اب نقد زیر از عباس یزدانی موافق نیستم که اعجاز عددی را به صورت بنیادین غریقابلپذیرش میداند .وی مینویسد: «برفرض که چننی تناسب و توازنهایی در حدی از کثرت ابشند که اتفاقی بودن این آمار و ارقام عاداتً حمال ابشد ،ابز غری بشری بودن قرآن را منیتوان نتیجه گرفت .زیرا عقالً و عاداتً حمال نیست ،کسی کتابی تدوین کند و درعنیحال چننی معادالتی را در آن بگنجاند.
1برای مثال« ،بسام جرار تعداد حرف "اتء" را در سورهی نوح 34عدد مشارش کرده است .این عدد مطابق اب قرائت حفص در واژهی "خطیئاهتم" صحیح است ،اما در قرائت ابو عمرو به شکل "خطاایهم" خوانده شده و تعداد حروف اتء 33عدد خواهد بود( ».مهان .ص )64
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 355 /
چنانکه نوابغی پیدا میشوند و کتابهایی مینویسند که اینگونه هنرمنائیها در آن به چشم میخورد .در بعضی موزهها تفسریی از قرآن جمید مشاهده منودم که متام آن بینقطه بود .ای بعضی خطاطها قرآنی نوشتهاند که نظمی شگفتانگیز در میان حروف اول خطوط آن تعبیه شده است و این امر هنر و نبوغ نویسنده و خطاط را میرساند نه 1 چیزی بیشرت را». یزدانی در این نقد مطلبی را حلاظ نکرده است؛ آن هم اینکه آن مفسر و خطاط وقتی کار اعجابآور خود را اجنام دادهاند ،آن را به دیگران عرضه کردهاند که این نشان از قصد آنها بر اجنام چنان کاری است .اما پیامرب اسالم (ص) که آورنده قرآن است، هرگز اشارهای به وجود تناسبات رایضی در منت قرآن نکرده .اگر او پیامربی دروغنی میبود و این نظمها (برفرض وجود آنها) در کتابش تعبیه شده بود ،میابیست به حنوی وجود آنها را بیان کند ات دیگران این امر را نشان حقانیت او بدانند؛ اما وی چننی نکرد .ازاینجهت ،شاید صرف وجود نظم عددی در یک کتاب نشان اعجاز نباشد، ولی اینکه این نظم قرنها بعد توس کسانی غری از آورندهی کتاب کشف شود ،می تواند نشان از اعجاز داشته ابشد. در هرصورت ،اب وجود اینکه امکان وقوع اعجاز عددی را منتفی منیدامن ،فکر میکنم منونههایی که بهعنوان اعجاز عددی قرآن مطرح شده ،ضعیفتر از آن هستند
1عباس یزدانی« .اعجاز عددی و نظم رایضی قرآن» .ص .78
/ 356اعجاز عددی
که بتوانند احتمال وقوع معجزه را در ذهن ما شکل دهند .در اینجا ،بیآنکه خود حتقیق مستقلی دراینابره اجنام داده ابشم ،برای تکمیل حبث اعجاز قرآن به نقلقول از دو مقاله که توس افراد مسلمان در نقد اعجاز عددی نوشته شده ،اکتفا خواهم کرد. زیرا در شرای موجود بودن چننی حتقیقاتی ،اجنام حتقیقی مستقل دوابرهکاری است. مقالهی خنست« ،اعجاز عددی و نظم رایضی قرآن» نوشتهی عباس یزدانی و مقالهی دوم «ارزایبی و نقد نظریهی اعجاز عددی قرآن کرمی» به نویسندگی منصور هپلوان و سعید شفیعی است. * اگرچه توجه به اعجاز عددی قرآن امری بیسابقه در میان مسلمنی نیست و میتوان رد این اندیشه را ات آرای جاللالدین سیوطی (قرن نه و ده هجری) دنبال کرد ،1رهور چشمگری آن در قرن بیستم و اب کارهای رشاد خلیفه اتفاق افتاد .رشاد خلیفه نویسندهی مصری ساکن آمریکا بود که پژوهشهایش را بهوسیلهی کامپیوتر اجنام داد .یکی از مدعیات اصلی وی این بود که عدد - 19که تعداد حروف «بسم هللا الرمحن الرحیم» است -کلیدی است که اب آن میتوان اعجاز قرآن را نشان داد .مهچننی او مدعی شد که رمز حروف مقطعهی ابتدای برخی از سورهها را کشف کرده است .عباس یزدانی درابره پخش شدن خرب دستآوردهای خلیفه چننی مینویسد: «اب اعالن این خرب و پخش آن توس رسانههای گروهی و جرائد آن روز ،این موضوع بهگونهای غریمنتظره در مههجا صدا منود و موجی از شادی و شعف در میان مسلماانن برانگیخت .راقم این سطور نیز آن
1مهان .ص .63
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 357 /
روز ازمجله کسانی بود که از خوشحالی در پوست خود منیگنجید و میپنداشت که مسلمنی سنگری بسیار قوی در برابر ملحدین 1 گشودهاند». اما مهنی نویسنده بعدها در مقالهی فوقالذکر نشان میدهد که آمارگرییهای خلیفه ات چه حد اندرست و بعضاً اب استانداردهای دوگانه بوده است .در زیر به جهت رعایت اختصار ،برای نشان دادن اشکاالت کار خلیفه چند نقد از نقدهای یزدانی را عیناً میآورم: «گفتیم رشاد خلیفه در مورد حروف مقطعه ،به این نتیجه رسید که مهواره معدل توارد و تکرار حروف مقطعه در سورهای خاص بر معدل توارد و تکرار حروف دیگر تفوق دارد .چنانکه در سوره ق حرف "ق" معدلی ابالتر از سایر حروف در این سوره و سایر سورههای قرآن دارد و ای حرف "ن" در سوره "ن و القلم" بزرگترین رقم نسبی را در 113 سوره قرآن دارد. اگر آمارها اب موارد نقض روبرو منیشد ،شاید ما هم اب ایشان و سایر پریوان تئوری نظم رایضی قرآن همعقیده میشدمیّ ،اما علیرغم خواست قلبی ما و ایشان اب استثناهای فراوانی روبرو میشومی .برای مثال تعداد
1مهان .ص .62
/ 358اعجاز عددی
تکرار حرف "ق" در سورههای الشمس و القیامه و الفلق ،در حدی است که معدل تکرار آن از معدل تکرار "ق" [در سورهی ق] بیشرت میشود و ای در مورد سورهی طه اب پنج استثناء مواجه میشومی :سوره حج ،نور ،فتح ،جمادله و توبه .ای در مورد سوره "یس" نتیجه کامالً معکوس است؛ یعنی ایء و سنی کمرتین تکرار را به خود اختصاص دادهاند .نیز در مورد حرف "ن" میبینیم تکرار آن در سورهی حجر بیشرت از تکرار آن در سورهی "ن و القلم" میابشد .اینجاست که آقای رشاد خلیفه به توجیه رو آورده و مطالبی به هم میابفتد که هیچ معقول به نظر منیآید .مثالً در مورد سورهی یس و اینکه چرا نتیجه کامالً معکوس است ،میگوید :چون "یس" برخالف بقیهی حروف مقطعه برعکس ترتیب حروف الفبایی است ،پس نتیجه نیز ابید معکوس و وارونه ابشد .ای اگر معدل تکرار حرف "ص" در سورهی اعراف از معدل تکرار آن در بعضی سورهها ،مثل سورهی والعصر کمرت است ابید چهار حرف "املص" را که در اول سورهی اعراف آمده است ،اب هم در نظر بگریمی و معدل جمموعهی این چهار حرف را اب معدل جمموعهی آنها در دیگر سورهها بسنجیم!! و ای برای اپسخ به استثناء سورهی حجر میگوید :سورهی حجر اب "الر" شروع شده است و ما ابید مههی سورههایی را که اب "الر" شروع میشود در حکم یک سوره قرار دهیم .و در مورد استثناء شدن 5سورهی فوقالذکر میگوید :این
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 359 /
5سوره مدنی هستند و چون سورهی طه مکی است ابید آن را اب دیگر 1 سورههای مکی مقایسه کنیم». «[ادعای دیگر این است که] مجلهی بسم هللا الرمحن الرحیم که اولنی آیهی قرآن است ،دارای 19حرف است .تکتک کلمات این مجله به تعدادی قابلتقسیم بر عدد 19در قرآن به کار رفته است .چنانکه در کل قرآن 19مرتبه بسم هللا آمده است .تعداد کلمهی هللا 2698
مرتبه ،رمحن 57مرتبه ،رحیم 114مرتبه که مهه مضرب صحیح عدد 19میابشند .از این 4آمار فق رقم 57صحیح است ،آن هم مشروط بر اینکه "الرمحن" را در بسم هللا سوره محد بهحساب آورده و در بقیه بسم هللاهای قرآن بهحساب نیاورمی؛ مگر آنکه متوسل به مهان توجیهات ابرده شومی .برای مثال ،برای آنکه آمار "هللا" به نصاب موردنظر برسد" ،ابهلل" و "اتهلل" و "َِّّلل" و "فاهلل" را ابید حساب بیاورمی، اما "اللهم" را از حساب خارج کنیم .و ای کلمهی "اسم" در قرآن 22 مرتبه آمده است و اگر منظور ایشان "ابسم" ابشد فق 7مرتبه تکرار 2 شده است».
1مهان .ص .65 2مهان.
/ 360اعجاز عددی
«[ادعای دیگر این است که] سورهی علق مطابق مشارش کامپیوتری 285حرف است یعنی .19×15ابز کنرتل کردمی اب قرآنهای به خ عثمان طه به این رقم منیرسد و اب قرآنهای رسماخل ایرانی از این رقم 1 جتاوز میکند». «[ادعای دیگر این است که] در هر یک از 29سورهای که در افتتاح آن حروف مقطعه آمده است ،جمموع تعداد آن حرف ای حروف دقیقاً و بدون استثناء ضریب 19میابشد .این ادعا نیز متام نیست .برای مثال حرف "نون" در سوره ن و القلم 131مرتبه آمده است ،نه 133 مرتبه ات مضرب 19ابشد .جالب است بدانید که ایشان ابآنکه أتکید میکند که مههجا رسماخل عثمان طه مالک و معیار است ،سورهی ن و القلم را در کتاب خود کلیشه کرده و آغاز آن را حتریف منوده است. یعنی بهجای آنکه حرف اول را بهصورت "ن" بنویسد بهصورت "نون" نوشته است ات یک نون اضافه بیاید و بعد یک نون دیگر از بسم هللا آغاز سوره وام گرفته است و بهاینترتیب کسری نون را جربان منوده و به 2 عدد 133رسیده است». هپلوان و شفیعی نیز درابرهی خلیفه مینویسند:
1مهان .ص .66 2مهان .ص .65 2مهان .ص .66
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 361 /
«رشاد خلیفه میگوید :واژهی "قرآن" 57مرتبه در قرآن کرمی تکرار شده است (= 19ضربدر .)3روشن نیست وی این عدد را چگونه به دست آورده است؛ زیرا این واژه در حالتهای خمتلف مرفوع ،منصوب و جمرور ،و معرفه و نکره ،جمموعاً 70ابر در قرآن کرمی به کار رفته است .و ما هرچه تالش کردمی در یک ای چند حالت به عدد 57دست 1 بیابیم ،موفق نشدمی». «رشاد خلیفه معتقد است که جمموع آایت در قرآن 6346آیه است که میشود 19ضربدر 334؛ اما میدانیم که تعداد آایت قرآن در هیچیک از ارقامی که متخصصان علوم قرآنی آوردهاند ،این عدد نیست .ابوعمرو دانی این اعداد را ذکر کرده،6214 ،6204 : 6236 ،6225 ،6219که عدد اخری منسوب به امریاملؤمننی علی (ع) و از مهه مشهورتر است .خلیفه برای رسیدن به عدد دخلواه خود، میگوید 6234 :آیه مشارهگذاری شده است و 112آیه (بسم هللا) مشارهگذاری نشده است ،که جمموع آنها میشود .112+6234=6346میبینیم که چگونه مههچیز را برای رسیدن به هدف خود ،توجیه میکند .وی میافزاید :سورهی ( 96علق) که از نظر ترتیب زمانی اولنی سوره است ،دارای 19آیه است .شگفت آن
1منصور هپلوان و سعید شفیعی« .ارزایبی و نقد نظریهی اعجاز عددی قرآن کرمی» .ص .65
/ 362اعجاز عددی
است که در مشارش جمموع آایت قرآن" ،بسم هللا" اول سورهها را منظور کرد ات به عدد دخلواه برسد ،اما در اینجا "بسم هللا" را به مشار 1 منیآورد». عالوه بر رشاد خلیفه ،افراد دیگری نیز برای نشان دادن اعجاز عددی قرآن تالش کردهاند .ازمجله عدانن رفاعی .یزدانی درابره او مینویسد: «یکی دیگر از رهروان راه آقای رشاد خلیفه ،آقای مهندس عدانن رفاعی میابشد .ایشان نیز اب هتیه آمارهایی از کلمات قرآن کتابی أتلیف
کردهاند به انم املعجزه .به خبشی از مطالب آن توجه فرمایید:
کلمهی یوم بهصورت مفرد 365مرتبه در قرآن آمده است. کلمهی شهر بهصورت مفرد 12مرتبه در قرآن آمده است. کلمهی جهنم در قرآن 77ابر و کلمهی جنات و مشتقات آن نیز 77مرتبه تکرار شده است. کلمهی رجل و کلمهی امرأه هرکدام 24مرتبه. کلمهی احلیاة و کلمهی املوت اب مشتقات آنها هرکدام 145مرتبه. کلمهی املالئکة و کلمهی الشیطان هرکدام 68مرتبه. کلمهی املالئکة و مشتقات آن 88مرتبه کلمهی الشیطان و مشتقات آن نیز 88مرتبه.
1مهان .ص .67
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 363 /
کلمهی یفسد و مشتقات آن نظری کلمهی ینفع و مشتقات آن هرکدام 50مرتبه. کلمهی الرغبة و مشتقات آن اب کلمهی الرهبة و مشتقات آن هرکدام 8مرتبه. کلمهی مصیبة و مشتقات آن اب کلمهی الشکر و مشتقات آن هرکدام 75مرتبه. کلمهی شک و کلمهی رن هرکدام 15مرتبه. کلمهی هلک و مشتقات آن اب کلمهی جناه و مشتقات آن هرکدام 66 مرتبه. کلمهی النور 24مرتبه کلمهی ارلم و مشتقات آن نیز 24مرتبه. کلمهی الدنیا و کلمهی اآلخرة هرکدام 115مرتبه. کلمهی ثقلت و مشتقات آن اب کلمهی خفّت و مشتقات آن هر دام 17مرتبه. الذل و مشتقات آن هرکدام 21 کلمهی العزّ و مشتقات آن اب کلمهی ّ مرتبه. کلمهی قبل و قبلک اب کلمهی بعد و بعدک هرکدام 149مرتبه. جمموع اقسمتم و اقسموا معادل تعداد اقسم یعنی 8مرتبه. کلمهی قالوا معادل کلمهی قل 332مرتبه. کلمهی قلتم و اقول هرکدام 9مرتبه. کلمهی تقولون و نقول هرکدام 11مرتبه.
/ 364اعجاز عددی
جمموع دو کلمهی تقولوا و تقولون معادل کلمهی قلنا یعنی 27مرتبه. کلمهی الربّ 12مرتبه که اگر اب کلمهی یبسا که هممعنای اوست مجع شود 13مرتبه میشود.کلمهی البحر نیز 32مرتبه .جمموع آنها 32+13=45بنابراین
13 45
خشکی و
32 45
آب که این نسبت دقیقاً اب
واقعیت خارجی مهاهنگ است. بسیاری از این آمارها در مقام حماسبه درست نیست و برفرض صحت نیازمند توجیهات و تکلّفات فراوانی است .مثالً ایشان برای آنکه در مشارش "یوم" به عدد 365برسد گفته است ابید "یوم" را بهصورت مفرد در نظر بگریمی .زیرا اگر "اایم" و "یومنی" را بهحساب آورمی ،به عدد مطلوب منیرسیمّ .اما ابز هم منظور ایشان أتمنی منیشود .زیرا "یومئذ" و "یومکم" و "یومهم" نیز ابید از لیست ما خارج شوند درحالیکه اینها هم مفردند .اگر منظور ایشان از مفرد این است که به "یوم" هیچ حرفی متصل نباشد ،در آن صورت "ابلیوم" و "لیوم" و "فالیوم" را نیز ابید از لیست خارج کنیم که آمار ما از 365بسیار کمرت خواهد شد .خالصه ،ایشان برای نیل به عدد 365از هیچ تربعی میتوان در اسلوب منطقی پریوی نکردهاند و اب این گزینشهای ّ اکثر واژگان کتب ،نظم رایضی پیدا منود. ایشان در مواردی که آمارش به حدنصاب منیرسد ،به دنبال مشتقات آن واژهی خاص رفته و میکوشد اب اضافه کردن مشتقات نصاب الزم را هتیه کند و این سؤال بیجواب میماند که چرا در بعضی موارد ابید مشتقات را بهحساب آورمی و در بعضی موارد فق به آمار مفرد آن
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 365 /
واژه بسنده کنیم؟ و عجیبتر اینکه ایشان در بعضی واژهها ،مثل :جهنم ضم مشتقات و جنات میگوید ،در یکی بهصورت مفرد و در دیگری اب ّ ابید به مطلوب انئل شد. در جای دیگر ایشان واژهی "یفسد" و مشتقات آن را مشارش میکند و چون اب تعداد واژهی "یصلح" برابر منیبیند ،سراغ واژهی "ینفع" میرود .درحالیکه برای آشنااین به زابن عربی واضح است که "یفسد" در مقابل "یصلح" میابشد نه "ینفع". در دو واژهی "قبل" و "بعد" وقتی ایشان به حدنصاب الزم منیرسد، میگوید :قبلک و بعدک را هم به لیست خود ابید اضافه کنیم .دیگر اپسخ این سؤال روشن نیست که چرا "قبلکم" ای "قبلنا" و ای "قبلها" را نباید منظور مناییم؟ از مهه عجیب و غریبتر ،حماسبه میزان آب و خشکی کره زمنی است. ایشان وقتی " ّبر" و "حبر" را اب هم مقایسه کرده و به کسر موردنظر دست پیدا منیکند ،به واژهی "یبسا" متوسل میشود و میگوید :اگر آن را نیز که مرادف " ّبر" میابشد ،منظور کنیم تکرار واژهی خشکی 13و تکرار درای 32بوده و دو کسر
13 45
و
32 45
به دست میآید که
خیلی شگفتانگیز و از معجزات قرآن است .ابید به ایشان گفت، چگونه است که ابید "یبسا" را که مرادف " ّبر" میابشد ،در مشارش دخالت دهیم ،ولی کلمهی "میّ" را که مرادف "حبر" است دخالت
/ 366اعجاز عددی
ندهیم؟ وانگهی نسبت آب و خشکی کره زمنی مهیشه نسبت اثبتی 1 نیست دو هزار سال پیش اب امروز بسیار فرق داشته». شخص بعدی که در اینجا بررسی آراء او را میآورم ،عبدالرزاق نوفل است .وی در زمینهی تناسب واژگان مدعی اعجاز عددی قرآن است .برای مثال وی معتقد است عدد برخی از واژگان قرآن ازاینقرار است: «لفظ ابلیس و استعاذة از ابلیس هرکدام 11مرتبه. لفظ مصیبت و مشتقات آن و لفظ شکر و مشتقات آن هرکدام 75مرتبه. لفظ اسراف و مشتقات آن اب لفظ سرعة و مشتقات آن هرکدام 23مرتبه. لفظ سلطان و مشتقات آن اب لفظ نفاق و مشتقات آن هرکدام 37مرتبه. لفظ حرب و مشتقات آن اب لفظ اَسری و مشتقات آن هرکدام 6مرتبه. لفظ سیئات و لفظ صاحلات 180مرتبه. لفظ نفع و لفظ الرسل 50مرتبه. لفظ الناس و لفظ الرسل 368مرتبه. لفظ االسباط و لفظ احلواریون 5مرتبه. لفظ ضاللة و مشتقات آن 191مرتبه و لفظ آایت دو برابر آن 382 مرتبه. لفظ ضیق و مشتقات آن و لفظ طمأنینه و مشتقان آن هرکدام 13مرتبه. لفظ دین و مشتقات آن اب لفظ مساجد و مشتقات آن هرکدام 92مرتبه.
1عباس یزدانی« .اعجاز عددی و نظم رایضی قرآن» .ص .68
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 367 /
لفظ عجب اب مشتقات آن و لفظ غرور و مشتقات آن هرکدام 27مرتبه. لفظ تالوت اب مههی مشتقات آن به تعداد لفظ صاحلات 62مرتبه. لفظ سالم و طیبات اب مشتقات آنها هرکدام 50مرتبه. لفظ احسان و مههی مشتقات آن اب لفظ خریات و مههی مشتقات آن رویهمرفته 382مرتبه به تعداد لفظ آایت و مشتقات آن. 1 لفظ رکوع و لفظ قنوت اب احتساب مشتقات آنها هرکدام 13مرتبه». یزدانی بر کار نوفل چننی اشکال میکند: «اشکال وارد بر ایشان نیز این است که بسیاری از این ارقام خوشبینانه است .یعنی وقتی بهدقت به مشارش مینشینیم به ارقام ایشان منیرسیم... اشکال دیگر این است که در بعضی واژهها ،ارتباط مفهومی روشن بنی دو واژه وجود ندارد مثالً بنی مصیبت و شکر چه ارتباطی هست؟ آای در برابر مصیبت ابید "صرب" منود و ای ابید "شکر" کرد؟ مگر قرآن ِ 2 ِ ك ِم ْن َع ْزِم ْاألمور ك إِ َّن ذل َ اصِ ْرب َعلى ما أَصابَ َ منیفرمایدَ :و ْ بهاحتمال قوی آقای عبدالرزاق نوفل وقتی دیدند تعداد واژهی "صرب" و مشتاقت آن ( )103اب تعداد واژهی "مصیبت" مساوی نیست ،سراغ 1مهان .ص .74 « 2و در برابر آنچه (از مشكالت) كه به تو مىرسد ،شكیبا ابش؛ كه این [حاكى] از تصمیم استوار (مشا در) كارهاست( ».لقمان)17 :
/ 368اعجاز عددی
واژهی "شکر" رفتهاند .واژهی "شکر" را هم نباید در ردیف "مصیبت" قرار داد .زیرا از منظر قرآن "شکر" مهواره اب زایدت و افزایش توأم است. ایشان حتماً سراغ واژهی "زایدة" و دیگر مشتقات آن رفتهاند و چون تعداد ( )62آن را کمرت از تعداد واژهی "شکر" دیدهاند شکر را معادل اب "مصیبت" قرار دادهاند. مورد دیگر واژهی اسباط و حواریون است .اسباط دوازده قبیله از بنی اسرائیل بوده که هر یک از نسل یکی از فرزندان یعقوباند و حواریون انم ایران خاص حضرت مسیحاند که مسیحیان آنها را دوازده تن دانند. اگر تعداد تکرار هرکدام در قرآن دوازده مرتبه بود ،جا داشت ایشان بگویند ،پس تعداد اسباط و حواریون نیز دوازده میابشند که در جواب به ایشان میگفتیم ،نیاز به این تکلف نیست چون خود قرآن اسباط را َسباطاً أ َمماً… 1بههرحال دوازده قبیله میداند و قَطَّ ْعناهم اثْنَ َ ْيت َع ْشَرةَ أ ْ روشن نیست از تکرار پنجگانه این دو واژه ایشان ،چه نتیجهای میخواهند بگریند. مورد دیگر واژهی "اسراف" و "سرعت" است که روشن نیست تکرار 23مرتبهای این دو واژه چه چیزی را اثبات میکند؟ آای نویسنده میخواهد بگوید اسراف توأم اب سرعت است؟ ای نباید اب سرعت اسراف کرد و ای اسراف موجب انبودی سریع است و ای مسرف اب سریع العقاب طرف خواهد بود؟ دو احتمال اول معقول نیست و دو احتمال «1و آانن را به دوازده (قبیله از) فرزندان (یعقوب كه هر یك )،امىت بودند تقسیم كردمی( ».اعراف: )160
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 369 /
دوم میطلبد ات اسراف را اب واژهی "عقاب" و "هالکت" بسنجیم ،نه اب واژهی "سرعت ".ابز ارتباط "سالم" و "طیبات" " -تالوت" و "صاحلات" " -دین" و "مساجد" روشن نیست و انچارمی از پیش خود 1 چیزی به هم ببافیم». هپلوان و شفیعی نیز درابرهی آراء نوفل مینویسند: «بهروشنی معلوم نیست این قرآنپژوه مصری پژوهشهای خود را درابرهی تناسب الفاظ قرآن بر چه مبنایی سامان داده است ...گاه چننی روابطی میان الفاظ وجود ندارد و گاه آمار ارائهشده صحیح نیست. سومنی دو واژهای که وی ...بررسی میکند ،واژههای "حیات" و "موت" است که عبدالرزاق معتقد است این دو واژه و مشتقات آنها بهطور برابر و هرکدام 145ابر در قرآن به کار رفتهاند .این رقم بههیچوجه صحیح نیست ،زیرا واژهی "حیات" و مشتقات آن بیش از 240ابر ،و واژهی "موت" و مشتقات آن 165ابر تکرار شدهاند، یعنی حدود 80مرتبه کمرت از واژهی حیات .بنابراین میکوشد این رقم را توجیه کند و میگوید هرجا "حیات" به حیات زمنی مرتب ابشد،
1عباس یزدانی« .اعجاز عددی و نظم رایضی قرآن» .ص 74و .75
/ 370اعجاز عددی
تکرار آن را بهحساب منیآورمی و هر جا به حیات خلق ارتباط داشت، آن را اب مههی مشتقات آن میآورمی .گزینشی عمل کردن ،از این سخن هویداست. مهچننی "بَ ْعث" را اب "صراط" سنجیده و نتیجه میگرید که هرکدام 45 ابر به کار رفتهاند .اما اوالً روشن نیست چرا این دو واژه را انتخاب کرده و مثالً بعث را اب قیامت ای حشر نسنجیده است؛ و اثنیاً تعداد واژهی "بعث" و مشتقات آن کمرت از 45مرتبه است ،بنابراین نوفل مرتادفهای آن را نیز افزوده است .اما مهنی کار نیز گزینشی است و مثالً فعل "یقوم" را برگزیده که دو ابر به معنای "بعث" به کار رفته، درحالیکه این فعل اب مشتقات آن ابرها به معنای "بعث" به کار رفته 1 و اساساً واژهی "قیامت" از مهنی ریشه است». شخصیت بعدی که به اعجاز عددی قرآن ابور داشته و دراینابره نوشته ،ابو زهرا جندی ،قرآنپژوه شیعهی مصری است .وی معتقد است: «تعداد تکرار واژهی "امام" و مشتقات آن" ،خلیفة" و مشتقات آن، "وصیة" و مشتقات آن" ،شهادة" و مشتقات آن" ،یعصم" و مشتقات آن" ،شیعه" و مشتقات آن" ،اجتبی" و مشتقات آن" ،رهبان" و
1منصور هپلوان و سعید شفیعی« .ارزایبی و نقد نظریهی اعجاز عددی قرآن کرمی» .ص 68و .69
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 371 /
مشتقات آن" ،جنم" بهصورت مفرد و مجع مهه ،عدد 12میابشد و 1 این دلیل حقانیت پریوان ائمهی اثناعشر میابشد». هپلوان و شفیعی در نقد او مینویسند: «اگر این دیدگاه را اب دقت بیشرتی بررسی کنیم ،درمیایبیم آایتی که در آنها کلمهی "امام" (بهصورت مفرد و مجع :ائمه) آمده 12 ،آیه است؛ نویسنده در اینجا تنها واژهی امام و مجع آن را موردنظر قرار داده و دیگر کلمات از این ریشه (مانند ا ّمهَ ،أمم و )...بررسی نشدهاند؛ حالآنکه در مورد واژهی «شیعه» مههی کلمات همریشه را معیار قرار داده است .آایتی که کلمهی "شیعه" و مشتقات آن در آنها آمده، 12آیه است ولی اب احتساب إِ َّن الَّذین ِحیبُّو َن أَ ْن تَشیع الْ ِ فاح َشة ِيف َ َ َّ َلیم ِيف ُّ اَّلل یَ ْعلَم َو أَنْت ْم ال الدنْیا َو ْاآل ِخَرةِ َو َّ ذین َآمنوا َهل ْم َع ٌ ذاب أ ٌ ال َ تَ ْعلَمو َن 2که این فعل به معنای "شایع شدن" است. در مورد "خلیفه" و مشتقات آن ،چون به عددی بسیار بیشرت از نصاب الزم رسیده است ،مینویسد" :ورد لفظ خلیفة و مشتقاهتا من االمساء فی حالة املدح 12 ،مرة" [یعنی :واژهی خلیفه و مشتقات امسی آن در 1عباس یزدانی« .اعجاز عددی و نظم رایضی قرآن» .ص .77 « 2در حقیقت كساىن كه دوست دارند كه زشتكارى در میان كساىن كه امیان آوردند ،گسرتشى آشكار ایبد ،براى آانن در دنیا و آخرت عذاىب دردانك است؛ و خدا مىداند و مشا منىدانید( ».نور)19 :
/ 372اعجاز عددی
حالت مدح 12مرتبه آمده است ].چنانکه مشهود است ،قید "در حال مدح" نوعی گزینش است ،چراکه واژهی "امام" را اب مههی معانی 1 مدح و ذم معیار قرار داده است». * موارد ابال از کارهای ابورمندان به اعجاز عددی قرآن و نقد آنها که در اینجا مطرح شد ،صرفاً جهت ارائهی منونه و تکمیل حبث اعجاز بود .برای حبث بیشرت در این مورد میتوانید به دو مقالهی مرجع این خبش (از یزدانی ،و هپلوان و شفیعی) و سایر منابع مراجعه کنید .البته نشان دادن ابطل بودن یک استدالل منطقاً به معنای کاذب بودن نتیجهی آن نیست .به مهنی خاطر ،نشان دادن اندرست بودن شیوهی کار مدعیان اعجاز عددی ،به معنای آن نیست که قرآن از اعجاز عددی خالی است .اما بههرحال، به نظر میرسد که هنوز کسی نتوانسته شواهد به قدر کافی قدرمتندی برای وجود اعجاز عددی در قرآن ارائه کند؛ شواهدی که بتوانند ما را نسبت به وجود چننی اعجازی در قرآن قانع کنند.
1منصور هپلوان و سعید شفیعی« .ارزایبی و نقد نظریهی اعجاز عددی قرآن کرمی» .ص .70
مؤخره فکر میکنم مطالب این کتاب توانسته ابشد نشان دهد که اهم مدعیات انرر بر اعجاز قرآن قابلپذیرش نیست .اما چند سؤال اساسی ابقی میماند: -1آای بهصورت اجیابی میتوان نشان داد که قرآن از هیچ جهت معجزه نیست؟ -2آای پیامرب اسالم (ص) معجزات دیگری داشته؟ -3آای اساساً برای امیان به پیامرب اسالم (ص) ،و بهطورکلی پیامربان ،وجود معجزه ضروری است؟ بررسی پرسش اول :در این کتاب سعی کردم نشان دهم که اعجاز قرآن از جهاتی که عموماً ذکر میگردد ،اثبت شده نیست .این یک رویکرد سلبی به مسئلهی اعجاز قرآن است .البته به طور خاص در مورد اعجاز بیانی و اعجاز تشریعی ،اب رویکردی اجیابی دالیلی را ذکر کردم که به گمامن نشان میدهند که قرآن فاقد اعجاز بیانی و تشریعی است .اما پرسش اینجاست که آای میتوان به حنو اجیابی نشان داد که قرآن در هیچیک از جهات مذکور در این کتاب معجزه نیست؟ ای آای اساساً به حنو کلیتر میتوان گفت که قرآن از هیچ جهتی ،چه آن جهت ات کنون بیان شده ای بیان نشده ابشد ،معجزه نیست؟ در منطق گفته میشود «رد دلیل ،رد مدعا منیکند ».مثالً اگر من استدالل کنم که بر اساس شواهد الف و ب در کرات دیگر حیات وجود دارد ،آنگاه اگر مشا نشان دهید که شواهد الف و ب برای اثبات این ادعا کافی نیست ،حداکثر توانستهاید «دلیل» من برای وجود حیات در کرات دیگر را رد کنید ،نه اصل «مدعا» را که میگوید در
/ 374موخره
کرات دیگر حیات وجود دارد .بهاینترتیب ،اگرچه مشا نشان دادهاید که استدالل من برای وجود حیات در کرات دیگر اندرست است ،مهچنان ممکن است در کرات دیگر حیات وجود داشته ابشد. آای در مورد اعجاز قرآن نیز وضع از مهنی قرار است؟ یعنی آای ابید گفت صرف نشان دادن پذیرفتنی نبودن وجوه مشهور اعجاز قرآن ،به معنای انکار اعجاز قرآن به حنو عام نیست؟ از نظر من ،گرچه بهواسطهی قانون «رد دلیل ،رد مدعا منیکند» به صرف نشان دادن معجزه نبودن قرآن در وجوه مشهور ،منطقاً منیتوان گفت قرآن معجزه نیست ،اما اب در نظر داشت احتماالت ،عمالً اعجاز قرآن منتفی خواهد بود .زیرا قرآن (ای هر امر دیگری) تنها در صورتی معجزه است که خماطبانش بدانند از چه جهتی آنها را از مهاوردی عاجز میکند .اگر خماطب نداند که قرآن از چه جهتی او را از مهاوردی عاجز میکند ،درواقع اصالً نتوانسته بفهمد که قرآن امری عاجزکننده است ای خری ،و آنچه عاجزکنندگیاش کشف نشود ،منیتواند معجزه ابشد .هرگاه این عقیده را اب این نظر در کنار هم قرار دهیم که ارائهی معجزه به خماطبان اولیهی پیامرب اسالم (ص) نسبت به ارائهی معجزه به آیندگان اولویت دارد -اب فرض ابطال وجوه اتکنون بیانشده برای اعجاز قرآن -ابید پذیرفت که وجه صحیحی از اعجاز قرآن در آینده نیز کشف خنواهد شد .اب این وصف ،اگر کسی وجوه شناختهشده برای اعجاز قرآن را بررسی کرده و نشان دهد که هیچکدام از این وجوه -الاقل آنگونه که اتکنون بیان شده -عاجزکننده نیستند ،آنگاه توانسته عدم اعجاز قرآن را به حنو عام نشان دهد. اما فرض کنید کسی توانسته ابشد از طریقی غری از ابور به اعجاز قرآن به اسالم امیان آورد .در چننی شرایطی ،فرد اب آایت حتدی مواجه شده ،دچار چالش میشود؛
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 375 /
زیرا حتدی ،هنگامی که توس خداوند اجنام شده ابشد بیهوده نبوده ،نشان از شکست مهاوردیها دارد و چننی شکستی میتواند دلیلی بر اعجاز ابشد. در مقدمه سه نظریه را برای تبینی اعجاز قرآن بیان کردم .اول ،متداولترین نظریه که به آن انم «دیدگاه رایج» را دادم و در این کتاب نقد شد .طبق این نظریه وجوهی برای اعجاز قرآن ذکر شده ،از این رهگذر تالش میشود اعجاز قرآن اثبت گردد .دوم «صرفه» ،که در مقدمه مورد نقد قرار گرفت .سوم ،نظریهی «اهبامابوری» که آن را نیز در مقدمه کنار گذاشتم. اگر متام این نظرایت مشکل داشته ابشند ،و ما ابوجود ابور به اسالم نظریهی بدیل دیگری در توضیح اعجاز قرآن نشناسیم ،درواقع منیتوانیم به اعجاز قرآن ابور داشته ابشیم ،و برای پرهیز از چالش آایت حتدی ،انگزیر ابید این آایت را أتویل کنیم .این مسئله زمانی بیشرت قابلتوجه میشود که بر طبق خود آایت قرآن ،میتوان معجزه نبودن قرآن را نتیجه گرفت .یعنی عالوه بر رویکرد سلبی ،به حنو اجیابی هم میتوان نشان داد که قرآن معجزه نیست .سیاق آایت زیر (که پیشتر ذیل عنوان «دالیل نفی اعجاز بیانی قرآن» آورده شد) نشان میدهد که پیامرب (ص) فاقد معجزه بوده است؛ زیرا حمتوای عمومی این آایت چننی است که مشرکان از پیامرب (ص) طلب نشانهی حقانیت ای معجزه میکنند ،اما پیامرب (ص) در هیچکدام از این آایت منیگوید مهنی قرآن معجزه ی من است و بهنوعی نسبت به درخواست آنها سکوت کرده ای مسئله را حواله به جایی دیگر میکند .ذکر جمدد این آایت خالی از فایده نیست:
/ 376موخره
و قالوا لَو ال ن ِزَل علَی ِه آیةٌ ِمن ربِِه قل إِ َّن َّ ِ قادر على أَ ْن ی نَ ِزَل آیةً و ِ لك َّن أَ ْكثََره ْم ال اَّللَ ٌ َ ّ َ َ َ ْ ّ َ ْ َ ْ َّ ْ 1 یَ ْعلَمون «و گفتند" :چرا نشانه (معجزهوارى) از طرف پروردگارش بر او فرو فرستاده منىشود؟!" بگو" :در حقیقت خدا تواانست بر اینكه نشانهاى فرود آورد؛ ولیکن بیشرت آانن منىدانند!"» َ و یَقولو َن لَ ْو ال أنْ ِزَل َعلَْی ِه آیَةٌ ِم ْن َربِِّه فَق ْل إَِّمنَا الْغَْیب ََِّّللِ فَانْتَ ِظروا إِِّين َم َعك ْم ِم َن 2 ِ ین الْمْنتَظر َ «و مىگویند" :چرا نشانه (معجزهوارى) از پروردگارش بر او فرو فرستاده منىشود؟!" پس بگو(" :آنچه از حس) پوشیده ،تنها براى خداست؛ پس منتظر ابشید[ ،چرا] كه من (هم) اب مشا از منتظرامن»". و ی قول الَّذین َك َفروا لَو ال أنْ ِزَل علَی ِه آیةٌ ِمن ربِه إَِّمنا أَنْت مْن ِذر و لِك ِل قَوٍم ٍ هاد َ ْ َ ْ َّ ََ َ ٌَ ّ ْ ْ َ «و كساىن كه كفر ورزیدند ،مىگویند" :چرا نشانه (معجزهآسایی) از طرف پروردگارش بر او فرود نیامده است؟!" (اى پیامرب) تو فق هشداردهندهای؛ و براى هر گروهى رهنماىي است». 3
1انعام.37 : 2یونس.20 : 3رعد.7 :
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 377 /
اَّلل ی ِ ِ ِ ِِ ِ َّ ض ُّل َم ْن یَشاء َو یَ ْهدي إِلَْی ِه ذین َك َفروا لَْو ال أنْ ِزَل َعلَْیه آیَةٌ م ْن َربّه ق ْل إ َّن ََّ َ و یَقول ال َ 1 َانب َم ْن أ َ «و كساىن كه كفر ورزیدند مىگویند" :چرا نشانه (معجزهآسایی) از طرف پروردگارش بر او فرود نیامده است؟!" بگو" :در حقیقت خدا هر كس را (به خاطر اعمالش) خبواهد ،در گمراهى واهند؛ و هر كس را كه ابزگردد ،بهسوی خود راهنماىي مىكند»". و ما منَعنا أَ ْن ن رِسل ِابْآل ِ ایت إِالَّ أَ ْن َك َّذب ِهبا ْاأل ََّولو َن و آتَینا َمثود النَّاقَةَ مب ِ صَرًة فَظَلَموا َ ْ َ ْ َ َ َ ََ ْ َ 2 ِ ِ ِهبا َو ما ن ْرسل ِابْآلایت إِالَّ َختْویفاً «و (هیچچیزی) ما را ابزنداشت از اینكه نشانهها (ى معجزهآسا) را بفرستیم جز اینكه پیشینیان آن [ها] را دروغ انگاشتند؛ و (ازمجله) به َمثود ،ماده شرت دادمی؛ درحالیکه (معجزهاى) روشنیخبش بود ،و [َل از روى كفر] بدان ستم كردند! و نشانهها (ى معجزهآسا) را جز براى ترساندن منىفرستیم». الصح ِ ف ْاألوَل َ و قالوا لَ ْو ال ََيْتینا ِِبیٍَة ِم ْن َربِِّه أَ َو َملْ َأتْهتِِ ْم بَیِّنَة ما ِيف ُّ «و (خمالفان) گفتند" :چرا (پیامرب) نشانهاى (معجزهآسا) از طرف پروردگارش براى ما منىآورد؟!" و (بگو ):آای دلیل روش ِن آنچه در كتابهاى خنستنی بوده ،براى آانن نیامده است؟!» 3
1رعد.27 : 2اسراء.59 : 3طه.133 :
/ 378موخره
الم ب ِل افْرتاه بل هو ِ َضغاث أ ٍ شاعٌر فَ ْلیَأْتِنا ِِبیٍَة َكما أ ْرِس َل ْاأل ََّولون بَ ْل قالوا أ ْ ْ َح َ َ َ ْ َ «بلكه (مشركان) گفتند(" :این قرآن) یك دسته خوابهاى پریشان است؛ بلكه آن را [بهدروغ به خدا] نسبت داده است ،بلكه او شاعر است؛ پس ابید نشانهاى (معجزهآسا) براى ما بیاورد؛ مهانگونه كه پیشینیان (از پیامربان اب معجزه) فرستاده شدند»". 1
البته اگر من در نشان دادن اینکه قرآن معجزه نیست موفق نبوده ابشم ،آنگاه در تقابل میان آایت ابال و آایت حتدی ،میابیست آایت انفی اعجاز را به نفع آایت حتدی أتویل کنیم؛ زیرا منت آایت حتدی صریحتر از آایت فوق هستند .اما اکنون ،اب توجه به آنچه در طول کتاب در رد اعجاز قرآن بیان شد ،به نظر میرسد این آایت حتدی هستند که میابیست أتویل شوند .لذا آایت فوق به حنو اجیابی از قوت کافی برای نشان دادن اینکه قرآن معجزه نیست برخوردارند. بررسی پرسش دوم :در اپسخ به این پرسش که «آای پیامرب (ص) معجزات دیگری داشته؟» سخن را به درازا منیکشم؛ زیرا فکر میکنم آایت فوق برای نشان دادن این امر کافی است .اگر پیامرب (ص) معجزهای داشت ،در اپسخ به مشرکان به آن معجزه اشاره میکرد و چهبسا اصالً مشرکان چننی پرسشهایی را مطرح منیکردند. بررسی پرسش سوم :در پرسش سوم آمد« :آای اساساً برای امیان به پیامرب اسالم (ص)،
و بهطورکلی پیامربان (ع) ،وجود معجزه ضروری است»؟ این شاید مهمترین پرسشی
1انبیاء.5 :
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 379 /
است که میتواند در حاشیهی حتقیق حاضر مطرح شود .پرسشی که شایسته است درابرهی آن أتمل و حتقیق جدی اجنام شود .اما امجاالً میتوان گفت اگر شرط لزوم وجود معجزه برای اثبات حقانیت پیامربان را کنار بگذارمی ،آنگاه راه برای پذیرش اسالم ابز میشود؛ در غری این صورت ،پذیرش اسالم اب مشکل روبرو خواهد بود .در مرحله ی بعدی ،این پرسش پیش روی ما قرار میگرید که آای هر مالکی را که جایگزین شرط معجزه برای پذیرش حقانیت اسالم کنیم ،منیتواند به اداین بزرگ دیگر و حتی برخی آینیهای نورهور بس پیدا کند؟ به عبارتی به نظر میرسد اب کنار گذاشنت شرط اعجاز برای اثبات حقانیت پیامربان ،مهانطور که کار برای پذیرش اسالم آسان میشود ،راه برای پذیرش اداین دیگر که ممکن است قابلمجع اب اسالم نباشند نیز گشوده میگردد. این پرسش جدیتر از آن است که بتوان در چند سطر تکلیف آن را روشن کرد و من هم در اینجا قصد ندارم چننی کاری اجنام دهد .اما عجالتاً میتوان اب استناد به برخی از آایت قرآن نشان داد که پذیرش حقانیت اسالم ،بهمنزلهی طرد اداین بزرگ دیگر و آینیهای نورهور است .قرآن میگوید: احلَ ِّق لِیظْ ِهَره َعلَى ال ِّدی ِن كلِّ ِه َو لَْو َك ِرَه الْم ْش ِركو َن ه َو الَّذي أ َْر َس َل َرسولَه ِاب ْهلدى َو دی ِن ْ « اوست آن خداىي كه پیامرب خود را مهراه اب هدایت و دین راستنی بفرستاد ات او را بر مههی اداین پریوز گرداند ،هرچند مشركان را انخوش آید».
1
1توبه .33 :ایضاً صف.9 :
/ 380موخره
احلَ ِّق لِیظْ ِهَره َعلَى ال ِّدی ِن كلِّ ِه َو َكفى ِاب ََّّللِ َشهیداً ه َو الَّذي أ َْر َس َل َرسولَه ِاب ْهلدى َو دی ِن ْ «اوست كه پیامربش را به هدایت و دین حق فرستاد ات آن دین را بر مههی اداین پریوز گرداند .و خدا شهادت را كاىف است».
1
این دو آیه را میتوان به معنای اولویت اسالم بر سایر اداین پیش از آن دانست و آیهی زیر: ما كا َن حم َّم ٌد أَاب أَح ٍد ِمن ِرجالِكم و ِ نی و كا َن َّ ِ اَّللِ و َ ِِ لك ْن َرس َ َ َ ْ خامتَ النَّبیّ َ َ ول َّ َ ْ َ اَّلل بك ِلّ 2 َش ْي ٍء َعلیماً «حممد پد ِر هیچیک از مردان مشا نیست؛ ولیکن فرستاده خدا و اپاینخبش پیامربان است؛ و خدا به هر چیزى داانست». نشان میدهد که پیامربی از جانب خدا پس از پیامرب اسالم (ص) خنواهد بود و به عبارتی در صورت حقانیت اسالم و قرآن ،دینی پس از اسالم وجود خنواهد داشت.
1فتح.28 : 2احزاب.40 :
منابع قرآن. آخوندی ،مصطفی و حممداین ،مرتضی و کمیلی ،حممدصاحل 1378( .ش).اصطالحات نظامی در فقه اسالمی[ .بیجا] مرکز حتقیقات اسالمی منایندگی ولیفقیه در سپاه. ابن ابیاالصبع ،عبدالعظیم بن عبدالواحد 1368( .ش) .بدیع القرآن .ترمجهی علیمریلوحی .مشهد :آستان قدس رضوی. ابن اثری ،علی بن حممد 1433( .ق) .اسدالغابة فی معرفة الصحابة .بریوت :دار ابنحزم. ابن اببویه ،حممد بن على 1403( .ق) .معاين األخبار .قم :دفرت انتشارات اسالمىوابسته به جامعه مدرسنی حوزه علمیه قم. ابن حجر عسقالنی ،امحد بن علی 1415( .ق) .االصابة فی متیز الصحابة .بریوت:دار الکتب العلمیة. ابن حنبل ،امحد بن حممد 1434( .ق) .مسند االمام امحد بن حنبل .رایض :مکتبةدار السالم. ابن سعد ،حممد بن سعد 1374( .ش) .طبقات الکبری .ترمجهی حممود مهدویدامغانی .هتران :فرهنگ و اندیشه. ابن شعبه حراىن ،حسن بن على 1382( .ش) .حتف العقول .ترمجهی امحد جنىت .هتران: امریکبری. ابن عبدالبر ،یوسف بن عبدالله 1412( .ق) .االستیعاب ىف معرفة األصحاب.بریوت :دار اْلیل. ________ 1414( .ق) .جامع بیان العلم و فضله .رایض :دار ابن اْلوزی.
/ 382منابع
ابن عطیه ،عبداحلق بن غالب 1422( .ق) .احملرر الوجیز فی تفسری الکتاب العزیز.بریوت :دار الکتب العلمیه. ابن کثری ،امساعیل بن عمر 1407( .ق) .البدایة و النهایة .بریوت :دار الفکر.________ 1419( .ق) .تفسری القرآن العظیم .بریوت :دار الكتب العلمیة. ابن ماجه ،حممد بن یزید 1430( .ق) .السنن .دمشق :دار الرسالة العاملیة. ابن منظور ،محمد بن مکرم 1416( .ق) .لسان العرب .بریوت :دار احیاء التراثالعربی. ابن هشام ،عبدامللک بن هشام 1392( .ش) .سریت حممد رسولهللا .ترمجهی مسعودانصاری .هتران :مولی.
ابوالفتوح رازى ،حسنی بن على 1408( .ق) .روض اجلنان و روح اجلنان ىف تفسریالقرآن .مشهد :آستان قدس رضوى. ابوداود ،سلیمان بن اشعث 1419( .ق) .کتاب السنن .بریوت :موسسة الراین. ابوزهره ،حممد 1379( .ش) .معجزهی بزرگ :پژوهشی در علوم قرآنی .مشهد:استان قدس رضوی. ارسطو 1385( .ش) .اخالق نیکوماخوس .ترمجهی حممدحسن لطفی .هتران :طرحنو. استو ،هریت بیچر 1392( .ش) .کلبهی عمو ُمت .ترمجهی منری جزنی .هتران :امریکبری،کتابهای جیبی.
اشعری ،علی بن امساعیل 1400( .ق) .مقاالت اإلسالمینی و اختالف املصلنی.بریوت :دار النشر فرانز شتاینر. -اعالمیه جهانی حقوق بشر 1380( .ش) .ترمجهی رضا رضایی .هتران :نشر کوچک.
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 383 /
افضلی ،رضا 1394( .ش) .قرآن ،علم ،اعجاز :اب استناد به دیدگاهها و آاثرپژوهشگران و دانشمندان بزرگ جهان .ساری :شوق. اقبال ،ابراهیم 1385( .ش) .فرهنگنامهی علوم قرآن .هتران :امریکبری. األزهر 1428( .ق)« .األزهر و بیانیة الرمسي» .فی التمهید فی علوم القرآن .قم:موسسة التمهید. بدرالدین العینی ،حممود بن امحد 1421( .ق) .عمدة القاری :شرح صحیح خباری.بریوت :دار الکتب العمیة. خباری ،حممد بن امساعیل 1423( .ق) .صحیح البخاری .دمشق :دار ابنکثری. بغدادی ،عبدالقاهر 1408( .ق) .الفرق بنی الفرق و بیان فرقة الناجیة منهم .بریوت:دار اْلیل. هبار ،حممدتقی 1387( .ش) .دیوان اشعار ملکالشعرای هبار .هتران :موسسهانتشارات نگاه. هبرامی ،حممد 1392( .ش)« .شقالقمر در ترازو» .در علوم قرآن و حدیث .مشارهی .92صص .9-40
اپکتچی ،امحد 1392( .ش)« .حسن عسکری ،امام» .در دائرهاملعارف بزرگاسالمی .هتران :مرکز دائرهاملعارف بزرگ اسالمی. هپلوان ،منصور و شفیعی ،سعید 1388( .ش)« .ارزایبی و نقد نظریهی اعجاز عددیقرآن کرمی» .در دوفصلنامهی پژوهشهای قرآن و حدیث .دفرت .1صص .56-57 ترجانیزاده ،امحد 1396( .ش) .شرح معلّقات سبع .هتران :سروش.ترمذی ،حممد بن عیسی 1996( .م) .اجلامع الکبری .بریوت :دار الغرب اْلسالمی.
/ 384منابع
جرجانی ،عبدالقاهر 1383( .ش) .دالئل االعجاز فی القرآن :اثری در حنو و فنبالغت .ترمجهی حممد رادمنش .اصفهان :شاهنامه پژوهی. جوهری ،امساعیل بن محاد 1985( .م) .الصحاح اللغة .بریوت :امریی. حافظ ،مشسالدین حممد 1378( .ش) .دیوان حافظ .نسخهی عالمه قزوینی و قاسمغنی .هتران :شقایق. حسینی ،امحد 1376( .ش)« .حقوق گردشگران غریمسلمان در كشورهاى اسالمى».در کاوشی نو در فقه .مشارهی .14صص .245-286 حسینی ،مصطفی 1372( .ش) .بردگی از دیدگاه اسالم .هتران :بنیاد دائرهاملعارفاسالمی. محیدی شریازی ،مهدی 1337( .ش) .پس از یک سال .قم :چاپخانه پریوز. خرقانی ،حسن 1392( .ش) .زیباشناسی قرآن از نگاه بدیع .مشهد :دانشگاه علوماسالمی رضوی.
خطابی ،محد بن حممد 2008( .م)« .بیان إعجاز القرآن» .در ثالث رسائل فیأعجاز القرآن .قاهره :دار املعارف .صص .21-71 __________ 1352( .ق) .معامل السنن .حلب :مطبعته العلمیة. خطیب بغدادی ،امحد بن علی 1429( .ق) .تقیید العلم .قاهره :دار االستقامة. خفاجی ،عبدهللا بن حممد 1427( .ق) .سر الفصاحة .عمان :دار الفکر. -خلیل بن احمد 1364( .ش) .کتاب العین .قم :دار الجهره.
خویی ،ابوالقاسم 1411( .ق) .نفحات االعجاز فی رد الکتاب املسمی حسناالجیاز .بریوت :دار املورخ العربی. __________ 1394( .ش) .بیان در علوم و مسائل کلی قرآن .ترمجهی حممدصادق جنفی و هاشم هاشمزاده هریسی .هتران :وزارت فرهنگ و ارشاد اسالمی.
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 385 /
-خیام ،عمر بن ابراهیم 1354( .ش) .رابعیات عمر خیام .هتران :امریکبری.
دشتی ،سید حممود و عزیز ،غالمعلی 1385( .ش)« .اعجاز قرآن» .در دائرهاملعارفقرآن کرمی .ج .3قم :بوستان کتاب قم. دایری ،حممدتقی 1387( .ش) .درآمدی بر اتریخ علوم قرآنی .قم :دانشگاه قم. ذهبی ،حممد بن امحد 1402( .ق) .سری أعالم النبالء .بریوت :موسسة الرسالة. راغب اصفهانی ،حسنی بن حممد 1412( .ق) .المفردات فی غریب القرآن .دمشق:دار القلم. رافعی ،مصطفی صادق 1387( .ش) .اعجاز قرآن و بالغت حممد .ترمجهیعبداحلسنی ابن الدین .هتران :مهماز-جامی. رسولی حمالتی ،سید هاشم 1367( .ش)« .درسهایی از اتریخ حتلیلی اسالم "خبشسوم"؛ داستان شقالقمر» .در اپسدار اسالم .مشارهی .83صص .30-46 رضایی اصفهانی ،حممدعلی 1381( .ش) .پژوهشی در اعجاز علمی قرآن .رشت:کتاب مبنی.
رضایی اصفهانی ،حممدعلی و مهکاران 1383( .ش) .ترمجهی گروهی قرآن کرمی.قم :دار الذکر.
زرکشی ،حممد بن هبادر 1392( .ش) .برهان :کتاب جامع علوم قرآن .ترمجهیحسنی صابری .هتران :شرکت انتشارات علمی و فرهنگی. زخمشری ،حممود بن عمر 1396( .ش)« .رسالهی زخمشری در اعجاز سورهی کوثر».در ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .5ترمجهی علی نصریی و حامد معرفت .قم: متهید .صص .616-657
/ 386منابع
زیدان ،عبدالکرمی[ .بیات] .الوجیز فی اصول الفقه[ .بیجا] :موسسة قرطبة. سبحانی تربیزی ،جعفر 1371( .ش) .فرهنگ عقاید و مذاهب اسالمی .قم :توحید.________ 1387( .ش) .دانشنامهی کالم اسالمی .قم :موسسه امام صادق (ع). سعدی ،مصلح بن عبدهللا 1385( .ش) .کلیات سعدی .به اهتمام حممدعلی فروغی.هترانّ :زوار. مسعانی ،عبدالکرمی بن حممد 1409( .ق) .أدب اإلمالء و اإلستمالء .بریوت :دارو مکتبة اهلالل. سیوطى ،عبدالرمحن بن اىببكر 1404( .ق) .الدر املنثور ىف تفسری املأثور .قم:كتاخبانه آیة هللا مرعشى جنفى. ________ 1392( .ش) .ترمجهی االتقان فی علوم القرآن .به قلم سید مهدی حائری قزوینی .هتران :امریکبری.
________ 1394( .ش) .اسباب نزول آایت قرآن کرمی (ترمجهی لباب النقول فی اسباب النزول) .ترمجهی عبدالکرمی ارشد .تربتجام :انتشارات شیخاالسالم امحد
جام.
شادمان ،فخرالدین 1329( .ش) .اتریکی و روشنائی .هتران :چاپخانه جملس. شولر ،گریگور 1393( .ش) .شفاهی و مکتوب در خنستنی سدههای اسالمی.ترمجهی نصرت نیلساز .هتران :حکمت.
شوئل ،فرانک 1383( .ش) .امریکا چگونه امریکا شد :اتریخ اایالت متحدهیامریکا .ترمجهی ابراهیم صدقیانی .هتران :امریکبری. صائب ،حممدعلی 1389( .ش) .دیوان صائب تربیزی .هتران :اقبال. طباطبایی ،حممدحسنی 1362( .ش) .اعجاز قرآن :رسالهای درابرهی معجزه.ویراستهی علریضا مریزاحممد .هتران :بنیاد علمی و فکری عالمه طباطبایی.
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 387 /
________ 1374( .ش) .ترمجهی تفسری املیزان .ترمجهی سید حممدابقر موسوى مهداىن .قم :دفرت انتشارات اسالمى جامعهى مدرسنی حوزه علمیه قم. طباطبایی ،حممدکارم 1385( .ش) .آشنایی اب اتریخ و منابع حدیث .قم :مرکز نشرهاجر. طربسی ،فضل بن حسن 1360( .ش) .ترمجهی جممعالبیان ىف تفسری القرآن .حتقیقرضا ستوده .هتران :انتشارات فراهانی. ________ 1372( .ش) .جممعالبیان ىف تفسری القرآن .هتران :انتشارات انصرخسرو. طربى ،ابوجعفر حممد بن جریر 1412( .ق) .جامع البیان ىف تفسری القرآن .بریوت:دار املعرفه. ________ 1375( .ش) .اتریخ طربی ای اتریخ الرسل و امللوک .ترمجهی ابوالقاسم اپینده .هتران :انتشارات اساطری. طوسى ،حممد بن حسن( .بیات) .التبیان ىف تفسری القرآن .بریوت :دار احیاء الرتاثالعرىب. ________ 1406( .ق) .االقتصاد فیما یتعلق ابالعتقاد .بریوت :دار االضواء. ________ 1407( .ق) .هتذیب األحكام .هتران :دار الكتب اْلسالمیه.
عربابوزیدآابدی ،عبدالرضا 1388( .ش) .برسی اترخیی اسالم و بردهداری اب تکیه بر سریهی معصومان (ع) .قم :موسسه آموزشی و پژوهشی امام مخینی (ره). عضیمه ،صاحل 1380( .ش) .معناشناسی واژگان قرآن .ترمجهی حسنی سیدی.مشهد :شرکت بهنشر.
/ 388منابع
علی ،جواد 1413( .ق) .املفصل فی اتریخ العرب قبل االسالم .بغداد :جامعةبغداد.
عمیدی ،اثمر هاشم حبیب 1388( .ش) .دفاع از کافی :نقد و بررسی مهمترینشبهها درابرهی کتاب کافی و شیخ کلینی .ترمجهی حممدحسنی روحانی .قم :موسسه دائرةاملعارف فقه اسالمی.
فخر رازى ،حممد بن عمر 1413( .ق) .إعتقادات فرق املسلمنی و املشرکنی .قاهره:مکتة مدبولی. ________ 1420( .ق) .مفاتیح الغیب .بریوت :دار احیاء الرتاث العريب. فلسفیان ،عبداجملید 1385( .ش)« .اعجاز قرآن/عدم اختالف در قرآن :اثبات وحیانی بودن قرآن بر اثر نبود اختالف و تناقض در آن» .در دائرهاملعارف قرآن کرمی .ج .3 قم :بوستان کتاب قم. قاضی عیاض ،عیاض بن موسی 1407( .ق) .الشفاء بتعریف حقوق املصطفی.َعمان :دار الفیحاء. -قمى ،على بن ابراهیم 1404( .ق) .تفسری القمی .قم :دار الکتاب.
قهرمان ،حممد 1388( .ش) .برگزیدهی اشعار صائب و دیگر شعرای معروف سبک هندی .هتران :مست. -کدیور ،حمسن« .مسأله بردهداری در اسالم معاصر».
https://kadivar.com/
?p=1033
کرامتی ،یونس 1367( .ش)« .حارث بن کلده» .در دایرهاملعارف بزرگ اسالمی.هتران :مرکز دایرهاملعارف بزرگ اسالمی. ________ 1393( .ش)« .حارث بن کلده بن عمرو بن عالج ثقفی» .در دانشنامهی جهان اسالم .هتران :بنیاد دایرهاملعارف اسالمی. -كلیىن ،حممد بن یعقوب 1407( .ق) .الكايف .هتران :دار الكتب اْلسالمیة.
رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن 389 /
________ 1369( .ش) .أصول الکافی .ترمجهی سید جواد مصطفوی .هتران: کتابفروشی علمیه اسالمیه. ________ 1386( .ش) .گزیدهی کافی .مرتجم و حمقق حممدابقر هببودی .هتران: علمی و فرهنگی. جملسى ،حممدابقر 1403( .ق) .حبار األنوار .بریوت :دار إحیاء الرتاث العريب. حممدی ،حممدعلی 1394( .ش) .اعجاز قرآن اب گرایش شبههپژوهی .قم:پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسالمی. مرتضی زبیدی ،محمد بن محمد 1385( .ق) .اتج العروس من جواهر القاموس.بریوت :دار اهلدایة. مرکز اطالعات و مدارک اسالمی 1389( .ش) .فرهنگانمهی اصول فقه .قم:پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسالمی. مسلم بن حجاج 1436( .ق) .صحیح مسلم .رایض :دار احلضارة للنشر و التوزیع. مشکور ،حممدجواد 1368( .ش) .سری کالم در فرق اسالم .هتران :شرق. مصباح یزدى ،حممدتقى 1380( .ش) .نگاهی گذرا به حقوق بشر از دیدگاه اسالم.قم :انتشارات مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام مخینی. مطهری ،مرتضی 1384( .ش) .نبوت .قم :صدرا.________ 1390( .ش) .فلسفهی اتریخ .ج .3هتران :صدرا. معرفت ،حممدهادی 1388( .ش) .نقد شبهات پریامون قرآن کرمی .ترمجهی حسنحکیمابشی و دیگران .قم :متهید. ________ 1392( .ش) .علوم قرآنی .هتران :مست.
/ 390منابع
________ 1393( .ش) .حتریفانپذیری قرآن .ترمجهی علی نصریی .قم :متهید. ________ 1393( .ش) .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .4ترمجهی مریزا علیزاده و جمتبی خطاط .قم :متهید. ________ 1393( .ش) .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .6ترمجهی جمتبی خطاط و حامد معرفت .قم :متهید. ________ 1396( .ش) .ترمجهی التمهید فی علوم القرآن .ج .5ترمجهی علی نصریی و حامد معرفت .قم :متهید. مفید ،حممد بن حممد 1413( .ق) .النکت اإلعتقادیة .قم :املومتر العاملی أللفیة الشیخاملفید. مقریزى ،امحد بن علی 1420( .ق) .إمتاع األمساع .بریوت :دار الکتب العلمیة. مكارم شریازى ،انصر 1374( .ش) .تفسری منونه .هتران :دارالكتب االسالمیة.________ 1386( .ش) .پیام قرآن .هتران :دارالكتب االسالمیة. ________ 1387( .ش) .قرآن و آخرین پیامرب .هتران :دارالکتب االسالمیة. مهدوی راد ،حممدعلی 1376( .ش)« .تدوین حدیث ( )5منع تدوین؛ توجیهها ونقدها ( .»)2در علوم حدیث .مشارهی .6صص .2-28
انجی ،حممدرضا و مطهرینیا ،حممود 1395( .ش) «زبری بن عوام» .در دانشنامهیجهان اسالم .هتران :بنیاد دایرهاملعارف اسالمی. نصار ،حسنی 2000( .م) .الصرفة و االنباء ابلغیب .قاهره :مکتبة مصر. نصریاین ،یدهللا 1395( .ش) .علوم بالغت و اعجاز قرآن .هتران .مست. واقدی ،حممد بن عمر 1394( .ش) .مغازی :اتریخ جنگهای پیامرب (ص) .ترمجهیحممود مهدوی دامغانی .هتران :مرکز نشر دانشگاهی.
391 / رسالهای انتقادی در باب اعجاز قرآن
دیوان هاتف اصفهانی یگانه شاعر شیرین.) ش1349( . امحد، هاتف اصفهانی. کتابفروشی فروغی: هتران.سخن بانضمام اشعار رشحه دختر هاتف فرهنگ فقه مطابق مذهب.) ش1382( .) حممود (زیر نظر، هامشی شاهرودی.) موسسه دائرهالمعارف فقه اسالمی بر مذهب اهلبیت (ع: قم.اهلبیت علیهمالسالم . از انفجار بزرگ ات سیاهچالهها: اترخیچهی زمان.) ش1386( . استیون، هاوکینگ. شرکت سهامی انتشار: هتران:ترمجهی حممدرضا حمجوب . اعجاز قرآن در پرتو ساینس و تکنالوژی معاصر.) ش1385( . هارون، حییی. نسخهی اینرتنتی.ترمجهی حممدفرید آمسند
در کیهان.» «اعجاز عددی و نظم رایضی قرآن.) ش1375( . عباس، یزدانی.62-84 صص.67 مشارهی.اندیشه - Bucaille, Maurice. (2001). The Bible, The Quran and Science: The Holy Scriptures Examined In The Light Of Modern Knowledge. translated by Alastair Pannell and Maurice Bucaille. online version. https://kalamullah.com/Books/BibleQuranScie nce.pdf - Dever, William. (2001). What Did The Biblical Writers Know And When Did They Know It? What Archaeology Can Tell Us about the Reality of Ancient Israel. Cambridge, U.K: William B. Eerdmans Publishing Company. - Finkelstein, Israel & Mazar, Amihai. (2007). The Quest for the Historical Israel: Debating Archaeology and the History of Early Israel. Atlanta: Society of Biblical Literature. - Hume, David. (2007). An Enquiry Concerning Understanding. New York: CambridgeUniversity Press.
Human
منابع/ 392 - Jeffery, Arthur. (1937). Materials for The History of The Text of The Qur’an. Leiden: Brill. - Manser, Martin. (2009). Critical Companion to The Bible: A Literary Reference. New York: Facts On File, Inc. - Moore, Keith. (1986). “A Scientist's Interpretation of References to Embryology in the Qur'an”. In Journal of the Islamic Medical Association of North America. Vol 18, No 1. pp 15-17. - Moore, Keith and others. (2016). The Developing Human: Clinically Oriented Embryology. 10th edition. Philadelphia, PA: Elsevier. - Moore, Keith and others. (2016). Before We Are Born: Essentials of Embryology and Birth Defects. 9th edition. Philadelphia, PA: Elsevier. - Ptolemy. (1984). Ptolemy’s Almagest. translated and annotated by G. J. Toomer. London: Duckworth. - Swinburne, Richard. (1968). "Miracles". In The Philosophical Quarterly. Vol. 18, No. 73. pp 320-328. - Toledano. Ehud R. (1998). Slavery and Abolition in the Ottoman Middle East. Seattle: University of Washington Press. - Van Seters, John. (1987). “Moses”. In Encyclopedia of Religion. Ed Lindsay Jones. Detroit: Macmillan Reference USA. - http://rc.majlis.ir/fa/law/show/91872 - https://www.admin.ch/ch/e/rs/1/101.en.pdf - https://www.britannica.com/place/Japan. Accessed at 24th July 2019. - https://www.isna.ir/news/8908-00786